یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

آلبرکامو
«عظمت اعتقاد بسته به تردیدهایی است که ایجاد می کند.»


م. دلاشوب


• نمایشنامه ی «راستان» یک اثر تیپیکال کامل اگزیستانسیالیستی است. هرچند که کامو هیچگاه خود را یک اگزیستانسیالیست نمی دانست. ولی بن مایه های فلسفه اصالت وجود از قبیل مرگ، زندگی، عشق و جایگاه ارزشی هرکدام و ارتباطشان با یکدیگر، ومقوله ی جبر و اختیار و دشواری انتخاب یا به قولی «فاجعه ی انتخاب» به مثابه منشا رنج آدمی، همه و همه در این نمایش حضوری برجسته دارند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۱ مرداد ۱٣٨۵ -  ۱۲ اوت ۲۰۰۶


 
نمایشنامه ی «راستان» یک اثر تیپیکال کامل اگزیستانسیالیستی است.هرچند که کامو هیچگاه خود را یک اگزیستانسیالیست نمی دانست. ولی بن مایه های فلسفه اصالت وجود ازقبیل مرگ، زندگی، عشق و جایگاه ارزشی هرکدام و ارتباطشان با یکدیگر، ومقوله ی جبر و اختیار و دشواری انتخاب یا به قولی «فاجعه ی انتخاب» به مثابه منشا رنج آدمی، همه و همه در این نمایش حضوری برجسته دارند.
«راستان» ماجرای گروهی از حزب سوسیالیست های انقلابی روسیه است که قصد دارند دوک اعظم را ترور کنند. سه شخصیت اصلی نمایشنامه عبارتند از: ایوان کالیایف (یانک) که وظیفه ی پرتاب بمب به طرف کالسکه ی دوک اعظم را به عهده دارد، استپان فدوروف که به تازگی از زندان محکومان به اعمال شاقه گریخته و به گروه ملحق شده است، و دورا دولبوف.
حزب سوسیال رولوسیونر یا همان سوسیالیست های انقلابی که گروه فوق وابسته به آنند، حزبی خرده بورژوایی بود که در اواخر ۱۹۰۱ تاسیس شد. آنها معتقد به ترور فردی و سوء قصد بودند که همین امر آنها را از مارکسیست ها دور می کرد. این حزب تمام خصوصیات انقلابی گری خرده بورژوایی و نیمه آنارشیستی را دارا بود. چنان که لنین می گوید، در شرایط سرمایه داری، خرده بورژوازی از اقشارتحت ستم بوده که دائما زندگی شان با شدت و سرعت فوق العاده ای به وخامت می گراید. به همین دلیل پتانسیل انقلابی گری در آنها وجود دارد ولی از طرفی به دلیل پایگاه متزلزل و جایگاه طبقاتی شان نمی توانند از خود متانت و انضباط و تشکل و شکیبایی کارگران را بروز دهند. به همین دلیل به آسانی به افراطی گری کشیده می شوند.
استپان که بیشتربه یک روبات می ماند تا یک انسان انقلابی فلسفه ی خود را چنین فرمول بندی می کند: «تا روزی که حتی یک اسیر روی زمین باشد، آزادی  زندان است». وی معتقد به انضباطی مکانیکی و پیروی کورکورانه از حزب و رهبراست، بدون هیچ دلبستگی به آزادی و یا عدالت! استپان سرشار از کینه و نفرت، وعاجز از دوست داشتن، به نظر می رسد   تمامی ارتباط   خود با   زندگی و زندگان را ازدست داده است: «چند بمب برای به هوا فرستادن مسکو لازم است؟» [استپان]
از نظر استپان اگر سازمان دستور دهد هر کاری مجاز است. آن روزی که «تصمیم بگیریم بچه ها را فراموش کنیم،حاکم بر دنیا خواهیم بود و انقلاب پیروز خواهد شد.» یا به عبارت دیگر به شکل دشمنان خود در خواهیم آمد. اما دورا که هنوز از توانایی دوست داشتن برخوردار است در جواب استپان می گوید: «و در چنین روزی انقلاب منفور عالم خواهد بود.»
به نظرمی رسد آنچه دورا را نجات داده است، عشق است. عشقی انسانی و زمینی به یانک. به همین دلیل است که هنوز می تواند بگوید: «انسان، انسان است. دوک اعظم شاید چشمان مهربانی داشته باشد.»
اما یانک که در ابتدا و در پرده ی نخست نمایش هنوز در بزنگاه انتخاب قرار نگرفته است، احساس خوشبختی می کند، به خود اطمینان دارد و از نلرزیدن دست هایش مطمئن است.
زندگی این انقلابیون حرفه ای به گونه ای است که ارتباط آنها را با مردمی که ادعای مبارزه برای شان را دارند، به کلی قطع کرده است. رابطه ی یانک و برخورد او با زندانی/ جلاد (فوکا) و دیالوگ برقرار شده بین آنها کاملا بیگانگی او را با مردم واقعی نشان می دهد و به روشنی معلوم می سازد که که تصویر آرمانی و خیالی «یانک»ها از توده ها تا چه اندازه از واقعیت دور است. دورا می پرسد: «ما دور از مردم زندگی می کنیم، در اتاق های دربسته غرق در افکار خودمان ... آیا مردم ما را دوست دارند؟ آیا مردم می دانند که ما عاشق آنها هستیم؟»
کامو زمانی درباره ی قهرمان کتاب «نان و شراب» نوشت: «قهرمان داستان با وارد شدن در زندگی ابندایی دهقان های ایتالیا از خود می پرسد که آن صورت عقیدتی که وی به عشق خود نسبت به این مردم داده،آیا او را از آنان دور نکرده است؟»
آلبر کامو خود درباره ی نمایشنامه راستان نوشته است که در آن سعی داشته است، آدم های نمایش در نیرو و عقل دارای قدرتی یکسان باشند و از این نظر تعادلی میان شخصیت های نمایش وجود داشته باشد. ولی بلافاصله تاکید می کند که «خطاست اگر نتیجه گرفته شود... که در قبال مسئله طرح شده معتقد به ترک عمل هستم. من، کالیایف و دورا دو تن از قهرمانان نمایشنامه ام را تحسین می کنم.» پس کامو اعتقادی به حفظ «دست های نیالوده» آن هم با دوری از عمل نداشت.
دغدغه ی کامو آزادی و عدالت است و پیدا کردن روشی برای ایجاد تعادل میان آنها. کامو می گوید: «تاریخ می گوید که میان پیروزی عدالت یا حاکمیت آزادی یکی را انتخاب باید کرد.» و یا «مسئله عبارت است از آشتی دادن عدالت و آزادی» کامو که شدیدا تحت تاثیر اوضاع روسیه و استبداد استالینی بود، برای گشودن این گره کورا علام می دارد: «فکر ما این است که باید عدالت را در امور اقتصادی و آزادی را در امور سیاسی حکمروا کرد.»
«آیا برای رسیدن به هدف توسل به هر وسیله ای مجازاست؟» این یکی دیگر از پرسش های بنیادی نمایشنامه است. در مورد توجیه وسیله توسط هدف کامو می گوید: «ما هیچگونه تمایلی به جهان خشونت و جنجال که در آن بهترین انسان ها در جنگی نومیدانه از پای در می آیند، نداریم. ولی چون دعوا آغاز شده است باید آن را به پایان رساند.»
متاسفانه کامو نه تنها مارکسیست نبود بلکه شدیدا ضدمارکسیست بود. و می بینیم که با این مسئله برخورد درستی ندارد. او وارد این مقوله می شود که چه کسی آغازکننده ی خشونت است و این تکیه گاه مطمئنی برای یک تحلیل درست نیست. کامو نمی تواند دیالکتیک وسیله و هدف را درک کند. آیا چون به هر حال خشونت وجود دارد، پس «دولت انقلابی» هم باید از آن بهره برداری کند؟ آیا بدین ترتیب نمی توان اعمال استالین را نیز به نوعی توجیه کرد؟ آیا می شود با روابطی غیرانسانی جاده منتهی به جامعه ای انسانی را هموار کرد؟ مطمئنا پاسخ منفی خواهد بود. مارکس می نویسد: «انسان برای انسان والاترین ذات است» بنابراین هیچ هدفی، اعمال غیرانسانی را توجیه نمی کند. جداکردن مکانیستی هدف از وسیله به هیچوجه مارکسیستی نیست. استفاده و کاربرد وسایل عین هدف است. هدف در جایی از پیش حاضر و آماده نیست تا ما با چنگ اندازی به هر وسیله ای خود را به آن برسانیم . هدف انسانی در حین مبارزه و کاربرد وسایل است که ساخته می شود و شکل می گیرد. هدف بسته به راهی که به آن می رسیم، معنایش تغییر می کند.
مسئله دیگر مقوله ی حق انتخاب و تردید است. یانک در نخستین اقدام برای پرتاب بمب به کالسکه ی دوک اعظم، با دیدن برادرزاده های کوچک دوک اعظم دچار تردید می گردد و فرصت پرتاب بمب از دست می رود. «تردید» به عنوان عامل آفریننده ی اضظراب و دلهره از دیگر دغدغه های اگزیستانسیالیستی کامو است. تردید «البته نه درایمان انقلابی، بلکه درشیوه ی ابراز آن». به عقیده ی کامو «یک انقلابی حقیقی همیشه گرفتارتناقض و تردید است» و « عظمت اعتقاد بسته به تردیدهایی است که ایجاد می کند» .
تنها آنچه که باید در انتها به یاد داشت، این است که تنها مبارزان انقلابی،آنها که در متن عمل انقلابی قرار دارند می توانند و حق دارند نسبت به انتخاب «یانک»ها داوری کنند. باید در مهلکه بود و مجبور به انتخاب و اتخاذ موضع خاص شد تا بتوان درباره ی انتخاب های دیگران داوری کرد. مجازات یا تبرئه ی همکاران دشمن  تنها حق مبارزان انقلابی است. هر داور بی طرف درباره ی این تصمیم ها فاقد صلاحیت است.
 
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست