سرو و دو سروده ی دیگر
اکبر ایل بیگی
•
سرو، باید همین تن تو باشد، در آستانه ی حجله گاه شعر
جایی که من آرمیده ام، تا ببینم چگونه این درخت در خیال
تاک می شود، سایه می اندازد بر من، با دو خوشه ی انگور.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۵ آذر ۱٣۹۱ -
۲۵ نوامبر ۲۰۱۲
• سرو
سرو، باید همین تن تو باشد، در آستانه ی حجله گاه شعر
جایی که من آرمیده ام، تا ببینم چگونه این درخت در خیال
تاک می شود، سایه می اندازد بر من، با دو خوشه ی انگور.
دیگر مرا، می گوید، سروی نیست، بس که از باغ رمیده ام
ببین، با من چه کرده است، شب، کابوس، این روزگار ترس.
• دلتنگ بیداری
شب است، ما بیداریم، دست ها قصه می نویسند برای هم.
خواب که می آید پایین، ما می پوشیم قصه هایمان را از هم
و دلتنگ می شویم، دلتنگ دست های هم، دلتنگ بیداری.
• تنهایی سنگین است
تنهایی سنگین است، در چند خیابان پر از آدم
در میدانی پر از پرنده، تنهایی سنگین است.
آفتاب ابرها را پس می زند، و من روی نیمکت
سر در گریبانم، با شعری که گرم نمی شود.
|