روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۴ آبان ۱٣۹۱ -
۱۴ نوامبر ۲۰۱۲
«پیامهای درونی توصیههای اندیشکده پروژه امنیت آمریکایی»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم مهدی فضائلی است که در آن میخوانید؛ در آستانه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، اندیشکده «پروژه امنیت آمریکایی» با ارائه تحلیلی به قلم متیئو ولین در اهمیت و ضرورت توجه بیشتر دولتمردان جدید آمریکا به دیپلماسی عمومی نکاتی را مورد تأکید قرار داده است که تجزیه و تحلیل آنها، پیامهای مهمی را در اختیار ما قرار میدهد.
اولین توصیه نویسنده این تحلیل به تصمیمگیرندگان سیاسی آمریکا این است که: «آمریکا باید برای حل مشکلاتش با متحدانش همکاری کند.»
مفهوم این توصیه آن است که آمریکا مشکلاتش آنقدر بزرگ شده که به تنهایی از عهده حل آنها بر نمیآید و برای نجات از آنها ناگزیر به همکاری یا به عبارت دیگر استمداد از متحدان خود است.
در این تحلیل، نامی از متحدان آمریکا برده نشده است، اما با نگاهی به صحنه جهان به وضوح میشود دریافت همه دولتهایی که میتوان نام آنها را در فهرست متحدان آمریکا قرار داد، خود با چنان مشکلات بزرگ و پیچیدهای مواجه هستند که لازم است کسی به آنها کمک کند. این شرایط ناخودآگاه ضربالمثل «کوری عصاکش کوری دگر شود» را بهذهن متبادر میکند.
دومین پیشنهاد ارائه شده در این تحلیل، عبارت است از اینکه: «آمریکا باید رهبری خود را در جهان تثبیت نموده و ارتقا بخشد».
از دل این پیشنهاد برمیآید که اولا آمریکا کماکان به دنبال زمامداری و آقایی بر جهان است و اگر چه مدعی ترویج دموکراسی و ارزشهای ناشی از آن است (که البته نمونههای فراوان نقض برای آن میتوان ارائه کرد) اما در صحنه مدیریت کلان جهان به این ارزشها اعتقاد ندارد و اقتدارگرایانه رفتار میکند.
نکته دیگر اینکه، این پیشنهاد از این موضوع پرده برمیدارد که رهبری آمریکا در جهان بطور جدی به چالش کشیده شده و ثبات خود را از دست داده است.
پیشنهاد سوم اندیشکده «پروژه امنیت آمریکایی» به حاکمان این کشور، هماهنگی کلام و عمل برای الگو شدن در جهان است.
سالهاست که رفتار دوگانه و منافقانه دولتمردان آمریکا یا آنچه در ادبیات امروز «استانداردهای دوگانه» خوانده میشود حتی بر کندذهنها آشکار شده است:
شعار حقوق بشر از سوی دولتی که زندانهای ابوغریب و گوانتانامواش در کنار شنود همگانی و بازداشتهای بدون مجوز قضایی در برابر چشم مردم جهان خودنمایی میکند یا ادعای دموکراسی در حالیکه دیکتاتورترین حکومتهای جهان به پشتوانه آمریکا بر سر کار آمده یا به حکمرانی خود ادامه میدهند و همچنین موضوع هستهای و تلاش گسترده برای جلوگیری از دستیابی ایران حتی به فناوری صلحآمیز هستهای و حمایت از رژیمهای مسلح به بمب اتمی چون رژیم صهیونیستی و دهها نمونه دیگر.
این توصیه بیانگر رسوایی بیش از حد حکمرانان آمریکا در تناقضات گفتاری و رفتاری است. «آمریکا باید در جهت درک فرهنگهای گوناگون ملل مختلف گام بردارد، درغیراینصورت وجهه خود را بیش از پیش نزد سایر ملل جهان از دست خواهد داد».
این چهارمین پیشنهاد اندیشکده «پروژه امنیت آمریکایی» به دولت جدید این کشور است که پس از انتخابات ریاست جمهوری، زمام این کشور را در دست میگیرد.
این توصیه نیز چند نکته را برملا میسازد: نخست اینکه آمریکا در حال حاضر اعتنایی به فرهنگهای ملل دیگر ندارد و هر میزان بتواند آنها را زیر پای فرهنگ و ارزشهای آمریکایی له میکند. دیگر آنکه این رفتار آمریکا موجب خسارتهای جدی به وجهه و حیثیت آمریکا شده است.
سوم، اهمیت مقوله فرهنگ برای همه جوامع و تأثیر بیاعتنایی به آن در وجهه مهاجمان فرهنگی است و بالاخره اینکه، این توصیه به دولتمردان آمریکا یک توصیه ابزاری است برای تحقق اهداف آمریکا نه از باب محترم شمردن واقعی فرهنگهای دیگر.
نکتهای که در توضیحات ارائه شده از سوی اندیشکده «پروژه امنیت آمریکایی» در ذیل همین پیشنهاد، میشود مشاهده کرد این است که «ایالات متحده باید در جهت درک بهتر جوامع و فرهنگ کشورهای دیگر گام بردارد تا از آن طریق بهتر بتواند در جهت حل مشکلات حرکت کند و به بهترین شکل ممکن به اهداف استراتژیک آمریکا دست یابد».
جالب این که در اینجا نیز رفتار منافقانه آمریکایی نمیتواند خویشتنداری کند و خود را رسوا میسازد. برای آنها فرهنگ ملل دیگر واقعاً اهمیتی ندارد ولی برای تحقق اهداف آمریکا باید بهصورت صوری محترم شمرده شود.
آنچه در این تحلیل آمده است، فقط گوشهای از مشکلات آمریکا را آشکار میسازد که به نوعی در حیطه «دیپلماسی عمومی» است و اگر قرار باشد همه مشکلات آمریکا مورد توجه قرار گیرد، فهرست این توصیهها طولانی خواهد بود.
کیهان:جنگ با بدیلها
«جنگ با بدیل ها»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که ر آن میخوانید؛علیرغم تبلیغات گسترده و تلاش های دیپلماتیک، امنیتی و سیاسی مختلفی که از سوی غرب تدارک دیده شده است، «جبهه مقاومت» در سطح منطقه به «مهمترین قدرت» تبدیل شده و می تواند هر رخداد را به نقطه ای خاص سوق دهد. شکست غرب در تلاش برای تغییر سوریه دقیقاً از این جا آب می خورد و این نزدیکترین رخدادی است که می تواند حقیقت را به روشنی بیان نماید.
اگر می بینیم که آمریکا، اروپا، عربستان، قطر و... آشکارا از «تروریزم» حمایت می کنند و ابایی از این ندارند که در کنار آدمکشان و بمب گذاران قرار گیرند برای آن است که اوضاع را برای خود بسیار وخیم ارزیابی می نمایند.
واقعیت این است که جبهه مقاومت طی دهه گذشته بطور عمودی (تغییر معادله قدرت) و به طور افقی (تغییر در جغرافیا) رشد کرده و گسترش یافته است. اگر تا ۱۰ سال پیش ایران در عرصه تحولات به تنهایی یک طرف ماجرا بود امروزه چند کشور مهم با هم یک طرف ماجرا شده و از عقبه صدها میلیونی حمایت مردمی برخوردارند.
برای اینکه معلوم شود طی سالهای اخیر چه اتفاقی افتاده است بد نیست، خاطره ای را باهم مرور کنیم. سال ۷۲ یا ۷٣ بود، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه سمینار سالانه خلیج فارس را برگزار می کرد در این سمینار کارشناس های خارجی و داخلی شرکت می کردند. اگر چه موضوع سمینار خلیج فارس بود ولی با توجه به نزدیک بودن زمان برگزاری با زمان مذاکرات اسلو و مادرید، بحث سازش با رژیم صهیونیستی سایه خود را بر سمینار مستولی کرده بود و هر سخنران داخلی یا خارجی به اختیار یا به ناچار درباره اهمیت مذاکرات و بروز یک تحول عمده در موضوع فلسطین سخن می گفتند.
از جمله یکی از میهمانان انگلیسی که خود را علاقه مند ایران هم نشان می داد در سخنرانی خود اظهار داشت (نقل به مضمون) قطار صلح در حال حرکت است و هیچ چیز نمی تواند مانع حرکت و رسیدن آن به مقصد شود در این میان تنها کسانی ضرر می کنند که از شرکت در جمع مسافران اجتناب کرده اند.
سخنرانان میهمان دیگر هم با همین مضمون صحبت کردند تا جائیکه حوصله میزبان- آقای دکتر عباس ملکی- به سر آمد و با تأکید بر اینکه بنا ندارد پیرامون آنچه کارشناسان و بخصوص کارشناسان میهمان صحبت می کنند و نظرات خود را بیان می نمایند سخن بگوید اما در اظهارات دوستان یک موضوع نادرست آنقدر تکرار شد که عدم پاسخ میزبان ممکن است به نداشتن پاسخ یا نشنیدن نظرات تعبیر گردد. بعد آقای ملکی اضافه کرد:«اگر این قطار سازش در حال حرکت است و مشکل ندارد، پس چرا اصرار دارید حتما جمهوری اسلامی هم بر آن سوار شود.
اگر بدون ما می رود بگذارید برود». آقای ملکی ادامه داد: «اما واقعیت این است که این قطار اصلا حرکت نمی کند تا به جایی برسد و دلیل آنهم این نیست که جمهوری اسلامی بر آن سوار نیست بلکه دلیل اصلی آن این است که این قطار گویا اصلا برای حرکت ساخته و تنظیم نشده است.» در آن روزها جمهوری اسلامی واقعا تنها بود ولی البته با وجود تنهایی، یک طرف مهم و تعیین کننده ماجرا بود. موضع ایران علیرغم تنهایی در صحنه اثر می کرد و دیگران در جا می زدند و راه به جایی نمی بردند راز آن این بود که این یک کشور حرف حق، عادلانه و منطقی داشت و طرف های دیگر اگرچه پرشمار و پرتوان تر هستند ولی موضع ناعادلانه داشته و قادر به محقق ساختن نظرات خود نیستند.
جمهوری اسلامی در آن زمان ها در مرحله «تثبیت» خود قرار داشت و پا فشاری او بر حقی که فریادهای به اوج رسیده نمی توانست آن را انکار نماید، آن را تثبیت کرد و کالای خواستنی آن را به سوپر بازاری برد. امروز جمهوری اسلامی از مرحله اثبات (مرحله اثبات تئوریک در دهه اول) و از مرحله تثبیت (جا افتادن در عرصه سیاسی) عبور کرده و به مرحله گسترش رسیده است. کما اینکه جبهه مقاومت در بخش عمده از مرحله انقلاب عبور کرده و به مرحله «دولت سازی» رسیده است و ساخت نظام های حقوقی براساس نظریه مقاومت (ترکیب سه عنصر دین، مردم و نفی سلطه) شروع شده و به مرحله بلوغ نزدیک می شود.
البته در مقابل آن، غرب برای کنترل مقاومت به چند حربه سلبی متوسل شده است. بدیل سازی از طریق تاکید بر دو الگوی اسلام سکولار و اسلام خشن سعی می کند تا بر اسلام ناب محمدی(ص) که در عین تکیه بر جهاد مقدس با محاربین روی روابط سازنده و رحمانی بین اعضا و اجزاء تاکید دارد غلبه کند.
جالب این است که این روزها در صحنه تحولات سوریه شاهد به هم رسیدن و وحدت این دو نوع اسلام به ظاهر متضاد، هستیم. آنچه اردوغان طی ۱۰ سال گذشته بعنوان نسخه ای عقلانی و آرام از اسلام ارائه می کرد و مدعی بود که این نسخه می تواند درمان بسیاری از دردهای مسلمانان باشد امروز در کنار اسلام منحرف شده ای قرار گرفته است که ریختن خون زنان و بچگان مسلمان در نیمه های شب را مثل خوردن آب روا می دارند و روزانه صدها نفر از مسلمانان را می کشند بهم رسیدن این دو نوع از اسلام انحرافی و جعلی اساسا عجیب نیست چرا که وقتی نسخه اصل نباشد هر نسخه دیگر بدلی و غیرواقعی است چه از راست خوانده شود و یا ازچپ. غرب البته از بدیل سازی راه به جایی نمی برد چرا که نسخه اصلی در دستان مردم است و درخشش آن هم همه جا را گرفته است.
نکته مهم دیگری که در این میدان به دشمن امید می دهد، تاثیرپذیری سران کشورهای اسلامی بخصوص آن دسته از سرانی که در جبهه مقاومت تعریف می شوند و یا می توانند در آینده در جبهه مقاومت تعریف شوند. دشمن به طرق مختلف تلاش می کند تا بر «جمعبندی» سران مورد اشاره تاثیر بگذارد.
کاملا پیداست که اگر شخصیتی در ایران یا در مصر و یا یک جریان اسلامی در ایران یا یکی دیگر از کشورهای انقلابی و یا در حال انقلاب، که تا قبل از این بعنوان یک شخصیت و یا گروه انقلابی شناخته شده است در تور دشمن دچار انحراف گردد، دشمن به هدف خود که به بن بست کشاندن جبهه مقاومت است، نزدیک شده است بر این اساس «مصر» و «ایران» دو کانون مهم مورد توجه دشمن هستند چرا که این دو اگر بر محور مقاومت بمانند، محور مقاومت در جهان اسلام- در میان شیعیان و اهل سنت- گسترش می یابد و اگر این دو از محور مقاومت فاصله بگیرند، محور غرب گسترش پیدا کرده و به تضعیف جبهه مقاومت منجر می شود. براین اساس حضرت امام خمینی-ره- چندین نوبت می فرمودند: اگر اسلام در اینجا شکست بخورد در همه جا شکست می خورد و اگر شکست بخورد تا سالها نمی تواند سر بلند کند بنابراین کاملا پیداست که انحراف یک مقام ارشد در این دو کشور چه قیمتی دارد.
همین الان دشمن همزمان با اینکه تلاش می کند محمد المرسی رئیس جمهور مصر را به قرارهای گذشته از جمله به رژیم صهیونیستی نزدیک گرداند، با تبلیغات گسترده تصویر دروغین به انحراف افتاده او را در رسانه های مختلف خود تبلیغ می کند برای اینکه دروغ چنین خبری هم اهمیت ویژه دارد.
در این فضا جبهه مقاومت باید بتواند با «چابکی»، «موقع شناسی» و «تاکید بر مبانی و اصول» مسیر تحولات را هموار کند و زائده هایی که با توطئه دشمن در جغرافیای در حال گسترش مقاومت پدید می آید را کنار بگذارد. در جبهه مقاومت باید از سطحی نگری پرهیز شود اینکه گمان شود یک خیزش دو ساله می تواند در یک دوره کوتاه و با یک جابجایی در قدرت آثار نظام هایی را که ٣۰ تا ۴۰ سال حکومت کرده و فرهنگ خاصی را غالب کرده اند از بین برده و بر ویرانه های آن یک نظام سیاسی مردمی انقلابی به وجود آورند، اشتباه است کما اینکه اگر کسی با نگاه به رفتار غیراصولی بعضی از بازیگران سیاسی در جغرافیای مقاومت گمان کند که کار این انقلاب ها ساخته است و غرب بار دیگر به عرصه تاثیرگذاری بر نظام های سیاسی بازگشته و کار انقلاب ها ساخته شده است، اشتباه است.
انقلاب مصر، انقلاب لیبی و انقلاب تونس یک نیاز جدی بوده که به وسیله توده ها به وجود آمده و همان مردمی که انقلاب کرده اند هنوز وجود دارند کما اینکه جبهه مقاومت که از نظر تئوریک، سیاسی و عاطفی این مردم را کمک می کرد حضور دارد با این وصف باید در نظر داشت که آن تحول اساسی هنوز در مصر و... اتفاق نیفتاده است و در راه است.
اخوان المسلمین مصر و رئیس جمهور آن محمدالمرسی البته در این صحنه یک «فرصت» به حساب می آیند اما نباید تصور کرد که نماینده نهایی آن تحول بزرگی که همه نشانه های آن را دیده و محتوم بودن وقوع آن را تأیید کرده اند، این ها هستند اگر اینگونه بود که این ها نخستین کسانی بودند که در بهمن ماه دو سال پیش به صحنه می آمدند.
در این میان نیروهای جبهه مقاومت باید بدانند که در این دو سال هیچ چیز به قدرت آمریکا، اروپا و رژیم های وابسته به آن اضافه نشده تا بیم آن منطقی باشد و گمان به اینکه غرب دارد به پیروزی دوباره ای می رسد، روا باشد. سوریه یک نمونه مجسم است که غرب علیرغم آنکه همه توانایی های خود را بسیج کرد نتوانست موفقیتی در سوریه داشته باشد.
خراسان:اقتصاد بر پایه لرزان بخشنامه های متغیر
«اقتصاد بر پایه لرزان بخشنامه های متغیر»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم مهدی حسن زاده است که ر آن میخوانید؛«تصمیم های خلق الساعه و تغییر مقررات، جزو ضربه هایی است که به «اقتصاد مقاومتی» وارد می شود... این را هم دولت و هم مجلس توجه داشته باشند که نگذارند سیاست های اقتصادی کشور در هر زمانی دچار تذبذب و تغییرهای بی مورد شود».
این عبارت فرازهایی از بیانات رهبری در جمع کارگزاران نظام در تبیین شرایط اقتصاد مقاومتی است. آن چه که باعث شده است تأکید رهبری بر پرهیز از تصمیم های خلق الساعه و تغییر مکرر مقررات را به عنوان یک ضرورت جدی در فضای روز اقتصادی کشور مطرح کنیم، فارغ از اعتقاد به جایگاه ولایت و لزوم عمل به توصیه های ایشان، تشدید روند تغییرات مکرر در بخشنامه های اقتصادی کشور است.بدون تردید اقتصاد ایران در وضعیت فعلی با شرایط سختی مواجه است که از ناحیه افزایش و نوسان قیمت ارز ایجاد شده است.
در این میان بسیاری از صاحبنظران نوسان شدید و بعضا چند صد تومانی قیمت ارز طی یک روز را برای اقتصاد ملی مخرب تر از افزایش شدید قیمت ارزی می دانند چرا که ثبات و پیش بینی پذیری را که یکی از شروط مهم فعالیت اقتصادی به ویژه فعالیت اقتصادی سالم و مولد است، نقض می کند.
فضای کلی بازار نیز به ویژه در روزهایی که قیمت ارز با نوسان شدیدتری مواجه بود نشان می داد که فعالان اقتصادی در چنان شرایطی توقف را به فعالیت ترجیح می دهند چرا که نمی دانند محصول خود را باید با چه قیمتی تولید یا به فروش برسانند تا بتوانند آماده تولید مجدد محصول و یا خرید و فروش مجدد آن شوند. حال اگر این نوسان وارد عرصه بخشنامه ها و قوانین شود نیز تأثیرات مخربی بر عرصه اقتصاد خواهد گذاشت.
طی ۳-۲ هفته اخیر ۲ بخشنامه مهم دولت در عرصه تجارت خارجی با گذشت یک هفته از صدور دچار تغییرات مهمی شد. دولت نخست صادرات ۵۲ قلم کالا را ممنوع کرد و پس از حدود یک هفته صادرات این اقلام را با رعایت برخی شروط آزاد کرد. هفته گذشته نیز واردات ۷۷ قلم کالای لوکس ممنوع شد که این بار هم با گذشت یک هفته این ممنوعیت برای رایانه و گوشی تلفن همراه لغو شد.از این دست تغییرات در عرصه ارز زیاد بوده است. اعلام حذف ارز مرجع و سپس تکذیب آن و در مجموع صدور بیش از ۶۰ بخشنامه ارزی طی یک سال و نیم اخیر نشان دهنده تغییرهای متعدد در عرصه ای است که نیاز به ثبات تصمیم گیری دارد.
این تغییرات در بخشنامه های اولیه ممنوعیت صادرات و واردات برخی کالاها اگر چه در مجموع قابل دفاع می باشد و به نوعی رفع ایرادات مصوبات قبلی می باشد، اما نکته قابل تأمل تصمیم گیری شتابزده ای است که فرآیند تصمیم گیری در حوزه حساس تجارت خارجی و ارز را این گونه تصویر می کند که ابتدا تصمیمی گرفته می شود و سپس جوانب آن تصمیم ارزیابی می شود! به عبارت دیگر این گونه تصمیم گیری بیش از آن که مبتنی بر بررسی کارشناسی باشد نشان دهنده روش آزمون و خطاست.
