جیمزباند در نازی آباد
مریم مهاجر
•
بسیاری از انقلابیون روزهای پرشور آغازین، در سفر از نازی آباد به الهیه، همه چیز از آرمان تا ایمانشان را به فراموشی سپردند. آقای حجاریان به نظر نگارنده ظاهرا از این گروه نیست. و به همین دلیل علیرغم کینه عمیقش به جنبش چپ و حزب توده ایران در مقابل یک وظیفه تاریخی قرار گرفته است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۶ آذر ۱٣۹۱ -
۲۶ نوامبر ۲۰۱۲
شاه ترکان سخن مدعیان میشنود
شرمی از مظلمه خون سیاوشش باد
نشریه مهرنامه در شماره تیر و مرداد خود مصاحبه ای با سعید حجاریان انجام داده که دارای نکات بسیار با اهمیتی است. این مقاله از منظر بررسی احتمال همکاری سازمان های امنیتی جمهوری اسلامی با سازمان جاسوسی انگلستان MI6 در جهت سرکوب کمونیست ها (حزب توده ایران) به این مصاحبه می نگرد.
نخست چند جمله در مورد آقای حجاریان. در صفحه ویکی پدیای ایشان به زبان فارسی میخوانیم: «سعید حجاریان کاشانی (در وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی معروف با نام مستعار سعید مظفری) از فعالان امنیتی سابق و سیاسی کنونی است... وی جزو موسسین وزارت اطلاعات به حساب میآید (۱)». مطالب مفصل دیگری در باره زندگیشان در ویکی پدیا فارسی و همچنین انگلیسی آمده است که به ابعاد دیگر زندگی این شخصیت میپردازد که مورد بحث این مقاله نیست.
یک نکته هم در مورد حزب توده ایران. تنها سازمان سیاسی که پس از انقلاب با شرکت مستقیم یک سازمان جاسوسی خارجی، ام. ای. سیکس (MI6) انگلستان، سرکوب شده، حزب توده ایران است. تکیه براین امر از آنرو اهمیت دارد که کارزار ایدئولوژیک حول «توهم توطئه»، یکی از ابعاد مغزشویی روشنفکری است که هم در ایران و هم در خارج دنبال میشود. در اینکه تئوری توطئه، جایگاهی کهن در میان روشنفکران ایرانی دارد و برخی از آنها با تکیه بر آن، «تنبلی فکری» خود را پرورانده اند، بحثی نیست. توطئه و دست خارجی را دیدن آسانتر از تحلیل عمیق وقایع است و اتهام جاسوسی زدن به رقبا، زحمت استدلال، تحلیل و رد نظرات مخالف را میکاهد. اما انکار توطئه خارجی با تکیه به این امر و «دایی جان ناپلئونی» خواندن هر بحثی در این چارچوب هم افتادن از آن ور بام است. ماجرای سرکوب حزب توده ایران خود بهترین شاهد «توهم نبودن» هر بحثی درباره توطئه خارجی است.
نخست یادآوری کنیم که سرکوب حزب توده ایران با تغییراتی از روی همان سناریویی انجام پذیرفت که پنجاه سال پیش از آن منجر به دستگیری کمونیست ها در زمان رضا شاه و تصویب قانون منع فعالیت اشتراکی ۱۳۱۰ شد. در سال ۱۳۰۸ یکی از کارمندان اداره بازرگانی شوروری در تهران بنام ژرژ آقابگف با کمک سفارت انگلیس به لندن گریخت و در آنجا پناهنده شد. سپس کتابی منتشر کرد که در آن «پرده از اسرار شبکه جاسوسی شوروی در ایران» برمی داشت (۲). محتویات این کتاب بهانه ای برای دستگیری و سرکوب کمونیست ها شد. رضا شاه بدین ترتیب اقدامات شدیدی را بر علیه طرفداران مرام اشتراکی سازمان داد و با تصویب قانونی در ۵ خرداد ۱۳۱۰ در مجلس اینگونه فعالیت ها را ممنوع و متخلفین را به مجازاتهای سنگین محکوم کرد. البته سرکوب کمونیستها پیش از تصویب این قانون هم به شدت دنبال میشد و کار به جایی رسیده بود که به کار بردن کلمه «کارگر» ممنوع شده بود و به جای آن میبایست از کلمه «عمله» استفاده شود. برای رضا شاه و دستگاه سرکوب وی کارگر کسی بود که ضرورتا به اتحادیه کارگری تعلق داشت. پس از تصویب قانون، رضا شاه سرکوب فعالیت ها را به طور سازمان یافته و قانونی ادامه داد. فعالیت ها را ممنوع و متخلفین را به مجازات های سنگین محکوم کرد.
