یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

غایت اندیشی و فضیلت گرایی در جمهوری اسلامی


حمید آقایی


• اگرچه دستگاه فلسفی فردریش نیچه مخالفان بسیار داشته و دارد اما بنظر میرسد که در جهانِ فرامدرن و در دوران کنونی خواست قدرت و محوریت آن در روابط انسانی و اجتماعی و سیاسی غیرقابل انکار گشته است؛ و در واقع از سیاست و سیاست ورزی چیزی جز بروز قدرت و تلاش برای اِعمال آن فهمیده نمیشود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۹ آذر ۱٣۹۱ -  ۹ دسامبر ۲۰۱۲


در تعریف از واژه قدرت بر دارا بودن استعداد و تواناییِ انجام یک کار و یا دست یافتن به یک هدف خاص تاکید میشود. فردریش نیچه معتقد بود که اساسا بنیان حیات و تکامل موجودات زنده بر خواست قدرت استوار است و اگر این خواست نبود تکامل و پیشرفتی نیز وجود نداشت. در فلسفه نیچه حقیقت و حقیقت یابی نفی میگردد و به فیلسوفان حقیقت یاب و اخلاق گرا توصیه میشود که در جستجوی حقیقت مطلق برنیایند که وجود خارجی ندارد و این تلاش بی فایده است. وی معتقد است که آنچه که آنان حقیقت می نامند همانا چیزی جز تفسیر و توجیهی از خواستِ قدرت و اِعمال آن نیست.

اگرچه این دستگاه فلسفی مخالفان بسیار داشته و دارد اما بنظر میرسد که در جهانِ فرا مدرن و در دوران کنونی خواست قدرت و محوریت آن در روابط انسانی و اجتماعی و سیاسی غیر قابل انکار گشته است؛ و در واقع از سیاست و سیاست ورزی چیزی جز بروز قدرت و تلاش برای اِعمال آن فهمیده نمیشود.

مخالفین این نظریه اما همواره کوشیده اند که قدرت را مترادف با خشونت و جنگ نشان دهند و روشهای خشونت آمیز کسب قدرت را معطوف به بنیانهایِ فکری این فلسفه سازند. اما یک عقل سالم به آسانی میتواند بفهمد که برای شکوفا کردن توانایی و استعدادهای انسانی در جهت دست یابی به یک هدف خاص (که هما نا خواست قدرت تعریف میشود) روشهای گوناگونی وجود دارد، و اِعمال قدرت لزوما و همیشه منجر به خشونت نمی گردد.

بطور کلی میتوان دوگونه از اِعمال قدرت را تصور کرد. اِعمال خشونت آمیز و بنابراین برای دیگران تحمیلیِ قدرت. بروز قدرت در چنین شرایطی همراه با ترس و کنترل از بالا است، و سطوح مختلف قدرت بگونه ای عمودی و از بالا به پایین بر روی یکدیگر استوار شده اند و روابط اجتماعی و سیاسی را شکل می بخشند.

بروز و بکارگیری استعدادها و توانایی ها برای دست یابی به یک هدف خاص که همانا چیزی جز خواست قدرت نیست و حق طبیعی هر انسانی میباشد، میتواند اما عاری از خشونت نیز صورت گیرد. رابطه اجتماعی و سیاسی که بر این مبنا شکل میگیرد نه بر مبنای ترس و اجبار بلکه بخاطر اطمینان، اختیار و اعتماد است. روابط عاری از خشونت اما بر خلاف مناسبات مبتنی بر اِعمال خشونت آمیزِ قدرت، روابطی افقی و پخش شده میباشند. در این مناسبات، قدرت بصورت افقی پراکنده و گسترده میشود و هر اندازه این پخش و گستردگی بیشتر باشد روابطِ انسانی عاری تر از خشونت میگردد.