با این تفاوت که نتیجه خطا برای آزمون دولت در حوزه تجارت خارجی از پیش مشخص بود. قطعاً مجموعه مسئولان دولتی از ظرفیت تولید رایانه و تجهیزات جانبی آن و گوشی تلفن همراه اطلاع داشتند ولی این که چرا در کنار ممنوعیت واردات بسیاری کالاهای لوکس که ممنوعیت واردات آن ها قابل دفاع است، برای ممنوعیت واردات رایانه و گوشی تلفن همراه نیز تصمیم گیری شده است ممکن است ناشی از این مسئله باشد که مسئولان تجارت خارجی بدون توجه و استعلام نظر متولیان بخش تولید (در حوزه رایانه و تلفن همراه) تصمیم گیری کرده اند.
این در حالی است که اصلی ترین هدف ادغام وزارتخانه های بازرگانی و صنایع رفع مشکل ناهماهنگی بین متولیان تجارت و تولید بود.در هر صورت تصمیم گیری های متناقض و تغییرات مداوم در حوزه حساس تجارت خارجی که مرتبط با عرصه های التهاب یافته ارز و بازار است علاوه بر این که باعث تشدید التهابات در این بازارها می شود فضای نامساعد کسب و کار را نامساعدتر می کند و فعالان اقتصادی در حوزه تجارت و تولید را به سمت حوزه کم دردسرتر دلالی سوق می دهد و به رانت خواران اجازه می دهد که از فرصت طلایی رانت خواری در زمان تغییر مداوم تصمیمات استفاده کنند.
جمهوری اسلامی:اگر با خاطیان کهریزک برخورد شده بود
«اگر با خاطیان کهریزک برخورد شده بود»عنوان سذرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛ماجرای "ستار بهشتی" را که درحال تبدیل شدن به یک لکه ننگ بر پیشانی نظام جمهوری اسلامی بود، مسئولان قوه قضائیه با تدبیر مهار کردند و تصمیم گرفتهاند با آن همان برخوردی را بکنند که باید با چنین وقایعی بشود.
در گذشته نیز بارها چنین مواردی پیش آمد ولی مسئولان به جای آنکه با اقدام درست و به موقع، مجال تبلیغات خصمانه دشمنان علیه نظام جمهوری اسلامی را از آنها بگیرند، منفعلانه با آن موارد برخورد کردند و راه را برای تاخت و تاز دشمنان باز گذاشتند.
ماجرای کهریزک نیز تا مدتی به همین سرنوشت مبتلا شده بود و متأسفانه حتی بعد از آنکه اقداماتی برای رسیدگی به آن صورت گرفت باز هم با قاطعیت و سرعت لازم پی گیری نشد و تا امروز هنوز به نتیجه نرسیده است. با توجه به تجربه تلخ کهریزک است که مسئولان قضائی کشور باید به هنگام وقوع چنین ماجراهائی به موقع دست بکار شوند و وظایف خود را با سرعت و قاطعیت انجام دهند تا از طرفی چهره نظام جمهوری اسلامی ملکوک نشود و از طرف دیگر جلوی تکرار چنین وقایع زشتی گرفته شود.
تفاوت میان این دو نوع برخورد با این قبیل وقایع اینست که وقتی قوه قضائیه سریعاً وارد عمل میشود و موضوع را پیگیری میکند، مردم احساس میکنند چنین رفتارهائی مورد تأیید قوه قضائیه و نظام نیست بلکه مسئولان نظام نسبت به این اعمال حساس هستند و اجازه تجاوز به حقوق افراد حتی بازداشت شدهها و زندانیان را نمیدهند. اما هنگامی که اقدام لازم در زمان مناسب صورت نگیرد، عکس این تصور به ذهن مردم راه مییابد و افکار عمومی به این نتیجه میرسد که مسئولان نظام نسبت به تجاوز به حقوق شهروندی افراد بیتفاوت هستند و یا حتی چه بسا به این قبیل اقدامات رضایت دارند.
نکته مهم اینست که این تصور، چه در بخش مثبت و چه در بخش منفی، به افراد و دستگاههای مسئول محدود نمیشود و اصل نظام را هم در بر میگیرد. به عبارت روشن تر، افکار عمومی به این نتیجه میرسد که جنس ماهیت نظام جمهوری اسلامی اقتضای چنین رفتارهائی را دارد و یا لااقل برداشت مسئولان از نظام جمهوری اسلامی اینست که باید با افراد بازداشت شده چنین رفتارهائی صورت بگیرد. این، همان چیزی است که دشمنان ملت ایران و دشمنان اسلام و نظام جمهوری اسلامی در پی جا انداختن آن در افکار عمومی هستند و تصور غلطی است که هیچ ربطی به نظام جمهوری اسلامی ندارد. در تعالیم اسلام و قانون اساسی جمهوری اسلامی، بر رعایت حقوق بازداشت شدگان و حتی محکومان و زندانیان تأکید شده و عدم رعایت این حقوق، تخلف دانسته شده است.
اصل سی و دوم قانون اساسی جمهوری اسلامی میگوید:
"هیچکس را نمیتوان دستگیر کرد مگر به حکم و ترتیبی که قانون معین میکند. در صورت بازداشت، موضوع اتهام باید با ذکر دلایل بلافاصله کتباً به متهم ابلاغ و تفهیم شود و حداکثر ظرف مدت ۲۴ ساعت پرونده مقدماتی به مراجع صالحه قضائی ارسال و مقدمات محاکمه در اسرع وقت فراهم گردد. متخلف از این اصل طبق قانون مجازات میشود."
اصل سی و هشتم قانون اساسی جمهوری اسلامی میگوید:
"هرگونه شکنجه برای گرفتن اقرار و یا کسب اطلاع ممنوع است. اجبار شخص به شهادت، اقرار یا سوگند، مجاز نیست و چنین شهادت و اقرار و سوگندی فاقد ارزش و اعتبار است. متخلف از این اصل، طبق قانون مجازت میشود."
و اصل سی و نهم قانون اساسی جمهوری اسلامی میگوید:
"هتک حرمت و حیثیت کسی که به حکم قانون دستگیر، بازداشت، زندانی یا تبعید شده به هر صورت که باشد ممنوع و موجب مجازات است."
براساس این اصول قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی که هیچ ابهامی در آنها وجود ندارد، علاوه بر اینکه حفظ جان شهروندان در دوران بازداشت و زندان برعهده مسئولان مربوطه میباشد، کلیه حقوق شهروندی آنها از جمله حفظ حرمت وحیثیت آنها نیز واجب است. اقتضای نظام جمهوری اسلامی اینست و هر کس غیر از این رفتار کند و یا تصور دیگری از این نظام داشته باشد، به خطا رفته و باید تعقیب قانونی و مجازات شود. قطعاً مجازات چنین افرادی سنگینتر از افرادی است که به صورت عادی در کوچه و خیابان نسبت به این و آن مرتکب هتک حرمت یا جرمی میشوند، زیرا اعمال نادرست این افراد به نظام جمهوری اسلامی نسبت داده میشود و مرتکبین باید مجازاتی متناسب با ضربه وارد کردن به حیثیت نظام را تحمل کنند.
اکنون اگر به ماجرای "ستار بهشتی" باز گردیم، چند نکته را میتوانیم به روشنی مورد تأکید قرار دهیم و از آنها برای موارد مشابه نیز استفاده نمائیم.
اول آنکه باید روشن شود این شخص به چه جرمی بازداشت شد، آیا برخوردهای اولیه با او مطابق اصول یاد شده قانون اساسی به ویژه اصول ٣٨ و ٣۹ بوده و حقوق شهروندی او در مراحل اولیه بازداشت رعایت شده یا نه؟
دوم آنکه در مدت چند روزی که در بازداشت بوده چه اتفاقی افتاده که منجر به فوت او شده؟
و سوم آنکه اطلاعات مربوط به ماجرای بازداشت و حوادث پیش آمده برای این شخص و فوت او چرا توسط مسئولان مربوطه به صورت شفاف و روشن در اختیار افکار عمومی قرار نگرفته و بعد از آنکه رسانههای بیگانه آن را مطرح کردند و در مجلس شورای اسلامی به این واقعه اعتراض شد، مسئولان مربوطه درصدد رسیدگی به این ماجرا برآمدند؟
بررسی این مسائل و روشن شدن پاسخ این سوالها را نباید توجه خاص به یک فرد و ماجرای او دانست. این، اهمیت دادن به قانون، ارزش قائل شدن برای نظام جمهوری اسلامی و توجه به کرامت انسانی است. مردم ایران، نظام جمهوری اسلامی را با این هدف که در این کشور، قانون حاکم باشد و با آحاد مردم جامعه براساس کرامت انسانی برخورد شود برگزیدند و برای برپائی آن فداکاری کردند. اگر افرادی براساس تشخیص یا خواست و هواهای نفسانی خویش هر طور خواستند عمل کنند و برای قانون و کرامت انسانی و احکام اسلامی اهمیتی قائل نباشند و خود را ملزم به رعایت آنها ندانند، اساس و فلسفه نظام جمهوری اسلامی نادیده گرفته میشود و اعتماد مردم به این نظام و به اسلام دچار خدشه میگردد.
بنابر این، علاوه بر اینکه نباید از اهمیت بررسی دقیق این مسائل غفلت شود، لازم است مسئولان قبل از آنکه دشمنان فرصت پیدا کنند این قبیل مسائل را وسیلهای برای تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی قرار دهند به وظایف خود عمل کنند و هرگونه بهانهای را از دست بدخواهان بگیرند.
آنچه در این میان از اهمیت بیشتری برخوردار است اینست که وعده رسیدگی به چنین ماجراهائی با قاطعیت و سرعت عمل لازم دنبال شود و با مرور زمان به فراموشی سپرده نشود. این، تجربه تلخی است که از ماجرای کهریزک برجای مانده و همچون دملی چرکین، خود را بر پیکر نظام جمهوری اسلامی تحمیل کرده است. اگر با خاطیان بازداشتگاه پرماجرای کهریزک با سرعت و قاطعیت برخورد شده بود و به آنان پست و مقام و موقعیت داده نشده بود، امروز شاهد ماجرای ستار بهشتی و ماجراهای مشابه نبودیم.
حراست از نظام جمهوری اسلامی ایجاب میکند بدون اغماض با خاطیان و زیر پا گذارندگان قانون در هر مقام و منصب و در هر دستگاهی که باشند برخورد شود و جلوی تکرار چنین اقدامات ضربه زنندهای گرفته شود. این نظام بر دلها حکومت میکند و با خشونت و قانون شکنی در تضاد است.
