پروژه وحدت چپ یا وحدت راست
برزویه طبیب
•
تسلیم برای کارگران بی معنی است، چنین است که هرکس به هر دلیلی، چه موجه چه ناموجه، کهنه شدن یا غلط از آب درامدن مارکسیسم، تغییر شرایط، جنایات استالین، اعترافات کیانوری، فروپاشی بلوک شرق، سرکوب رژیم، و خلاصه هر دلیل معقول یا غیرمعقول، پرچم تسلیم را بلند کند، سوسیال دموکرات نیست
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۵ آذر ۱٣۹۱ -
۵ دسامبر ۲۰۱۲
فراخوانی برای پروژه وحدت چپ صورت گرفته است. مقالات منتشره بعدی، نمودی از جهت گیری آتی این پروژه میتواند باشد. بنابر این بدون حاشیه پردازی های مقدماتی، یکراست به اصل مطلب میپردازم .
هویت:علیرغم این که این سازمانها، خود را چپ یا راست یا مستقیم بنامند، مهم اینست که در پی احقاق حق و حقوق کدامیک از بخش های جامعه ایران قدم برمیدارند. سازمان های سوسیال دموکرات، با اعضا و نیز سایرین، صادق هستند. آنها در برابر این سوال که کیستی؟ بلافاصله و بدون فلسفه بافی های مزورانه، اعلام میکنند که بیانگر (لفظ مدافع را چندان مناسب نیافتم) منافع آنی و آتی کارگران هستند. آنها سعی نمیکنند مانند دموکراتهای ناپیگیر، با فلسفه بافی در باره مفهوم انسان بطور عام، تفاهم و همدلی شاعرانه ای که نه بر پایه منافع عینی روزمره، بلکه در نتیجه اعتلای روحانی انسانها حاصل شده است، و غیره، نیات خویش را در هم جهتی با منافع آتی و نیز آنی طبقه معینی پنهان کنند.
ولی سوسیال دموکرات ها فقط ادعای تعلق به سوسیال دموکراسی را ندارند، آنها چپ نیستند، چون خودشان خودشان را چپ میدانند. انها چپ هستند چون عملا در برابر تهاجم راست، قد علم کرده و فعالانه میکوشند و داوری راست یا چپ بودن خود را به قضاوت کارگران میسپارند. آنها از تعداد اندک خویش هراسی ندارند، زیرا بیانگر آمال تعداد کثیر هستند. سوسیال دموکرات ها تضادی بین منافع آنی و آتی کارگران نمیبینند، زیرا منافع آنی آنها، انگیزه سازمانیابی آنان، و سازمانیابی، همان سلاح مبارزه برای منافع آتی و کلی کارگران است.
محمل اجتماعی: بلافاصله این سوال مطرح میشوند که کارگرچیست؟ سوسیال دموکرات ها دیدگاهی عینی و بنابراین علمی، با تمام محدودیت های گریزناپذیر این دید، نسبت به اجتماع انسانها دارند. آنها شرایط عینی زندگی را مهمترین عامل تعیین ذات گروههای انسانی میدانند. کارگران را گروه های انسانی فاقد کنترل بر روند تولید میدانند، که بعلت عدم امکان تصرف ابزار تولید، عدم مالکیت حقیقی بر ابزار تولید، از کنترل این روند بازداشته شده اند. آنها مجبورند برای امرار معاش، نیروی کار خود را به صاحبان خصوصی ابزار تولید و یا کمیته مشترک اداره امور این صاحبان ابزار تولید، یعنی دولت، بفروشند. سطح درآمد آنها به شکلی پایین نگهداشته شده است که امکان امتناع حتی میان مدت از فروش نیروی کار، یعنی عصاره جانشان، را نداشته باشند، تا استمرار این شکل از تولید حفظ شود. ولی این پایداری شکل تولید، به بهای از دست رفتن کنترل این انسانها بر جانشان، بدست میآید. نیروی کار، یعنی منبع زندگی انها، کالا شده است. آنها ارزش مادی تولید میکنند، بنابراین جامعه از قبل کار آنها زنده است وغنی تر میشود، ولی امکان زنده بودن آنها منوط به واگذاری اختیار منبع زندگی آنها در برابر مزد، به دیگران است. آنها ارزش مادی نوین را به شکل فراورده های فیزیکی و ذهنی، به وجود میاورند و بدینسان بر ثروت مادی و معنوی اجتماع میافزایند. ولی در معامله واگذاری نیروی کارشان در برابر مزد، تنها آنچه را که قبلا نیز داشتند، یعنی نیروی کارشان را تجدید میکنند، و عمر خویش را از دست میدهند. چه معامله منصفانه ای! بهای نیروی کارشان، از طریق بیکار نگهداشتن جمعی از آنها تامین میشود، که حتی از امکان شرکت در این معامله مزورانه ای نیز محروم هستند. آنها به همراه خانواده هایشان، اکثریت جامعه را تشکیل میدهند.