پنجاه سال بعد، در پی انقلابی علیه یک دیکتاتوری دست نشانده غرب، و برای سرکوب تشکیلات سازمان یافته حزب توده ایران، اینبار فراری دادن یک کارمند کنسولگری شوروی لازم میآمد تا پروندهای کامل درباره «تدارک کودتای توده ای»ها آماده شده و به کسانی رسانده شود که از مدت ها قبل خود در تدارک سرکوب بودند.
بررسی و موشکافی مصاحبه آقای حجاریان با مهرنامه بیش از هر چیز از همین منظر، یعنی تدارک از پیش آماده شده سرکوب حزب توده یران به بهانه توطئه کودتا اهمیت دارد. اگر نتوان وجود حلقه های پنهانی بین نزدیکان ام.ای.سیکس (MI6) و سازمان اطلاعات جمهوری اسلامی را ثابت کرد، دستکم می توان با ارائه نشانه ها، پرسش های دقیق و روشنی در این زمینه به میان آورد.
قبل از ورود به بحث یک نکته قابل توجه است: با تکیه به اظهارات آقای حجاریان، القای شائبه وجود طرح کودتای توده ای ها، از همان آغاز در پرونده ارسالی انگلستان وجود داشته. یعنی خلاف بعضی از روایات، اعتراف به کودتای خیالی در زیر شکنجه و بر اثر ضعف عدهای از مسئولین حزب انجام نگرفته و نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی از آغاز رهبران حزب را با هدف اقرار به کودتا تحت شکنجه قرار داده اند.
نکته دیگر اینکه پس از گذشت سال ها، همه مسئولین دست اندرکار از جمله خود آقای حجاریان و آقای رفسنجانی پذیرفته اند که کودتایی از سوی کمونیست های ایران تدارک دیده نمی شده و تمام این پرونده جعلی بوده است. در نتیجه دو احتمال وجود دارد:
* سازمان جاسوسی انگلستان به هدف خود که سرکوب حزب توده ایران بوده، رسیده است و مسولان جمهوری اسلامی در این میان فریب خورده و یا آلت دست شدند!
* سرکوب حزب توده ایران هدف مشترک ام.ای.سیکس (MI6) و سازمان های اطلاعات جمهوری اسلامی، از جمله سپاه بوده است و «برادران اطلاعات» از تجربه و امکانات «دوستان انگلیسی» برای سرکوب «دشمن مشترک» استفاده کردند.
کمونیست ها از مدتها پیش تحت نظر بوده اند
در صفحه ۴۲ مهرنامه آمده است:
مهرنامه: حالا بپردازیم به ماجرای بازداشت توده ای ها توسط نخست وزیری و اعتراف آن ها در زندان. از کجا مشخص شد که آنها دنبال کودتا هستند و بازداشتشان کردید؟
حجاریان: شما فکر کنید کوزیچکین.
مهرنامه: اول بگوئید که به نظر شما کوزیچکین از کا.گ.ب بریده بود یا از اول نفوذی ام.ای.سیکس در کا.گ.ب بود و در فرصت مقتضی به انگلیس پناهنده شد تا اسرار شوروی در ایران را فاش کند؟
حجاریان: گمان دارم او را خریدند. او عضو کا.گ.ب بود و بعد ام.ای.سیکس خریده بودش. بالاخره بعد از انقلاب ایران شده بود محل جنگ سرویس های اطلاعاتی و همه شان علیه هم کار میکردند.
مهرنامه: در خاطرات آقای هاشمی هم آمده که آقای مادرشاهی و حبیب الله (احتمالا عسگراولادی) برای گرفتن اطلاعاتی به پاکستان رفتند؟ اطلاعات نحست وزیری آنها را فرستاد پاکستان؟
حجاریان: نه، آقای مادرشاهی مشاور امنیتی ریاست جمهوری بود.
مهرنامه: بسته اسنادی بود که در اختیار آن ها گذاشتند یا ادعاهایی شفاهی بود؟
حجاریان: یادم نمی آید که اسنادی را با خودشان آورده باشند. نمی دانم. اما اسم نفوذی ها را کوزیچکین آورده بود.
مهرنامه: چه اطلاعات مهمی را کوزیچکین در اختیار ایران گذاشت. شما به صرف ادعای او با حزب توده برخورد کردید؟ مگر همه ادعاهای او درست بود؟ او در کتاب خاطرات اش که در ایران هم ترجمه و چاپ شد حتا ادعا کرده که آقای طالقانی را مسموم کرده اند. اگر این ادعا دروغ باشد خیلی ادعاهای دیگر او هم می توانست دروغ باشد. ضمنا شما در ماجرای نوژه و تا مدتها بعد حزب توده را غیرخودی نمی دانستید. می دانستید که در ارتش هستند و می دانستید که با شوروی در ارتباطند و چرا یک دفعه کاسه آنها چپه شد.
حجاریان: کوزیچکین اطلاعات بیشتر از این که سیستم اطلاعات ایران از توده ای ها می دانست نداشت و مثلا کیانوری و طبری کاملا زیرنظر بودند.
با خواندن سطور فوق یک سوال همچنان ناروشن باقی میماند: پرونده ارسالی ام.ای.سیکس دلیل یورش به حزب توده ایران بوده یا بهانه آن؟ اگر آنچنان که آقای حجاریان ادعا میکند توده ای ها تحت نظر بوده اند و «کوزیچکین اطلاعات بیشتر از این که سیستم اطلاعات ایران از توده ای ها می دانست نداشت»، در اینصورت سیستم اطلاعاتی ایران به خوبی می دانسته که کودتایی در کار نیست. بالاخره تدارک یک کودتا کلی سازماندهی نیاز دارد. ارتباط بین ارگان های مختلف نظامی و انتظامی و شبکه های رسانه ای را می طلبد. از سوی دیگر سرکوب آخرین سازمان های چپ که هنوز در ایران فعال بودند (هرچند بصورت نیمه علنی) یک دلیل و بهانه میطلبید.
آنچه از صحبت های آقای حجاریان میتوان نتیجه گرفت آنست که نظام قصد سرکوب توده ای ها را داشته و گزارش ارسالی ام.آی.سیکس فقط بهانه برای یورش بوده است.
اما در صورت درست بودن این فرض دو سوال دیگر مطرح میشوند:
چه تحولاتی در روابط حزب توده ایران با نظام جمهوری اسلامی بوجود آمده بود که این سرکوب را با این سرعت ضروری و عاجل میکرد؟
و سوال دوم اینکه روابط سازمان امنیت رژیم با ام.ای.سیکس تا چه اندازه نزدیک بود که ارسال پرونده کودتا با چنین هماهنگی زمانی با طرح سرکوب حزب توده ایران انجام گرفت؟ آیا مغز پیشبرنده یورش نیروهای امنیتی رژیم بوده اند و یا ام. ای. سیکس؟ لحظه فرار «کوزیچکین» توسط ام. ای. سیکس انتخاب شده و در رابطه با یک سناریو از پیش طراحی شده، و یا برعکس این فرار تصادفی بوده و تمام امور دیگر از جمله زمان حمله به حزب توده ایران با زنجیره ای از تصادفات بهم گره خورده است؟
در درجه اول به بررسی لحظه تاریخی یورش بپردازیم. دو واقعه در ماه های پیش از آن اتفاق افتاد که روابط حزب توده ایران و جمهوری اسلامی را کدر کرده بود : فتح خرمشهر و خواست ادامه جنگ از سوی نظام و پیام هشت ماده ای امام. یکی از آنها بار بین المللی داشت و دیگری وزن داخلی. برای اولین بار پس از اشغال سفارت امریکا، حزب توده ایران با یک تصمیم اساسی جمهوری اسلامی، یعنی ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر، مخالفت کرد. دلایل آن به تفصیل در تحلیل های هفتگی و پرسش و پاسخ های آقای کیانوری توضیح داده شده اند. این موضعگیری از سوی رهبران نظام نشانه مخالفت شوروی ها به ادامه جنگ تعبیر شد. برای نظام، این امر به این معنی میتوانست باشد که اتحاد شوروی از حالت بیطرفی مثبت به نفع ایران در می آید و موضعی خصمانه تر خواهد گرفت. سرکوب حزب توده ایران، شاید در این چارچوب پاسخی هر چند نابجا به این مساله بود.