رسالت:تحلیل گفتمان رابطه ایران و آمریکا
«تحلیل گفتمان رابطه ایران و آمریکا»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندری است که در آن میخوانید؛معاون وزیر خارجه روسیه اخیرا خواستار انجام گفتگوهای مستقیم بین ایران و آمریکا برای حل مسئله هسته ای شده است.ریابوکف گفته است:"ایران و آمریکا می توانند گفتگوهای مستقیم هم داشته باشند. چنین گفتگویی هیچ مشکلی برای ما ایجاد نخواهد کرد ، حتی اگر این گفتگوها در خارج از چارچوب ۱+۵ باشد . ما خواستار خروج همه طرف های درگیر در مسئله هسته ای ایران از باتلاق کنونی هستیم." این پیشنهاد روسیه و نقطه نظرات برخی کشورهای ثالث برای گفتگوی مستقیم میان ایران و آمریکا از منظر رهیافت "تحلیل گفتمان" از چند حیث قابل بررسی و مطالعه است. بخصوص که در این رهیافت سه بعد اصلی گفتمان یعنی الف) کاربرد زبان،ب)برقراری ارتباط میان باورها(شناخت) و ج) تعامل را باید در نظر گرفت.
۱- یکی از موضوعاتی که به لحاظ گفتمانی در مسئله رابطه با آمریکا نباید دور از نظر داشت مسئله نحوه "کاربرد زبان" است. مذاکره ایران و آمریکا با برقراری رابطه بین طرفین متفاوت است. جمهوری اسلامی ایران چه در قالب گروه ۱+۵ و چه در مسائلی نظیر بحران های منطقه ای در عراق و افغانستان مذاکراتی با طرف آمریکایی انجام داده است اما این مذاکرات کاملا در یک چارچوب مشخص صورت گرفته و به هیچ وجه به معنای تمایل تهران به برقراری رابطه با واشنگتن نبوده است. چرا که برقراری رابطه بین طرفین مسبوق به تدارک یک سری الزامات و برآورد یک مجموعه انتظارات است که تا کنون طرف آمریکایی از پس انجام آن بر نیامده و حتی تلاش کرده از موضع با لا به پایین اراده خود را به ملت ایران تحمیل نماید.
۲- در بررسی زمینه های گفتمانی مسئله رابطه با آمریکا همواره این پرسش را باید مطرح کرد که چه کسی، چرا و چه زمانی به موضوع برقراری روابط تفوه می کند. زمانی که آمریکایی ها در سال ۱٣۵٨ رابطه خودشان را با جمهوری اسلامی قطع کردند این امید واهی را داشتند تا چند سال بعد زمانی که ایران در "موضع ضعف" قرار گرفت مجددا این رابطه برقرار شود. در اثنای جنگ تحمیلی دولت وقت آمریکا با پذیرش یک ننگ تاریخی "مک فارلین" را به همراه یک انجیل امضا شده توسط "رونالد ریگان" به تهران فرستاد.
اما مک فارلین حتی اجازه خروج از فرودگاه مهرآباد را پیدا نکرد و با خفت و خواری به کشور خود بازگشت. در دوران سازندگی و پس از رحلت حضرت امام خمینی(ره) نیز آمریکایی ها تصور می کردند تهران مبتلا به آن شرایط ضعفی شده است که می توانند اراده خود را به ملت ایران تحمیل کنند.
در ۱۹ آوریل ۱۹۹۰ "جیمز بیکر" وزیرخارجه وقت آمریکا طی سخنانی اعلام کرد که آمریکا آماده مذاکره مستقیم با ایران است. این تمایل چند روز بعد از زبان برخی ایادی داخلی آمریکا نظیر "عطاء الله مهاجرانی" که امروز در دامن همانها غنوده است مجددا در روزنامه اطلاعات مطرح شد. همان زمان رهبر معظم انقلاب کسانی را که بحث رابطه با آمریکا را مطرح می کردند با عناوینی نظیر ساده لوح و مرعوب مورد خطاب قرار دادند و فرمودند:"مذاکره، یعنی چه؟ صرف اینکه شما بروید با آمریکا بنشینید حرف بزنید و مذاکره کنید، مشکلات حل می شود؟ این طوری که نیست. مذاکره در عرف سیاسی، یعنی معامله، مذاکره با آمریکا، یعنی معامله با آمریکا.
معامله، یعنی داد و ستد؛ یعنی چیزی بگیر، چیزی بده، تو از انقلاب اسلامی، به آمریکا چه می خواهی بدهی، تا چیزی از او بگیری؟ آن چیزی که شما می خواهید به آمریکا بدهید، تا در مقابل از او چیزی بگیرید، چیست؟ ما چه می توانیم به آمریکا بدهیم؟ او از ما چه می خواهد؟ آیا می دانید که او چه می خواهد؟ "در دوره اصلاحات نیز بار دیگر آمریکایی ها باتوجه به جریانی که در ایران راس کار بود و مرتب برای آنها پالس و پیغام می فرستاد به این نتیجه رسیدند که ایران در موضع ضعف قرار گرفته لذا مجددا تمایل خودشان را برای برقراری رابطه اعلام کردند. در سال ۱۹۹۹، "مادلین آلبرایت" وزیر خارجه وقت آمریکا بابت شرکت در کودتای ۲٨ مرداد علیه دکترمصدق ابراز تاسف کرد و پیشقدم بهبودی روابط و مذاکره با دولت وقت ایران شد.
اما همان زمان نیز دولت ایران اعتراف آمریکا به شرکت در کودتای ۲٨ مرداد را به معنای ضرورت پرداخت خسارت دانست و بار دیگر دست رد به سینه آمریکایی ها زد. با روی کار آمدن محمود احمدی نژاد و مواضع مقتدرانه دولت نهم آمریکایی ها بحث رابطه با ایران را خیلی کم رنگ کردند در مقابل موضوع مذاکره بر سر مسائل مهم منطقه ای در این دوره مطرح شد.اما در دولت دهم به واسطه موضع گیری های نسبتا ضعیف برخی دولتمردان باز این ادراک ناصواب بین سیاستمداران آمریکایی تقویت شد که ایران به واسطه تحریم های اقتصادی در موضع ضعف قرار گرفته و الان بهترین زمان برای برقراری رابطه است!
٣- یکی از پایه های اساسی در رهیافت تحلیل گفتمان واکاوی و بررسی نحوه ارتباط پرنسیپ ها، ادراکات و در نهایت "شناخت" طرفین از زمینه های برقراری ارتباط بین باورها می باشد. آمریکایی ها هیچ وقت شناخت صحیحی از وضعیت حاکم بر ایران نداشته و ندارند. در هر ارتباطی معانی آشکار و پنهانی حاکم است که طرفین باید ضمن پیدا کردن وجوه مشترک در این معانی نسبت به آنها شناخت داشته باشند. ٣۴ سال از پیروزی انقلاب اسلامی می گذرد.
آن روز که لانه جاسوسی آمریکا در تهران مقتدرانه توسط دانشجویان تسخیر شد و بنیانگذار کبیر انقلاب (ره) آن را انقلاب دوم خواند نظام اسلامی درگیر چالشهای داخلی و بین المللی فراوانی بود. هنوز مردم ایران نعمت ثبات و امنیت را نچشیده بودند. هر روز در گوشه ای از این مملکت صدای تفرقه بلند می شد.
غائله کردستان، ترکمن صحرا، خوزستان و بلوچستان هنوز مهار نشده بود. هنوز پرده از چهره جریانات سازشکار و منافق نیفتاده بود. هنوز نهادهای انقلابی تثبیت نشده بودند و ... اما با این حال ملت ایران توانستند در برابر تمامیت خواهی آمریکایی ها قد علم کنند و هیبت یک ابرقدرت بین المللی را در تمام دنیا از بین ببرند.
امروز ٣۴ سال از پیروزی انقلاب اسلامی می گذرد و ایران روز به روز قدرتمند تر شده است. اگر آمریکایی ها ٣۰ پله در ساحات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی سقوط کرده اند ایران اسلامی صدها پله بالا آمده است. امروز مردم ایران شیرینی نعمت ثبات و امنیت را در سایه مردمسالاری دینی چشیده اند. بیش از ٣۰ انتخابات در سه دهه گذشته برگزار شده است. به لحاظ فناوری های نوین و استراتژیک امروز ایران در برخی از علوم در بین چند کشور برتر دنیاست.
جمهوری اسلامی یک دهه زودتر از افق چشم انداز خود به قدرت برتر علمی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در منطقه تبدیل شده است. به لحاظ منطقه ای جمهوری اسلامی راقم نقشه خاورمیانه جدید اسلامی است و محور مقاومت روز به روز در حال پر رنگ تر شدن است. بیداری اسلامی ملهم از انقلاب ایران از شمال آفریقا تا سواحل خلیج فارس را به لرزه درآورده است. و ...
۴- بعد سوم یک گفتمان تعامل است. یعنی گفتمان محصول تعامل ها در موقعیت های اجتماعی است. تنها در یک کنش، واکنش و اندرکنش متقابل می توان به تحلیل گفتمان پرداخت.
در موضوع رابطه ایران و آمریکا اگر چه ایالات متحده در ٣۴ سال گذشته دائما تلاش کرده مسئله برقراری مجدد روابط را مطرح نماید اما ایران حتی در محیط ادراکی خود به دلیل عدم احساس نیاز به این رابطه به امکان یا امتناع برقراری روابط نمی اندیشد. چرا که اولا محیط ادراکی تصمیم گیران اصلی در جمهوری اسلامی بر مبنای منطق امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب بر نفی رابطه سلطه گری و سلطه پذیری استوار است. ثانیا جمهوری اسلامی خود را در جایگاهی می بیند که خواستار تجدید نظر در روابط سلطه است.
ثالثا بر این باور است که جایگاه و نقش منطقه ای و بین المللی ایران باید احصا شود. این موضوع از جهاتی شبیه به "گشایش استراتژیکی" است که در روابط آمریکا و چین پس از انقلاب در دهه ۶۰ قرن بیستم به وجود آمد. در اواخر دهه ۶۰ آمریکا باتغییر رویکرد نسبت به نظام کمونیستی چین عملا حاضر شد جایگاه بینالمللی چین را به رسمیت شناسد.
حضور جدی چین در معادلات فرا منطقهای باحضور در اجلاس قاهره کلید خورد ودر دهه ۷۰ چینیها به بلوک هستهای جهان پیوستند. آمریکایی ها حتی حاضر شدند جایگاه چین در بین اعضای دائم شورای امنیت با دارا بودن حق وتو را به رسمیت بشناسند.
هر چند آمریکایی ها بر اساس منطق جنگ سرد با این کار منافع خودشان را پیگیری می کردند و با گشایش استراتژیک به سمت چین، ضربه سهمگینی به بلوک شرق، تحت امپراتوری شوروی وارد ساختند. در سالهای آغازین هزاره سوم آمریکا باید به این واقعیت پی ببرد که دیگر با تهران ۱۹۷۹ و قبل از آن روبهرو نیست و نباید منتظر موضع ضعف ایران بماند.
۵- یکی از دلایلی که روابط بین ایران و آمریکا سر نمی گیرد به خاطر این است که این گفتمان بیش از آنکه تعاملی باشد یک طرفه و تحمیلی است. در سه بعد اصلی این گفتمان یعنی در ساحت کاربرد زبان، شناخت و تعامل نواقص جدی به چشم می خورد. از طرفی این ادبیات از طرف آمریکایی ها با مصرف داخلی و رویکرد ابزاری تولید می شود.
در انتخابات اخیر ایالات متحده نامزدهای دو حزب دموکرات و جمهوریخواه با محور قرار دادن ایران در رقابت های انتخاباتی خود از یک سو می کوشیدند با ایجاد یک تحول ناگهانی در رابطه با ایران بتوانند بر معادله رای تاثیر بگذارند. -مثلا چند روز قبل از آخرین مناظره اوباما و رامنی نیویورک تایمز اعلام کرد، آمریکا و ایران برای انجام مذاکرات به توافق رسیدند و قرار است مذاکرات پس از برگزاری انتخابات انجام شود- از طرف دیگر می کوشیدند با بحرانی نشان دادن مسئله ایران نسبت به ضعفهای خود فرافکنی کنند. در واقع تم بحرانی انتخابات ۲۰۱۲ در آمریکا ایران بود.
با این اوصاف می توان نتیجه گرفت آمریکایی ها که تمایل فراوانی برای برقراری رابطه با ایران دارند اولا در کاربرد ادبیات و زبان گفتگو باید دقت کنند. ثانیا باید به شناخت دقیقی از جایگاه و نقش منطقه ای و بین المللی ایران دست پیدا کنند ثالثا باید با تغییر رویکرد و رفتار خود تلاش کنند که در محیط ادراکی مسئولان و ملت ایران تمایل به برقراری رابطه از موضع اقتدار ایجاد شود. به همین منظور دولت آمریکا باید تمام بدهیهای مادی و معنوی خود را به ملت ایران تادیه کند. این اتفاق میتواند گشایش استراتژیکی در روابط تهران - واشنگتن ایجاد کند.
اما تا زمانی که دولت آمریکا با رفتار متناقض خود نتواند اعتماد افکار عمومی را در جامعه ایران جلب کند گفتمان حاکم همان شعار “مرگ بر آمریکا” خواهد بود که فریاد اصلی ملت ایران در راهپیماییهای مختلف است. هیچ تغییری در استراتژی همیشگی تقابل استضعاف و استکبار در طول تاریخ پیش نیامده است. به تعبیر مقام معظم رهبری "چگونه میتوان با دولت مستکبر، زورگو، توسعه طلب و استثمارگر آمریکا آن هم در دوره دولتمردان گستاخ، بیادب و مدعی فعلی گفتگو کرد... سیاست جمهوری اسلامی ایران در عدم مذاکره و ارتباط با آمریکا تا هنگامی که سیاستهای این دولت استکباری تغییر نکند، به قوت خود باقی است."
سیاست روز:مرگ مشکوک
«مرگ مشکوک»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛نمیتوان به سادگی از کنار مرگ یک وبلاگ نویس گذشت. درحالی که با متهمینی با جرایم سنگینتر از ستار بهشتی، اینگونه رفتار نمیشود، همین موضوع در شرایط کنونی تامل برانگیز و ابهام آور است.
همین امر ایجاب میکند تا همه دستگاهها از قوه قضاییه تا دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی و انتظامی نسبت به اینگونه اتفاقات حساسیت مضاعفی را از خود نشان دهند و هوشیاری های لازم را برای جلوگیری از اینگونه اتفاقات داشته باشند. اتفاقی که اکنون باعث خدشه دار شدن جمهوری اسلامی ایران شده است.
مرگ این وبلاگ نویس، مشکوک و ابهام آمیز میدانم به این خاطر که در شرایط عادی بازداشت و زندان، چنین اتفاقی نمیافتد، منظور از شرایط عادی این است که فردی به اتهامی بازداشت میشود و مراحل قانونی خود را طی میکند. تفاوتی هم ندارد که این فرد به چه اتهامی بازداشت شده است. هر اتهامی که باشد سلسله مراتب قانونی باید در قبال آن فرد رعایت شود.
اما مرگ وبلاگ نویس از این بابت مشکوک است که ، پس از فشارهای سیاسی و اقتصادی، فشارهایی از نوع حقوق بشر از سوی غرب برای ایران تدارک دیده شده است.
با دیدن گزارشهای رسانههای غربی میتوان به فضا سازی و جوسازی از بابت مرگ وبلاگ نویس، علیه جمهوری اسلامی ایران متوجه این موضوع شد که درچه حد این شبکهها و رسانهها در آمادگی کامل قرار داشتند تا خیلی سریع، بمباران رسانهای خود را علیه دستگاه قضا و نظام اسلامی آغاز کنند. انگار منتظر این اتفاق بودند. دسترسی آن ها به اطلاعاتی که درگزارشهایشان پخش شد این ادعا را اثبات میکند که هماهنگیهای لازم در این زمینه از پیش انجام شده بود.
اگر بگوییم در این اتفاق که منجر به مرگ ستار بهشتی شد، جریاناتی در داخل نقش داشته تا این سناریو به ثمر برسد، یک ادعای واهی از نوع توهم توطئه نخواهد بود.
وی قربانی توطئهای شد که در شرایط کنونی قصد داشت نشان دهنده وضعیت زندانهای ایران اینگونه است.
در چند ماه گذشته احمد شهید نماینده ویژه شورای حقوق بشر در امور ایران گزارشی را منتشر کرد و در آن ضمن انتقاد از وضعیت زندانهای ایران خواستار بازدید از زندانهای کشورمان شد در داخل نیز این درخواست مطرح شد که البته منجر به آن نامهنگاریها شد.
اکنون دستگاه قضایی کشور که وظیفه صیانت از حقوق شهروندی هر ایرانی را بر عهده دارد، با پیگیری سریع و قاطع این موضوع که البته با دستور ویژه آیت الله آملی لاریجانی برای پیگیری پرونده مرگ وبلاگ نویس همراه شده است، این توطئهای که علیه نظام تدارک دیده شده خنثی شود و عوامل آن نیز به سزای اعمال خود طبق قوانین کشور برسند تا ذهنیتی که در افکار عمومی به واسطه تبلیغاتی که در این چند روز گذشته علیه ایران به گستردگی هرچه تمام تر در حال اجرا است برطرف شود.
اکنون زمان آن است که حتی یکی از مسئولین دستگاه قضا برای دلجویی به خانه ستار بهشتی برود و با حضور خود ضمن این که جایگاه و شان نظام اسلامی را برای اعاده حق یک شهروند نشان دهد و چهره واقعی نظام اسلامی را به رخ بکشد، با ابراز همدردی با خانواده و مادر ستار بهشتی، آلام خانواده را تسکین دهد و با این کار از عواقب بعدی که شاید گریبانگیر این خانواده شود جلوگیری نماید.قاموس اسلام و مسلمانی و تشیع حکم میکند که چنین شود.
تهران امروز:خودت را جای فعال اقتصادی بگذار!
«خودت را جای فعال اقتصادی بگذار!»عنوان یادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم سیدجواد سیدپور است که در آن میخوانید؛نگاهی به بخشنامهها و دستورالعملهای مختلف دولت طی یک هفته گذشته درباره سیاستهای تجاری کشور از جمله لیست کالاهای ممنوعه وارداتی و صادراتی نشان میدهد که عمر بخشی از این دستورالعملها حتی به ۴٨ ساعت هم نمیرسد و تغییرات پی در پی در لیست یاد شده دیده میشود.
همین سهروز پیش بود که لیست بلند کالاهای ممنوعه وارداتی تعدیل شد و روز بعد هم این لیست کوتاهتر شد و البته خبر میرسد که قرار است تا روز شنبه باز هم کوتاهتر شود. کوتاه شدن لیست کالاهای ممنوعه وارداتی در شرایطی است که حتی یک هفته هم از عمر لیست بلند بالای کالاهایی که دولت بهعنوان کالاهای ممنوعه وارداتی اعلام کرده، نمیگذرد.
فارغ از اینکه ممنوع کردن واردات کالاهایی چون لوازم خانگی، موبایل و کامپیوتر به تشدید قاچاق چنین کالاهایی منجر میشود،اما با این وجود موضوع بحث این یادداشت، پیامدها و نتایج چنین لیستی از کالاهای ممنوعه وارداتی یا صادراتی نیست بلکه موضوع اصلی بحث این است که لابد دولت بر اساس کارهای کارشناسی دقیقی که انجام داده است به این نتیجه رسیده ۷۴ قلم کالا را در لیست کالاهای ممنوعه وارداتی قرار بدهد و ۵۴ قلم کالا را نیز در لیست کالاهای ممنوعه صادراتی. حال سوال اساسیتر این است که ظرف دو، سه روزیا حداکثر یک هفته چه اتفاقی افتاده است که دولت لیست کالاهای ممنوعه وارداتی و صادراتی را تعدیل، تغییر یا حتی منتفی میکند؟ آیا در دو یا سه روز اتفاق خاصی افتاده که لیست کالاهای ممنوعه وارداتی یا صادراتی مشمول تغییر شود؟
آیا کارهای کارشناسی اولیه که منتج به صدور بخشنامه رسمی به گمرکات کشور شده است، از بنیان کافی مطالعاتی برخوردار نبوده است؟ اگر چنین استحکام کارشناسی وجود نداشته است که به نظر میرسد چنین باشد چرا دولت بخشنامه کالاهای ممنوعه وارداتی و صادراتی را صادر کرده است و از سوی دیگر، درحالیکه گمرکات هنوز فرصت نکردهاند سیستم کامپیوتری خود را با بخشنامه جدید دولت منطبق کنند، ناگهان دستورات جدیدی میرسد که لیست ممنوعه تغییر کند.
آیا چنین تغییرات پی در پی در سیاستهای اقتصادی دولت یکی از عوامل اصلی به هم ریختن وضعیت اقتصادی کشور نیست؟ کافی است کسانی که چنین بخشنامههایی را نوشته و ظرف کمتر از چند روز تغییر میدهند برای لحظاتی هم که شده خود را به جای فعالان اقتصادی قرار دهند که قرار است بر اساس چارچوبی که دولت تعیین میکند، آینده فعالیتهای اقتصادی خود را تنظیم کنند.
آیا مقامات یادشده حق نمیدهند که فعالان اقتصادی دچار سردرگمی شده و آیندهای مبهم را پیش روی خود ببینند؟ اگر مقامات دولت به همین یک پرسش پاسخ بدهند و پیامدهای تغییرات پی در پی دستورات و تصمیمات اقتصادی خود را بسنجند آنگاه فهم ریشه بسیاری از تلاطمات اخیر اقتصادی چندان دشوار نخواهد بود.
طن امروز:عشق قدیمی اشک جدید
«عشق قدیمی اشک جدید»عنوان یادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم حسین قدیانی است که در آن میخوانید؛سفیر حسین(ع) همچنان علم مقاومت برافراشته است. علمدار انقلاب از خون سیدالشهدا کوتاه نمیآید. بنازم «محرم» را که همیشه خوب موقعی از راه میرسد. تا حرف از سازش زدند، ماه ارباب به دادمان رسید. ملتی که «محرم» دارد، اسارت ندارد. ما آقازادههای حسین(ع) هستیم. طفل ۶ ماههمان حتی دعوا دارد با یزید. تا عاشورا، عاشوراست، خواب سازش آشفته است. اینجا کوفه نیست، کربلاست.
در تلاقی روزگار، بهار خون در فصل پاییز شکوفه زده. دارد باران میبارد... بر گونه زمین، مثل برگ درختان. پاییز، فصل رنگهاست. با کتیبههای محتشم قشنگتر میشود. با پرچم سرخ حرم. با لباس مشکی بچهها که بالای داربست، زیر شرشر باران، چتر به کارشان نمیآید!
به ما نیامده این سوسولبازیها! سازش، سوسولبازی است! سرتا پا هم بالای داربست، خیس شویم اما «آه از آن ساعتی که با تن چاکچاک...». همان بالای داربست، «علی» میگفت: «عاشورا، اشک ما، روی باران را کم میکند».
سلام سالار شهیدان! دیوانه کرده ما را عاشورای شما. هنوز زمزمههای عارفانه عرفه یادمان هست. صحبت سر قطعهقطعههای بدن شما بود.
امام عاشورا! اذن ورودمان دهی، گریههای جدید برایتان آوردهایم. از یک عشق قدیمی، چه چیزی بهتر از چند قطره اشک جدید؟!
عزیز زهرا(س)! محرم برای ما «نوروز مقاومت» است. نه رستاخیز جسم است و نه رستاخیز جان، بلکه «رستاخیز خون» است.
حسین(ع)!
خونی که در رگ ماست، هدیه به آن علمدار است که از خون شما ذرهای کوتاه نمیآید.
دارد باران میبارد «آقا». چند ساعت مانده تا محرم، عاشق روضه طبیعتم، در فصل پاییز. به سرخی میزنند برگها این روزها!
ارباب! به ما طعنه میزنند سینهزنی تکراری است. «باز این چه شورش است» تکراری است. طبل و زنجیر و سنج، تکراری است. حتی دعوا بر سر بلند کردن کتل، تکراری است.
حسین(ع) جان! نوترین عزای این عالم، سینهزنی امسال ماست برای شما. تکراری هست و نیست! پاییز تکراری است اما برای طبیعت تکراری نمیشود. ریختن برگ بر گونه زمین متوقف نمیشود.
حمایت:بازیگری انگلیسیها
«بازیگری انگلیسیها»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن میخوانید؛سوریه پس از گذشت ۲۰ ماه همچنان در فضایی ناآرام قرار دارد بگونهای که هر روز اخبار جدیدی از درگیری های ارتش و گروههای تروریستی منتشر می شود . در کنار تحولات مذکور نکته قابل توجه تشدید فعالیتهای انگلیس است. در روزهای اخیر اخبار و گزارشهای متعددی از تحرکات انگلیس در سوریه منتشر می شود.
اظهارات کامرون مبنی بر اعطای ضمانت به اسد برای خروج از سوریه ، مواضع هیگ وزیر خارجه مبنی بر حمایتهای گسترده لندن از گروههای معارض، انتشار اخبار و گزارشهای متعدد در رسانههای انگلیس در زمینه حضور فعال انگلیس در سوریه چنانچه راشاتودی رسما اعلام کرده است که انگلیس به آموزش گروههای شبه نظامی برای ترور بشار اسد مبادرت میورزد و ... از جمله تحرکات انگلیس در قبال سوریه است.
بررسی روند تحولات نشان میدهد که انگلیس به رکن اصلی بازیگری غرب در این کشور مبدل شده هر چند که ترکیه و قطر نیز محورهای دیگر این بازیگری را تشکیل میدهند. هر چند که دخالتهای انگلیس در امور سوریه سابقه ای طولانی دارد این سئوال مطرح است که چرا انگلیس به میزان فعالیتهای خود افزوده و نقش محوری را در این بحران سازی ایفا می کند؟ در پاسخ به این پرسش چند نکته قابل توجه است.
نخست آنکه انگلیس در عرصه داخلی با چالشهای بسیاری از جمله رسوایی مقامات و شبکه رسانه ای خاندان سلطنتی (بی بی سی ) و بحران اقتصادی مواجه است. این سناریو مطرح است که سران لندن با گرایش رسانه ای و تبلیغاتی به سوریه برآنند تا افکار عمومی از مسائل داخلی به حاشیه منحرف سازند.
دوم آنکه نکته مهم در عملکردهای ضد سوری انگلیس تشدید این مواضع پس از سفر کامرون نخست وزیر انگلیس به عربستان و نیز سفر باراک وزیر جنگ صهیونیستها به لندن است. این سناریو مطرح است که لندن برای خوش خدمتی به عربستان و صهیونیستها به این رویکرد را در پیش گرفته است. آنها از یک سو امتیازات اقتصادی از عربستان دریافت میکنند و از سوی دیگر رضایت لابی صهیونیست را کسب می کنند .
سوم آنکه آمریکا پس از انتخاب دوباره اوباما نمیتواند بازیگر منفی چندانی در سوریه باشد چرا که از یک سو درگیر چینش کابینه جدید است و از سوی دیگر اوباما سعی دارد تا چهرهای صلح طلب از خود به نمایش گذارد با توجه به این شرایط لندن به نیابت از واشنگتن به بحران سازی در سوریه می پردازد تا آمریکا به خواسته های درونی خود دست یابد.به هر تقدیر تحرکات انگلیس در قبال سوریه به هر انگیزهای که باشد این اصل را آشکار میسازد که آن اینکه غرب به دنبال برقراری ثبات در سوریه نیست بلکه به صورت زنجیرهای به دنبال تشدید بحران در این کشور است در حالی که بر اساس شرایط زمانی نوع بازیگران تغییر میکند چنانکه امروز نقش انگلیس از فرانسه و آلمان و آمریکا پر رنگ تر گردیده چنانکه حتی طراحی ترور بشار اسد نیز از مولفههای خود قرار دادهاند.
آفرینش:ائتلاف های جدید و فشار مضاعف بر اسد
«ائتلاف های جدید و فشار مضاعف بر اسد»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن میخوانید؛در چند روز گذشته سرانجام مذاکرات گروه های مخالفان سوری در دوحه به نتیجه رسید و این گروه ها با انتخاب "احمد معاذ الخطیب" به عنوان رئیس جدید خود، رسما تشکیل " ائتلاف ملی انقلابیون و مخالفان سوریه، را اعلام کردند. تشکیل ائتلاف جدید خود را که در بردارنده گروههای مختلف و جریانهای مخالف گوناگونی از دولت سوریه است قرار است از نگاه متحدان غربی و عربی مخالفان نقش مهم و بنیادینی در آینده تحولات سوریه ایفا کند.
در این راستا اگر به اهمیت تشکیل ائتلاف ملی انقلابیون و مخالفان سوریه بنگریم باید گفت این نهاد جدید از یک سو در داخل سوریه در پی افزایش شمول قومیت ها و گروه های ۱٨ گانه سوری است. چنانچه جدا از انتخاب جرج صبرا مسیحی به عنوان ریس شورای ملی قرار است معاونی کرد نیز برای خطیب یعنی رئیس ائتلاف ملی انقلابیون و مخالفان سوریه انتخاب شود.
این امر به منزله همراه کردن کردها و مسیحان در مخالفت با اسد است. چراکه کردها و مسیحیان با توجه به نوع بدبینی به سلفیها و سنی های مخالف چندان مخالفت جدی ای با دولت اسد نداشته اند. در بعد خارجی نیز تشکیل ائتلاف ملی انقلابیون و مخالفان سوریه بر این هدف استوار است که ائتلاف ملی انقلابیون و مخالفان سوریه با توجه به در برگیری شمول بیشتری از نیروهای مخالف دولت دمشق در واقع مشروعیت بیشتری در سطح بین المللی داشته باشد .
چنانچه در دو سال گذشته یکی از مهم ترین انتقادها نسبت به مخالفان اسد نوع اختلاف ها و شکاف ها بین احزاب و جریان های مخالف بوده است اما اکنون ائتلاف ملی انقلابیون و مخالفان سوریه با نهاد جدید تلاش میکند تا جدا از تشکیل دولت در تبعید در واقع آلترناتیو مهمی برای دولت اسد در خارج از کشوربوده و عملا با به رسمیت شناخته شدن آن نهاد از سوی بخش مهمی از دولت های منطقه ای و بین المللی روند انتقال قدرت را در دست گیرد.