مقایسه نظامهای سکولار و دمکراتیک با نظامهای توتالیتر و استبدادی بخوبی نشان میدهد که قدرت در مناسبات اجتماعی-سیاسیِ دمکراتیک که بر مبنای پلورالیسم و مشارکت جمعی شکل گرفته است، بصورت افقی و بویژه در میان بخش متوسط جامعه پخش میگردد. حال، به هر میزان این پخش و گستردگی و بنابراین مشارکت مردم بیشتر ونهادیه تر شده باشد آن روابطِ اجتماعی دمکراتیک تر و بعلت مشارکت عمده مردم انسانی تر میشود.

اِعمال خشونت آمیز قدرت و تحمیل روابط اجتماعیِ عمودی و کنترل شده که خود را در طول حیات و تاریخ انسان بصورت نظامهای الیگارشی، موروثی، آریستوکراتی و دیکتاتوری نشان داده است همواره اما توسط فلسفه و مذاهب توجیه گر این نظامها حمایت و تئوریزه شده اند. که البته این تئوریزه شدنها صرفا محدود به قوانین و مقرارت نمی شده اند، بلکه این نوع از نظامهای سیاسی و حکومتی همیشه توسط فلسفه هایِ اخلاقی و غایت گرا و سپس بوسیله ادیان و مذاهب به اصطلاح غایت اندیش و فضیلت گرا حمایت می گردیده اند.

بدین معنی که اینگونه نظامها مشروعیت خود را از فلسفه و مذهب غایت اندیش و فضیلت گرای دوران خود میگرفته اند؛ و با اتکا بر این دستگاه فلسفی و عقیدتی، سیاست های خود را معطوف به اهداف نهایی و رسیدن به مدینه فاضله می ساخته اند. میزان فضیلت و اخلاقی بودن هر عملی بر مبنای نقش و اثر آن در مسیر رسیدن به مدینه فاضله تعیین میشده است، همچنان که در نظامهای توتالیتر و استبدادی این دوران، مانند جمهوری اسلامی، نیز تعیین میگردند. در اینگونه نظامها ایمان به غایت و فضیلت ها و سمبلهای آن که هریک بتناسب برخورداری از این صفات در سطح خاصی از مراتب قدرت جا گرفته اند لازمه و شرط اولیه برای صعود از مراتب عمودی و از بالا به به پایین قدرت میباشد.

شاید به جرات بتوان گفت که اکثر اندیشه های فلسفی پیش از مدرنیته و بطور کلی اکثر مذاهب دارای کتاب و شرایع متاثر از فضیلت گرایی و غایت اندیشیِ ارسطویی و افلاطونی بوده اند. در اسلام و بویژه در مذهب شیعه نیز این نوع فلسفه توسط فارابی وارد ایران و اسلام میگردد و در کنار ایمان مذهبی به یک فضیلت مطلق، یعنی خدا، فضیلت گرایی و غایت اندیشی جان مایه فلسفه سیاسی شیعه نیز میگردد.


در واقع اخلاق و فضیلت گرایی ارسطویی در برخورد با ادیان نه تنها انسجام خود را از دست نمیدهد بلکه خودرا با مسیحیت و سپس اسلام تلفیق میکند و اینبار در پوشش مذهب و اعتقادات دینی خود را بعنوان پایدارترین و قوی ترین فلسفه سیاسی در طی قرنها زنده نگاه میدارد.

در فلسفه سیاسی غایت اندیش و فضیلت گرا همه چیز ریشه در تقدیر و مقدورات الهی و نمایندگان آن دارد. ریشه و علت وجودی هر حادثه ای را باید در هدف و مقصد نهایی آن که بعدا به آن خواهیم رسید جستجو کرد. برای مثال، جمهوری اسلامی در واقع تقدیر خداوندی و مقدمه ای برای رسیدن به عدل الهی و حاکمیت مهدی است. در فلسفه سیاسی غایت گرا که جمهوری اسلامی سمبل تمام عیار آن است، علت هر تصمیم و اقدام دولتی و بویژه رهبری این نظام را باید در مقصد و هدف نهایی آن جستجو کرد و نه در علت های پیشین و روندهای طی شده ما قبل آن. در فلسفه سیاسی هدف محور، غایت گرا و اخلاقی شده جمهوری اسلامی، هر الزام و اقدام سیاسی را باید بر اساس اهداف نهایی و ثمره ای که قرار است ببار بیاورد تببین کرد و سنجیده و ارزیابی نمود.

به همین علت است که در جمهوری اسلامی تئوری توطئه و سیاسی کردن همه امور مملکت از مقبولیت بسیاری در میان دولت مردان این نظام برخوردار است. از نظر رهبر انقلاب اسلامی، آیت الله خمینی، هدف نهایی انقلاب اسلامی در ایران حاکمیت جهانی اسلام بوده است. و در مقابل، سیاست نهایی دشمنان اسلام همواره نابودی این نظام اسلامی بوده و میباشد، و به همین علت است که محور اصلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی را ستیز با دشمنان اسلام و استکبار جهانی تشکیل داده و میدهد.

البته تاریخ و نتایجی که حکومت های غایت گرا و بظاهر اخلاقی از خود بجا گذاشته اند بخوبی نشان میدهند که اخلاقیات و فضایلی که این نظامهای سیاسی و مذاهب و اندیشه های فلسفی پشتیبان آنها اشاعه داده و تبلیغ میکرده اند در واقع چیزی جز در باغ سبز بسوی پوچی و دروغ نبوده است. اکنون بر همگان آشکار شده است که اخلاقیات و فضایلی که جمهوری اسلامی در این سالها تحت عنوان اخلاق خانواده و فرهنگ اسلامی اشاعه داده است، چیزی جز ریاکاری، فساد و اضمحلال فرهنگی به بار نیاورده است.

در واقع به این علت که اساسا فضیلت مطلق و غایتی از قبل تعیین شده، که همانا جوهر اصلی و علت بنیادین بقای جمهوری اسلامی و حکومت های مذهبی شبیه آنرا تشکیل می داده است، وجود خارجی ندارد، خود این اندیشه های فلسفی و اخلاقی و حکومت های مبتنی بر آن اشاعه دهنده اصلی ریاکاری و تزویر میشوند. ملاک و ارزش در چهارچوب این سیستمها سرسپردگی بیشتر به سیاست ها و اهدافی است که از سطوح بالاتر قدرت جاری می شود.

هدف مداری و قرار گرفتن همه ابزارها در خدمت رسیدن به هدف مطلوب از شاخصه های دیگر اینگونه از نظامهای سیاسی است. هدف حفظ اسلام است، حال با هر وسیله ممکن و با هر جنایت و کشتاری که لازم آید.

فضیلت و مدینه فاضله ای که ظاهرا این حکومتها به دنبال ان هستند از نظرگاه فلسفه سیاسی در نقطه مقابل اندیشه های آزادی خواهانه، امانیستی و پلورالیستی فرار میگیرد.

جدال انسان در طول تاریخ برای رهایی خود از قدرت های ماورا طبیعت در واقع بشکلی خود را در این جدال بین اندیشه های غایت اندیش و فضیلت جو از یک سو و اندیشه های آزادی خواهانه، امانیستی و نسبی گرا از سوی دیگر نشان میدهد. جدال و مبارزه اصلی در جمهوری اسلامی نیز، در طول سالهای حاکمیت این رژیم، چیزی جز جدال بین غایت اندیشی اسلامی، هدفمداری حکومت عدل الهی، تلاش برای تحمیل و حقنه کردن اخلاقیات اسلامی و حاکمیت از بالا به پایین ولایت مطلقه فقیه از یک سو و کوششهای آزادیخواهانه مردم برای رهایی از قید و بندهای این فرهنگ دروغ، تزویر و ریاکاران پیشانی کبره بسته، عمامه بسر و شال سبز بر کمر از سوی دیگر نبوده است. 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست