از پراگ، عروس شهرهای اروپا تا عروسی "اپوزسیون ایرانی"!
ابراهیم فرشی
•
بیانیه کنفرانس پراگ سند دیگری است بر عدم تغییر در دیدگاه و منش و عدم موفقیت در امر پیشبرد اتحاد و دموکراسی در دایره اپوزسیون خارج. همچنین تکرار آن داستان که عروسی بدون بله گفتن طرفین، سرانجامی نخواهد داشت
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲ آذر ۱٣۹۱ -
۲۲ نوامبر ۲۰۱۲
تکیه بر دمکراسی و دیالوگ که برگزارکنندگان کنفرانس پراگ و کنفرانس های مشابه به تبلیغ و ترویج آن می پردازند، کاری نیکو و مهم است، بویژه در سرزمینی که مردمان آن از صدر تا ذیل در طول تاریخ، برای حل مسائل خویش، بیشتر به جنگ، سرکوب و بکارگیری زور متوسل شدهاند. اما آنچه در بیانیه پایانی این کنفرانس آمده، که تاکنون با اعتراض برخی از شرکت کنندهگان نیز روبرو بوده، اعتقاد به دموکراسی و دیالوگ گردانندگان آنرا زیر سئوال می برد. نقل است از آیت الله طالقانی: "برخی شورا را برای تائید نظرات خود می خواهند". آیا متولیان دمکراسی و دیالوگ در کنفرانس پراگ نیز چنین اندیشه کردهاند؟
دیالوگ هرچند می تواند راهی برای حل تمام مشکلات انسانی باشد، اما می تواند به عنوان ترفندی برای حذف دیگران نیز مورد استفاده قرار گیرد، تاریخ ایران زمین بویژه در صدر نمونههای زیادی از این دست بجا گذاشته است. دیالوگ اگر بر بستر اعتقاد به دموکراسی و برابری حقوق طرفین نباشد، می تواند محملی برای تمکین به این و آن بدل گردد. اپوزسیون ایرانی داخل و خارج در طول ٦٠ سال اخیر موفقیت قابل توجهی در امر دیالوگ و رسیدن به پلاتفورم و برنامه سیاسی مشترک، نداشته است. تمامی دیالوگ ها در سیکل شیطانی خود تکرار شدهاند. سال ١٩٨٥ در شهر گیسن آلمان در جلسه سخنرانی یکی از پیشکسوتان جبهه ملی شرکت داشتم، آن فرهیخته در آغاز سخن گفت: "من در این اروپا همکلاسی کسانی بودم که در میان آنها رئیس کشورها هم وجود دارد، آنها به سر منزل مقصود رسیدند، اما من بیش از ٣٠ سال است همراه این کیف (کیف سیاه خود را نشان می دهد) از این جلسه به آن جلسه می روم و هنوز فرجی حاصل نشده است".
از آن تاریخ ٢٧ سال می گذرد و ما شاهد بسیاری از جلسات، کنفرانسها، کنگرهها در اقصا نقاط جهان بودهایم که آخرین آن در شهر زیبای پراگ، عروس شهرهای اروپا برگزار شد، که چنین ارزیابی بدست می دهد: " ایران در زمره تمدنهای انگشت شماری است که به رغم حوادث روزگار همچنان استوار برجای مانده است. در درازای تاریخ بارها مرزهای جغرافیایی، وسعت سرزمینی، ساکنین، مذاهب و زبان های سرزمینمان تغییر یافته است. ایران بارها به تصرف دیگران در آمده و استقلال خود را از دست نداده است."
نویسندگان این سطور قبل از هرچیز تاریخ این سرزمین را وارونه جلو دادهاند و تعریف مشخصی نیز از "ایران"، "تمدن"،"استقلال" و "ملت" ارائه ندادهاند. آنچه خود باور دارند بعنوان نتیجه کنفرانس و ارزیابی از تاریخ این سرزمین در بیانیه آوردهاند و اینجاست که کنفرانس وسیلهای برای ارائه نظرات در دست گردانندگان آن جلوه می کند. آنان ادبیاتی را بکار گرفتهاند که فقط موجب رضایت نویسندگان آن خواهد بود. قطعا" تبلیغ چنین ارزیابی اتحادی نیز به بار نخواهد آورد.