دومین واقعه که بسیار با اهمیت تر است پیام هشت ماده ای امام میباشد. با این پیام، «مالکیت خصوصی» مجددا در نظام نوبنیاد جمهوری اسلامی «تقدس» یافت. جنگ بر سر مالکیت که مهمترین درگیری سال های اولیه انقلاب و جوهر جهت گیری اقتصادی نظام به حساب میآمد بدین ترتیب میرفت که پایان گیرد. مارکس مسئله اصلی هر انقلاب را موضع گیری آن بر روی «مالکیت خصوصی» می داند. تئوری «راه رشد غیرسرمایه داری» که بنیان ایدئولوژیک حمایت حزب توده ایران از جمهوری اسلامی بود، براساس ناروشنی «امر مالکیت خصوصی» و یا لااقل «عدم تقدس» آن نزد دمکرات های انقلابی قرار داشت. همان دمکرات های انقلابی که رهبران انقلاب های رهاییبخش بر علیه امپریالیسم بودند و گروهی از نیروهای حاکمیت ایران را می شد زیر این نام دسته بندی کرد. از زمانی که «تقدس مالکیت خصوصی» باز شناخته میشد، طبیعی بود که دیگر جهت گیری نظام نمیتوانست «غیرسرمایه داری» باشد و در نتیجه کمونیست ها از مدافعان نظام به مخالفان آن تبدیل می شدند و تمام تلاششان در جهت سازماندهی مقاومت و سنگ اندازی در بازگرداندن اموال مصادره شده به مالکان آن میبود. به دیگر سخن توده ای ها میرفتند که مزاحم جهت گیری رسمی نطام شوند.
به دلایل فوق باید این مسئله را نیز افزود که سرکوب حزب توده ایران به دلایل تحولات درون نظام نیز در دست روز بود. از یک سوعدم تحمل دگراندیشان که یکی از ویژگی نیروهای شکل دهنده نظام جدید بود سریعا شکل سرکوب به خود گرفت و درگیری با سازمان مجاهدین خلق و آقای بنی صدر به آن سرعت بخشید. از سوی دیگر جنگ با عراق که در سازماندهی و شکل گیری نظام نوین نقش اساسی داشت عملا همه چیز و از جمله سرکوب نیروهای دیگر را تسهیل میکرد. در چنین شرائطی و با به راه افتادن ماشین حذف دیگر نیروها، سرکوب حزب توده ایران دیر یا زود اتفاق میافتاد.