در این حال اگر به نوع رویکرد این نهاد جدید مخالفان بنگریم باید گفت این نهاد جدا از رویکرد حمایتی دولت های عربی و غربی عملا در راه رسیدن به قدرت با چالشهای جدی ای روبرو است . دران بین هر چند این نهاد تلاش کرده است تا به نوعی همگرایی بین گروه های مسلح و سیاسی مخالف اسد دست یابد اما باید گفت هراس های اجتماعی قومیت ها و مذاهب گوناگون داخل سوریه از آینده نقش جریان هایی تندرو و سلفی در واقع مانع از افزایش نقش نهادهای مخالف نظامی و سیاسی و نظامی در سوریه میشود.
در بعد منطقه ای و بین المللی نیز حمایت پایدار قدرت های منطقه ای و بین المللی همانند ایران روسیه و چین از دولت اسد در واقع مانع مهمتری برای رسیدن به خواسته های ائتلاف ملی انقلابیون و مخالفان سوریه است .
در این حال باید گفت با توجه به رویکرد این ائتلاف تازه هر چند امید میرود مخالفان دولت سوریه متشکل تر شوند و شرایط دست یابی به مذاکره با دولت فراهم تر شود اما باید گفت این امر حتی ممکن است به درگیریها نظامی و سیاسی بیشتری در سوریه نیز بینجامد.
ملت ما:مسیر جدید یارانهها؟
«مسیر جدید یارانهها؟»عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم رضا لیاقتورز است که در آن میخوانید؛از همان آغاز که بحث هدفمندی یارانهها مطرح شد، یکی از مهمترین اهدافی که به عنوان مراد سیاستگذاران از اجرای این قانون موضوع بحث بود، «مدیریت هزینه خانوارها» بود. این جمله میتواند تعابیر متفاوتی داشته باشد؛ برای یکی ممکن است ۴۵ هزار تومان هزینه یک قبض باشد و برای دیگری هزینه دو کیلو گوشت. اما قرار بود با «اجرای کامل» و صحیح این طرح، فضای رقابتی در میان شرکتهای ارایهکننده و عرضهکننده خدمات و کالاها ایجاد شود و در این فضای رقابتی، مردم دارای حق «انتخاب» باشند که اگر چنین میشد و در مراحل عملیات آن دقت و نظارت کافی صورت میگرفت، شاید امروز قیمتها وضع به مراتب بهتری داشتند و واحدهای بازرسی و نظارت شرکتها نیز شکایتهای کمتری را دریافت میکردند.
فارغ از این ماجرا اما یکی از مسائلی که از آغاز «هدفمندی یارانهها» بسیار مورد نقد قرار گرفت، موضوع یارانههای بخش تولید بود که به گفته ناظران، در سایه پرداخت یارانه نقدی به مردم «محو» شد. به بیان دیگر، اگرچه یارانههای نقدی با تاخیر و به شکل نامنظم پرداخت شد اما در مقابل «یارانه تولید» اساسا دیده نشد و این بزرگترین چالشی بود که بخش تولید با آن مواجه شد. این موضوع تا آنجا پیش رفت که برای اجرای فاز دوم هدفمندی یارانهها، تولیدکنندگان بارها به نگارش نامههای سرگشاده روی آوردند و از صاحبمنصبان خواستند که یا سهم تولید را در فاز دوم بهگونهای ببینند که جبران فاز نخست بشود یا اینکه اساسا از اجرای گام بعدی فعلا صرفنظر کنند.
در یک کلام میتوان گفت که صاحبان سرمایه و تولیدکنندگان بخش خصوصی بهشدت نگران سرمایهای بودند که باید در حوزههای مربوطه وارد شود تا به سود و ارزش افزوده منتج شود. دولت به مردم پول میدهد؛ آن هم پول نقد و از طرفی دیگر نیز صنایع و تولیدگران بخش خصوصی نیازمند سهمشان از یارانهها هستند. آیا میان این دو نمیتوان رابطهای یافت؟ آیا یارانه نقدی مردم فقط باید تبدیل شود به پول نقد و به دریای خروشان نقدینگیهای سرگردان اضافه شود؟
در نظر باید داشت که زمان واریز یارانهها در خردادماه ۹۰ از یکم به دهم تغییر کرد به این شکل یارانهای که حق مردم بود با تاخیر ۱۰ روزه به حساب سرپرستان خانوار واریز شد. اما این آخرین تغییر در زمان واریز یارانه نبود بلکه تنها ۲ ماه بعد و در مردادماه یارانهها دوازدهم، در مهرماه دوازدهم، در آبان ماه چهاردهم و به همین روش در فرودین ۹۱ یارانه نقدی در هفدهم ماه واریز شد. با نگاهی به زمان واریز یارانه نقدی در سال ۹۰ خواهیم دید که نخستین یارانه نقدی سال ۹۰ نخستین روز اردیبهشت به حساب سرپرستان خانوار واریز شد و آخرین یا یازدهمین یارانه نقدی این سال، هفدهم اسفند واریز شد و به این ترتیب در سال ۹۰، دولت یک مرحله از یارانه نقدی را واریز نکرد.
در سال ۹۱ نیز تاخیرهایی که در روزهای واریز یارانه نقدی ایجاد شده بهطوری بوده که در نهایت روز واریز را به بیستو یکم سوق داده است. البته با در نظر گرفتن این موضوع که حدود ۷۲ میلیون و ۵۰۰ هزار نفر یارانه میگیرند دولت در حال حاضر ٣ هزار و ۵۰۰ میلیارد تومان یارانه به صورت ماهانه واریز میکند که با احتساب سود ۲۰ درصد بانکی سود روزانه تاخیر یک میلیارد و ۹۱۷ میلیون تومان میشود
و با در نظر گرفتن تاخیر ۲۱ روزه در پرداخت یارانهها دولت در آبان ماه بیش از ۴۰ میلیارد تومان از این طریق سود کسب کرده است. آیا این سود و این ارقام را نمیتوان در سالی که نام «تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ایرانی» بر آن گذارده شده به سمت تولید و ایجاد ارزش افزوده سوق داد؟
مگر نه اینکه یارانه نقدی دارای اثرات تورمی بوده و به گواه آمارهای رسمی، تورم ماه به ماه در مسیر افزایش حرکت میکند؟ آیا بهتر نیست که ٣ هزار و ۵۰۰ میلیارد تومان یارانه نقدی ماهانه در عوض ایجاد فشار تورمی ناشی از رشد نقدینگی به اقتصاد کشور وارد مسیر سرمایهگذاری شود تا هم مردم از سود منطقی حاصل از آن منتفع شوند، هم دغدغه تولید ملی رفع شود و هم ارزشآفرینی برای اقتصاد ملی به ثمر برسد؟
ابتکار:عدالت را به پستوها راه دهیم؟
«عدالت را به پستوها راه دهیم؟»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم هادی وکیلی است که در آن میخوانید؛در حالی که هنوز خاطره تلخ کهریزک در ذهنها جولان میدهد وافکار عمومی نسبت به حادثه کوی دانشگاه با حساسیت به دنبال ردپای مقصرین است، ناگهان خبر در گذشت مشکوک یک وبلاگ نویس تیتر رسانهها و بهانه واکنش قدرتهای جهانی در قبال مسایل کشور میگردد حوادث گذشته به عنوان یک مطالبه ملی برای جلوگیری از تکرارچنین اتفاقاتی مطرح بود و اگر حساسیت لازم به کار بسته میشد و گزارش شفاف از اقدامات انجام پذیرفته در تنبیه مقصران صورت میگرفت شاید امروز شاهد این رخداد تلخ نبودیم.
لازم به تذکر نیست که مطابق آموزههای دینی و قوانین جاری کشور هیچ مقامی حق ندارد فراتر از قانون و بالاتر از مجازات ذکر شده در متن قانون متعرض کس دیگر شود. حساسیت در اجرای عدالت نسبت به متهم آنچنان بالا ست که قاضی حق ندارد نگاه مجرمانه به متهم داشته باشد و در نوع نگاهش به شاکی و متهم میبایست عدالت را رعایت نماید وحتی اجازه تغییر لحن به او نداده اند .
دوره کوتاه زعامت مرد عدالت علی (ع) پُر ازنمونههای است که ضرورت رعایت عدالت در حق متهمان را گوش زد مینماید. طبیعی است رعایت عدالت و اهتمام به حقوق متهم دربند، به دلیل عدم توانایی اش در دفاع از خود ارزش دو چندان دارد و نیازاین بخش از جامعه به مدارا و عدالت بیش از دیگران است. مطابق آموزههای دینی تمام حقوق افراد اعدامی باید رعایت شود و اگر حقی از او ضایع گردد ظلم اتفاق افتاده و مقصر آن میبایست تنبیه شود وباید حلالیت بطلبد ارزش واقعی عدالت در بزنگاههای حساس نمایان میشود اگر روزی در پستوهای قدرت و در غیاب مردم و چشمهای نظاره گر عدالت در برخوردها رعایت شد و حقوق ضعیفان پاس داشته شد آنگاه باید به اجرای عدالت در جامعه امیدوار بود در حقیقت عدالت به عنوان لقلقه زبان و یا شعار خود آفت عدالت واقعی است اینکه گفته میشود با عدالت جامعه، بهشت میشود و مردم در سایه عدالت مزه زندگی توحیدی را میچشند و امنیت واقعی برقرار میگردد اینها زمانی است که عدالت در بزنگاههای حساس بدون اغماض اجراء گردد آدم بی پناه و مستأصل در پناه عدالت باید به احساس امنیت برسد حال که این اتفاق نامیمون همچون موارد گذشته تکرار شده است یکبار دیگر نگاهها به دستگاههای متولی دوخته شده است البته دستور صریح و قاطع ریاست محترم قوه قضائیه و دادستان کل کشور مبنی بر پیگیری جدی پرونده و خبر بازداشت تعدادی از عوامل موثر موجب امیدواری در جهت احقاق حق و شفاف سازی بدون مصلحت اندیشی گردیده است به هرحال این نوع حوادث نشان میدهد هنوز راههای گریز از عدالت وجود دارد وضرورت اصلاح ساختارها به گونه ای که جلوی تکرار این دست حوادث گرفته شودمطالبه مردم میباشد برخی مناصب و جایگاها به لحاظ حساسیت باید در اختیار کسانی باشد که بر احساس خود حاکم باشند و هیچ چیز نتواند آنان را از مسیر عدالت منحرف سازد شاید یکی از دلایل اهتمام ویژه و حساسیت بالا در صلاحیت قاضی و ذکر شرایط متعدد برای منصب قضاءبخاطر اینستکه جان،مال و آبروی آدمی در دست قاضی است.
