اپوزیسیون و مقولات انتخابات ، تحریم و جنگ در رابطه با نظام جمهوری اسلامی (بخش سوم) - محمد ایرانی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱ آذر ۱٣۹۱ -
۲۱ نوامبر ۲۰۱۲
در دو بخش پیشین در مورد گروههای سیاسی دموکرات و چپ در سالهای ۵۷ تا ۶۰ توضیح داده شد که چگونه بجای ایفای نقش اپوزیسیون با کمک جنبشهای دموکراتیک و کارگری که برضد شاه به مقابله برخاسته بودند ، فریب سقوط سلطنت را خورده تا نظام ولایت فقیهی با گرفتن قدرت خود را تثبیت کند . اگر در آن سالها گروههای سیاسی باقیمانده از جبهه ملی و نهضت آزادی در نظام حل شدند ، اکثر گروههای چپ نیز با ضد امپریالیستی نامیدن جناحهای منتسب به خمینی با شعار شرکت در انتخابات آزاد ، جنگ با صدام و غرب برای حفظ میهن و حمایت از کوپنهای مصرفی در مقابله با تحریم غرب ، پشتیبان نظام گشتند . اگر سالهای ۵۷ تا ۶۰ از طرفی با سرکوب بازماندگان سلطنت و برکناری بافتهای نهضت آزادی و جبهه ملی از قدرت بپایان رسید ، از طرف دیگر تثبیت جمهوری اسلامی نیز با شکل گیری بافتهای خط امام ، نیروهای امنیتی ، کمیته ، سپاه ، لباس شخصی ، روحانیت ، سایر جناحهای موتلفه و مجاهدین انقلاب اسلامی همراه بود . سالهای ۶۰ تا ۶۷ نیز به برکناری بنی صدر بهمراه سرکوب و کشتار همه گروههای سیاسی از مجاهد ، فدایی خلق ، اقلیت ، پیکار ، راه کارگر و دیگر گروهها انجامید تا ثابت کنند که ارزش نقش اپوزیسیونی خود را ندانستند ، حتی گروههایی همچون توده ای و اکثریت نیز با وجود تایید رژیم از این سرکوب جان بسلامت نبردند . در پایان این دوره که جنگ با سرکشیدن جام زهر توسط خمینی باتمام رسید و مخالفان سیاسی بالقوه نیز سرکوب شدند ، جنگ قدرتی جناحهای حاکم که بعدها به اصلاح طلبان و اصولگرایان مشهور شدند با یکدیگر شدت یافت تا روشن شود که نظام ولایت فقیهی با همه جناحهایش تا چه اندازه با هر نوع آزادیخواهی و دموکراسی تناقض دارد .
در حقیقت مسولان رژیم با مشاورت افرادی از رژیم گذشته و نیروهای سیاسی موافق توانستند بافتهای سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و نظامی خود را در جامعه پیاده کرده تا با قدرت کامل همه بافتهای وابسته به سلطنت و آنچه در طول سالهای ۵۶ تا ۶۰ توسط گروههای سیاسی ایجاد شده بود را نابود کنند بطوریکه تا سال ۸۸ هیچ مخالفت بنیادی امکان بروز پیدا نکرد تا حکومتش را لرزان کند . در تمام این سالها همه مسولیتها به جناحهای مختلف حکومت واگذار گردید که دیگر در غیاب کامل گروههای سیاسی در رقابت با یکدیگر برای کسب قدرت بیشتر قرار گرفتند ؛ ۳ قوه قضاییه ، مجریه و مقننه طبق قانون اساسی متکی بر ولایت فقیه و مذهب شیعه بازسازی گردید ، کتابهای مدارس و دانشگاهها بازنگری گردید ، صدا و سیما توسط قطب زاده ای که دیرتر اعدام گردید کاملا جناحی شد ، رسانه های عمومی دولتی کاملا تحت کنترل قرار گرفته و سایرین نیز یا توقیف و یا محدود شدند ، نویسندگان و هنرمندان در شرایط خفقان قرار گرفتند ، زنان را با حجاب تحمیلی وادار به فراموشی برابری با مردان نمودند ، قومیتیها پس از دوره کوتاه مدت آزادی برای هرگونه ترویج فرهنگ خود تحت سرکوب شدید قرار گرفتند ، ادیان و مذاهب محدود شدند ، انتخابات تنها برای جناحهای حکومت و با تکیه بر پذیرفتن اصول قانون اساسی متکی بر مذهب شیعه آزاد بود ، صنایع بزرگ و خصوصی به جناحها و بنیادها واگذار گردید و سرانجام کارگران حق هرگونه اعتصاب و حق تشکل را از دست دادند .
امروزه برخلاف سخنان افراد و گروههای وابسته به نظام چه در داخل کشور و حتی در زندانها و چه در خارج کشور ، که وانمود میکنند از ابتدا با سرکوب و خفقان رژیم مخالف بوده و خواهان آزادی انتخابات و دموکراسی مبتنی بر دین بودند ، باید گفت همگی آنها نه تنها در سرکوب افراد و گروههای سیاسی و حتی صنفی مخالف فعالانه شرکت داشته و در تثبیت رژیم میکوشیدند ، بلکه مخالفت آنها زمانی آغاز گردید که جناح برتر با شیوه حکومت کردن آنها مخالف بوده و یا آنها را از قدرت کنار گذاشتند . از بازرگان و گروه نهضت آزادی و بازماندگان جبهه ملی که چشمشان را در برابر اعدام افرادی منتسب به سلطنت توسط خلخالی جلاد و بدستور مستقیم خمینی بسته بودند تا بنی صدری که هنوز داعیه انقلاب اسلامی را در سر دارد ، مخالفتی با نظام جمهوری اسلامی نداشتند و اگر زمزمه ای در نقد ولایت فقیه داشتند ، به این دلیل بود که میخواستند نظام با نوع تفکر آنها نسبت به شیعه سامان یافته و با سرعت بیشتری به غرب نزدیک گردند . همه آنها بهمراه روحانیون و گروههای سیاسی همچون مجاهدین انقلاب اسلامی و مشارکت که بعدها به اصلاح طلبان مشهور شدند ، خواهان نظامی متکی بر مذهب شیعه در کشوری بودند که تعداد وابستگان به مذاهب دیگری چون سنی ، مسیحی ، یهودی ، زردشتی ، بهایی و غیره و همچنین کسانیکه باور به مذهب نداشتند ، کم نبودند . زمان سلطنت اگر آزادی انتخابات برای مردم ، حق تشکل و اعتصاب برای کارگران و دانشجویان و سایر اقشار نبود و اگر فعالان کارگری ، دانشجویی ، نویسندگان و گروههای سیاسی در شرایط خفقان و سرکوب قرار داشتند ، حداقل برابری نسبی جنسیتی و دینی برقرار بود ! چگونه امکان دارد که با تکیه بر مذهب شیعه که حجاب اجباری بوده و برابری زن و مرد امکان پذیر نیست و هر نوع فعالیتی تنها برای بافتهای جناحی حکومت آزاد است ، دموکراسی قابل تحقق باشد که هنوز کسانی در پوشش اصلاح طلبی با تطهیر گذشته خود امکان برقراری اش را وعده میدهند !