اگر سرزمینی " در درازای تاریخ بارها مرزهای جغرافیایی، وسعت سرزمینی، ساکنین، مذاهب و زبان ها"یش تغییر پیدا کرده باشد، در چه زمینههایی استقلال خودرا حفظ کرده است؟؟ پذیرش معاهده های چالدران، گلستان و ترکمنچای، نشانی از استقلال این سرزمین بوده؟ لشکرکشی به یونان، هند، افغانستان و دیگر کشورها، سرکوب و قتل عام های اتنیکی، مذهبی، کندن پوست انسانها، چشم درآوردن و زبان بریدن دگراندیشان در طول تاریخ در چهارچوب مرزهای این سرزمین، نشان از تمدن دارد؟ وجود حکومت اسلامی ایران در طول ٣٣ سال گذشته، بازتابی از کدام تمدن و استقلال در این سرزمین است؟
نویسندگان این بیانیه به درستی از حق فردی خود، بدون شور با دیگران در تائید نظرات طالقانی، کمال سوء استفاده را نمودهاند و اندیشه خود را با تکیه بر ادبیات و معنویات شاهنامهای چنین فرموله کردهاند: "در این میان آنچه که راز ماندگاری ایران است چیزی جز تمدن و فرهنگ متکثر این دیار کهن نیست. جاذبه این تمدن و فرهنگ هایش رمز تدوام تاریخ ما و غنانی آن سبب ماندگاری ماست."
اگر اذعان داریم "تمدن و فرهنگ متکثر" سبب ماندگاری ماست، چرا تلاش در جهت حذف "تکثر" و اصرار بر "تک زبانی"، "تک ملیتی"، "تک فرهنگی"، "تک تاریخی" به سیاست، ایدئولوژی و مذهب عمومی گردانندگان این کنفرانس و احزاب و نخبگان تمرکزگرا، تبدیل شده است؟
نویسندگان بیانیه پایانی کنفرانس پراگ نتوانستهاند تناقضات درون بیانیه را بزدایند، آنها از طرفی ایران را جزو تمدنهای انگشت شمار پایدار در این جهان می دانند و از طرف دیگر می نویسند: "تقابل آشکار نظام حاکم با ملت ایران و دشمنی با جهان پیشرو و تمدن بشری و ماجراجویی های خطرناک بین الملی همراه با ظلم، فساد مالی و سوء مدیریت، آینده تاریکی را پیش حکومتگران قرار داده است."
صرفنظر از اینکه این جملات نوعی تاسف نویسندگان نسبت به آینده تاریک نظام را در ذهن متبادر می کند، اما مطلبی را بیان می دارد که نیاز به تدقیق دارد. طبیعی و منطقی آنست کشوری که جزو انگشت شمار تمدنهای بشری بوده، در راستای تمدن جهانی سیر و صعود کند، چه شده است اکنون این سرزمین و تمدنش در تقابل با "تمدن بشری" قرار گرفته است؟ اگر نویسندگان این سطور فرهنگ، باور و مذهب حاکم بر سرزمین کنونی ایران را، ازآن خود و جزو این تمدن نمی دانند و تیکه گاه فرهنگ و تمدن خود را در گذشتهها می جویند، چرا روشن با مردم سخن نمی گویند؟ چرا به جهانیان نمی گویند که تمدن و فرهنگ مورد نظر آنها در کجا به حیات خود ادامه می دهد و شاخص های آنرا چرا نشان نمی دهند؟
هرچند کل بیانیه پایانی کنفرانس پراگ ادبیات غیرسیاسی و منفعلی را نشان می دهد، اما در یک مورد کاملا" فعال اظهار نظر می کند: "هشدار که مبادا در این روزهای سرنوشت ساز، جنگ سالاران و خشونت باوران چه در حاکمیت و چه در بخش هایی از جامعه، موفق شوند که با تهییج احساسات خام و برانگیختن انگیزه خشم و انتقام، همه را در مقابل هم قرار دهند."
هشدار به جنگ سالاران و خشونت باوران در بخش های از جامعه، به آدرسهای مشخصی ارسال می شود، که بخشی از آنان مهمانان همین کنفرانس پراگ نیز بودند.
بیانیه کنفرانس پراگ سند دیگری است بر عدم تغییر در دیدگاه و منش و عدم موفقیت در امر پیشبرد اتحاد و دموکراسی در دایره اپوزسیون خارج. همچنین تکرار آن داستان که عروسی بدون بله گفتن طرفین، سرانجامی نخواهد داشت.
نوامبر ٢٠١٢- آلمان
|