پس میبایست از چنان ویژگی برخوردار باشد که فراز و فرود حوادث او را از جاده عدالت خارج نکند و گرفتار عصبانیت و احساس زدگی نگردد تمامی عوامل انتظامی، امنیتی و قضایی که سرو کار با متهمان دارندعلی الا صول میبایست جزو شریفترین و خود ساخته ترین قشر جامعه باشند هیچ چیز آنان را وادار به قانون شکنی نکند وهیچ مسئله ای نباید مجوز رفتار فرا قانونی برای آنان باشد.
اگر در مجموعههای که ضابط نظم و امنیت هستند و مجری عدالت به حساب میآیند کسانی پیدا شوند که خود سرانه قانون را نقض و عامل حرج و مرج باشند آنگاه باید منتظر گسترش سریع بی نظمی و قانون گریزی و قانون ستیزی در لایحههای اجتماعی نیز بود.
آرمان:مقامات ایران تصمیم میگیرند
«مقامات ایران تصمیم میگیرند»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم شعیب بهمن است که در آن میخوانید؛پیشنهاد سرگئی ریابکوف، معاون وزیر خارجه روسیه به ایران را از این جهت میتوان بررسی کرد که این پیشنهاد بر خلاف اظهارنظرهای مختلف که آن را نخستین پیشنهاد روسیه میدانند، پیش از این هم سابقه داشته و روسها در موارد مختلف از روابط ایران و آمریکا استقبال کردهاند.
این مساله را میتوان به تحولات منطقه و بهار عربی و همچنین تحولات سوریه گره زد که روسها این تصور را دارند که فضای جدیدی در خاورمیانه در حال بروز است به همین دلیل این تصور در روسیه وجود دارد که مذاکرات ایران و آمریکا میتواند آرامش را به منظقه برگرداند و از بروز درگیریهای دیگر در منطقه جلوگیری کند.
روسها همواره خودشان را به عنوان یک بازیگر میانی بین ایران و غرب تصور کردهاند و همیشه به دنبال نقش میانجی هستند و البته بحث در این بوده که روسیه این درخواست را نیز دارد که از مذاکرات ایران و آمریکا باخبر شود که در نهایت ریسکهای احتمالی خطر در مورد ایران و بحث هستهای و نیز مشکل با اسرائیل را به حداقل برساند.
این موضوع حائز اهمیت است که شاید درخواست روسیه، منفعت مستقیم را برای این کشور در پی نداشته باشد ولی این را باید در نظر بگیریم که روابط ایران و روسیه همواره روابطی سه ضلعی بوده به این مفهوم که همیشه پای کشوری سوم در میان بوده است.
در حال حاضر و در این مورد خاص هم این آمریکاست که نقش کشور سوم را بازی میکند، به نحوی که در سالهای گذشته هم حتی در مواقعی شاهد آن بودهایم که هرگاه روابط ایران و روسیه میخواسته به طرف خاصی برود و نوعی رابطه خاص شکل بگیرد، این آمریکا بوده که مخالفت خود را به نحوی نشان داده است اما در نگاهی کلی منفعت مشخص برای روسیه همانطوری که گفتیم اوضاع خاورمیانه است که روسیه هیچگاه نمیخواهد بحران در منطقه ادامه پیدا کند چراکه نگاهی در روسیه وجود دارد که حضور اسرائیل در مرزهای آسیا و قفقاز را موضوعی بسیار بحرانزا و خطرناک میداند و در این مورد مشخص با ایران همرای هستند بنابراین در تلاشند تا منطقه از بحران خارج شود. از یاد نبریم که جان مککین اعلام کرده بود بهار عربی بیش از هر چیز مرزهای روسیه را به خطر میاندازد و این دلیل مناسبی است تا روسیه به دنبال شرایط آرام و به دور از تنش در منطقه باشند.
از طرف دیگر به اعتقاد من نمیشود خیلی به این پیشنهادها جدی فکر کرد و در مجموع به عنوان حرفی معمولی باید به آن نگریست که در مصاحبهای زده شده کمااینکه روسها بارها اعلام کردهاند هرگونه مذاکرهای بین ایران و آمریکا بهتر است در قالب مذاکرات ۱+۵ صورت بپذیرد.
ضمن اینکه در روسیه نگرش دیگری هم وجود دارد که ایران در حال حاضر از سر ناچاری و مشکلاتی که با غرب دارد با این کشور ارتباط برقرار میکند و اگر ایران با غرب خوب بشود، دیگر توجهی به روسیه نخواهد داشت و مثال اپوزیسیون روسیه هم ماجرای زمان جنگ سرد در روسیه است. به عبارت دیگر هیچگاه ماجرا از دید روسیه نگریسته نمیشود.
به هر حال فراز و فرودهای بسیاری در این رابطه وجود داشته و موردی که در حال حاضر امکان جهتدهی متفاوتی را در این رابطه بدهد، وجود آمریکاست که به عنوان ضلع سوم در روابط ایران و روسیه مطرح است.
در مورد اظهارات و پیشنهاد روسیه هم این ایران است که در نهایت تصمیمگیری میکند و فارغ از خواست روسیه یا نوع پیشنهاد آن کشور اقدام به تصمیمگیری خواهد کرد و به نظر نمیرسد مقامات ایران هم منتظر نظر روسیه باشند تا تصمیمگیری کنند.
دنیای اقتصاد:ایجاد صندوق ذخیره تنها راه ثبات نسبی بودجه
«ایجاد صندوق ذخیره تنها راه ثبات نسبی بودجه»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر حسین عباسی است که در آن میخوانید؛با نزدیک شدن به زمان بودجه بندی و با توجه به تغییرات شدید بازار ارز در ماههای اخیر، این سوال مطرح میشود که دولت چه نرخی را برای ارز در لایحه بودجه سال آینده در نظر خواهد گرفت؟
شاید وقت آن رسیده باشد که سوال را عوض کنیم و بپرسیم اصولا چه لزومی دارد که نرخ ارز خاصی برای بودجه در نظر گرفته شود؟ اگر بودجه از وابستگی به قیمت ارز جدا شود، میتوان امید داشت که نوسانات بازار ارز تاثیر کمتری بر اقتصاد بگذارد. تنها راه رسیدن به چنین هدفی هم برقراری صندوق ذخیره و اطمینان از شفافیت عملکرد آن است.
صندوق ذخیره تعریفی مشخص دارد و هر گونه انحراف از این تعریف آن را از محتوا خالی میکند.
طبق تعریف این صندوق، دولتی که با نوسانات درآمدی روبهرو است بودجه سالانه را بر مبنای محاسبات بودجهای میبندد. انبساطی یا انقباضی بودن بودجه هم بیش از آنکه به درآمدهای متغیر بودجه وابسته باشد، به سیاست مالی بستگی دارد. اگر دولت درآمدی بیشتر از درآمد تعیین شده در بودجه داشته باشد، به طور خودکار وارد این صندوق میشود و اگر درآمد کمتر از مقدار مورد انتظار باشد از این صندوق، تامین مالی میشود.
البته تغییرات درآمد هم در انبساط و انقباض بودجه اثر دارد، ولی وجود صندوق باعث میشود که این تغییرات نه به تمامی، بلکه فقط به صورت تعدیل شده در بودجه وارد شوند. مقابله با افت و خیزهای ملایم و قابل پیشبینی به مراتب کم هزینهتر از مقابله با تکانههای شدید و ناگهانی است.
این البته تمام ماجرا نیست. تغییرات درآمد در بودجه ایران علاوه بر سیاست مالی به سیاست ارزی و پولی هم رتبط است. بودجه ایران به ارز حاصل از نفت وابسته است. در نتیجه علاوه بر مقدار ارز، نرخ تبدیل ارز به ریال و مقداری از ارز که به ریال تبدیل میشود هم در تعیین بودجه و نیز در تعیین نقدینگی اهمیت مییابند. اگر دولت نرخ فروش ارز را عوض کند، هم مقدار پولی که در اختیارش قرار میگیرد و هم مقدار نقدینگی متاثر میشوند.
برای پرهیز از چنین مشکلی ترکیبی از صندوق ذخیره ارزی و صندوق ذخیره ریالی کاربرد خواهد داشت. در مرحله اول دولت مقدار معینی از ارزی را که دارد، به ریال تبدیل میکند و مابقی را وارد بخش ارزی صندوق میکند. هدفگذاری نرخ ارز هم میتواند برقراری بلندمدت برابری قدرت خرید یا حتی تغییر آن به نفع تولیدکننده ایرانی و در عین حال کنترل نوسانات شدید بازار باشد. در مرحله دوم، دولت مقداری از ریال به دست آمده را وارد بودجه میکند و مابقی را در بخش ریالی صندوق ذخیره میگذارد.
هدفگذاری در این مرحله بر مبنای درآمد پیشبینی شده برای بودجه و نیز میزان افزایش نقدینگی مورد نظر انجام میشود؛ اما کارکرد صحیح چنین صندوقی الزاماتی دارد.
الزام نخست نحوه استفاده از آن است. تجربه ایران و سایر کشورهایی که چنین صندوقهایی را تاسیس کردهاند، نشان میدهد که هرگونه (با تاکید بر کلمه «هر») استفاده از این ذخایر منجر به بلا اثر شدن صندوق ذخیره میشود. وام دادن به تولیدکنندگان، کمک بلاعوض یا با عوض، کمک به آسیب دیدگان، کمک به صادرکننده، کمک به واردکننده و دهها مورد مشابه، هر چند همگی در جای خود میتوانند توجیهات غیر قابل انکار داشته باشند، از وظایفی نیستند که از صندوق ذخیره انتظار میرود. رفتن به سمت چنین استفادههایی همان و از کار انداختن صندوق همان.
الزام دوم، شفافیت عملکرد صندوق است. صندوق نیازی به هیات عامل یا هیات امنا یا مدیر یا هر مسوول دیگری ندارد. صندوق چیزی بیش از یک حساب نیست و عملکرد آن به طور خودکار انجام میشود. اگر شفافیت از آن گرفته شود و عملکرد آن وابسته به تصمیمات اداری هیات امنا و امثالهم شود، پایانش قبل از آغاز فرا میرسد.
اقتصاد ایران شاید از هیچ متغیری به اندازه نوسانات ارز و در نتیجه تغییرات شدید در بودجه صدمه ندیده است. پرهیز از ادامه این صدمات راهحلی آزمون شده دارد. این راهحل صندوق ذخیره شفاف و منطبق با تعریف اقتصادی است و جایگزینی هم ندارد.
|