چپ: گذشته و آینده
احمد هاشمی
•
سه هدف اساسی خطوط راهبردی چپ را تعیین می کنند: الف- تعهد و پای بندی به دموکراسی ب – دموکراتیزایسون اقتصاد در جهت دستیابی به عدالت اجتماعی، ج- عدم تعهد در عرصه سیاست بین المللی (دوری از پیمان های نظامی، همبستگی بین المللی، حفظ محیط زیست و حقوق بشر و مبارزه با انواع نابرابری ها)
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۵ آبان ۱٣۹۱ -
۱۵ نوامبر ۲۰۱۲
این بحران باید پاسخ مناسبی برای این سوال ها پیدا نمود:
نقاط ضعف چپ ها چه بوده و کدامیک از آنها هنوزبه قوت خود باقی است؟
نقاط قوت چپ ها چه بوده و کدامیک از آنها در شرایط کنونی اعتبار خود را حفظ نموده اند؟
این سوال امروزه چه کسی چپ تلقی می شود ؟ سوالی است که پاسخ به آن در عین سادگی بسیار دشوار است.
پاسخ ساده آن این است کسی که به زندگی بهتر برای همه تا آنجا که ممکن است، برابری مردم و زندگی عادلانه برای همه ، اعتقاد دارد چپ است. اما پیچیدگی و بغرنجی سئوال در این است که چگونه می شود همه آنها را محقق نمود؟
نیم نگاهی به گذشته تاریخی
تقسیم جریانات سیاسی به چپ و راست با آغاز فعالیت مجلس در انقلاب فرانسه براساس محل نشست نماینگان موضوعیت یافت. در سمت راست گروه های طبقه متوسط( شهری- بورژوایی )، محافظه کازان و طرفداران پادشاهی و در سمت چپ انقلابیون و رادیکال ها و لیبرال ها قرار داشتند.
با برآمد سرمایه داری ، اقتصاد در مرکز ثقل بحث های نظری – سیاسی چپ قرارگرفت.
نتیجه بحث های نظری – سیاسی در این دوره تکوین دو خط مشی متفاوت در جنبش کارگری و سوسیال دموکراسی بود. با بیان ساده می توان این دو خط مشی را به مدل سوسیالیستی لاسال و مدل سوسیالیستی مارکس تقسیم نمود.
در چهارچوب مدل لاسال دولت نقش مرکزی را بازی می کند . دولت باید دموکراسی، آزادی های اجتماعی و برابر حقوقی شهروندان را تامین نماید. دولت باید سیستم اجتماعی عادلانه ای را ایجاد کندکه در آن سیستم ، انتخابات همگانی، تعلیم و تربیت برابر و همچنین زندگی شرافتمندانه برای همه شهروندان تضمیین گردد.
در مدل مارکس اقتصاد نقش مرکزی دارد براساس این مدل تنظیم و ایجاد یک سیستم عادلانه اجتماعی کافی نیست بلکه باید اقتصاد خود عادلانه و دموکراتیک گردد و این امر وقتی عملی است که مالکیت شخصی بر ابزار تولیدممنوع گردد.
هرچند مارکس تاثیر متقابل دیالکتیکی تغییرات تدریجی در اقتصاد را تایید می نمود اما معتقد بود که در نهایت اقتصاد تعیین کننده می باشد.
بیش از نیم قرن ترکیب دو مدل لاسالی و مارکس مبنای عمل سوسیال دموکراسی بود در این نیم قرن سوسیال دموکراسی در اوج خود قرار داشت و در آستانه قرن بیستم قدرتمند ترین حزب زمان خود بود.
دو گفتمان جدید در ادامه مسیر، سیاست سوسیال دموکرات ها را تحت الشعاع خود قرار داد.
موضوع انترناسیو نال و صلح
اینکه حرص و آز سرمایه دارانه باعث آغاز و گسترش جنگ خواهد بود ، قابل پیش بینی بود .
سوسیال دموکرات ها در کنگره ۱۹۰۷ اشتوتگارد علیه جنگ موصع گیری نمودند آنها اعلام نمودند که در صورت جنگ میان دولت های متبوع شان ، آنها مردم را از شرکت در جنگ برحذر می دارندو سوسیال دموکرات ها هیچوقت علیه یکدیگر نخواهند جنگید.
این موضع گیری که جریانات سیاسی در کشور های مختلف دست در دست همدیگر دهند و به جهان اعلام کنند که در صورت جنگ میان دولت های متبوع شان ، انها علیه همدیگر نخواهند جنگید و مردم را از شرکت در جنگ برحذر می دارند ، سیاست تازه و بی سابقه ای بود .
با رای سوسیال دموکراسی آلمان برای تامین اعتبار مالی برای جنگ ، اولین شکاف در سیاست ضد جنگ آغاز شد. کارل لیبکنشت تنها نماینده ای بود که به این لایحه رای نداد. از این زمان شکاف بین چپ انتر ناسیونال شروع شد. و چپ به دو جریان کمونیستی و سوسیال دموکراسی تقسیم شد. انقلاب ۱۹۱٨ امکان وحدت دو باره را پدید آورد انقلاب را مردم آغاز نمودند و آنها خواستار وحدت چپ شدند. گرایشات رادیکال از یک سو و مماشات طلبی سوسیال دمو کراتها از سوی دیگر وحدت را غیر ممکن نمود. این شکاف موقعیت مناسبی برای فاشیسم ایجاد نمود. محتوای انقلاب ۱۹۱٨ را می توان در چهارچوب مدل سوسیالیستی لاسال ارزیابی نمود.
بعد از جنگ جهانی دوم سوسیال دموکراسی تنها در چهارچوب این مدل باقی ماند در این مدت هسته اصلی فعالیت سوسیال دموکراسی اداره بهتر سیستم کاپیتالیستی بود.
کمونیست ها نیز تغییر اجباری اقتصاد را در مرکز ثقل فعالیت های خود قرار دادند و دشمن سرسخت متحدین سابق خود گشتند. سانترالیزم دموکراتیک به سیاست اقتدارگرایانه هیئت سیاسی مبدل شد و نتیجه آن کماندو سوسیالیزم بود.
ممنوع سازی هرگونه چون وچرا منجر به خاتمه هرگونه انتقاد در حزب و جامعه گشت و فقدان دموکراسی به استالینیزم منجر گشته و ارعاب و ترور علیه دگر اندیشان وجه مشخصه آن سیستم شد.
با فرو پاشی "سوسیالیزم واقعا موجود" لنینیزم به عنوان یک تجربه تاریخی شکست خورد اما مارکسیزم به مثابه مدل ایدئولوژیک چپ باقی ماند.
سوسیال دموکر اتها بعد از جنگ جهانی دوم بخصوص در دهه هفتاد و آغاز سالهای هشتاد در کشور های مختلف حکومت را در اختیار داشتند . در سایه رشد تکنیک و تولید انبوه ( رشد اقتصادی) و گسترش مصرف گرایی دولت رفاه اجتماعی شکل گرفت.
با فرو پاشی "سوسیالیزم واقعا موجود و گسترش" پدیده گلوبالیزاسیون ، تعبیر نو لیبرالی سیستم سرمایه داری فائق گشت و سوسیال دموکرات ها نفوذ خود را یکی پس از دیگری از دست دادند و برای فائق آمدن بر بحران " راه سوم" (شرودر و تونی بلیر) را در پیش گرفتند که در عمل ناموفق بود. سوسیال دموکرات ها اکنون در یکی از سخت ترین بحران های دوران حیات خود بر می برند.
تاریخ مبارزه برای سوسیالیزم نشانگر این است که همه مدل های سوسیالیستی دیگر به غیر از مدل سوئدی آن شکست خورده اند . اما مدل سوئدی نیز برای عمل بسیار گران تمام می شود و از قبل پیداست که این مدل را در غالب کشور های جهان نمی توان پیاده نمود.
چپ ایران
فرو پاشی "سوسیالیزم واقعا موجود" و انقلابات ۱۹٨۹ در اروپای شرقی به اندازه انقلاب بلشویکی در روسیه چپ های ایرانی را دگرگون نمود. طبیعی است که هیچ حزب یا سازمانی تحت تاثیر اتفاقات بیرونی از امروز به فردا نمی تواند خود را تغییر دهد در بخشی همان شیوه سابق ادامه دارد. بخش دیگر نمی توانست و نباید هم خود را ناگهان سوسیال دموکرات تعریف کند.
چپ های دموکرات و مدرن ایران در رابطه با سه مشکل اساسی باید به دنبال راه حل باشند:
۱- شکست مدل تغییر اجباری اقتصاد و فقدان مدل آلترناتیو معضل اساسی چپ ها در پهنه گیتی است . چپ ایران باید در اندیشه ورزی برای یافتن مدل آلترناتیو سهیم باشد.
۲- چپ ها در رقابت های سیاسی و انتخاباتی هرگز قادر نخواهند بود با اتکا به بخشی از کارگران و روشنفکران چپ متمایل به خود موفقیت کسب کنند. سوال این است که چگونه می توان خارج از حوزه این نیروها ، سایر نیرو های اجتماعی و شهروندان طبقه متوسط در ایران رابه برنامه های سیاسی – اجتماعی خود جذب نمود؟
٣- توانایی های و موفقیت های چپ ها چه در قالب حزب حاکم و چه در ائتلاف های حکومتی ، تاکنون رضایت بخش نبوده است. چگونه می توان با ارتقا توانایی ها و قابلیت ها اعتماد شهر وندان را در عرصه دولت مداری افزایش داد؟
در کنار این سه سئوال پاسخ به مسائل زیر نیز بی اهمیت نیست:
الف- چگونه می توان نیرو های جامعه را بسیج نمود؟
ب- چکونه می توان مبارزه متحد با جنبش اجتماعی شهروندان را پییش برد بدون اینکه به استقلال این جنبش ها لطمه ای وارد گردد؟
ج- باکدام ساختار و راهکار سازمانی می توان بهترین نتایج را بدست آورد شکی در این نیست که با ساختارها و راهکارهای گذشته موفقیتی حاصل نخواهد شد.
باید و نباید ها در رابطه با چپ دموکرات و مدرن ایران
۱- سیاست آنتی امپریالیسم مارکس و لنین باید از برنامه چپ ها حذف گردد و همبستگی و عدم مداخله در سیاست داخلی هر کشور باید مبنای سیاست خارجی گردد. چپ ها باید در عرصه ملی و بین المللی مخالف سرسخت تصمیم گیری های اقتدار گرایانه باشند و با تلاش در عرصه آزادی سیاسی، مشارکت همگانی در اجرای تصمیم های مهم را در سر لوحه فعالیت ها قرار دهند. همبستگی جزئی جدایی ناپذیر از برنامه های چپ باید باشد. همبستگی در اینجا به معنی دفاع از منافع یک گروه خاص نیست بلکه ائتلاف پایدار با تمامی جامعه است.
۲- چپ باید این تصور را که توسعه و تکامل تاریخی جبرا در هر شرایط در کنار آنها و به نفع آنها عمل می کند را به کنار بگذارند. و پرنسیب های مانند پلورالیزم سیاسی، عدم وابستگی سیاسی، اقتصاد مختلط را اولویت های خود نمایند.
٣- در جامعه پیچیده امروزی بازار به عنوان وسیله ای ظریف برای تنظیم اقتصاد می باشد و جانشینی ندارد.نکته مرکزی در این است که بازار و سرمایه داری از یک جنس نیستند و نیز همزمان زاده نشده اند . سرمایه داری سیستم اقتصادی است که در آن سرمایه دار به تنهایی تعیین می کند که با سرمایه چه چیز را و در کجا و با چه شرایطی تولید کند و چه کسی از آن تولید بهره مند شود. اما در اقتصاد بازار سرمایه و کا ر و خریدار و تمامی مردم نقش بازی می کنند.
۴- دو دهه است که ما شاهد تجربه بازار افسار گسیخته در عرصه جهانی هستیم. این دو دهه را نمی توان نادیده گرفت. بحران بانک ها نشان داد که اگر بازار توسط سیاست کنترل نگردد باعث تلاشی اقتصاد مالی شده و در پی آن بحران در اقتصاد تولیدی را باعث می شود و در نتیجه منجر به شکاف در جامعه و تضعیف دموکراسی ودر مواردی اساسا امنیت ملی کشور ها را به خطر می اندازد.
در تعبیر نیو لیبرالی بازار آزاد همه چیز حتی فرهنگ ، تعلیم و تربیت ، بیمه های اجتماعی، بیکاری، دفاع در مقابل تجاوز یک کالا است و بهمین دلیل در این دیدگاه باید همه چیز در اختیار بخش خصوصی قرار گیرد. چپ باید مصممانه علیه خصوصی سازی های نئو لیبرالی مبارزه کند و به نقش تعیین کننده سیاست در بخش عمومی اقتصاد تاکید نماید و از اقتصاد مختلط دفاع نماید.
۵- موضوع محیط زیست امروزه بخشی از فرایند جامعه عادلانه می باشد چپ باید
بهره مندی از انرژی اتمی را مردود اعلام کند و تلاش برای دستیابی به انرژی های نو را در سر لوحه برنامه های خود قرار دهد .
۶ -حقوق بشر بایدجز جدایی ناپذیر از فعالیت های چپ باشد.
خلاصه اینکه سه هدف اساسی خطوط راهبردی چپ را تعیین می کنند
الف- تعهد و پای بندی به دموکراسی ب – دموکراتیزاسیون اقتصاد در جهت دستیابی به عدالت اجتماعی( بودجه، اقتصاد مختلط، نقش اصلی سیاست در افتصاد عمومی و..)
ج- عدم تعهد در عرصه سیاست بین المللی( دوری از پیمان های نظامی، همبستگی بین المللی ملت ها، حفظ محیط زیست و حقوق بشر و مبارزه با انواع نابرابری ها)
آنچه که اکنون مهم است چپ مدرن و دموکرات و پراکنده ایران باید برای تعریف مجدد ایدئولوژی، برنامه ریزی های استراتژیک نظری- سیاسی باهم به گفتگو بپردازد و برای برپایی ائتلاف ها باید بتواند همکاری نیروهای اجتماعی و نیروهای جامعه مدنی را به خود جلب کند
تاثیر سیاسی چپ در ایران زمانی موثر خواهد بود که چهار فاکتور زیر مهیا باشند:
۱ – یک حزب متحد ۲- حمایت گسترده مردمی ٣- ایده هایی که مهم و مورد پذیرش باشند. ۴- رهبری سیاسی با کفایت.
|