اهداف جنبش سوسیال دموکراتیک: سوسیال دموکراتها هدفی جز اهداف طبقه کارگر ندارند. جریان زندگی به کارگران میآموزد که تنها راه رهایی از فلاکت ناشی از معامله عصاره جان در برابر مزد، استقرار کنترل آنها بر روند تولید، یعنی الغای سرمایه داری است. بدیهی است که دولتی کردن و یا اشتراکی کردن ابزار تولید، خودبخود به معنی استقرار کنترل کارگران بر روند تولید، نمیباشد. آنها یاد میگیرند که هرگونه تغییری در سیستم توزیع، بدون تغییر سیستم تولید، نمیتواند از حدی که امکان امتناع آنها را از فروش نیروی کارشان، مگر برای مدتی کوتاه را، فراهم سازد، فراتر رود، زیرا اگر آنها بتوانند بدون فروش نیروی کار خود، امرار معاش کنند، چرخ تولید که برپایه استمرار عرضه نیروی کار برای فروش، قرار دارد، متوقف میشود. آنها یاد میگیرند که امکان حذف بیکاری بطور کامل در سیستم سرمایه داری وجود ندارد، زیرا مکانیسم تعیین و تحدید مزدها، برای استمرار اجبار کارگران برای فروش عصاره جانشان، جز از طریق تهدید آنها به واگذاری شغلشان به بیکاران جویای کار ممکن نیست. آنها یاد میگیرند که هیچ گونه منصفانه تر کردن سیستم مبادله، گره گشای معضل انها نمیتواند باشد. زیرا نتیجه مبادله برابر واگذاری حق استفاده از نیروی کار آنان به دیگری، در برابر مزدی که حتی اگر برای جایگزین کردن کامل این نیروی مصرف شده کافی باشد، ارمغانی جز تجدید آنچه که قبلا داشتند و تحلیل رفتن عمر آنها، ندارد. مبادله برابرها برای آنان، به معنی سهم نسبی کوچکتری از کل ثروت فزاینده اجتماعی است، وبنابراین تشدید نابرابری. بدینسان امحای کامل شیوه تولید سرمایه داری، و فرعیات آن، شیوه توزیع و مبادله سرمایه داری، هدف سوسیال دموکراسی است .آنها مبلغ مفاهیم مبهمی چون عدالت اجتماعی، که هر کسی از ظن خود یار آن است، نیستند. سوسیال دموکراتها بدنبال برابری برخورداری افراد از نعمات اجتماع نیستند، بلکه استقرار جامعه ای را در نظر دارند که برخورداری یکی، مانع برخورداری دیگری نباشد. کارگران از زندگی خود درس میگیرند که ثروت حاصل از کار آنها ابتدا یک کاسه میشود و سپس بر اساس میزان سرمایه، بین همه سرمایه داران تقسیم میشود. مکانیسمی که موجب برقراری سود متوسط برای آنها شده و از طریق جابجایی سرمایه از محل های سرمایه گذاری با نرخ سود پایین به نقاط با نرخ سود بالا، اعمال میشود. انها یاد میگیرند که تمام سرمایه ها، بدون توجه به ملیت و نژاد و دین و جنسیت آنها، از چپاول کارگران بدون توجه به ملیت و نژاد و دین و جنسیت کارگران سود میبرند. بنابر این چپاولگر آنها کلیت سرمایه داری جهانی و یاور آنها نیز تمام کارگران جهان هستند. و اینکه بدون خیزش متحد جهانی کارگران، نمیتوان سلطه متحد جهانی سرمایه داران را شکست داد. بنابراین کارگران از ناسیونالیسم به هر شکل آن دور شده و جهان وطنی، پیشه می کنند. بدینسان سوسیال دموکراتها نیز اینترناسیونالیسم را برمیگزینند. از سوی دیگر کارگران، نه تنها به وجه همگونی بین خود در تعارض با سرمایه، آگاه میشوند، بلکه درمی یابند که علیرغم این وحدت، در عین حال کثیرند. جمعی از آنها شاغل و جمعی بیکارند. عده ای تحصیلات عالیه داشته و محقق و مدرس هستند، جمعی دیگر بیسواد بوده و در عمر خود از روستایشان بیرون نرفته اند. جمعی معلمی میکنند وجمعی دیگر کارآموزی. جمعی پزشکند وجمعی پرستار. ولی تفاوت های آنها گذرا است و تشابهات آنها پایدار. مزد بگیر شاغل به بیکار و بیکار به شاغل تبدیل میشود، معلم در مقطعی شاگرد بوده است، ترک به شیراز مهاجرت میکند و زن شیرازی میگیرد و بخشی از مردم شیراز میشود، نان آور مذکر خانواده برای گذران زندگی حقوق کارمندی زن خویش را حیاتی می یابد. و این قصه کوتاه نمیشود. ولی آنها همیشه مزدبگیر باقی میمانند. بدینسان وحدت آنها، تکثرشان را زیر سایه میبرد، بدون اینکه آنرا ازمیان بردارد. وحدتی در منافع پایدارو کثرتی در منافع گذرا، پایه مادی دموکراسی آنها، پذیرش اختلاف در عین اصالت دادن به اتفاق، را تشکیل میدهد. بدینسان دموکراسی به معنای پذیرش دگر اندیشی و حتی دگرکرداری، مشخصه سوسیال دموکراتها نیز میشود. آنان در احزاب و دسته های مجزایی گرد می آیند که در هدف امحای کامل سرمایه داری، در منش دموکرات و در جهان وطنی، یگانه و در هر چیز دیگری، ممکن است متفاوت باشند .
هر دموکراسی عین دیکتاتوری است: سوسیال دموکرات ها، میدانند که تا کنون همه دولت های معاصر اراده سرمایه داران را اعمال کرده اند. اراده ای که محدود به هیچ قانونی نبوده است مگر قوانینی که خود سرمایه داران تصویب کرده اند. چنین اعمال اراده ای که جز بواسطه خود مقید نمیشود، حتی اگر دموکراسی خوانده شود، عین دیکتاتوری است. ولی چون اراده مشترک جمعیتی را، هرچند قلیل، متجلی میسازد، عین دموکراسی است. بنابراین علیرغم همه فریب و ریایی که برای القای مفهوم دموکراسی غیرطبقاتی وجود دارد، دموکراسی دول معاصر، همیشه دموکراسی برای سرمایه داران بوده، زیرا چون ابزار اعمال اراده آنان عمل کرده است. اگر محدودیت دیگری برای اعمال این اراده وجود داشته، بواسطه مقاومت و فشار متقابل کارگران، امکانپذیر شده است، دولتهای دموکراتیک معاصر نمایانگر پیشرفت نسبی تعامل طبقات نیستند. این دولت ها نشانگر صلح بین طبقات نیستند، بلکه نمایانگر آتش بس موقتی هستند که گاه بگاه در یونان و یا در خیابان های اشغال شده وال استریت، نقض میشود. آتش بسی که صحنه جنگ را موقتا به معادن افریقای جنوبی منتقل کرده است. ولی آتش زیر خاکستر آن، گاه در لندن نیز شعله میکشد. چنین است که سوسیال دموکرات ها، میخواهند دولت، اراده کارگران را اعمال کند، اراده ای که محدود به قوانینی است که خود کارگران وضع کرده اند. بنابراین چون اراده کارگران را که مقید به چیزی جز خودش نیست اعمال میکند، عین دیکتاتوری است. ولی چون اراده مشترک جمعیتی را که اینبار کثیر است، متجلی میسازد، عین دموکراسی است .
دولت کارگران در تقابل با فرمانروایی حزب: ولی این اراده را نمیتوان جز بوسیله خود توده کارگران اعمال کرد. این عادت سرمایه داران است که جمعی را استخدام میکنند، آنها را ارتش ملت، پلیس مردم، کارمندان کشوری، و سیاستمداران محبوب، میخوانند، و آنها را مامور میکنند تا مجری مقاصد سرمایه باشند. کارگران عادت به استخدام دیگری ندارند، بنابراین مقاصد خود را نیز با دست خود پیش میبرند، و بدینسان، دولت آنها، چیزی ورای آنها نیست، و بنابراین دولت آنها، دولت نیست. بدیهی است که دولتی که دولت نیست، صدالبته دولت افراد سوسیال دموکرات، حزب یا سازمان سوسیال دموکرات نیز نیست. اگر قرار باشد روزی شعار تمام قدرت به شوراها تحقق یابد، برای این نخواهد بود که که شوراها نیز، قدرت را به دولت شوروی تسلیم کنند، دولتی که متصدیان آن، اعضای فلان گروه یا دسته یا حزب یا احزاب، باشند. چنین است که تمام هشدارهای به اصطلاح خیراندیشان مردم در مورد سلطه فلان حزب در دولت کارگران، بی پایه است، زیرا دولت سلطه فلان حزب، نمیتواند دولت کارگری باشد.
شیوه گذار به استقرار دولت نوین: همچنانکه سوسیال دموکرات ها، درصدد اعمال اراده ای از آن خود نیستند، شیوه استقرار اراده طبقه کارگر را نیز به خود طبقه کارگر وامیگذارند. اگر طبقه کارگر به صندوق رای روی آورد، اگر اعتصاب سراسری را ترجیح دهد، اگر نافرمانی مدنی را پیشه کند، و یا نقد مسلح را انتخاب کند، سوسیال دموکرات ها هیچکدام را نفی نخواهند کرد. اگر انتخاب آزادانه نوع حکومت حق اکثریت مردم است، چرا انتخاب آزادانه شیوه استقرار آن، حق اکثریت مردم نباشد؟
مبارزه یا تسلیم: مبارزه کارگران با سرمایه داری، از ذات کارگر بودن آنها نشات میگیرد، بنابراین تسلیم برای کارگران بی معنی است، چنین است که هرکس به هر دلیلی، چه موجه چه ناموجه، کهنه شدن یا غلط از آب درامدن مارکسیسم، تغییر شرایط، جنایات استالین، اعترافات کیانوری، فروپاشی بلوک شرق، سرکوب رژیم، و خلاصه هر دلیل معقول یا غیرمعقول، پرچم تسلیم را بلند کند، سوسیال دموکرات نیست.
|