سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

در دفاع از سوسیالیسم (۴۳)
برای مبارزه علیه چپ و دمکراتیزم
سکولاریزم را به مسلخ اسلام سیاسی برده اند!


جمعی از هواداران سازمان فداییان خلق ایران- اکثریت (داخل کشور)


• برای موفقیت دمکراسی خواهی و عدالت طلبی در منطقه خاورمیانه لازم است تمامی نیروهای دمکرات و ترقی خواه منطقه و جهان در شکل گیری و حمایت از نیرویی دمکراتیک در شبه جزیره عربستان و دیگر شیخ نشین های حاشیه خلیج فارس دست در دست هم نهند و آمریکا و کشورهای اروپایی را برای تضعیف بنیاد گرایی اسلامی تحت فشار قرار دهند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۵ آبان ۱٣۹۱ -  ۱۵ نوامبر ۲۰۱۲


    هر روز که می گذرد پیش تر از قبل موج بهار عربی به نفع اسلام سیاسی و بنیاد گرایان اسلامی، و بطور مشخص به سود اخوان المسلمین فروکش می کند. طی دو سال گذشته، حکومت های سکولار و دیکتاتور مصر، لیبی، تونس و یمن جای خود را به طرفداران اسلام سیاسی داده اند. صحنه گردان اصلی و مرکز ثقل نیروهای اسلام گرا جریان ضد دمکراتیک و ارتجاعی اخوان المسلمین است، که خود مولود آمیزش وهابی گری خشک اندیش با سلفیه بوده و اساساً در سال ۱۹۲٨ بر علیه حزب وفد و کمونیستهای مصر و از مجرای نبرد با نیروهای چپ و ملی بخصوص در دانشگاه ها بنا نهاده شد. نیروهای اخوان المسلمین در تحکیم پایه های امپراطوری اسلامی اهل سنت همچنان از حمایت آشکار نیروهای سلفی و حمایت غیر علنی القاعده برخوردار هستند، گروه هایی که در نیم قرن گذشته بطور متقابل از مکتب اخوان المسلمین بهره ها برده اند.
    در دیگر کشورهای منطقه نیز وضع بهتر از این کشورها نیست. ترکیه لائیک توسط رهبران "آک پارتی" و بطور مشخص اردوغان، عبداله گل و داوود اوغلو، با تقویت اسلام سیاسی برای احیای امپراطوری عثمانی روز به روز از لائیستیسیته فاصله می گیرد. در فلسطین حمایت ها از حماس اسلام گرا که پیوندهای دیرینی با اخوان المسلمین دارد، در برابر فتح دمکرات و لائیک افزایش یافته. در لبنان حکومت ائتلافی "میقاتی"، توسط ائتلاف ۱۴ مارس عمدتاً سنی تهدید می شود. در اعتراض به ترور سرتیپ "وسام الحسن" هم حضور اسلام گرایان سلفی مشهود بود. اخوان المسلمین اردن، حکومت غرب گرا و سکولار حسن شاه هاشمی را به چالش کشیده. در یمن بقایای حکومت غیر مذهبی سابق آخرین تقلاهایش را برای فرار از سرنوشت محتومی که اسلام گرایان سلفی با سرمایه و مدیریت عربستان برایشان ترسیم نموده اند، بعمل می آورند. در شرق ایران، در افغانستان، حکومت متکی به غرب حامد کرزی مقدمات سازش با طالبان را مهیا و امکان حضور مجدد آنها در قدرت را بررسی می کند. در پاکستان هم هر روز عرصه بر حکومت شبه سکولار این کشورتنگ می شود.
      بطور ملموس پی آمد تضعیف سکولاریزم، تشدید منازعات شیعی و سنی بوده، که در یک طرف آن ترکیه، مصر و عربستان سنی و در طرف دیگر آن ایران شیعی و یارانش قرار دارد. آمریکا تلاش می کند با یاری عربستان، ترکیه و دیگر شیخ نشینها و با دامن زدن به دشمنی شیعه و سنی، هلال شیعه را تضعیف کند.
    علیرغم تضادها و منازعات قدرت های شیعی و سنی، ضدیت آنها با دمکراسی و عدالت اجتماعی و حمایت از برنامه های اقتصادی صندوق بین المللی پول و بانک جهانی، وجه مشخصه و مشترک هر دو جریان است. بعبارتی صریح تر با رشد اسلام سیاسی و گسترش منازعات شیعه و سنی، خدشه ای در برنامه های تعدیل ساختاری نهادهای سرمایه داری جهانی وارد نمس شود. آنچه در این میان زیر ضرب قرار خواهد گرفت چپ و دمکراتیسم است. آنچه که نادیده گرفته می شود، آزادی های سیاسی و مدنی، حقوق زنان، حقوق ملیتها، و نابودی تشکل های کارگری و صنفی، سرکوب آشکار و سیستماتیک احزاب چپ و دمکرات، تضعیف نیروهای لائیک و طرفداران سکولاریزم، توسط تمامی جریان های اسلام گرا و طرفداران اسلام سیاسی است. البته شدت و حدت این روند واپسگرایانه در کشورهای مختلف متناسب با وضعیت آن کشور و وجود نهدهای مدنی و احزاب سیاسی، فرق می کند. اما در تمامی این کشورها مبارزه علیه سلطه و غارت و جنگ افروزی امپریالیست ها، مبارزه برای رهائی خلق ها و توسعه کشورهای عقب مانده، به ضدیت با مدرنیته و نمادهای فرهنگ غربی تقلیل یافته است.