فرازی از سخنان گذشته رهبران اصلاح طلبی و ملی مذهبی روشن می سازد که اگر آنها بازهم در قدرت شریک گردند ، نظام جمهوری اسلامی مشابه ای ایجاد میگردد که تفاوت چندانی با حکومت فعلی در سرکوب آزادی ها و سرکوب حرکتهای کارگران نخواهد داشت . بهزاد نبوی به سران فعلی حکومت میگوید سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تاسیس کردیم تا در قلع و قمع گروه فرقان و حرکتهای تجزیه طلبانه در کردستان و سیستان و بلوچستان ، منافقین ، لیبرالها ، بنی صدر ، گروههای ضد انقلاب چپ و راست ، مارکسیست و سلطنت طلب و غیره شرکت کند و این همکاری برشما ( خامنه ای ) پوشیده نیست ! سروش اخیرا میگوید دموکراسی را میتوان با اصول اسلام تطبیق داد زیرا تفکیک قوا ، محدودیت قدرت و انتخابات آزاد کاملا با قوانین اسلام همخوانی دارند ، وی خواستار تطبیق اسلام با شرایط روز شد و گفت اسلام گرایان ۱۴۰۰ سال توسعه را در اسلام نمیپذیرند ! نهضت آزادی در سال ۴۲ ندای دستجمعی علمای اعلام ( روحانیون ) را پس از سالها مصلحت اندیشی در جهت همدردی و همصدایی و همگامی مردم و روحانیون دیده و اضافه میکند که مداخله زنان در امور اجتماعیه ( رای دادن زنان ) چون مستلزم محرمه و توالی فاسد کثیره است ممنوع و باید جلوگیری گردد ، در آنزمان گرچه رای دادن زنان با حمایت کسانی چون دکتر مصدق حمایت شد ولی دولت اعلم در مقابل ارتجاع عقب نشینی کرد .
مگر این سخنان در جهت گفتار خمینی در سال ۴۲ نبود که میگفت از تساوی حقوق اظهار تنفر کنید و از دخالت زنها که مستلزم مفاسد بیشمار است ابراز انزجار کرده و دین خدا را یاری کنید . مگر خمینی در تلگراف خود با عنوان به حضور مبارک اعلیحضرت همایونی نگفته بود که شرط حق رای برای زنان موجب نگرانی علمای اعلام است و همین خمینی مگر از ولایت فقیه در آن سالها سخن نگفته بود که در سال ۵۷ به باور کسانی میخواست دموکراسی را پس از سقوط سلطنت پیاده کند ! مگر خمینی پس از غصب قدرت حرفهای خود در پاریس را فراموش نکرده و در جواب خامنه ای رییس جمهور که در نماز جمعه گفته بود ؛ ولی فقیه هم در چهار چوب احکام پذیرفته شده اسلامی عمل میکند و نه فراتر از آن ، نگفت که باید عرض کنم حکومت شعبه ای از ولایت مطلقه رسول الله است و آنچه گفته شد ناشی از عدم شناخت ولایت مطلقه الهی است . چند سال دیرتر همین خامنه ایکه به ولایت فقیهی منسوب شد ، فهمید که چه اندازه گفته اش در مقابل دفاع خمینی از ولایت مطلقه خطا بوده است تا قانون اساسی را در سال ۶۸ برای تبدیل قدرت محدود ولایت فقیه به قدرت نامحدود تغییر دهد ! مگر برای توجیه جانشینی خامنه ای ، همه مسولان نظام به پشتیبانی رفسنجانی برنخاستند تا تفکیک مرجعیت از رهبری انجام گیرد و مگر کروبی و جمارانی و سایر روحانیون نامه خلع ید منتظری مدافع ولایت فقیه را با حمایت احمد خمینی امضا نکردند که بعدها خود را تبرئه کرده و پرچم اصلاحات را بلند کردند و مگر موسوی در همان سالها نخست وزیر محبوب امام نبود ! تا چه زمانی باید فریب سخنان بیعملی این سران سابق را خورد که به محض رسیدن به قدرت به اصل خود باز میگردند ! مگر اکثر بازماندگان جبهه ملی ، دموکراسی را نه در گفتار بختیار همفکر سابق خود و بلکه در چهره خمینی نمیدیدند که مقدمات حضور وی را با پشتیبانی غرب مهیا کردند و آیا دیگر نباید نه به گفتار و بلکه به کردار توجه کرد .
در دورانی که جناحهای حکومت برسر منابع اقتصادی و قدرت سیاسی و اجتماعی درگیر هم بودند ، اقشار گوناگون در داخل کشور ناچار شدند تا نطفه های مقاومت را با خواسته های صنفی ایجاد کنند تا به مبارزه با رژیم ادامه دهند . در حالیکه شکل مخالفت برای ایرانیان مهاجر چون در تقابل مستقیم با حکومت نبودند ، محدود بوده و بیشتر از طریق رسانه ها و سایتها دنبال میشد ، اما جنبش اعتراضی خرداد ۸۸ زمینه فعالیت بیشتر را برای خارج کشوریها به ارمغان آورد . برای شناخت اپوزیسیون باید گروههای سیاسی ، حقوقی و اجتماعی را که به مخالفت با نظام جمهوری اسلامی برخاستند ، در دو بخش داخل و خارج کشور مورد بررسی قرار داد تا روشن گردد که چه کسانی واقعا نقش اپوزیسیونی خود را ایفا کرده و خواهند کرد . در داخل کشور و در غیاب کامل گروههای سیاسی و سرکوب همه تشکلهای کارگری ، دانشجویی ، زنان ، کانون نویسندگان و وکلا ، خبرنگاران ، قومیتها ، ادیان و سایرین ، به نوعی نطفه تشکلات مستقل جدیدی از آن اقشار شکل گرفت تا در مقابل بافتهای تشکیلات وابسته به جناحهای رژیم در کارخانه ها ، دانشگاهها ، گروههای اجتماعی و غیره خود را حفظ کنند . اندیشمندان و فعالین گروههای گوناگون اقشار مختلف ، تلاش کردند تا با وجود شدت سرکوب به ایجاد نهادهای مستقل دست بزنند که بتدریج گروههایی همچون کمک به بیکاران ، جمع آوری بچه های بی سرپناه و خیابانی ، حمایت از زنان ، مقابله با اعتیاد و فحشا و غیره تشکیل گردید و انتشار مقالات برای آگاهی عمومی با وجود محدودیت افزایش یافت . بتدریج نهادهایی چون کمپین یک میلیون امضای بانوان و ان جی او هایی در حمایت از اقشار گوناگون شکل گرفت تا روشن سازد که برای ایجاد تحول لازمست تا ابتدا نهادهای گوناگون شکل گیرد تا آنها در ادامه قادر باشند به جنبشهای دموکراتیک دست بزنند . دانشجویان نیز که همواره نقش پیش روان حرکتهای مخالف را در هر کشوری دارا هستند ، ناچار شدند تا بتدریج نهادهای کوچکی را در مقابل گروههای وابسته جناحی که مهمترین آنها پیشینیان تحکیم وحدت فعلی و گروه طبرزدی بودند ، ایجاد کنند تا حرکتی مستقل از تشکیلات وابسته نظام داشته باشند . در همین راستا اعتراضات کارگران نیز کم و بیش آغاز گردید و نهادهای مستقل کارگری نیز چون سندیکاهای شرکت واحد و هفت تپه در کنار سایر نهادهای فعالین کارگری در مقابله با خانه های کارگر و انجمنهای اسلامی وابسته ، شکل گرفت که با وجود سرکوب شدید ، توانست تفکر شکل گیری نهادهای مستقل کارگری را به سایر کارگران نشان دهد .
از طرف دیگر در ادامه سال ۶۷ در غیاب مخالفتهای جدی نهادهای دموکراتیک و کارگری ، جنگ قدرتی جناحهای حاکم الویت یافت که بخصوص پس از مرگ خمینی و پایان جنگ با عراق به مساله اساسی آنها تبدیل گردید . عمده کسانیکه امروز جناحهای اصلاح طلبان را تشکیل میدهند ، به دشمن اصلی یعنی رفسنجانی که یکه تاز میدان بود ، حمله ور شده و تلاش داشتند تا وی را که با سیاستهای اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی آنها مغایرت داشت از قدرت بزیر کشند و در همین راستا خاتمی در راس این جناح قرار گرفت . اما این اصلاح طلبان با گرفتن قدرت دولت و مجلس ، نشان دادند که برخلاف ظاهر دموکراسی خواهانه آنها ، همان نقاب رژیم ولایت فقیهی پنهان است که سرکوب کارگران ، دانشجویان ، نویسندگان و سایرین ادامه خواهد یافت و آزادی انتخابات بمفهوم آزادی برای انتخاب شدن دوستان آنهاست و رقابتی که با جناحهای دیگر دارند . گرچه عامل اصلی سرکوب بیشتر بافتهای منتسب به خامنه ای بودند ، اما خاتمی و اصلاح طلبان نیز پوشش خوبی بر مسائل دادند تا همچنان چسبیده به قدرت بمانند . خاتمی نیز در دوره دوم رییس جمهوری دریافته بود که از سران اصلاح طلب وابسته به انقلاب اسلامی فاصله بگیرد ، چنانچه از طرف دیگر بسیاری از دانشجویان و سایر اقشار نیز دریافته بودند که خاتمی و اصلاح طلبان نیز مدینه فاضله ای را نخواهند ساخت . ترفندهای جناحهای حکومت چه اصلاح طلب و چه اصولگرا ، چه روحانی و چه غیر روحانی ، چه سپاهی و چه نظامی با چهره های مختلف و توجیهات گوناگون همواره در تلاش بوده و هستند تا بسیاری از ناآگاهان اقشار مختلف و کارگران را به شیوه حکومتی خود و مخصوصا انتخابات فریب داده و آنها را به اصلاحات امیدوار نمایند . در ماههای اخیر علاوه بر اینکه بسیاری از سران اصلاح طلب از نجات نظام و ایجاد تحول توسط خود و رفسنجانی و خاتمی سخن میگویند ، احمدینژادی که تا چند ماه پیش منفور بوده و موجب فلاکت کشور شده نیز با ظاهر مخالفت با خامنه ای ، مدعی اصلاحات و تحول است و متاسفانه هستند افراد و گروههای سیاسی در ظاهر مخالفی که به این مجموعه ها دل بسته اند .
در یکسال گذشته به موازات جنبشهای کشورهای عربی که قدرتهای بزرگ را به واکنشهای فراوان برای حفظ منافع خود وادار نمود ، تغییرات وسیعی نیز در جناحهای نظام جمهوری اسلامی شکل گرفت . جنگ قدرتی در جناحهای حاکم شدت یافته و هرکدام آنها تلاش فراوانی میکند تا سهم بیشتری در اداره سیاسی و اجتماعی حکومت بدست آورده و باین ترتیب سهم بیشتری از منابع اقتصادی ببرد . دیگر همچون ۴ سال اول دولت احمدینژاد که با پشتیبانی کامل خامنه ای و سپاه بهمراه بیشتر اصولگرایان بود ، وحدت جناحهای اصولگرا در سایه ولایت فقیه امکان پذیر نبوده و بناچار خامنه ای نیز بدلیل مایه گذاشتن جناحها از وی برای پیشبرد درگیری خود ، ضعیفتر گشته است . اصولگرایانی که لاریجانیها را در راس خود میبینند ، توانسته اند دو قوه مقننه و قضاییه را با کنترل بیشتری در دست داشته و خیز بلندی برای گرفتن قوه سوم مجریه بردارند . جبهه پایداری با نیمچه ولایتی مصباح تندرو که با پشتیبانی کامل احمدینژاد ، قصد جانشنی خامنه ای را داشت به تفرقه نسبت به ادامه حمایت از احمدینژاد دچار شده و مصباح با وجود تکریم خامنه ای و تکذیب رییس دولت نتوانست اکثریت مجلس را بدست آورد . موتلفه که در تمام ۳۴ سال گذشته توانسته وحدت جناحی خود را حفظ کرده و در غیاب رفسنجانی بر منابع بیشتری از اقتصاد بازار و صنعت دست یابد ، با آینده نگری وحدت جناحها را برای حفظ نظام الویت قرار داده و در اینراه حتی با رفسنجانی و بخشی از اصلاح طلبان در حال مذاکره است . احمدینژاد و سایر مسولان دولتی و کشوری که با وی مانده اند نیز با سخنان پوپولیستی و در ظاهر مخالف با اصولگرایان تندرو نظامی و مذهبی و با پز اصلاحات و پوشش ملی گرایی و توقف غنی سازی تلاش دارد تا اگر قدرت را از دست دهد ، حداقل بتواند منابع اقتصادی و سیاسی را که در ۷سال گذشته غصب کرده حفظ کند . بخشی از اصولگرایان منفرد که اخیرا به وحدت هایی در انتخابات مجلس دست زدند ، باوجودیکه در مقابل جناحهای دیگر قدرت بمراتب کمتری دارند ، برای بقای نظام حتی حاضرند با خاتمی و سایر سران اصلاح طلب که با موسوی و کروبی همراهی نکردند ، همکاری کنند . بخشی دیگری از اصولگرایان نیز همچون شریعتمداری کیهان و روحانیون نماز جماعت و همچنین نیروهای امنیتی تحت نظر ولایت فقیه به انعکاس نظریات وی میپردازند . رفسنجانی که مدام تلاش دارد رهبری را از فجایع درپیش و قدرت خود در حفظ بقای نظام آگاه کند ، چه با کمک سایر اصولگرایان و چه با کمک خاتمی و عبدالله نوری و دیگرانی که مجدد فعال شده اند ، چشم دارد . گفتنی اینکه همه جناحهای اصولگرا ، رفسنجانی و سران اصلاح طلب با اطلاعاتی که از یکدیگر داشته و به خارج کشور انتقال داده اند ، به جنگ قدرتی و باجگیری از یکدیگر نیز پرداخته اند .
فرماندهان سپاه و نیروی انتظامی و در الویت دوم فرماندهان ارتش ، چنان منابع اقتصادی ، سیاسی ، جناحی و اجتماعی را در دست گرفته اند که خودرا مجاز به اظهار نظر در همه مسائل میدانند . سپاه ضمن استفاده از دانشگاه خود برای آموزش تئوریک و نظامی نیروهای خود و بسیج به تاسیس مرکزی برای آموزش روحانیون وابسته به خود دست زده است و لذا فرماندهان سپاه خود را محق در بیان مسائل مذهبی نیز میدانند . سپاه از طریق نیروی قدس که حتی به جنگ با غرب برای حفظ نظام باور دارد ، به تولید و ایجاد انبار اسلحه در داخل و خارج کشور نموده و تلاش دارد تا غرب را از حمله به کشور با ایجاد بحران در داخل سوریه ، افغانستان ، لبنان ، عراق و دیگر نقاط جلوگیری نماید ، که نابودی انبار تولیدی و ذخیره سلاح در سودان توسط اسراییل در کوتاه کردن دست سپاه در منطقه بوده است . سپاه ضمن کنترل منابع اقتصادی و پروژه ها ، به واردات قاچاقی کالا از چین و هند نیز پرداخته و در این مورد به رقابت با سایر جناحها پرداخته است . سپاه از اظهار نظر در مورد رابطه با آمریکا ، بستن تنگه هرمز ، انتخابات مجلس و رییس جمهوری ، بخشش یا محدودیت سران اصلاح طلب ، احمدینژاد و دولت و خلاصه همه مسائل کشور خود را صاحب نظر دانسته و آنرا در رابطه با تبعیت از رهبری میداند ، بطوریکه اخیرا اعلام کرده که رییس جمهور آینده باید با رهبری هماهنگ باشد .
خامنه ای با دفتر رهبری که خود از طیف وسیعی با تبعیت از وی تشکیل شده که وابستگیهایی نیز به سایر جناحهای حکومت دارند ، بهمراه فرزندش مجتبی که بافت خود را برای جانشینی پدر ایجاد کرده ، تلاش دارند تا جناحهای اصولگرا و فرماندهان نظامی را زیر پوشش رهبری گرد آورند . خامنه ای دوراه حل کلی را پیش روی دارد ، یا به فرماندهان جنگ طلب سپاه و بخشی از اصولگرایان تندرو گوش داده و با کش دادن مذاکرات به غنی سازی هسته ای و ساختن بمب اتمی و بحران اقتصادی در زیر تحریمها ادامه داده و خطر جنگ با غرب را بپذیرد و یا اینکه با انتخاب افراد مطمئن و تحت کنترل به مذاکره نهایی با غرب برای توقف غنی سازی پرداخته و تن به سازش بدهد . خامنه ای و سایر مسولان حکومتی آگاهند که در هر دوراه امکان تثبیت ، تغییر و سقوط نظام وجود دارد که به عوامل مختلف بستگی دارند ، آنها باور دارند که قدرتهای بزرگ با دستیابی حکومت به نیروی اتمی کوتاه آمده و در مذاکرات دست بالا را خواهند داشت . غرب ممکن است در صورت تندروی بفکر جایگزینی سران حکومت افتاده و با تعیین تکلیف سوریه و با افزایش شدت تحریمها به بمباران مراکز حساس کشور بپردازد که بمباران انبار اسلحه سودان را باید بعنوان هشدار تلقی کرد ، گرچه در ادامه احتمال ایجاد جبهه ای در منطقه ای همچون کردستان بعید نیست . معادلات امروزه نشان میدهند که غرب در صورت سازش حکومت برای کاهش غنی سازی به ادامه این حکومت راضی است ، اما شاید عدم اعتماد به آنها موجب گردد تا تغییر و جایگزینی سران حکومت با پیگیری مسائل حقوق بشری انجام گردد . خامنه ای و سران حکومت تلاش دارند تا از طریق دفتر خود و رانتهای که در خارج کشور داشته و همچنین با داشتن اهرمهایی در سوریه ، لبنان ، عراق ، افغانستان و نقاط دیگر غرب را وادار کنند که تثبیت رژیم بسود منافع آنها است همانطور که بسود منافع چین و روسیه است . خامنه ای از طریق نیروهای امنیتی نیز اطلاعات مهمی در باره فساد همه جناحهای اصولگرا و سایرین دارد که باهمین اهرم و تکیه بر وحدت حول ولایت فقیه توانسته است ، آنها را وادار به تبعیت از خود کند . ولایت فقیه از طریق بافتهای خود و با پشتیبانی کامل همه جناحهای اصولگرا ، از سرکوبی هر نهاد دموکراتیک و کارگری چشم پوشی نخواهد کرد . آنچه خامنه ای و سران حکومت و بموازات آنها قدرتهای بزرگ را وحشت زده میکند ، خطر از سر گرفتن جنبشهای دموکراتیک و کارگری داخل کشور در هردو راه حل بالا است که ناچار از مبارزه با حکومت برای رسیدن به خواسته های خود میباشند .
باید درک کرد که جناحهای حکومت همواره با کمک همدیگر از طرفی به سرکوب هر نهاد حقوقی و صنفی و سیاسی مخالف همت گذاشته و از طرف دیگر نه برای برقراری دموکراسی ، بلکه برای گرفتن قدرت با گفتن سخنان دلفریب به جنگ قدرتی با یکدیگر پرداخته اند . خامنه ای نیز که خود سالها به آلت دست رفسنجانی بدل گشته بود ، نهایت استفاده از ضعیف شدن رفسنجانی را نموده و با تکیه بر شورای نگهبان ، قوه قضاییه ، سپاه ، نیروهای امنیتی و جناحهای مختلف اصولگرایان توانست در ابتدا مجلس و سپس دولت را از دست رفسنجانی و اصلاح طلبان بگیرد تا به قدرت اصلی نظام بدل گردد . بنابراین چنانچه از قدرت برمیآید ، همواره جناحی ضعیف شده و یا از راس بزیر کشیده میشوند و جناحی دیگر به راس میروند و چنین شد که ولایت فقیه دوم در راس قدرت قرار گرفت تا همه کینه های قبلی را برسر رقبای پیشین ریخته و دیگر با خیالی آسوده به سرکوب هرمخالف جدی نیز برآید . طبیعی بود که جنگ قدرتی جابجایی هایی را در هیات حاکمه پیش میآورد ، گرچه بموازات تغییر در جناح بندی حکومت ، افراد و گروههایی نیز از جناحهای حکومت فاصله گرفتند ، اما برخی از آنان همچون سران اصلاح طلب چه در داخل و چه بعدها در خارج کشور در قالب مخالفت با اصولگرایان ، همچنان حفظ نظام را در دستور کار داشته و دارند . این افراد چه در زندان و چه خارج از زندان ، چه در داخل کشور با وجود فشار وارده از طرف اصولگرایان ، همچنان باور به برقراری دموکراسی با تکیه بر مذهب شیعه داشته و تلاش دارند به جناح اصولگرایان بفهمانند که شیوه حکومتی آنها موجب تثبیت نظام است . اما اکثریت هواداران اصلاح طلبان چه در زندان و چه خارج از زندان ، بدلیل عدم درک راه رهایی از استبداد و مقاومتی که از برخی سران اصلاح طلب در ادامه راهشان میبینند ، همچنان خود را وابسته آنها میدانند ، تا اینکه سایر نهادهای دموکراتیک و یا کارگری قوام یافته و به آنها ثابت کنند که استراتژی اصلاح طلبی و ملی مذهبی و دیگرانی که همچنان برای تحولی به نظام اسلامی دل بسته اند به تغییر کیفی نظام منجر نشده و باید هوادار حکومتی سکولار مبتنی بر دموکراسی و یا سوسیالیسم گردند .
در دانشگاهها که باید پیشاهنگ جریان تحول دموکراتیک یک کشور باشند ، گروههای وابسته به جناحهای حاکم که کنترل دانشگاهها را داشتند بتدریج پوست انداخته و جریانهای آنها در ابتدا بسمت مخالفت با رفسنجانی ، سپس خامنه ای و در ادامه به کل نظام رسید که در میان آنها بخشی از گروه تحکیم وحدت دانشجویی و طبرزدی چنین پروسه ای را طی کردند . گروه طبرزدی حتی پار را فراتر از قالبهای تحکیم وحدت نهاده و با ایجاد گروه کوچکی و ترکیب با کسانی همچون انتظام دست به تشکیل جبهه دموکراتیک ملی زده و خواستار حکومتی سکولار شد که در نتیجه با وجود حرکت وسیعی که در دانشجویان ایجاد کرد ، خود و همفکرانش را بعنوان دشمن جدی حکومت مطرح نمود . اما تحکیم وحدت دانشجویی که با انشعاب نیز روبرو گردید ، هنوز نتوانسته است کاملا خودرا از مجاهدین انقلاب اسلامی و تفکر اصلاح طلبی جدا کند . بهرحال با وجودی که تاثیر این گروههای دانشجویی بر مخالفتهای دانشجویان با دولت و حکومت بسیار بود ، اما هنوز نتوانسته است که همه اقشار دانشجویی را که بافتهای قبلی نظام حتی با وجود تغییر را باور نداشتند و همچنین دیگرانی که باور چپ داشتند را با خود نزدیک کند و لذا جبهه دموکراتیک ایجاد شده تنها رل سمبلیک را پیدا کرد . پس از انتخابات خرداد سال ۸۸ و تظاهرات میلیونی مردم که اولین بار پس از پیروزی جمهوری اسلامی و با چنین جمعیتی به مخالفت با حکومت و حتی ولایت فقیه برآمد و دانشجویان عامل عمده آن بودند ، پایه های نظام برای اولین بار به لرزه درآمد و روشن شد که این نظام نیز همچون سلطنت قابل فروریختن است .
در هرحال همه کسانیکه به نوعی در حفظ نظام و بهر دلیلی میکوشند ، چه در خارج کشور و چه نمونه های داخلی که توسط حزب مشارکت ، مجاهدین انقلاب اسلامی ، ملی مذهبی ها ، گروههای سیاسی و حقوق بشری که با تفکر ظاهری گذار مسالمت آمیز به بقای این نظام کمک میکنند ، نقش اپوزیسیون حکومت را نخواهند داشت . از طرفی فعالیت آنها موجب میگردد که آزاد اندیشان دیگری چه در زندان و چه بیرون آن در یک زندان بزرگتر هنوز در کسوت اصلاح طلبی باقی مانده و در نتیجه مانع قدرت یابی اپوزیسیون داخلی و خارجی گردند تا درک تغییر نظام بطور کامل جا نیفتد ، در حالیکه عامه اقشار گوناگون چه در داخل و چه در خارج کشور کمتر از سیاسیون به اصلاح نظام باور دارند . بی جهت نبود که مسولان حکومت با وحشیگری به سرکوب میلیونها مخالف پرداختند که شعار مرگ بر دیکتاتور و ولایت فقیه همراه ایران آزاد را در حال جاانداختن بودند ، بطوریکه برخی از سران اصلاح طلب نیز مورد خشونت و آزار قرار گرفته و به زندان افتادند تا روی دیگر آنتاگونیستی رژیم برای حفظ نظام و عدم استقرار دموکراسی آشکار گردد . آنچه توضیح داده شد ، برای روشن شدن این اصل بود که اگر تاریخ و دانش مبارزه محک حرکت نیست ، حداقل اتفاقات درون کشور در ۳۴ سال گذشته درسی برای کسانی باشد که همچنان به دلایل گوناگون از جمله گذار مسالمت آمیز ، انتخابات آزاد ، مبارزه بی خشونت ، تغییر جناح تندرو ، تحریم اقتصادی یا جنگ و چسبیدن به قدرتهای بزرگ که تنها ملاکشان منافع خودشان است ، با تبلیغات وسیع به فریب اقشار گوناگون مردم در داخل و خارج کشور دست نزنند که فعالیت آنها تنها به بقای نظام کمک خواهد کرد .
در تمام این سالها نهادهای قدیمی و جدید همچون کانون نویسندگان ، انجمن معلمان ، کانون وکلا ، کانون هنرمندان ، کمک به کودکان کار ، کمک به زنان بی سرپرست ، آموزش دروس به کودکان کارگران و زحمتکشان بهمراه سایرین تلاش کردند تا با وجود سرکوب شدید ، در قالب قدیمی و یا ان جی او های جدید به فعالیت در اجتماع بپردازند . در واقع برای رسیدن به جامعه ای که دموکراسی و آزادی را برای همه بطور یکسان میخواهد ، ابتدا باید چنین نهادهایی تشکیل شده و سپس در رابطه با یکدیگر به درک متقابلی برای مقابله مشترک با نظامی برسند که با تشکیلات سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و نظامی خود کشور را تحت کنترل دارد . طبیعی است که برای چنین مقابله ای طبقه کارگر که چه از نظر تعداد و چه از نظر اینکه در تضاد آنتاگونیستی با طبقه حاکم دارد و با وجود عدم تشکل واقعی در سال ۵۷ نیز در سقوط سلطنت تاثیر داشت ، نقش عمده ای بعهده خواهد داشت . کارگران که همواره حتی برای حقوق اقتصادی خود نیز مجبورند با سرمایه داران و در راس آن دولت بعنوان بزرگترین سرمایه دار ، مبارزه کنند نیز در ایجاد نهادهای مستقل خود تلاش کرده و خواهند کرد . همانطور که رژیم برای جلوگیری از ایجاد نهادهای دموکراتیک در میان اقشار گوناگون به ایجاد بافتهای خود در میان دانشجویان ، نویسندگان ، معلمان ، استادان ، وکلا ، هنرمندان ، زنان ، قومیتها ، مذاهب و سایرین بکمک نیروهای امنیتی ، لباس شخصی و سپاه پرداخته ، همانطور هم به بافتهای کارگری وابسته به خود دست زده تا کارگران ناآگاه را بسمت تشکیلات وابسته به خود جذب کند . اما کارگران و فعالین کارگری تلاش کرده و میکنند تا همچون گذشته به ایجاد نهادهای مستقل خود بپردازند تا قادر باشند در ادامه با قدرت یافتن جنبش کارگری ، خود را همراه سایر اقشار آماده مبارزه سیاسی با نظام حاکم بنمایند . در نتیجه مسولان و جناحهای حکومت برای بقا و تثبیت خود سرکوب نهادهای دموکراتیک و کارگری را الویت اول دانسته و بطور اجتناب ناپذیر در مقابل نهادهای دموکراتیک و جنبش کارگری قرار میگیرند که نقش اپوزیسیون نظام را در آینده و در داخل کشور خواهند داشت .
در خارج کشور اوضاع متفاوت است ، چراکه گروههای مهاجر چه بدلیل دارا بودن امکان مالی و آینده فرزندان خود از کشور خارج شدند و چه بدلیل دارا بودن تفکر سیاسی و جلوگیری از دستگیری به اینکار دست زدند و سرانجام گروه بسیاری از دانشجویان که برای ادامه تحصیل به سایر کشورهای غربی مهاجرت کردند . در نتیجه اکثریت مهاجران ایرانی چه از نظر سیاسی و چه از نظر آینده نگری به ماهیت رژیم آگاهی دارند ، گرچه بخش بزرگی از آنها پس از مدتی نقش خنثی گرفته و بیشتر به زندگی و کمتر به فعالیت سیاسی میپردازند . رژیم نیز برای ایجاد بافتها و رانتهای خود برخی از افراد منتسب به خود را با بودجه کلانی به خارج کشور گسیل میکند ، تا کسانی از آنها به تحصیل پرداخته ، کسانی به تجارت اسلحه ، انرژی هسته ای و نیازهای اقتصادی که نیاز دارند کمک کنند ، کسانی هم برای فعالیتهای جاسوسی سیاسی و نظامی ارسال میگردند که در ایجاد بحران و نقش بازدارنده در منطقه را ایفا کرده و سرانجام قادر باشند تا پولشویی را برای اموال تصاحب شده مسولان انجام دهند . در سالهای اخیر نیز برخی وابسته به جناح اصلاح طلبان نیز چه بدلیل فرار از مجازات و چه بدلیل ایجاد تعادل در موازنه قدرت در خارج کشور و بدست آوردن تمایل غرب به آنها بعنوان اپوزیسیون به خارج کشور مهاجرت کردند . بنابراین چنانچه در بخش اول در مورد نیروهای اپوزیسیون توضیح داده شد باید نیروهای ایرانی در خارج کشور را از نظر استراتژی و تاکتیکهایی که برمیگزینند ، مورد بررسی دقیق قرار داد تا اپوزیسیون واقعی از دیگر گروههایی که در نقش جناح مخالف حکومت و یا حامی نظام هستند ، تمیز داده شوند .
شناخت نیروهای وابسته به جناحهای حاکم امروز حکومت با توجه به حمایت مستقیمی که از مسولان رژیم میکنند ، مشکل نیست ، اما شناخت کسانی همچون امیر احمدی ها و تریتا پارسی ها که با پز ضد جنگ ، ضد تحریم و انتخابات آزاد وارد میدان شده و از طریق رانتها گاها کمکی به دانشجویان و مهاجرین ایرانی در آموزش انگلیسی و سایر نیازها انجام میدهند ، پیچیده است . آنها توانسته اند با بودجه کلانی که دارند تاثیر مهمی در افکار رسانه ها و مسولان حقوقی و سیاسی کشورهای غربی گذاشته و آنها را از ترس عدم کنترل کشور در نتیجه سقوط رژیم به همکاری با مسولان نظام جمهوری اسلامی نزدیک کنند ، آنها گاها نقش دلال برای خریداری نیازهای رژیم را هم انجام میدهند و بهمین دلیل افشای فعالیت آنها اهمیت اساسی دارد . بخش دیگر مربوط به کسانی است که از وابستگان سرانی همچون رفسنجانی و اصلاح طلبان هستند که آنها نیز با بودجه سنگینی بکار مشابه به افراد منتسب به جناحهای حاکم را انجام میدهند ، بطوریکه اگر نقش آنها حفظ جناحهای حاکم است ، نقش این گروه تثبیت نظام با انجام برخی اصلاحات است . تفاوت وابستگان اصلاح طلبی با وابستگان رژیم در اینستکه تعدادی از آنها در نقش روشنفکر و مصلح اجتماعی وارد صحنه شده و لذا توانسته اند برخی از روشنفکران و حتی متفکرین غربی که بشدت با نظام حاکم در اروپای غربی و امریکا مخالفند را ، جذب نمایش خود کنند . آنها توانسته اند حتی مسولان غربی را به اینکه به اصلاح طلبان بعنوان جایگزینی که کمترین تحول را در نظام ایجاد میکند ، متمایل کنند که بنظر بدلیل عدم موفقیت کامل تحولات کشورهای عربی که تغییر دیکتاتور دادند ، مجددا قدرتهای غربی را به مذاکره بیشتر با سران فعلی رژیم متمایل کرده است .
افرادی از اصلاح طلبان همچون سروش ، گنجی ، کدیور ، مهاجرانی ، مزروعی و غیره از طرفی بهمراه گروه دیگری همچون مجتبی واحدی ، سازگارا و دیگرانی از طرف دیگر ، هیچگاه حاضر نشدند گنجینه ای از اطلاعاتی که از گذشته رژیم و زمانیکه نقشی در قدرت داشتند ، را افشا کنند . همه آنها با وجودیکه گاها مبهم و حتی به آشکارا به دولت سکولار و لیبرالیسم در آینده اقرار کرده اند ، اما هر زمان که فرصت پیش آمده از اسلام رافتی سخن گفته و تلاش میکنند تا ثابت کنند که اسلام شیعه نیز بر دموکراسی و آزادی تاکید دارد . گنجی که در اوج خفقان از آیت الله سرخپوش سخن میگفت و بدلیل وابستگی به حجاریان و مسولان امنیتی دارای اطلاعات مهمی است ، در فضای دموکراسی غربی دیگر هیچ سندی برای افشا رو نمیکند و بیشترین نیرویش را ماهرانه در مخالفت با غرب ، جنگ ، تحریم و انتخابات نه بدلیل فشاری که به اقشار و زحمتکشان داخل کشور میآید ، بلکه از ترس سقوط نظام گذاشته است . واحدی هم که اقرار به ۳۰ سال کار با کروبی دارد ، از اطلاعاتی که از گذشته کروبی و موسوی و سایر مسولان چه در فعالیت آنها برای حذف منتظری و احمد خمینی و سایر دوستان سابق ، چه کارهای تجاری کروبی در بنیاد شهید و چه سایر اطلاعات سیاسی و اقتصادی و امنیتی آنها دارد ، لب به سخن نمیگشاید ، اما بدلیل جو اصلاح طلبی خارج کشور به شغل مشاورت کروبی خاتمه داده و اکنون اکثر مقالاتش در نقد خامنه ای است تا وجهه ای کسب کرده و از نظر پز سیاسی نقش سکولار ( شرمزده ) را بگیرد . اما سازگارا که از ابتدای ورودش کاملا با جناح اصولگرایان و خامنه ای مخالفت کرده و چون دیگر دوستان سابق از اطلاعات گذشته چه در مورد سپاه داشته و چه در نقش مسول صنایع در خلع ید سرمایه داران گذشته بسود مالکان جدید داشته سخنی نگفته و تاکید بر لیبرال بودن خود و برقراری سکولاریسم بعنوان تنها جایگزین نظام فعلی دارد . ایشان در اوج جنبش سبز با بزرگنمایی از منتظری ، موسوی ، کروبی ، صانعی و غیره در کنار اهمیت دادن به شعارهای الله اکبر و حمایت از موسوی و کروبی ، باور خود به سکولایسم را ببهانه الویت دادن به بخش مذهبی جنبش سبز تحت شعاع قرار داد و لاقه خود را به بهمکاری به دوستان سابق با تکیه انحراف آمیز به جنبش مبارزه بی خشونت نشان داد . تا زمانیکه این افراد و گروهها کاملا به سقوط نظام باور نداشته و با اتخاذ نقش ضد تحریم و جنگ و نزدیکی با غرب برای جایگزینی خود با اصولگرایان و سران اصلاح طلب فاصله نیانداخته و اطلاعات خود را آشکار نکنند ، در نقش اپوزیسیون نظام قرار نخواهند گرفت .
خارج از نیروهای وابسته به رژیم و اصلاح طلبان ، برخی از نیروهای مخالف خارج کشوری نیز همچنان با توجیهاتی مشابه سالهای ۵۷ تا ۶۵ ، در کمال ناباوری و باهمه تلفاتی که از سیاست آنها بر کشور وارد گردید ، بهمان نقش مشغول بوده و بنظر تا زمانیکه در راس گروههای خود قرار دارند ، همین نقش را داشته باشند تا نشان دهند که هیچ درسی از تاریخ نگرفته اند . گروههایی از بازماندگان ملی مذهبی ها و جبهه ملی ، دموکراتها ، جمهوریخواهان ، سکولارها ، برخی که در ظاهر چپ هستند ، لیبرالها ، برخی از حقوق بشری ها و سایرینی که با نزدیکی به گروههایی از جدا شدگان سالهای اخیر از اصولگرایان و همچنین اصلاح طلبان ، با پز انتخابات آزاد ، گاها ضد جنگ و گاها ضد تحریم به ایجاد شورا و کنگره برای انجام نقش اپوزیسیون و اخیرا ایجاد آلترناتیو نظام در قالب گذار مسالمت آمیز که کلمه قابل توجه و دهن پرکنی است ، در خارج کشور گرد آمده اند . اگر پز سیاسی برخی از بازماندگان اصلاح طلب ، ملی مذهبی ، جبهه ملی ، دموکراتها و دیگرانی در این قالب قابل پیش بینی بود ، انتظار میرفت امروزه پز برخی از گروههای چپ سابق که با سیاستهای سراسر اشتباه خود موجب نابودی خود و دیگرانی گردیدند ، متفاوت گردد ! اما سران بازمانده از قبل در این گروهها نشان دادند که نه تنها گذشته چراغ راه آینده آنها نخواهد بود ، بلکه با توجیهاتی اصرار دارند که باید به همکاری سران رانده شده جناحهای حکومت تحت شعار فریب آمیز انتخابات آزاد و ضد تحریم و ضد جنگ ادامه دهند . آنها اصرار دارند به جهان بفهمانند که چپ ( ؟ ) قابل اصلاح و تغییر بوده و حاضر است برای نجات کشور ( ؟ ) با طیف اصلاح طلبان و سایرین طیفی تشکیل دهند و طبیعی است که برای حفظ این طیف باید روی حداقلها متمرکز گردند و در نتیجه این گروهها نیز در بخش اپوزیسیون جایی نخواهند داشت . فداییان خلق گروه اکثریت که با رهنمود حزب توده حتی در سالهای۶۰ تا ۶۵ نیز که سرکوب و کشتار زندانیان چپ و مجاهد و گروههای سیاسی وابسته به قومیتها بشدت ادامه داشت ، برابری زن با مرد و هر نوع آزادی ممنوع بود ، همچنان درمانده بودند که چرا نیروهای خط امامی به مقابله با نیروهای راست برای ادامه راه رشد غیر سرمایه داری حرکت نمیکنند ! این گروه همچنان به دنباله روی از کسانیکه حفظ نظام را مرحله ای از استراتژی خود قرار داده اند ، به ادامه تاکتیکهای گذشته پرداخته و باید گفت که آیا شایسته است با چنین سیاستی آنها همچنان خود را بازماندگان چریکهای فدایی خلقی بدانند که جانشان را برای سوسیالیسم گذاشتند ، درحالیکه خلق را فدای تفکر رهبرانشان نموده و میکنند ! متاسفانه سیاستهای اخیر بسیاری از گروههای چپ که دیگر حتی از تفکر سوسیال دموکراسی نیز فاصله گرفته اند ، همچنان برگرد همان سیاستهای گذشته اما با توجیهاتی جدید میگردد تا روشن شود که محک اصلی برای شناخت گروهها و اپوزیسیون باید براساس مثل مشهور دو صد گفته چون نیم کردار نیست ، نهاده شود.
پایان بخش سوم
محمد ایرانی چهارشنبه ۱ آذر ۱۳۹۱
|