از سوی دیگر نزدیکی ایدئولوژیک حزب توده ایران و سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)، وحدت تشکیلاتی این دو سازمان را نیز در افقی نزدیک محتمل کرده بود. حذف سازمانی که ثمره پیوند دانش مارکسیستی و تجربه سیاسی - مبارزاتی حزب توده ایران و خون جوان، پرشور، نقاد و رزمنده فداییان اکثریت باشد، بسیار مشکل تر می شد. از اینرو سرکوب حزب توده ایران عاجل بود و باید پیش از یک کنگره وحدت اتفاق می افتاد. در چنین افقی است که یورش به حزب توده ایران سازمان داده می شود. رسما مهندس جواد مادرشاهی و حبیب الله عسگر اولادی برای دریافت پرونده کودتا رهسپار پاکستان میشوند. اما چه گونه جمهوری اسلامی از وجود چنین پرونده ای آگاه شد؟ آیا این اطلاع در کادری دیپلماتیک انتقال داده شده بود؟ توسط سفیر پاکستان یا یکی از کاردارهایش و یا در چارچوبی غیررسمی؟ اعزام دو فردی که هیچکدام در وزارت خارجه مسئولیتی نداشتند، این فرض را قوی میکند که ارتباط دیپلماتیکی در کار نبوده و وزارت امور خارجه در جریان امر قرار نداشته است. از سوی دیگر نمایندگان طرف مقابل، دولت انگلستان، چه کسانی بودند؟ گویا در این ملاقات مسئولین درجه اول ام.ای.سیکس حضور داشته اند؟ با چه اطمینانی آنان در چنین جلساتی حاضر شدند؟
اندیشیدن به سوالات فوق بخودی خود کافی است تا ما را در مقابل همان اساسی ترین پرسش قرار دهد: آیا ملاقات با سازمان جاسوسی انگلستان آغاز ماجرا است و یا فقط مرحله ای از یک حرکت وسیعتر که از مدت ها پیش دنبال میشده و هدف آن مشروعیت بخشیدن به سرکوب کمونیست ها بوده است؟ اگر فرض اول در مورد گروهی از مسئولین جمهوری اسلامی (آنها که فریب خورده و آلت دست شده اند!) صدق میکند، فرض دوم شامل آن جریانی میشود که نزدیک به دو قرن در مملکت ما ریشه دارد و نمایندگان آن از روز اول در حاکمیت نوبنیاد حضور موثر داشته اند و هیچکس هرگز به آنها انگ «جاسوسی» نزده است. جریانی که برعکس شبکه های وابسته به آمریکائیان در ایران تقریبا بدون هیچ صدمه جدی ای توانستند بعد از انقلاب خود را بازسازی کنند.
یک سوال اساسی دیگر نیز وجود دارد که پاسخ به آن می تواند فریب خوردگی گروه اول را زیر سوال برد: در بسته ارسالی انگلستان جز پرونده کودتا چه چیز دیگری وجود داشت؟ آیا انگلستان فقط خبر جعلی یک کودتا برای سرکوب کمونیست ها را ارسال کرده بود یا همراه با آن شیوه مقابله با کودتا، بخوان سرکوب حزب، از جمله الویت یورش به سازمان مخفی و روش کشاندن رهبران حزب به اعترافات تلویزیون، را نیز فرستاده بود؟ آیا در روند سرکوب و اعتراف گیری از رهبران، تخصص خارجی (مستقیم یا غیرمستقیم) نیز در خدمت نیروهای امنیتی ایران قرار گرفته بود؟
آقای حجاریان هیچکدام از این معماها را نمی گشاید و ترجیح می دهد با توده ای ستیزی «سنتی» ماجرای یورش به حزب توده ایران را یک پرانتز بی اهمیت در حوادث انقلاب ایران جلوه دهد و در نهایت مسئولیت آنرا به گردن سپاه پاسداران بیاندازد. اما اگر آنچنان که او ادعا میکند سپاه پاسداران در دستگیری ها نقش داشته، بی شک مسئولیت سازمان دادن اعترافات به عهده اطلاعات نخست وزیری بوده است. آیا پس از سی سال زمان بازگویی حقایق در مورد سرکوب حزب توده ایران نرسیده است؟ امروز دیگر اتحاد شوروی وجود ندارد و چپ ایرانی را نیز دیگر نمی توان آنتن مسکو خواند، اما انگلستان و سازمان جاسوسی آن هنوز در ایران به شدت فعالاند. بسیاری از انقلابیون روزهای پرشور آغازین، در سفر از نازی آباد به الهیه، همه چیز از آرمان تا ایمانشان را به فراموشی سپردند. آقای حجاریان به نظر نگارنده ظاهرا از این گروه نیست. و به همین دلیل علیرغم کینه عمیقش به جنبش چپ و حزب توده ایران در مقابل یک وظیفه تاریخی قرار گرفته است: بازگویی واقعیت آنچنان که رخ داده اند برای ثبت در تاریخ.
۱ـ en.wikipedia.org
2. خاطرات آقا بگف، انتشارات پیام، تهران 1357.
|