بحران سوریه، مرگ سکولاریزم منطقه
    سوریه امروز به آوردگاه سکولاریزم و اسلام گرایی و بدتر از آن به میدان جنگ شیعه و سنی تبدیل گشته. عربستان سرمایه گذاری هنگفتی برای شکست سکولاریزم سوریه، متحد استراتژیک ایران شیعی کرده و همینطور ترکیه. فعلاً مصر بدلیل مشکلات داخلی و دورانی که در حال گذار از آن می باشد، بازیگر اصلی این میدان نیست. عربستان و ترکیه با برخورداری از حمایت آمریکا و اروپای غربی علیرغم آنکه متحدانه برای سرنگونی اسد و حزب بعث و کاستن از حوزه نفوذ ایران تلاش می ورزند، هم زمان رقابت سختی را در راستای کسب رهبری امپراطوری اسلامی با یکدیگر پیش می برند. متأسفانه مخالفت بخشی از نیروهای دمکرات و چپ با معارضین رژیم سوریه، آمریکا و متحدینش و همچنین جهادی های گسیل شده از کشورهای اسلامی، عامدانه به حساب دفاع از این رژیم و سرکوب های گذشته و حال آن، گذاشته می شود. آنها آگاهانه خاک بر چشم جهانیان می پاشند، تا ماهیت ارتجاعی و واپسگرای معارضینی را که توسط عربستان، ترکیه و قطر و حتی اسرائیل و آمریکا مسلح می شوند، کتمان کنند.
    دولت سوریه هر چند که تضعیف شده ولی نمی توان انتظار داشت همین امروز و فردا سقوط کند. در عین حال دیگر نمی تواند اقتدار و یکپارچگی قبلی را هم مجدداً بدست آورد. امروز در سوریه موقعیت برای گذار از نظامی تک حزبی و استبدادی، به نظامی دمکراتیک و چند حزبی مهیاست، بی آنکه ماهیت سکولار آن بطور جدی زیر سوال برود. ظهور سوریه ای دمکراتیک و سکولار، در کنار رژیم های اسلام گرایی که در پی سزارین نارس بهار عربی پدیدار شدند، آلترناتیو متفاوتی را عرضه خواهد کرد که؛ استیلای اسلام سیاسی را در این کشورها به چالش خواهد کشید. این بزرگترین ترس کشورهایی چون عربستان و ترکیه است. سوریه ای دمکراتیک مانعی جدی در برابر شکل گیری امپراطوری عثمانی حزب "آک پارتی" خواهد بود. اگر در نظر داشته باشیم ظهور کشوری سکولار و دمکراتیک در منطقه تمامی رشته های آمریکا را پنبه خواهد نمود، به اهمیت موضوع بیشتر پی می بریم. و این نمی تواند مورد پسند کسانی باشد، که در برابر اپوزیسیون داخلی، هر روز تشکلی را با حضور اسلام گرایان متکی به ترکیه و پولهای نفتی عربستان، قطر و البته با استفاده از رنگ و لعاب چند شخصیت سکولار ساکن غرب تشکیل می دهند.
    همانگونه که تا کنون شاهد بوده ایم، دستگاه دیپلماسی آمریکا تمایلی به حل مسالمت آمیز منازعات سوریه ندارد. آمریکا و متحدینش با مهندسی هوشمندانه، تظاهرات مردمی در اعتراض به سازش رژیم اسد با اسرائیل در مورد مسائل مرزی را به مسیری کاملاً متفاوت با خواست اولیه آنها سوق دادند. آمریکایی که دستانش تا مرفق به خون مردم ویتنام، کره، شیلی، اندونزی، نیکارگوا، السالوادور، گواتمالا، کوبا، آرژانتین، ایران، عراق، افغانستان و ... آغشته است، تشعشعات بمب اتمی اش هنوز در هیروشیما و ناکازاکی جان ژاپنی ها را می گیرد. آمریکایی که چشم بر کشتار مسلمانان میانمار می بندد و اهمیتی به آوارگی هزاران نفر از مردم استان "کیوو" در شرق کنگو نمی دهد، سرکوب مردم عربستان و بحرین را نادیده می گیرد، مرگ فجعیع هزاران هزار آفریقایی گرسنه هم نمی تواند وجدان حقوق بشری اش را تکان دهد. جنایات ضد بشری اسرائیل در سرکوب فلسطینیان، شهرک سازی ها و زورگویی هایش را حمایت و قطعنامه های مکرر شورای امنیت در محکومیت این رژیم نژاد پرست را وتو می کند. ظاهراً نمی خواهد با رژیم اسد که دستانش به خون آغشته شده! مذاکره کند. نفرت از رژیم سوریه به حدی است که وزیر دفاع آمریکا اخیراً عملیات انتحاری و انفجار بمب و کشتار مردم غیر نظامی را مقدمه ای شیرین بر سقوط اسد نامیده.
    این سرسختی و خشونت علیه سوریه برای چیست؟ سوریه بخشی از محور مقاومت و خاکریز نخست آن در برابر توسعه طلبی اسرائیل بوده و مانعی بزرگ در برابر پیشروی آمریکا و ناتو از مدیترانه به سوی شرق و تحمیل هژمونی آنها بر منطقه خاورمیانه. بحران سوریه پیش از آنکه به مردم این کشور برگردد، جنگی است نیابتی بین امپریالیسم غرب به سرکردگی آمریکا و امپریالیست های نوپای چین و روسیه. اگر آمریکا و متحدینش بدلیل فقدان اقلیت های ملی- اسلامی در داخل مرزهای خود، از خطر اسلام گرایان در داخل کشور تقریباً آسوده خاطراند و می توانند از این فاکتور- همانگونه که در افغانستان علیه شوروی استفاده کردند- در معادلات سیاسی- نظامی منطقه نیز استفاده کنند، اما با وجود ملیت هایی مسلمان تاتار، چچن، داغستانی و اینگوش در روسیه و مسلمانان ترکستان در چین، این دو کشور در استفاده از چنین ابزاری آسیب پذیرند. جنبش های بنیادگرای اسلامی وحدت ارضی آنها را تهدید می کند، بنابر این چین . روسیه در مبارزه علیه اسلام سیاسی منافع مشترکی دارند. آمریکا و متحدینش با ساقط کردن رژیم حاکم بر سوریه می خواهند، جبهه ضد اسرائیلی را تضعیف و امنیت آن کشور را تضمین، حرکت بسوی شرق را سرعت بخشیده و نهایتاً گامی بلند در راستای طرح خاورمیانه بزرگ بردارند.
   
اسلام ستیزی
    در شرایطی که احساسات ضد آمریکایی و ضد غربی منطقه را فراگرفته، اقدام کشیشی آمریکایی در به آتش کشیدن قرآن، انتشار فیلمی ضد اسلامی در یوتیوپ، چاپ کارتون هایی از شخصیت های اسلامی در مجلات فرانسوی، هلندی و دانمارکی، ادرار سربازان آمریکایی روی جنازه ی کشته شدگان طالبان و مواردی مشابه، به شدت توسط رسانه¬های این کشورها پوشش داده می شوند. اقدامی که هر از گاهی موجب تشدید اعتراضات ضد آمریکایی و ضد غربی در کشورهای اسلامی می گردد، سفارت خانه هایشان را به آتش می کشند، شهروندان و دیپلماتهایشان مورد تعرض می گیرند، سفیرشان را طی سوء قصدی می کشند. آیا نبایستی روشنفکران و فعالین سیاسی- اجتماعی منطقه از خود بپرسند؛ چه سودی در این امر پر خطر نهفته که ضررها و زیانهای کلانش را توجیه می کند؟ آیا آزادی بیان و گردش آزادانه ی اطلاعات می تواند توجیه و سرپوشی بر اقدام کشورهایی باشد که با در اختیار داشتن هزاران رسانه مدعی دمکراسی، خود مانع اصلی آزادی بیان و گردش آزادانه ی اطلاعات هستند؟ حتماً فراموش نکرده ایم که آنها در دو جنگ خلیج فارس چگونه رسانه های مستقل را از انعکاس اخبار جنگ و جنایت های آمریکا و متحدینش باز می داشتند. حتی مقر خبرگزاری قطری الجزیره را بخاطر انتشار بخش ناچیزی از فجایع جنگ و جنایت های جنگی آشکار آمریکا و متحدینش، بمباران کردند. اگر دغدغه‍ی آنها آزادی بیان نیست، پس آن منافع بزرگ چه می تواند باشد؟ جز تسلط بر منطقه استراتژیک خاورمیانه و انرژی نهفته در آن؟
   پی گیری اخبار اعتراضات مربوط به فیلم توهین آمیز به پیامبر مسلمانان، نشان می دهد که شدت این اعتراضات در کشورهای فقیر و بحران زده‍ی اسلامی همچون پاکستان، لیبی، بنگلادش، تونس و سودان بمراتب بیشتر از کشورهای ثروتمند اسلامی بود. جالب است که در کشورهایی که اعتراضات شدت بیشتری داشت و عموماً به خشونت کشیده می شد، اسلام گرایان سلفی مورد حمایت عربستان صحنه گردان اصلی بودند. چگونه است عربستان از این نیروها در سازماندهی چنین اعترضات خشونت آمیزی حمایت می کند، ولی در کشور خود مجوزی برای تظاهرات عاری از خشونت شهروندانش صادر نمی کند؟ بطوریکه اقدام شیعیان شرق عربستان در اعتراض به این فیلم سرکوب و در دیگر شهرهای عربستان اجازه‍ی راهپیمایی حتی به شهروندان سنی هم داده نشد.! پر واضح است این اعتراضات خشونت بار، اقدامی هدفمند برای منحرف کردن مبارزات مردم از راستای دمکراتیک و عدالت خواهانه، به سوی افراطی گری اسلامی، با محوریت عربستان و نیروهای مورد حمایت این کشور، یا حداقل اسلام سیاسی میانه رو ترکیه می باشد. البته با تأیید و همراهی آمریکا و دیگر کشورهای سرمایه داری غرب است.

نفع و هدف آمریکا و دیگر کشورهای امپریالیستی
    همراهی آمریکا و متحدینش در بقدرت رسیدن اسلام گرایان واپس گرا و ضد ارزش های سرمایه داری در منطقه برای چیست؟ قدرت یابس اسلام سیاسی نفعی دوگانه برای آنها در پی دارد. از طرفی با القاء اسلام هراسی به جوامع غربی و ترس از بقدرت رسیدن رژیم های ضد غرب می توان بودجه های هنگفت نظامی را تصویب و بقای صنایع تسلیحاتی را تحقق بخشید. و مهم تر از همه می توان رشد "چپ" را که در پی بحران های اقتصادی و مالی روندی شتابان بخود گرفته،ا حداقل در منطقه‍ی استراتژیک خاورمیانه و در سایه اسلام سیاسی کند و حتی سرکوب نمود. براستی چه کسی بهتر از نیروهای اسلامی می توانند در سرکوب احزاب چپ و دمکرات موفق عمل کنند؟ سرکوبی بدون هزینه برای جهان سرمایه داری؟ مصر، ترکیه، پاکستان و بطور مشخص ایران نمونه هایی عینی از موفقیت کاربست چنین سیاستی است. اگر بپذیریم برنامه های اقتصادی اسلام گرایان هیچ گونه منافاتی با منافع جهان سرمایه داری ندارد، و از طرفی آنها در حذف فیزیکی چپ می توانند موفق تر عمل کنند، پس هزینه های ناچیز ناشی از تسلط اسلام سیاسی در مقایسه با رشد و به قدرت رسیدن نیروهای دمکراتیک و خصوصاً چپ را می توان پذیرفت.
    در نیم قرن گذشته آمریکا و دیگر کشورهای غربی از شکل گیری و رشد جنبش های راست اسلامی حمایت کرده اند. و در این مدت اسلام سیاسی همواره یکی از مهره های پیاده صفحه شطرنج امپریالیستی بوده، که مخالفت با سوسیالیسم و دمکراتیسم فصل مشترک آنها بشمار می رود. راست اسلامی از بدو تولد، ضد کمونیست، ضد دمکراتیک، ضد غرب، ضد تجدد و حامل خشونت و مخالف آزادی اندیشه، علوم مادی، ناسیونالیسم، چپ و حقوق زنان بوده است، جنبش های اسلامی در عمومیت خود هیچگاه از عدالت اجتماعی، مالکیت دولتی، اصلاحات ارضی و برنامه رفاه اجتماعی دفاع نکرده اند.
    پر واضح است هدف اصلی آمریکا از تقویت راست اسلامی؛ تأمین سلطه اقتصادی، سیاسی و نظامی خود در منطقه‍ی استراتژیک خاورمیانه است. در یک قرن گذشته معماران سیاست آمریکا بر این باور بوده اند که؛ سکولاریزم درها را برای گسترش چپ خواهد گشود. از این رو برای مقابله با سکولاریزم از اسلام سیاسی حمایت کردند. آمریکا نشان داده که اگر ضرورتی برای انتخاب میان رژیم های سکولار ناسیونالیست متمایل به چپ و اسلام گراها پیش بیآید، واشنگتن بی درنگ اسلامی ها را انتخاب می کند. چرا که به باور آنها از میان نیروهای اجتماعی فعال در منطقه، اسلام گراها درست ترین و جامع ترین شان اند. فقط ساده اندیشان باور خواهند نمود که ایالات متحده در تعقیب استراتژی "تغییر رژیم" در منطقه ای که دارای دو سوم ذخایر نفتی جهان می باشد، در پی ایجاد دولتهای دمکرات و سکولاری است که می توانند به مقاومت در مقابل سلطه جویی ایالات متحده برخیزند.

نقش عربستان در رشد اسلام سیاسی و بنیاد گرایی
    آل سعود با تسلط بر در آمدهای نجومی نفت و حمایت روحانیون وهابی توانسته است قرائتی از اسلام را بر بخش بزرگی از جهان اسلام تنقیه کند، که هیچگونه هم خوانی با عصر حاضر نداشته و حتی از صدر اسلام هم واپس گراتر است. طی چندین دهه درآمدهای بی حد و حساب نفتی، بعنوان عاملی تعیین کننده در پیشبرد اهداف ارتجاعی و ضد دمکراتیک عربستان و امپریالیسم جهانی بکار گرفته شده، و تا زمانی که بخشی از این ثروت نجومی کام میلیونها مسلمان فقیر را در منطقه و کل جهان اسلام شیرین می سازد، انتظار تحولی دمکراتیک و بالنده در این کشورها را نمی توان انتظار داشت. شاه کلید تحولات دمکراتیک منطقه و کشورهای اسلامی، تغییر و تحولی دمکراتیک در کشور عربستان و یا ستاندن سلاح بی بدیل و پایان ناپذیر دلارهای نفتی، از دست خاکمان این کشور است.
    برای موفقیت دمکراسی خواهی و عدالت طلبی در منطقه خاورمیانه لازم است تمامی نیروهای دمکرات و ترقی خواه منطقه و جهان در شکل گیری و حمایت از نیرویی دمکراتیک در شبه جزیره عربستان و دیگر شیخ نشین های حاشیه خلیج فارس دست در دست هم نهند و آمریکا و کشورهای اروپایی مدعی حقوق بشر را برای تضعیف بنیاد گرایی اسلامی و تقویت دمکراتیزم در این کشورها بخصوص در عربستان تحت فشار قرار دهند.


جمعی از هواداران سازمان فدائیان خلق ایران- اکثریت (داخل کشور)
۲۵ آبان ۱٣۹۱


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست