روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۲ آذر ۱٣۹۱ -
۱۲ دسامبر ۲۰۱۲
«گیسو به فریب بافته!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن میخوانید؛الف: در گلستان سعدی آمده است؛ «یکی گیسوان بافت که علویم و با قافله حجاز به شهر اندر آمد، که از حج همی آیم و شعری به نزد ملک برد، که خود سروده ام. یکی از ندیمان پادشاه که آن سال از سفر دریا آمده بود گفت؛ او را عید اضحی- عید قربان- در بصره دیدم، پس حاجی چگونه تواند بود؟! دیگری گفت پدرش نصرانی است، علوی چگونه باشد؟! و شعرش را به دیوان انوری یافتند»!...
فردا نمایندگانی از آژانس بین المللی انرژی اتمی برای مذاکره درباره پرونده هسته ای کشورمان به تهران می آیند و مذاکراتی را دنبال می کنند که از ده سال پیش آغاز شده و در سطوح مختلف ادامه یافته ولی تاکنون کمترین نتیجه ای در پی نداشته است. بازخوانی فراز و نشیب های طی شده در طول ده سال گذشته و نگاهی به شواهد پیش روی کمترین تردیدی باقی نمی گذارد که چنانچه از سوی ایران در جغرافیای کنونی مذاکرات تغییری داده نشود، باز هم نتیجه، همان خواهد بود که تاکنون بوده است. یعنی اثبات صلح آمیز بودن فعالیت هسته ای ایران اسلامی و انکار این واقعیت ملموس و شفاف از سوی حریف، بنابراین از ادامه مذاکرات در این بستر که هیچ ضابطه فنی و حقوقی تعریف شده ای ندارد کدام مقصود مطلوبی را انتظار داریم؟! و چرا باید در میدانی که عرض و طول آن را حریف به میل خود- و نه براساس قوانین و ضوابط پذیرفته شده بین المللی- ترسیم کرده است، به مذاکرات ادامه دهیم؟!
نگاهی گذرا به پیشرفت ها و دستاوردهای هسته ای کشورمان به وضوح نشان می دهد که تمامی آنچه امروزه داریم را بیرون از چارچوب تحمیلی آژانس و شورای امنیت سازمان ملل به دست آورده ایم و اگر قرار بود به شرایط تحمیلی و باج خواهانه حریف در مذاکرات ده ساله تن بدهیم، بایستی تمام فعالیت های هسته ای کشورمان را- درخواست تروئیکای اروپایی در اجلاس لندن- تعطیل می کردیم و تأسیسات هسته ای خود را مانند لیبی- پیشنهاد جک استراو، وزیر خارجه وقت انگلیس و عضو تیم مذاکره کننده تروئیکای اروپایی- با کشتی به آمریکا و اروپا تحویل می دادیم!
این فرمول جاری و آزمون شده در معادلات بین المللی را نباید نادیده گرفت که در عرصه بین المللی، سهم هر کس را به اندازه قدرت و اقتدارش می دهند و نه متناسب با میزان چانه زنی در مذاکرات! اکنون باید دید از مذاکرات چه به دست آورده ایم که از ادامه آن - با مختصات کنونی- انتظار داشته باشیم؟!
ب: مذاکره در عرف سیاسی، تعریف پذیرفته شده ای دارد و از آن با عنوان نشست و گفت وگویی یاد می کنند که ترجمه دیگر آن «بده بستان» -TAKE GIVE - است. یعنی هر یک از طرفین مذاکره امتیازی می دهند تا امتیازی بگیرند و اگر غیر از این بود، مذاکره مفهوم و معنایی نداشت. حالا صرفنظر از چالش و مذاکرات ده سال گذشته که در تمامی آنها -بدون استثناء- حریف در پی امتیازگرفتن بوده و حاضر به دادن هیچ امتیازی نبوده است، مروری گذرا بر گزارش اخیر آژانس که روز ۲۶ آبان ۹۱ -۱۷ نوامبر ۲۰۱۲- منتشر شده است نیز به وضوح نشان می دهد «مذاکره» از نگاه حریف فقط یک «بهانه» است و تصمیم ها -بخوانید تحمیل ها- بیرون از اتاق مذاکره طراحی شده و میز مذاکره برای اعلام -باز هم بخوانید ابلاغ!- آن است. به چند نمونه از گزارش یاد شده توجه کنید؛
۱- در مقدمه تمامی گزارش های قبلی- اعم از گزارش های البرادعی یا آمانو- روی بخش نظامی تأکید ویژه و خاص نمی شد، چرا که هیچ نشانه ای از آن نبوده و نیست و تنها اعلام می شد «این گزارش درباره آخرین وضعیت هسته ای ایران است» اما در بند ٣ گزارش نوامبر تأکید شده که «این گزارش درباره ابعاد نظامی احتمالی فعالیت هسته ای ایران است»! یعنی یک گام کینه توزانه و بدون دلیل دیگر به جلو!
۲- در گزارش های قبلی در بخش مربوط به اطلاعات ارائه شده به آژانس درباره ابعاد نظامی احتمالی، حداکثر آن که اعلام می شد این اطلاعات به طور کلی -OVERALL- قابل بررسی است. ولی در گزارش اخیر آمده است «اطلاعات آژانس درباره ابعاد نظامی احتمالی برنامه هسته ای ایران معتبر است»! و واژه «به طور کلی» حذف شده است!
٣- در گزارش نوامبر، چندبار بر لزوم دسترسی بدون تأخیر به همه سایت ها، تجهیزات، افراد و اسناد، تاکید شده است و در بند ۴ و ۴۱ علاوه بر موارد قبلی، ضرورت دسترسی آژانس به «اطلاعات» و «مواد» هم اضافه شده است! و نکته درخور توجه آن که از قول شورای حکام آمده است «ایران حق هیچگونه پیش شرطی ندارد»! و این در حالی است که ایران مطابق قوانین صریح پادمان، برای اجازه بازرسی پارچین خواستار پرسش های آژانس شده بود که آژانس برخلاف روال قانونی از ارائه آن خودداری ورزیده است. و از سوی دیگر قرار بود برای ادامه مذاکرات چارچوب - MODALITY- مشخصی با توافق طرفین تعیین شود. ولی در گزارش اولا؛ حق قانونی ایران در قبول مدالیته نفی شد، و ثانیا؛ بازرسی از پارچین قطعی تلقی شده است!
۴- در بند یاد شده، به جای واژه «سایت»، واژه «سایت ها» به کار رفته که مفهوم آن اجازه دسترسی بازرسان آژانس به تمامی مراکز نظامی و غیرنظامی جمهوری اسلامی ایران، بدون هیچ استثناء است! و این نه فقط با مفاد NPT و پادمان مربوطه مغایرت دارد، بلکه در صورت پذیرش پروتکل الحاقی از سوی ایران نیز درخواست یاد شده، غیرقانونی خواهد بود.
۵- در حالی که مفهوم قانونی و تعریف شده مذاکرات و تعامل طرفین، «امتیاز در برابر امتیاز» یعنی «بده بستان» است، در هیچ بندی از گزارش نوامبر نه فقط اشاره ای نشده که آژانس در مقابل امتیازهایی که مطالبه می کند، چه امتیازی خواهد داد؟ بلکه با قلدری و حالت طلبکارانه، موافقت کشورمان با این موارد باج خواهانه را تکلیف! ایران نیز دانسته است!
۶- آژانس در گزارش خود از واژه «کار ماهوی» -SUBSTANTIVE- استفاده می کند که مفهوم - البته من درآوردی- آن با توجه به مذاکرات قبلی- ۲۰۰٨- آن است که مذاکرات باید به نتیجه ای که آنها از قبل در نظر گرفته اند منجر شود!! آیا وقیحانه نیست؟! یعنی، چنانچه نتیجه مورد نظر آنها به دست نیامد، ماجرا تمام شده نیست و پرونده هسته ای کشورمان کماکان باز خواهد ماند!
۷- در گزارش نوامبر آمده است «آژانس بدون پذیرش پروتکل الحاقی از سوی ایران نمی تواند درباره فقدان مواد و فعالیت های هسته ای اعلام نشده تضمین بدهد.» یعنی اینکه، اگر تمامی مراکز نظامی و غیرنظامی خود را نیز برای بازرسی در اختیار آنها قرار دهیم، بازهم آژانس حاضر به بستن پرونده هسته ای ایران نخواهد بود! گفتنی است، پیش از این در یادداشتی با اشاره به مطالبات غیرقانونی آژانس، استدلال کرده بودیم که حداقل زمان مورد نیاز آژانس برای پایان دادن به پرونده هسته ای کشورمان ۲۰۰ سال خواهد بود!
٨- آژانس در حالی بر پذیرش پروتکل الحاقی از سوی ایران اصرار می ورزد که اولا؛ مطابق بند مقدماتی پروتکل الحاقی، پذیرش آن الزامی نیست، ثانیا؛ مشروط به تصویب پارلمان است و حال آن که مجلس شورای اسلامی تعامل فراتر از پادمان را با آژانس ممنوع اعلام کرده است.
و اما، نکته جالب توجه آنکه، وقتی به آژانس و شورای امنیت گفته می شود چرا از تأسیسات هسته ای رژیم صهیونیستی که خود به داشتن صدها کلاهک اتمی اعتراف دارد، بازرسی نمی کنید؟ پاسخ آن است که اسرائیل عضو NPT نیست! و متأسفانه هیچگاه مذاکره کنندگان کشورمان به آژانس پاسخ نداده اند که ایران نیز عضو پروتکل الحاقی نیست بنابراین چرا آژانس علاوه بر اجرای پروتکل خواستار دسترسی های فراتر از آن، یعنی بازدید از مراکز نظامی نیز شده و می شود؟! ولی این رویه را در سایر موارد به کار نمی برد. البته گفتنی است که موجودیت رژیم صهیونیستی باید از جغرافیای سیاسی منطقه حذف شود.
۹- در این بندها از گزارش آژانس دقت کنید؛ در بندهای ۴٣ ، ۴۴ و ۴۵، به گزارش I.S.I.S- سایت فنی وابسته به سیا- درباره پارچین استناد می کند و می نویسد بعد از درخواست آژانس برای بازرسی از پارچین، در اطراف ساختمان مورد نظر آژانس در این سایت نظامی فعالیت هایی صورت پذیرفته است و این فعالیت ها باعث می شود که آژانس پس از دسترسی به پارچین هم قادر به «راستی آزمایی» درباره عدم فعالیت هسته ای نظامی در این سایت نباشد!
در این باره گفتنی است؛ آژانس، اولاً در گزارش های قبلی اعلام می کرد «اگر اجازه بازرسی از پارچین داده شود» ولی این بار به جای حرف اضافه «اگر» از کلمه «بعد از» استفاده شده و بازرسی را قطعی تلقی کرده اند!
ثانیا؛ آورده است چون تغییراتی در سایت پارچین داده شده، آژانس بعد از بازرسی هم قادر به اعلام نتیجه نهایی «راستی آزمایی» نخواهد بود! یعنی این که حتی پس از اجازه بازرسی هم، تغییری در ماجرا پدید نمی آید!
پس اینهمه اصرار برای بازدید از مراکز نظامی به چه منظوری است؟! پاسخ را فقط به فقط در این جمله می توان یافت «ارزیابی توان نظامی جمهوری اسلامی ایران»! یعنی دقیقا همان خیانتی که تاکنون درباره سایر مراکز مورد بازرسی مرتکب شده اند.
و درباره گزارش اخیر آژانس گفتنی های فراوان دیگری نیز هست که در محدوده این وجیزه نمی گنجد.
ج- اکنون باید از تیم محترم مذاکره کننده کشورمان که بارها هوشمندی و صلابت آنان اثبات شده است، پرسید، از مذاکره ای که حریف با نقض آشکار مفاد NPT و پادمان مربوطه، نتیجه آن را پیشاپیش اعلام کرده است چه انتظاری دارید؟! و چرا باید به این مذاکره تن داد؟! اگر خروج عزتمندانه از NPT را که مطابق ماده ۱۰ معاهده یاد شده حق مسلم کشورمان است به مصلحت نمی دانید- که به مصلحت است- چرا نباید جغرافیای مذاکره را تغییر داد؟! مثلا؛ این که ادامه مذاکرات مشروط به آن باشد که آژانس، مفاد و بندهای غیرقانونی و باج خواهانه گزارش نوامبر را پس بگیرد.
خراسان:برای همکار عزیز و بی ادعایی که مظلومانه پرکشید
«برای همکار عزیز و بی ادعایی که مظلومانه پرکشید»عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعی است که در آن میخوانید؛یک بزرگمرد دیگر از عرصه تنگ خاک به افلاک پرکشید، یکی دیگر از بزرگمردان بی ادعا از سرزمین نخل های بی سر روزهای حماسه تا عرش خدا پرکشید، تنها ۱۶بهار از زندگی اش گذشته بود که در عملیات محرم سال ۶۱ تیر و ترکش های سلاح های نظامیان بعثی در جانش لانه کرد و پس آن گاه «بیداد» سموم سلاح های شیمیایی دشمن در خونش کم کم و مخفیانه آغاز شد ، دل دریایی «نادر» تا همین صبح گاه ۱۹ آذرماه جسم پرزخم و دردش را و سرطان جاری در خونش را مرهمی از جنس دریا گذاشت تا نادر از پس سال های جنگ ۳۰سال هم دلیرانه در مقابل «زخم های جنگ» مقاومت کند و حالا جان نادر در گذر از چهل و ششمین پاییز زندگی در بهار بهشت ابدی به شکوفه نشست.
دلاور مردی از سلسله سلحشوران بی ادعا، چند هفته پیش از خرمشهر که دشمن، روزی خونین شهرش کرده بود راهی تهران شد و به خاطر دردهای شدید و غلبه سموم شیمیایی در خونش در یکی از بیمارستان های تهران تنها، بی سروصدا و بی جار و جنجال بستری شد و تا وقتی هم که فرشتگان الهی بساط ضیافت عروجش را پهن کردند نه از مسئولان و نه حتی از خیل عظیم همکارانش کسی در کنارش نبود و این چه رسم بد و نکوهیده رویه ای است که برخی از زخم خوردگان و جانبازان دوران دفاع مقدس اینچنین و همچنان مظلومانه پر می کشند و نیک می دانم و می دانید که اگر «نادر دریابان» یک فرد سیاسی یا بازیگر یا فوتبالیستی درجه چندم و یا ... بود چه آمد و رفت ها که برخی مسئولان در بیمارستان و محل بستری شدنش نمی داشتند و چه دوربین هایی که بر سر تخت او در بیمارستان حاضر نمی شد! و ...
حتی ماهمکاران رسانه ای او در ایام نقاهتش از اوج گیری درد و رنج های زخم های جنگ بر تنش ، خبر نیافتیم که اول باید تیغ تیز نقد را و شاید بی مروتی را بر گردن خویش بگذاریم که چرا قبل از پرکشیدنش حتی ما از نقاهت به اوج رسیده اش و از رنج تزریق آمپول های دردناک شیمی درمانی بر بدنش و هزینه های سنگین آن بی اطلاع بودیم چرا که نه خبرنگار افتخاری بودن او و نه سکونت او در خرمشهر عزیز و نه هیچ بهانه دیگری نمی تواند نه ما و نه مسئولان را از این غفلت و کوتاهی تبرئه کند.
به هر صورت امروز نادر دریابان پس از آن حضور دلاورمردانه در سال های دفاع مقدس و پس از سال ها تلاش ایثارگرانه و غیرمدعیانه در عرصه اطلاع رسانی و خلق آثار ارزشمندی درباره سال های خون وحماسه همان سال ها که عزت ایران را برای همیشه تاریخ رقم زد از میان ما خاکیان پرکشیده و همنشین افلاکیان وهم رزمان شهیدش در عرش و بهشت خداوند شده است. او حالا پس از سال ها به آرزوی دیرینه اش که بارها و بارها در سنگرهای دفاع از حریم دین و میهن از خدایش تمنا کرده بود رسیده است، رزمنده وجانبازی از جامعه و از میان اهل رسانه پرکشید که تا آخرین لحظه حیاتش زبان و قلمش را و حیثیتش را به پلشتی تملق و باندبازی و چاپلوسی و مردم فریبی و کسب منافع برای خویش و ... آلوده نکرد.
او در همه این سال ها چه در زمان دفاع مقدس که امین و معتمد امام جمعه آگاه و سلحشور آبادان بود و چه در تمامی سال های پس از دفاع مقدس تاکنون پاک و شایسته و بایسته و سرافراز و بی ادعا روزهای زندگی اش را با افتخار و مناعت طبع وقف تلاش برای خدمت به دین و میهن خصوصاًَ در عرصه های فرهنگی و پاسداشت و گرامی داشت دستاوردهای بی بدیل سال های حماسه دفاع مقدس و روایت آگاهانه و عاشقانه آن روزهای عزت و خون و حماسه کرد.
در تمامی این سال ها حتی بسیاری از همکاران رسانه ای او از جانباز بودنش بی اطلاع بودند چرا که نادر دریابان حتی به ثبت و تشکیل پرونده جانبازی اش در تمامی این سال ها اعتنایی نکرد و برای همین از قرار معلوم او امروز در هیچ جا پرونده ای مبنی بر جانباز بودن ندارد و حتی مواقعی که دردهای آن چنانی بر او غالب می شد و دائم در راه بیمارستان ها بود و متحمل هزینه های آنچنانی می شد هرگاه بستگانش می گفتند چرا از بنیاد کمک نمی خواهی می گفت: «من ادعایی ندارم».
آری امثال این مردان و رزمندگان آن سال های سخت اما عزت آفرین و حیات بخش دفاع مقدس و تمامی شهیدان به خون خفته و جانبازان و آزادگان سرافراز گرچه مردترین مردها و جوانمردترین جوانمردها بوده اند و عزت و استقلال و آزادی دین و میهن را رقم زده اند و بی ادعا و بی جار و جنجال بوده اند و هستند اما برخی مسئولان پرادعا که هیچ!ولی مسئولانی که ادعای چندانی ندارند و خدمت صادقانه و بی منت را به دین و میهن برگزیده اند و همچنین مردم باید نسبت به این عزیزان و خانواده هایشان و تنها دختر و بازمانده شهید نادر دریابان و امثال این عزیزان ادای دین و وظیفه کنند نه این که خدای ناکرده او و خانواده اش در پیچ و خم مسائل گوناگون به فراموشی سپرده شوند که اگر دریابان ها نبودند امروز نه سرزمینی بود و نه مسئولیت و مسئولی که خدای ناکرده ناجوانمردانه دریابان ها را فراموش کنند.
جمهوری اسلامی:آزمون تاریخی اخوان المسلمین
«آزمون تاریخی اخوان المسلمین»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که ر آن میخوانید؛ادامه اعتراض مخالفان محمد مرسی رئیسجمهور مصر که از دیروز وارد مرحله جدیدی شد، اوضاع سیاسی مصر را پیچیدهتر کرده است. این، دور دوم از مرحله جدید اعتراضات مخالفان است که شروع شده و بیش از هر چیز، حاکمیت اخوان المسلمین بر مصر را هدف قرار داده است.
هر چند عقب نشینی رئیسجمهور مصر از تصمیم بحث برانگیز وی در افزایش اختیاراتش، تا حدود زیادی مانع از وخامت بیشتر اوضاع و بروز یک درگیری داخلی تمام عیار شد ولی این به مفهوم پایان یافتن تنش سیاسی در مصر نمیباشد. یکی از تبعات سوء تصمیم نسنجیده مرسی این شد که عناصر وابسته به رژیم سابق به طور جسورانه و طلبکارانه در صحنه سیاسی مصر ظاهر شدند و به جولان دادن پرداختند.
به گفته محافل خبری، جریان ضدانقلاب و عناصر و محافل وابسته به رژیم گذشته که پس از قیام مردم به گوشهای رانده شده بودند، در طول دو هفته گذشته به طور گستردهای در خیابانها حضور پیدا کردند. این منابع همچنین از خوشحالی "حسنی مبارک" رئیس رژیم سابق از تحولات اخیر خبر دادهاند.
این درحالی است که تنش در صحنه سیاسی مصر همچنان ادامه دارد و در تازهترین تحول "جبهه نجات ملی" که گروههای لیبرال و ملی گرا در آن اکثریت دارند پس از لغو اصلاحیه قانون اساسی، اکنون خواستار لغو همه پرسی شدهاند. این جبهه تاکید کرده است تا رسیدن به اهدافش به اعتراضات ادامه خواهد داد.
دولت مرسی پس از آن حاضر شد اصلاحیه الحاقی خود به قانون اساسی را لغو کند که با فشارهای شدید و اعتراض گروههای سیاسی مصر مواجه شد، اعتراضاتی که مرسی و اخوانیها پیشبینی نمیکردند تا به این حد گسترده و شدیدباشد. در جریان دور اول این اعتراضات ۷ نفر کشته شدند و صدها نفر نیز مجروح گردیدند.
دور تازه تنش سیاسی در مصر، به عنوان بزرگترین بحران سیاسی پس از سقوط رژیم سابق، پس از آن آغاز شد که محمد مرسی رئیسجمهور جدید مصر در سوم آذر ماه در اقدامی غیرمنتظره، طی حکمی دادستان مصر را برکنار کرد و اصلاحیهای به پیش نویس قانون اساسی اضافه نمود که براساس آن، رئیسجمهور از اختیارات فراقانونی برخوردار میشد.
طبق اصلاحیه مذکور، هیچ مرجع و نهادی اجازه مخالفت با دستورات و تصمیمات رئیسجمهور را نداشت. مرسی، در توجیه این تصمیمش، آنرا در راستای اهداف انقلاب خواند که مورد تأیید اکثریت مردم مصر است. وی همچنین اعلام کرد پیشنویس قانون اساسی را همراه با اصلاحیه آن روز شنبه ۱٨ آذر ماه به همه پرسی میگذارد.
اخوانیها که هم اکنون در صحنه سیاسی مصر اکثر مراکز قدرت را دردست دارند پیشبینی کرده بودند بدون مشکل، در این همه پرسی پیروز خواهند شد ولی واکنش گسترده مخالفان، این برنامه را برهم زد.
تصمیم شتاب زده و نسنجیده مرسی و عقب نشینی بعدی وی، تحولات مصر را وارد مرحله جدیدی کرده است. این تحولات، به اعتبار مرسی و حزب اخوان المسلمین ضربه وارد ساخت. اکنون این ذهنیت در افکار عمومی مردم مصر قوت گرفته است که آیا اخوانیها وارث مناسبی برای انقلاب مردم مصر هستند؟
تردیدی نیست که منشا و زمینه انقلاب مردم مصر، همچون سایر انقلابهای منطقه، بر اسلام خواهی استوار است ولی حزب اخوان المسلمین به عنوان تشکیلاتی اسلام گرا، سیاست و رفتارهایی را در طول سالهای منتهی به انقلاب مردم مصر و پس از آن اتخاذ کردهاند که مورد انتقاد بخش اعظمی از جامعه مصر، به ویژه اقشار دانشگاهی و نخبگان سیاسی میباشد.
واقعیت این است که حزب اخوان المسلمین در طول ٨۰ سال موجودیت خود فراز و فرودهای زیادی داشته است و به جرأت میتوان گفت اخوان المسلمین امروز با آنچه بنیان گذاران آن، حسن البناء، در نظر داشت فاصله زیادی دارد. امروزه از اخوان المسلمین سیاستهائی مشاهده میشود که این شائبه را تقویت میکند که این حزب و مسئولان آن، به دنبال تصاحب قدرت میباشند. رفتارهای پرتناقض این حزب، شائبه مذکور را تقویت کرده است.
تقدیم جایزه توسط مرسی به بیوه انورسادات، به بهانه اینکه سادات در جنگ با رژیم صهیونیستی رشادت به خرج داده است از جمله این رفتارهای سوال برانگیز است. رئیسجمهور اخوانی مصر درحالی از سادات تمجید و تقدیر میکند که به گواه تاریخ، سادات نه تنها حکومتی استبدادی در مصر برقرار کرد بلکه با انعقاد پیمان ننگین "کمپ دیوید" ضربه بزرگی به آرمان فلسطین و منافع دراز مدت جهان اسلام وارد نمود.
همچنین تاکید چندین باره مقامات دولت جدید، بر پایبندی به پیمان کمپ دیوید و ادامه مناسبات دیپلماتیک با رژیم صهیونیستی، بدون اینکه به افکار عمومی مصر مجال نظر دادن در این باره داده شود در ادامه همان رفتارهای سوال برانگیز اخوانیها قرار دارد. در اینجا این سوال پیش میآید که مسئولان جدید مصر و شخص مرسی که برای افزایش قدرت خود به سراغ همه پرسی میروند چرا برای سرنوشت پیمان ذلت بار کمپ دیوید و ادامه روابط با رژیم صهیونیستی اقدام به همه پرسی نمیکنند؟
اگرچه میتوان خوش بین بود که هنوز حزب اخوان المسلمین مجال پیاده کردن سیاستهای اصولی خود را پیدا نکرده است و چه بسا در آینده به دنبال تحقق خواست و نظر ملت مصر در مقولههای مذکور بر آید ولی تصمیم اخیر رئیسجمهور مصر در اعطای اختیارات فوق قانونی و به خود که در جهت ایجاد دیکتاتوری جدید در مصر است، نمیتواند توجیه پذیر باشد.
این حرکت نسنجیده مرسی، موجب شد تا گروههایی هم که اساساً در تقابل، انقلاب مردم مصر قرار دارند و وابستگان رژیم مبارک نیز مجال جولان و قدرت نمایی پیدا کرده و از لاک خود خارج شوند.
سیاستهای بحث برانگیز اخوان المسلمین مصر به همین مورد محدود نمیشود. اخوانیها در بحبوحه انقلاب مردم مصر علیه رژیم مبارک نیز آنچنانکه متناسب با توان این حزب بود وارد نشدند و طلایهدار انقلاب، جوانان دانشجویی بودند که وابستگی به این حزب نداشتند. در جریان اعتراضات در دوران حاکمیت شورای نظامی دست نشانده مبارک نیز، اخوان المسلمین نه تنها در تظاهرات حضور نداشتند بلکه آنرا حرکتی "نامناسب" دانستند.
علیرغم این واقعیتها، نمیتوان این نکته مهم را نادیده گرفت که اخوان المسلمین در مصر، مهمترین و با برنامهترین تشکیلات سیاسی است و از این جهت این گروه رسالت سنگینی را برای تحقق اهداف انقلاب مردم مصر برعهده دارد. این گروه پرسابقه اکنون در برابر آزمون تاریخی مهمی قرار دارد که شاید سرنوشت سازترین آزمون تاریخ این جریان اسلامی - سیاسی باشد.
اخوان المسلمین اگر تمایل دارد از شرایط فعلی و آزمون مهمی که در آن قرار دارد و سفید و سربلند بیرون آید باید به اهداف اصولی و خواستهای اصلی مردم در انقلاب توجه کند.
تجدیدنظر در پیمان سازش با رژیم صهیونیستی، در پیش گرفتن راهکارهای عملی و بدون ملاحظه در کمک رسانی به ملت فلسطین به دلیل جایگاه ویژه جغرافیایی و سیاسی مصر اتخاذ سیاستهای معقول در مسائل منطقه از جمله در سوریه، و دوری از قدرت طلبی و انحصارگرایی از مواردی است که میتواند اخوان المسلمین را در جایگاه یک گروه سیاسی اسلامی و انقلابی قرار دهد.
در غیر اینصورت، میداندار شدن سکولارها و عناصر وابسته به رژیم گذشته به صحنه سیاسی مصر و قدرت گرفتن آن دور از انتظار نیست. ضمن اینکه باید در نظر داشت که جریان سکولار از حمایت کامل جبههای گسترده متشکل از قدرتهای خارجی به خصوص صهیونیستها و متحدان غربی آنها برخوردار است و قطعاً این جبهه مایل نیست انقلاب مردم مسلمان مصر به اهداف نهایی و سرنوشتساز خود برسد.
رسالت:هراس دشمن از بیداری اسلامی
«هراس دشمن از بیداری اسلامی»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندری است که در آن میخوانید؛یکی از بی نقص ترین رهیافت های تحلیل گفتمان تحولات خاورمیانه و شمال آفریقا در چند سال اخیر که متاثر از یک نگاه درونزا و تفهمی می باشد، رهیافت " بیداری اسلامی" است. اصطلاح بیداری اسلامی مفهومی پربسامد برای تحلیل گفتمان حاکم بر فعل و انفعالات کشورهای خاورمیانه است به نحوی که به اذعان اغلب ناظران بی طرف که به دنبال مصادره به مطلوب این تحولات و یا سوزنبانی آنها نیستند و ملت های مسلمان خاورمیانه را می شناسند یا حداقل چند سالی با آنها زندگی کرده اند به راحتی با این اصطلاح ارتباط برقرار می کنند و تجانس آن را با اعتراضات و مطالبات مردمی در مصر، تونس، لیبی، یمن، عربستان، بحرین، اردن و ... در مقایسه با آلترناتیوهای گفتمانی نظیر" بهار عربی"، "بیداری انسانی" و ... درک می کنند. "بیداری اسلامی" اصطلاحی است که گستره ای وسیع از مباحث سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مرتبط با جنبشهای اسلامی ، ارتباط دولتهای مدرن و اسلام ، فرایند رو به رشد اسلام گرایی در جهان، اشاعه اسلام سیاسی در کشورهای مسلمان ، نحوه تعامل اصولگرایان مسلمان با جهان پیرامون و دومینوی تحولات سونامی واری که منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا را به لرزه درآورده است را در بر می گیرد. این اصطلاح در فضای بین المللی فعلی حوزه وسیع تری از مفاهیم مثل عدالتخواهی، تجدید نظر طلبی در ساختار ظالمانه حاکم بین المللی، زیست سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مستقل و غیر متعهد بر اساس نقشه راه اسلامی، اعتماد به نسخه راهگشای اسلام در اداره جوامع در هزاره سوم و... را شامل می شود.
پس از جنگ جهانی اول و شکست امپراتوری عثمانی دول انگلیس و فرانسه ریاکارانه کوشیدند با قرار داد سایکس-پیکو در ۱۹۱۶و تجزیه عثمانی تحت عنوان استقلال خواهی دولت ملت های مسلمان هویت های جدیدی را در منطقه خاورمیانه به وجود آورند. هویت های ناسیونالیستی، سوسیالیستی،پان عربی، لائیک و ... بخشی از شناسنامه هایی است که غربی ها برای کشورهای خاورمیانه دست و پا کردند اما به موازات این حرکت همواره کوشیدند بر هویت اصیل اسلامی این کشورها سرپوش بگذارند و نهضت بیداری اسلامی را به انحای مختلف سرکوب کنند. این هویت های جدید هیچ گاه منجر نشد که ملت های مسلمان احساس کنند که از استقلال واقعی برخوردارند و حاکمان دیکتاتور منطقه هم یا دست نشانده بودند و یا دنبال رو سیاست های استکباری.
در کشورهای مسلمان با اضمحلال امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول و پیدایش دولتهای ملی در دارالاسلام در واکنش به نفوذ استعمار در کشورهای مسلمان ، همچنین با طرح مباحث جدید اصولگرایانه که در تمنای بازگشت به الگوی حکومت اسلامی در عصر رسول الله مطرح شد خیزشها و جنبشهای اسلام گرا در سراسر سرزمین مسلمانان با شداد و غلاظ متفاوت پدیدار شدند.
بخش قابل توجهی از این جنبشهای استقلال طلب که در واکنش به فرایند استعمار شکل گرفته بودند از کشورهای سنینشین برخاستند که میتوان به جنبش اخوانالمسلمین مصر توسط حسن البناء در سال ۱۹۲٨، جنبش اسلامی سوریه (شاخه اخوانالمسلمین) توسط مصطفی سباعی از شاگردان و دوستان حسن البناء در سال ۱۹۴۴، جمعیت الشباب الاسلامی مراکش در سال ۱۹۷۱، گروههای القیام و الدعوه در الجزایر در دهه ۷۰ و همچنین جبهه نجات اسلامی که در سال ۱۹٨۹ تاسیس شد و در همه نقاط الجزایر شعبه داشت، جنبش اخوان جدید عربستان در دهه ۷۰ و... اشاره کرد. اگرچه اغلب اقدام جمعی این جنبشها در برابر دولتهای بومی تحت حمایت دول استعماری نمود عینی مییافت اما در موارد بسیاری نیز به مواجهه مستقیم و حتی مقاومت مسلحانه در برابر سلطه نیروهای خارجی غیرمسلمان منجر میشد که میتوان به برخی نمونههای آن اشاره کرد از جمله قیام مهدی سودانی و اعلام جهاد علیه انگلستان در اواخر قرن نوزدهم، اعلام جهاد جنبش سنوسیه در شمال آفریقا علیه متفقین و نیروهای ایتالیا در اوایل قرن بیستم، مبارزات مسلحانه اخوانالمسلمین مصر علیه نیروهای انگلیسی در منطقه کانال سوئز در اوایل سال ۱۹۵۲ و...
با پیروزی انقلاب اسلامی و تشدید بیداری اسلامی بین ملتهای مسلمان، استقلال خواهی ضمن فاصله گرفتن از رویکردهای ناسیونالیستی و بلوغ سیاسی جوامع مسلمان ، افزایش ارتباطات بین فرهنگی در عصر ارتباطات گفتمان بیداری اسلامی جنبه بین المللی یافت و امروز گستره وسیعی از ادبیات مبارزه با ظلم را در اقصی نقاط دنیا شامل می شود.
در سالهای آغازین هزاره سوم جهان شاهد خیزش یک حرکت اصیل اسلامی در منطقه خاورمیانه است که به تعبیر آیت الله خامنه ای یک "زلزله واقعی" در منطقه و نشان دهنده" بیداری اسلامی" است. بیداری اسلامی اصطلاحی است که توسط مقام معظم رهبری برای تحولات خاورمیانه به کار رفت و این برداشت اولا ناشی از جنس اسلامی تجمعات، مطالبات و شعارهای مردم و در درجه دوم متاثر از دولت های اسلام گرایی است که بر اثر این فعل و انفعالات در خاورمیانه پس از دیکتاتورها یکی پس از دیگری روی کار می آیند.
امروز در پروژه استعمار فرانو، تضاد و تقابل غرب با جهان اسلام به نقطه اوج خود رسیده است لذا دیگر بحث لزوم جنبشهای اسلامی متجزی در کشورهای مختلف مسلمان همچون قرن بیستم مطرح نیست بلکه آنچه در حال حاضر برای جهان اسلام اهمیت دارد موضوع همگرایی جنبشهای اسلامی در برابر استعمار نوین غربی است. مفهوم «بیداری اسلامی» که با انقلاب اسلامی در ایران کلید خورد و باگذشت زمان در حال اوجگیری است فاقد تمایلات ناسیونالیستی است. موتور محرک بیداری اسلامی، اسلامخواهی در پرتو تشکیل امت اسلامی است. ملت های مسلمان در بیداری اسلامی قیام نمی کنند که رفاه نسبی، یا نان و کرامت به دست آورند. اگر چه می دانند در صورت تحقق آرمانهای اصیل آنها بالطبع رفاه و افزایش کیفیت زندگی مادی و معنوی نیز تحصیل می شود. مردم برای یک رسالت جهانی و الهی قیام می کنند. به همین دلیل است که امروز در بیداری اسلامی ملت ها غیریت خود را ابرقدرت ها، آمریکا و اسرائیل تعریف کرده اند. فلش بیداری اسلامی مقابله با استکبار جهانی و جبهه باطل آمریکا و رژیم صهیونیستی است.
امروز به تعبیر حضرت آیت الله خامنه ای، جمهوری اسلامی ایران پرچمدار بیداری، اتحاد و عزت ملتهای مسلمان است. ملل مختلف در قاره های آسیا، آفریقا، آمریکا وحتی اروپا،چشم به ایران دوخته اند و پیام عدالتخواه انقلاب اسلامی را درک می کنند. گفتمان انقلاب نوید دهنده در هم شکستن نظامات ناعادلانه جهانی است. تشعشعات الهی گفتمان انقلاب اسلامی در کشورهای مسلمان و غیر مسلمان بنیان سست استکبار را به لرزه درآورده است.
هراس دشمن از اسلام عمل و اقدام
حضرت آیت الله خامنه ای روز گذشته در دیدار میهمانان اجلاس اساتید و بیداری اسلامی بیداری اسلامی را عمیق و گسترده خواندند و با اشاره به هراس دشمنان از عبارت «بیداری اسلامی» افزودند: آنها تلاش بسیاری می کنند تا عنوان «بیداری اسلامی» برای حرکت عظیم کنونی در منطقه بکار نرود زیرا دشمنان از بروز اسلام حقیقی و واقعی به شدت وحشت دارند. ایشان تأکید کردند: آنها از اسلامِ برده دلار، اسلامِ غرق در فساد و اشرافی گری و اسلامی که در توده مردم امتداد ندارد، نگران نیستند ولی از اسلام عمل و اقدام، اسلام توده مردم، اسلام توکل بر خدا و اسلام حُسن ظن به وعده الهی به لرزه می افتند.
عزت و اقتدار امت اسلامی محصول واجبالاتّباع دانستن احکام الهی و شریعت اسلامی است. کشورهای مسلمان زمانی می توانند از کرامت، عزت و موجودیت خود به معنای واقعی کلمه دفاع کنند که متکی بر اراده ملت های خود باشند.امت اسلامی زمانی می تواند به عزت و اقتدار واقعی دست پیدا کند که قادر باشد یک الگوی تمام عیار را فراروی جامعه بشری به نمایش بگذارد و مثل مشعلی در تاریکی جهان معاصر باشد. جامعه اسلامی باید «لتکونوا شهداء علی النّاس» و «یدعون الی الخیر» باشد. امت اسلامی زمانی عزت و اقتدار خود را باز یافته است که قادر باشد به بشریت حیات مجدد ببخشد و به کالبد یخ زده انسان معاصر گرما دهد.این الگوسازی نیز مسبوق به نوسازی ارزشهای اسلامی است. محصول گرایش و پویش به قرآن و ارزشهای اسلامی است. اگر امت اسلامی به شریعت مقدس اسلامی به چشم یک نجات بخش بنگرد و اسلام را مایه عزت، اقتدار و کرامت بداند مقدمه استقلال امت اسلامی فراهم شده است. دشمن می خواهد که اسلام را مایه عقب ماندگی ملت ها و سرافکندگی آنها معرفی کند. این تلقین شیطانی توطئه ای برای سیطره بر مسلمین و مقابله با استقلال خواهی آنهاست.
سیاست روز:گامهای آرام آمریکا
«گامهای آرام آمریکا»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم قاسم غفوری است که در آن میخوانید؛خاورمیانه این روزها در حالی با مجموعهای از چالشهای امنیتی و سیاسی مواجه است که همزمان آمریکا نیز برای رسیدن به منافع سلطهطلبانه گام برمیدارد. در کنار تلاش برای مدیریت کلان تحولات مذکور واشنگتن در دو حوزه حرکتهای آرامی را آغاز کرده است. اولا آمریکا که در سال ۲۰۰۱ اشغال افغانستان را اجرایی ساخت اکنون تلاش دارد تا ابعاد جدیدی از اشغالگری را برای پس از سال ۲۰۱۴ اجرا سازد.
براساس توافقات ناتو و ادعاهای اوباما، نیروهای نظامی تا سال ۲۰۱۴ باید از افغانستان خارج گردند. هر چند اوباما ادعا دارد که به دنبال اجرای این طرح میباشد اما تحرکات آمریکا در چارچوب استمرار اشغالگری پیش میرود که اصل محوری در این حوزه امضای توافقنامه امنیت با افغانستان است. دو کشور که سال گذشته توافقنامه استراتژیک را در سطح کلان به امضا رسانده بودند اکنون به دنبال توافقنامه امنیت هستند.
هر چند ادعای ظاهری طرفین آن است که آمریکا با این اقدام به دنبال واگذاری امور به افغانها است اما بندهای این توافقنامه از جمله تاسیس پایگاههای نظامی آمریکا و اعطای مصونیت قضایی به سربازان آمریکایی نشانگر واهی بودن این ادعا است. آمریکا از فضای ناآرام افغانستان و منطقه برای رسیدن به این توافقنامه بهرهبرداری میکند تا حضور بلند مدت خود در افغانستان را تضمین کند. حلقه تکمیلی اقدام آمریکا برای وادار ساختن کابل به پذیرش این خواسته برجستهسازی ادعای مذاکره با طالبان و حتی تجزیه افغانستان برای واگذاری بخشی از آن به طالبان است.
ثانیا محور بعدی تحرکات آمریکا را در عراق میتوان مشاهده کرد. هر چند که آمریکا در اواخر سال ۲۰۱۱ نیروهای خود را از عراق خارج ساخت اما اکنون و پس از پایان رقابتهای انتخاباتی اوباما، بازگشت به عراق را در دستور کار قرار داده است. آنچه مسلم است آمریکا پس از ۹ سال جنگ حاضر به رها کردن عراق نمیباشد و طرح سلطه بر این کشور را اجرا میسازد.
بهانهای که امروز آمریکا با آن بازگشت به عراق را طراحی کرده اختلافات ایجاد شده میان دولت مرکزی و اقلیم کردستان است. آمریکاییها و برخی کشورهای عربی منطقه و ترکیه با رویکرد به اقلیم کردستان و دادن وعدههای سیاسی و اقتصادی تلاش میکنند تا این منطقه را رودرروی دولت مرکزی قرار داده تا ضمن استمرار بحران در عراق به باجگیری از دولت مرکزی در حوزه داخلی عراق و منطقه بپردازند. گزارشهای منتشره نشان میدهد که آمریکاییها به بهانه روابط با اقلیم کردستان به دنبال حضور نظامی در این منطقه هستند البته آنها به بهانه برقراری آتش بس و حل اختلافات از طریق میانجیگری ورود به تحولات عراق را در پیش گرفتهاند.
در جمعبندی کلی از آنچه ذکر شد میتوان گفت که آمریکا به رغم ادعای پایان جنگطلبی در جهان همچنان سیاستهای گذشته را پیگیری میکند که از محورهای آن را تکرار اشغالگری در عراق و افغانستان تشکیل میدهد. اقداماتی که برگ دیگری از خلف وعدههای انتخاباتی اوباما است که نشانگر این حقیقت است که شعار «به پیش» اوباما مانند شعار تغییر اجرایی نخواهد شد و ساختار آمریکا همان ساختار اشغالگری و غارتگری در جهان است.
«گیسو به فریب بافته!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن میخوانید؛الف: در گلستان سعدی آمده است؛ «یکی گیسوان بافت که علویم و با قافله حجاز به شهر اندر آمد، که از حج همی آیم و شعری به نزد ملک برد، که خود سروده ام. یکی از ندیمان پادشاه که آن سال از سفر دریا آمده بود گفت؛ او را عید اضحی- عید قربان- در بصره دیدم، پس حاجی چگونه تواند بود؟! دیگری گفت پدرش نصرانی است، علوی چگونه باشد؟! و شعرش را به دیوان انوری یافتند»!...
فردا نمایندگانی از آژانس بین المللی انرژی اتمی برای مذاکره درباره پرونده هسته ای کشورمان به تهران می آیند و مذاکراتی را دنبال می کنند که از ده سال پیش آغاز شده و در سطوح مختلف ادامه یافته ولی تاکنون کمترین نتیجه ای در پی نداشته است. بازخوانی فراز و نشیب های طی شده در طول ده سال گذشته و نگاهی به شواهد پیش روی کمترین تردیدی باقی نمی گذارد که چنانچه از سوی ایران در جغرافیای کنونی مذاکرات تغییری داده نشود، باز هم نتیجه، همان خواهد بود که تاکنون بوده است. یعنی اثبات صلح آمیز بودن فعالیت هسته ای ایران اسلامی و انکار این واقعیت ملموس و شفاف از سوی حریف، بنابراین از ادامه مذاکرات در این بستر که هیچ ضابطه فنی و حقوقی تعریف شده ای ندارد کدام مقصود مطلوبی را انتظار داریم؟! و چرا باید در میدانی که عرض و طول آن را حریف به میل خود- و نه براساس قوانین و ضوابط پذیرفته شده بین المللی- ترسیم کرده است، به مذاکرات ادامه دهیم؟!
نگاهی گذرا به پیشرفت ها و دستاوردهای هسته ای کشورمان به وضوح نشان می دهد که تمامی آنچه امروزه داریم را بیرون از چارچوب تحمیلی آژانس و شورای امنیت سازمان ملل به دست آورده ایم و اگر قرار بود به شرایط تحمیلی و باج خواهانه حریف در مذاکرات ده ساله تن بدهیم، بایستی تمام فعالیت های هسته ای کشورمان را- درخواست تروئیکای اروپایی در اجلاس لندن- تعطیل می کردیم و تأسیسات هسته ای خود را مانند لیبی- پیشنهاد جک استراو، وزیر خارجه وقت انگلیس و عضو تیم مذاکره کننده تروئیکای اروپایی- با کشتی به آمریکا و اروپا تحویل می دادیم!
این فرمول جاری و آزمون شده در معادلات بین المللی را نباید نادیده گرفت که در عرصه بین المللی، سهم هر کس را به اندازه قدرت و اقتدارش می دهند و نه متناسب با میزان چانه زنی در مذاکرات! اکنون باید دید از مذاکرات چه به دست آورده ایم که از ادامه آن - با مختصات کنونی- انتظار داشته باشیم؟!
ب: مذاکره در عرف سیاسی، تعریف پذیرفته شده ای دارد و از آن با عنوان نشست و گفت وگویی یاد می کنند که ترجمه دیگر آن «بده بستان» -TAKE GIVE - است. یعنی هر یک از طرفین مذاکره امتیازی می دهند تا امتیازی بگیرند و اگر غیر از این بود، مذاکره مفهوم و معنایی نداشت. حالا صرفنظر از چالش و مذاکرات ده سال گذشته که در تمامی آنها -بدون استثناء- حریف در پی امتیازگرفتن بوده و حاضر به دادن هیچ امتیازی نبوده است، مروری گذرا بر گزارش اخیر آژانس که روز ۲۶ آبان ۹۱ -۱۷ نوامبر ۲۰۱۲- منتشر شده است نیز به وضوح نشان می دهد «مذاکره» از نگاه حریف فقط یک «بهانه» است و تصمیم ها -بخوانید تحمیل ها- بیرون از اتاق مذاکره طراحی شده و میز مذاکره برای اعلام -باز هم بخوانید ابلاغ!- آن است. به چند نمونه از گزارش یاد شده توجه کنید؛
۱- در مقدمه تمامی گزارش های قبلی- اعم از گزارش های البرادعی یا آمانو- روی بخش نظامی تأکید ویژه و خاص نمی شد، چرا که هیچ نشانه ای از آن نبوده و نیست و تنها اعلام می شد «این گزارش درباره آخرین وضعیت هسته ای ایران است» اما در بند ٣ گزارش نوامبر تأکید شده که «این گزارش درباره ابعاد نظامی احتمالی فعالیت هسته ای ایران است»! یعنی یک گام کینه توزانه و بدون دلیل دیگر به جلو!
۲- در گزارش های قبلی در بخش مربوط به اطلاعات ارائه شده به آژانس درباره ابعاد نظامی احتمالی، حداکثر آن که اعلام می شد این اطلاعات به طور کلی -OVERALL- قابل بررسی است. ولی در گزارش اخیر آمده است «اطلاعات آژانس درباره ابعاد نظامی احتمالی برنامه هسته ای ایران معتبر است»! و واژه «به طور کلی» حذف شده است!
٣- در گزارش نوامبر، چندبار بر لزوم دسترسی بدون تأخیر به همه سایت ها، تجهیزات، افراد و اسناد، تاکید شده است و در بند ۴ و ۴۱ علاوه بر موارد قبلی، ضرورت دسترسی آژانس به «اطلاعات» و «مواد» هم اضافه شده است! و نکته درخور توجه آن که از قول شورای حکام آمده است «ایران حق هیچگونه پیش شرطی ندارد»! و این در حالی است که ایران مطابق قوانین صریح پادمان، برای اجازه بازرسی پارچین خواستار پرسش های آژانس شده بود که آژانس برخلاف روال قانونی از ارائه آن خودداری ورزیده است. و از سوی دیگر قرار بود برای ادامه مذاکرات چارچوب - MODALITY- مشخصی با توافق طرفین تعیین شود. ولی در گزارش اولا؛ حق قانونی ایران در قبول مدالیته نفی شد، و ثانیا؛ بازرسی از پارچین قطعی تلقی شده است!
۴- در بند یاد شده، به جای واژه «سایت»، واژه «سایت ها» به کار رفته که مفهوم آن اجازه دسترسی بازرسان آژانس به تمامی مراکز نظامی و غیرنظامی جمهوری اسلامی ایران، بدون هیچ استثناء است! و این نه فقط با مفاد NPT و پادمان مربوطه مغایرت دارد، بلکه در صورت پذیرش پروتکل الحاقی از سوی ایران نیز درخواست یاد شده، غیرقانونی خواهد بود.
۵- در حالی که مفهوم قانونی و تعریف شده مذاکرات و تعامل طرفین، «امتیاز در برابر امتیاز» یعنی «بده بستان» است، در هیچ بندی از گزارش نوامبر نه فقط اشاره ای نشده که آژانس در مقابل امتیازهایی که مطالبه می کند، چه امتیازی خواهد داد؟ بلکه با قلدری و حالت طلبکارانه، موافقت کشورمان با این موارد باج خواهانه را تکلیف! ایران نیز دانسته است!
۶- آژانس در گزارش خود از واژه «کار ماهوی» -SUBSTANTIVE- استفاده می کند که مفهوم - البته من درآوردی- آن با توجه به مذاکرات قبلی- ۲۰۰٨- آن است که مذاکرات باید به نتیجه ای که آنها از قبل در نظر گرفته اند منجر شود!! آیا وقیحانه نیست؟! یعنی، چنانچه نتیجه مورد نظر آنها به دست نیامد، ماجرا تمام شده نیست و پرونده هسته ای کشورمان کماکان باز خواهد ماند!
۷- در گزارش نوامبر آمده است «آژانس بدون پذیرش پروتکل الحاقی از سوی ایران نمی تواند درباره فقدان مواد و فعالیت های هسته ای اعلام نشده تضمین بدهد.» یعنی اینکه، اگر تمامی مراکز نظامی و غیرنظامی خود را نیز برای بازرسی در اختیار آنها قرار دهیم، بازهم آژانس حاضر به بستن پرونده هسته ای ایران نخواهد بود! گفتنی است، پیش از این در یادداشتی با اشاره به مطالبات غیرقانونی آژانس، استدلال کرده بودیم که حداقل زمان مورد نیاز آژانس برای پایان دادن به پرونده هسته ای کشورمان ۲۰۰ سال خواهد بود!
٨- آژانس در حالی بر پذیرش پروتکل الحاقی از سوی ایران اصرار می ورزد که اولا؛ مطابق بند مقدماتی پروتکل الحاقی، پذیرش آن الزامی نیست، ثانیا؛ مشروط به تصویب پارلمان است و حال آن که مجلس شورای اسلامی تعامل فراتر از پادمان را با آژانس ممنوع اعلام کرده است.
و اما، نکته جالب توجه آنکه، وقتی به آژانس و شورای امنیت گفته می شود چرا از تأسیسات هسته ای رژیم صهیونیستی که خود به داشتن صدها کلاهک اتمی اعتراف دارد، بازرسی نمی کنید؟ پاسخ آن است که اسرائیل عضو NPT نیست! و متأسفانه هیچگاه مذاکره کنندگان کشورمان به آژانس پاسخ نداده اند که ایران نیز عضو پروتکل الحاقی نیست بنابراین چرا آژانس علاوه بر اجرای پروتکل خواستار دسترسی های فراتر از آن، یعنی بازدید از مراکز نظامی نیز شده و می شود؟! ولی این رویه را در سایر موارد به کار نمی برد. البته گفتنی است که موجودیت رژیم صهیونیستی باید از جغرافیای سیاسی منطقه حذف شود.
۹- در این بندها از گزارش آژانس دقت کنید؛ در بندهای ۴٣ ، ۴۴ و ۴۵، به گزارش I.S.I.S- سایت فنی وابسته به سیا- درباره پارچین استناد می کند و می نویسد بعد از درخواست آژانس برای بازرسی از پارچین، در اطراف ساختمان مورد نظر آژانس در این سایت نظامی فعالیت هایی صورت پذیرفته است و این فعالیت ها باعث می شود که آژانس پس از دسترسی به پارچین هم قادر به «راستی آزمایی» درباره عدم فعالیت هسته ای نظامی در این سایت نباشد!
در این باره گفتنی است؛ آژانس، اولاً در گزارش های قبلی اعلام می کرد «اگر اجازه بازرسی از پارچین داده شود» ولی این بار به جای حرف اضافه «اگر» از کلمه «بعد از» استفاده شده و بازرسی را قطعی تلقی کرده اند!
ثانیا؛ آورده است چون تغییراتی در سایت پارچین داده شده، آژانس بعد از بازرسی هم قادر به اعلام نتیجه نهایی «راستی آزمایی» نخواهد بود! یعنی این که حتی پس از اجازه بازرسی هم، تغییری در ماجرا پدید نمی آید!
پس اینهمه اصرار برای بازدید از مراکز نظامی به چه منظوری است؟! پاسخ را فقط به فقط در این جمله می توان یافت «ارزیابی توان نظامی جمهوری اسلامی ایران»! یعنی دقیقا همان خیانتی که تاکنون درباره سایر مراکز مورد بازرسی مرتکب شده اند.
و درباره گزارش اخیر آژانس گفتنی های فراوان دیگری نیز هست که در محدوده این وجیزه نمی گنجد.
ج- اکنون باید از تیم محترم مذاکره کننده کشورمان که بارها هوشمندی و صلابت آنان اثبات شده است، پرسید، از مذاکره ای که حریف با نقض آشکار مفاد NPT و پادمان مربوطه، نتیجه آن را پیشاپیش اعلام کرده است چه انتظاری دارید؟! و چرا باید به این مذاکره تن داد؟! اگر خروج عزتمندانه از NPT را که مطابق ماده ۱۰ معاهده یاد شده حق مسلم کشورمان است به مصلحت نمی دانید- که به مصلحت است- چرا نباید جغرافیای مذاکره را تغییر داد؟! مثلا؛ این که ادامه مذاکرات مشروط به آن باشد که آژانس، مفاد و بندهای غیرقانونی و باج خواهانه گزارش نوامبر را پس بگیرد.
خراسان:برای همکار عزیز و بی ادعایی که مظلومانه پرکشید
«برای همکار عزیز و بی ادعایی که مظلومانه پرکشید»عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعی است که در آن میخوانید؛یک بزرگمرد دیگر از عرصه تنگ خاک به افلاک پرکشید، یکی دیگر از بزرگمردان بی ادعا از سرزمین نخل های بی سر روزهای حماسه تا عرش خدا پرکشید، تنها ۱۶بهار از زندگی اش گذشته بود که در عملیات محرم سال ۶۱ تیر و ترکش های سلاح های نظامیان بعثی در جانش لانه کرد و پس آن گاه «بیداد» سموم سلاح های شیمیایی دشمن در خونش کم کم و مخفیانه آغاز شد ، دل دریایی «نادر» تا همین صبح گاه ۱۹ آذرماه جسم پرزخم و دردش را و سرطان جاری در خونش را مرهمی از جنس دریا گذاشت تا نادر از پس سال های جنگ ۳۰سال هم دلیرانه در مقابل «زخم های جنگ» مقاومت کند و حالا جان نادر در گذر از چهل و ششمین پاییز زندگی در بهار بهشت ابدی به شکوفه نشست.
دلاور مردی از سلسله سلحشوران بی ادعا، چند هفته پیش از خرمشهر که دشمن، روزی خونین شهرش کرده بود راهی تهران شد و به خاطر دردهای شدید و غلبه سموم شیمیایی در خونش در یکی از بیمارستان های تهران تنها، بی سروصدا و بی جار و جنجال بستری شد و تا وقتی هم که فرشتگان الهی بساط ضیافت عروجش را پهن کردند نه از مسئولان و نه حتی از خیل عظیم همکارانش کسی در کنارش نبود و این چه رسم بد و نکوهیده رویه ای است که برخی از زخم خوردگان و جانبازان دوران دفاع مقدس اینچنین و همچنان مظلومانه پر می کشند و نیک می دانم و می دانید که اگر «نادر دریابان» یک فرد سیاسی یا بازیگر یا فوتبالیستی درجه چندم و یا ... بود چه آمد و رفت ها که برخی مسئولان در بیمارستان و محل بستری شدنش نمی داشتند و چه دوربین هایی که بر سر تخت او در بیمارستان حاضر نمی شد! و ...
حتی ماهمکاران رسانه ای او در ایام نقاهتش از اوج گیری درد و رنج های زخم های جنگ بر تنش ، خبر نیافتیم که اول باید تیغ تیز نقد را و شاید بی مروتی را بر گردن خویش بگذاریم که چرا قبل از پرکشیدنش حتی ما از نقاهت به اوج رسیده اش و از رنج تزریق آمپول های دردناک شیمی درمانی بر بدنش و هزینه های سنگین آن بی اطلاع بودیم چرا که نه خبرنگار افتخاری بودن او و نه سکونت او در خرمشهر عزیز و نه هیچ بهانه دیگری نمی تواند نه ما و نه مسئولان را از این غفلت و کوتاهی تبرئه کند.
به هر صورت امروز نادر دریابان پس از آن حضور دلاورمردانه در سال های دفاع مقدس و پس از سال ها تلاش ایثارگرانه و غیرمدعیانه در عرصه اطلاع رسانی و خلق آثار ارزشمندی درباره سال های خون وحماسه همان سال ها که عزت ایران را برای همیشه تاریخ رقم زد از میان ما خاکیان پرکشیده و همنشین افلاکیان وهم رزمان شهیدش در عرش و بهشت خداوند شده است. او حالا پس از سال ها به آرزوی دیرینه اش که بارها و بارها در سنگرهای دفاع از حریم دین و میهن از خدایش تمنا کرده بود رسیده است، رزمنده وجانبازی از جامعه و از میان اهل رسانه پرکشید که تا آخرین لحظه حیاتش زبان و قلمش را و حیثیتش را به پلشتی تملق و باندبازی و چاپلوسی و مردم فریبی و کسب منافع برای خویش و ... آلوده نکرد.
او در همه این سال ها چه در زمان دفاع مقدس که امین و معتمد امام جمعه آگاه و سلحشور آبادان بود و چه در تمامی سال های پس از دفاع مقدس تاکنون پاک و شایسته و بایسته و سرافراز و بی ادعا روزهای زندگی اش را با افتخار و مناعت طبع وقف تلاش برای خدمت به دین و میهن خصوصاًَ در عرصه های فرهنگی و پاسداشت و گرامی داشت دستاوردهای بی بدیل سال های حماسه دفاع مقدس و روایت آگاهانه و عاشقانه آن روزهای عزت و خون و حماسه کرد.
در تمامی این سال ها حتی بسیاری از همکاران رسانه ای او از جانباز بودنش بی اطلاع بودند چرا که نادر دریابان حتی به ثبت و تشکیل پرونده جانبازی اش در تمامی این سال ها اعتنایی نکرد و برای همین از قرار معلوم او امروز در هیچ جا پرونده ای مبنی بر جانباز بودن ندارد و حتی مواقعی که دردهای آن چنانی بر او غالب می شد و دائم در راه بیمارستان ها بود و متحمل هزینه های آنچنانی می شد هرگاه بستگانش می گفتند چرا از بنیاد کمک نمی خواهی می گفت: «من ادعایی ندارم».
آری امثال این مردان و رزمندگان آن سال های سخت اما عزت آفرین و حیات بخش دفاع مقدس و تمامی شهیدان به خون خفته و جانبازان و آزادگان سرافراز گرچه مردترین مردها و جوانمردترین جوانمردها بوده اند و عزت و استقلال و آزادی دین و میهن را رقم زده اند و بی ادعا و بی جار و جنجال بوده اند و هستند اما برخی مسئولان پرادعا که هیچ!ولی مسئولانی که ادعای چندانی ندارند و خدمت صادقانه و بی منت را به دین و میهن برگزیده اند و همچنین مردم باید نسبت به این عزیزان و خانواده هایشان و تنها دختر و بازمانده شهید نادر دریابان و امثال این عزیزان ادای دین و وظیفه کنند نه این که خدای ناکرده او و خانواده اش در پیچ و خم مسائل گوناگون به فراموشی سپرده شوند که اگر دریابان ها نبودند امروز نه سرزمینی بود و نه مسئولیت و مسئولی که خدای ناکرده ناجوانمردانه دریابان ها را فراموش کنند.
جمهوری اسلامی:آزمون تاریخی اخوان المسلمین
«آزمون تاریخی اخوان المسلمین»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که ر آن میخوانید؛ادامه اعتراض مخالفان محمد مرسی رئیسجمهور مصر که از دیروز وارد مرحله جدیدی شد، اوضاع سیاسی مصر را پیچیدهتر کرده است. این، دور دوم از مرحله جدید اعتراضات مخالفان است که شروع شده و بیش از هر چیز، حاکمیت اخوان المسلمین بر مصر را هدف قرار داده است.
هر چند عقب نشینی رئیسجمهور مصر از تصمیم بحث برانگیز وی در افزایش اختیاراتش، تا حدود زیادی مانع از وخامت بیشتر اوضاع و بروز یک درگیری داخلی تمام عیار شد ولی این به مفهوم پایان یافتن تنش سیاسی در مصر نمیباشد. یکی از تبعات سوء تصمیم نسنجیده مرسی این شد که عناصر وابسته به رژیم سابق به طور جسورانه و طلبکارانه در صحنه سیاسی مصر ظاهر شدند و به جولان دادن پرداختند.
به گفته محافل خبری، جریان ضدانقلاب و عناصر و محافل وابسته به رژیم گذشته که پس از قیام مردم به گوشهای رانده شده بودند، در طول دو هفته گذشته به طور گستردهای در خیابانها حضور پیدا کردند. این منابع همچنین از خوشحالی "حسنی مبارک" رئیس رژیم سابق از تحولات اخیر خبر دادهاند.
این درحالی است که تنش در صحنه سیاسی مصر همچنان ادامه دارد و در تازهترین تحول "جبهه نجات ملی" که گروههای لیبرال و ملی گرا در آن اکثریت دارند پس از لغو اصلاحیه قانون اساسی، اکنون خواستار لغو همه پرسی شدهاند. این جبهه تاکید کرده است تا رسیدن به اهدافش به اعتراضات ادامه خواهد داد.
دولت مرسی پس از آن حاضر شد اصلاحیه الحاقی خود به قانون اساسی را لغو کند که با فشارهای شدید و اعتراض گروههای سیاسی مصر مواجه شد، اعتراضاتی که مرسی و اخوانیها پیشبینی نمیکردند تا به این حد گسترده و شدیدباشد. در جریان دور اول این اعتراضات ۷ نفر کشته شدند و صدها نفر نیز مجروح گردیدند.
دور تازه تنش سیاسی در مصر، به عنوان بزرگترین بحران سیاسی پس از سقوط رژیم سابق، پس از آن آغاز شد که محمد مرسی رئیسجمهور جدید مصر در سوم آذر ماه در اقدامی غیرمنتظره، طی حکمی دادستان مصر را برکنار کرد و اصلاحیهای به پیش نویس قانون اساسی اضافه نمود که براساس آن، رئیسجمهور از اختیارات فراقانونی برخوردار میشد.
طبق اصلاحیه مذکور، هیچ مرجع و نهادی اجازه مخالفت با دستورات و تصمیمات رئیسجمهور را نداشت. مرسی، در توجیه این تصمیمش، آنرا در راستای اهداف انقلاب خواند که مورد تأیید اکثریت مردم مصر است. وی همچنین اعلام کرد پیشنویس قانون اساسی را همراه با اصلاحیه آن روز شنبه ۱٨ آذر ماه به همه پرسی میگذارد.
اخوانیها که هم اکنون در صحنه سیاسی مصر اکثر مراکز قدرت را دردست دارند پیشبینی کرده بودند بدون مشکل، در این همه پرسی پیروز خواهند شد ولی واکنش گسترده مخالفان، این برنامه را برهم زد.
تصمیم شتاب زده و نسنجیده مرسی و عقب نشینی بعدی وی، تحولات مصر را وارد مرحله جدیدی کرده است. این تحولات، به اعتبار مرسی و حزب اخوان المسلمین ضربه وارد ساخت. اکنون این ذهنیت در افکار عمومی مردم مصر قوت گرفته است که آیا اخوانیها وارث مناسبی برای انقلاب مردم مصر هستند؟
تردیدی نیست که منشا و زمینه انقلاب مردم مصر، همچون سایر انقلابهای منطقه، بر اسلام خواهی استوار است ولی حزب اخوان المسلمین به عنوان تشکیلاتی اسلام گرا، سیاست و رفتارهایی را در طول سالهای منتهی به انقلاب مردم مصر و پس از آن اتخاذ کردهاند که مورد انتقاد بخش اعظمی از جامعه مصر، به ویژه اقشار دانشگاهی و نخبگان سیاسی میباشد.
واقعیت این است که حزب اخوان المسلمین در طول ٨۰ سال موجودیت خود فراز و فرودهای زیادی داشته است و به جرأت میتوان گفت اخوان المسلمین امروز با آنچه بنیان گذاران آن، حسن البناء، در نظر داشت فاصله زیادی دارد. امروزه از اخوان المسلمین سیاستهائی مشاهده میشود که این شائبه را تقویت میکند که این حزب و مسئولان آن، به دنبال تصاحب قدرت میباشند. رفتارهای پرتناقض این حزب، شائبه مذکور را تقویت کرده است.
تقدیم جایزه توسط مرسی به بیوه انورسادات، به بهانه اینکه سادات در جنگ با رژیم صهیونیستی رشادت به خرج داده است از جمله این رفتارهای سوال برانگیز است. رئیسجمهور اخوانی مصر درحالی از سادات تمجید و تقدیر میکند که به گواه تاریخ، سادات نه تنها حکومتی استبدادی در مصر برقرار کرد بلکه با انعقاد پیمان ننگین "کمپ دیوید" ضربه بزرگی به آرمان فلسطین و منافع دراز مدت جهان اسلام وارد نمود.
همچنین تاکید چندین باره مقامات دولت جدید، بر پایبندی به پیمان کمپ دیوید و ادامه مناسبات دیپلماتیک با رژیم صهیونیستی، بدون اینکه به افکار عمومی مصر مجال نظر دادن در این باره داده شود در ادامه همان رفتارهای سوال برانگیز اخوانیها قرار دارد. در اینجا این سوال پیش میآید که مسئولان جدید مصر و شخص مرسی که برای افزایش قدرت خود به سراغ همه پرسی میروند چرا برای سرنوشت پیمان ذلت بار کمپ دیوید و ادامه روابط با رژیم صهیونیستی اقدام به همه پرسی نمیکنند؟
اگرچه میتوان خوش بین بود که هنوز حزب اخوان المسلمین مجال پیاده کردن سیاستهای اصولی خود را پیدا نکرده است و چه بسا در آینده به دنبال تحقق خواست و نظر ملت مصر در مقولههای مذکور بر آید ولی تصمیم اخیر رئیسجمهور مصر در اعطای اختیارات فوق قانونی و به خود که در جهت ایجاد دیکتاتوری جدید در مصر است، نمیتواند توجیه پذیر باشد.
این حرکت نسنجیده مرسی، موجب شد تا گروههایی هم که اساساً در تقابل، انقلاب مردم مصر قرار دارند و وابستگان رژیم مبارک نیز مجال جولان و قدرت نمایی پیدا کرده و از لاک خود خارج شوند.
سیاستهای بحث برانگیز اخوان المسلمین مصر به همین مورد محدود نمیشود. اخوانیها در بحبوحه انقلاب مردم مصر علیه رژیم مبارک نیز آنچنانکه متناسب با توان این حزب بود وارد نشدند و طلایهدار انقلاب، جوانان دانشجویی بودند که وابستگی به این حزب نداشتند. در جریان اعتراضات در دوران حاکمیت شورای نظامی دست نشانده مبارک نیز، اخوان المسلمین نه تنها در تظاهرات حضور نداشتند بلکه آنرا حرکتی "نامناسب" دانستند.
علیرغم این واقعیتها، نمیتوان این نکته مهم را نادیده گرفت که اخوان المسلمین در مصر، مهمترین و با برنامهترین تشکیلات سیاسی است و از این جهت این گروه رسالت سنگینی را برای تحقق اهداف انقلاب مردم مصر برعهده دارد. این گروه پرسابقه اکنون در برابر آزمون تاریخی مهمی قرار دارد که شاید سرنوشت سازترین آزمون تاریخ این جریان اسلامی - سیاسی باشد.
اخوان المسلمین اگر تمایل دارد از شرایط فعلی و آزمون مهمی که در آن قرار دارد و سفید و سربلند بیرون آید باید به اهداف اصولی و خواستهای اصلی مردم در انقلاب توجه کند.
تجدیدنظر در پیمان سازش با رژیم صهیونیستی، در پیش گرفتن راهکارهای عملی و بدون ملاحظه در کمک رسانی به ملت فلسطین به دلیل جایگاه ویژه جغرافیایی و سیاسی مصر اتخاذ سیاستهای معقول در مسائل منطقه از جمله در سوریه، و دوری از قدرت طلبی و انحصارگرایی از مواردی است که میتواند اخوان المسلمین را در جایگاه یک گروه سیاسی اسلامی و انقلابی قرار دهد.
در غیر اینصورت، میداندار شدن سکولارها و عناصر وابسته به رژیم گذشته به صحنه سیاسی مصر و قدرت گرفتن آن دور از انتظار نیست. ضمن اینکه باید در نظر داشت که جریان سکولار از حمایت کامل جبههای گسترده متشکل از قدرتهای خارجی به خصوص صهیونیستها و متحدان غربی آنها برخوردار است و قطعاً این جبهه مایل نیست انقلاب مردم مسلمان مصر به اهداف نهایی و سرنوشتساز خود برسد.
رسالت:هراس دشمن از بیداری اسلامی
«هراس دشمن از بیداری اسلامی»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندری است که در آن میخوانید؛یکی از بی نقص ترین رهیافت های تحلیل گفتمان تحولات خاورمیانه و شمال آفریقا در چند سال اخیر که متاثر از یک نگاه درونزا و تفهمی می باشد، رهیافت " بیداری اسلامی" است. اصطلاح بیداری اسلامی مفهومی پربسامد برای تحلیل گفتمان حاکم بر فعل و انفعالات کشورهای خاورمیانه است به نحوی که به اذعان اغلب ناظران بی طرف که به دنبال مصادره به مطلوب این تحولات و یا سوزنبانی آنها نیستند و ملت های مسلمان خاورمیانه را می شناسند یا حداقل چند سالی با آنها زندگی کرده اند به راحتی با این اصطلاح ارتباط برقرار می کنند و تجانس آن را با اعتراضات و مطالبات مردمی در مصر، تونس، لیبی، یمن، عربستان، بحرین، اردن و ... در مقایسه با آلترناتیوهای گفتمانی نظیر" بهار عربی"، "بیداری انسانی" و ... درک می کنند. "بیداری اسلامی" اصطلاحی است که گستره ای وسیع از مباحث سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مرتبط با جنبشهای اسلامی ، ارتباط دولتهای مدرن و اسلام ، فرایند رو به رشد اسلام گرایی در جهان، اشاعه اسلام سیاسی در کشورهای مسلمان ، نحوه تعامل اصولگرایان مسلمان با جهان پیرامون و دومینوی تحولات سونامی واری که منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا را به لرزه درآورده است را در بر می گیرد. این اصطلاح در فضای بین المللی فعلی حوزه وسیع تری از مفاهیم مثل عدالتخواهی، تجدید نظر طلبی در ساختار ظالمانه حاکم بین المللی، زیست سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مستقل و غیر متعهد بر اساس نقشه راه اسلامی، اعتماد به نسخه راهگشای اسلام در اداره جوامع در هزاره سوم و... را شامل می شود.
پس از جنگ جهانی اول و شکست امپراتوری عثمانی دول انگلیس و فرانسه ریاکارانه کوشیدند با قرار داد سایکس-پیکو در ۱۹۱۶و تجزیه عثمانی تحت عنوان استقلال خواهی دولت ملت های مسلمان هویت های جدیدی را در منطقه خاورمیانه به وجود آورند. هویت های ناسیونالیستی، سوسیالیستی،پان عربی، لائیک و ... بخشی از شناسنامه هایی است که غربی ها برای کشورهای خاورمیانه دست و پا کردند اما به موازات این حرکت همواره کوشیدند بر هویت اصیل اسلامی این کشورها سرپوش بگذارند و نهضت بیداری اسلامی را به انحای مختلف سرکوب کنند. این هویت های جدید هیچ گاه منجر نشد که ملت های مسلمان احساس کنند که از استقلال واقعی برخوردارند و حاکمان دیکتاتور منطقه هم یا دست نشانده بودند و یا دنبال رو سیاست های استکباری.
در کشورهای مسلمان با اضمحلال امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول و پیدایش دولتهای ملی در دارالاسلام در واکنش به نفوذ استعمار در کشورهای مسلمان ، همچنین با طرح مباحث جدید اصولگرایانه که در تمنای بازگشت به الگوی حکومت اسلامی در عصر رسول الله مطرح شد خیزشها و جنبشهای اسلام گرا در سراسر سرزمین مسلمانان با شداد و غلاظ متفاوت پدیدار شدند.
بخش قابل توجهی از این جنبشهای استقلال طلب که در واکنش به فرایند استعمار شکل گرفته بودند از کشورهای سنینشین برخاستند که میتوان به جنبش اخوانالمسلمین مصر توسط حسن البناء در سال ۱۹۲٨، جنبش اسلامی سوریه (شاخه اخوانالمسلمین) توسط مصطفی سباعی از شاگردان و دوستان حسن البناء در سال ۱۹۴۴، جمعیت الشباب الاسلامی مراکش در سال ۱۹۷۱، گروههای القیام و الدعوه در الجزایر در دهه ۷۰ و همچنین جبهه نجات اسلامی که در سال ۱۹٨۹ تاسیس شد و در همه نقاط الجزایر شعبه داشت، جنبش اخوان جدید عربستان در دهه ۷۰ و... اشاره کرد. اگرچه اغلب اقدام جمعی این جنبشها در برابر دولتهای بومی تحت حمایت دول استعماری نمود عینی مییافت اما در موارد بسیاری نیز به مواجهه مستقیم و حتی مقاومت مسلحانه در برابر سلطه نیروهای خارجی غیرمسلمان منجر میشد که میتوان به برخی نمونههای آن اشاره کرد از جمله قیام مهدی سودانی و اعلام جهاد علیه انگلستان در اواخر قرن نوزدهم، اعلام جهاد جنبش سنوسیه در شمال آفریقا علیه متفقین و نیروهای ایتالیا در اوایل قرن بیستم، مبارزات مسلحانه اخوانالمسلمین مصر علیه نیروهای انگلیسی در منطقه کانال سوئز در اوایل سال ۱۹۵۲ و...
با پیروزی انقلاب اسلامی و تشدید بیداری اسلامی بین ملتهای مسلمان، استقلال خواهی ضمن فاصله گرفتن از رویکردهای ناسیونالیستی و بلوغ سیاسی جوامع مسلمان ، افزایش ارتباطات بین فرهنگی در عصر ارتباطات گفتمان بیداری اسلامی جنبه بین المللی یافت و امروز گستره وسیعی از ادبیات مبارزه با ظلم را در اقصی نقاط دنیا شامل می شود.
در سالهای آغازین هزاره سوم جهان شاهد خیزش یک حرکت اصیل اسلامی در منطقه خاورمیانه است که به تعبیر آیت الله خامنه ای یک "زلزله واقعی" در منطقه و نشان دهنده" بیداری اسلامی" است. بیداری اسلامی اصطلاحی است که توسط مقام معظم رهبری برای تحولات خاورمیانه به کار رفت و این برداشت اولا ناشی از جنس اسلامی تجمعات، مطالبات و شعارهای مردم و در درجه دوم متاثر از دولت های اسلام گرایی است که بر اثر این فعل و انفعالات در خاورمیانه پس از دیکتاتورها یکی پس از دیگری روی کار می آیند.
امروز در پروژه استعمار فرانو، تضاد و تقابل غرب با جهان اسلام به نقطه اوج خود رسیده است لذا دیگر بحث لزوم جنبشهای اسلامی متجزی در کشورهای مختلف مسلمان همچون قرن بیستم مطرح نیست بلکه آنچه در حال حاضر برای جهان اسلام اهمیت دارد موضوع همگرایی جنبشهای اسلامی در برابر استعمار نوین غربی است. مفهوم «بیداری اسلامی» که با انقلاب اسلامی در ایران کلید خورد و باگذشت زمان در حال اوجگیری است فاقد تمایلات ناسیونالیستی است. موتور محرک بیداری اسلامی، اسلامخواهی در پرتو تشکیل امت اسلامی است. ملت های مسلمان در بیداری اسلامی قیام نمی کنند که رفاه نسبی، یا نان و کرامت به دست آورند. اگر چه می دانند در صورت تحقق آرمانهای اصیل آنها بالطبع رفاه و افزایش کیفیت زندگی مادی و معنوی نیز تحصیل می شود. مردم برای یک رسالت جهانی و الهی قیام می کنند. به همین دلیل است که امروز در بیداری اسلامی ملت ها غیریت خود را ابرقدرت ها، آمریکا و اسرائیل تعریف کرده اند. فلش بیداری اسلامی مقابله با استکبار جهانی و جبهه باطل آمریکا و رژیم صهیونیستی است.
امروز به تعبیر حضرت آیت الله خامنه ای، جمهوری اسلامی ایران پرچمدار بیداری، اتحاد و عزت ملتهای مسلمان است. ملل مختلف در قاره های آسیا، آفریقا، آمریکا وحتی اروپا،چشم به ایران دوخته اند و پیام عدالتخواه انقلاب اسلامی را درک می کنند. گفتمان انقلاب نوید دهنده در هم شکستن نظامات ناعادلانه جهانی است. تشعشعات الهی گفتمان انقلاب اسلامی در کشورهای مسلمان و غیر مسلمان بنیان سست استکبار را به لرزه درآورده است.
هراس دشمن از اسلام عمل و اقدام
حضرت آیت الله خامنه ای روز گذشته در دیدار میهمانان اجلاس اساتید و بیداری اسلامی بیداری اسلامی را عمیق و گسترده خواندند و با اشاره به هراس دشمنان از عبارت «بیداری اسلامی» افزودند: آنها تلاش بسیاری می کنند تا عنوان «بیداری اسلامی» برای حرکت عظیم کنونی در منطقه بکار نرود زیرا دشمنان از بروز اسلام حقیقی و واقعی به شدت وحشت دارند. ایشان تأکید کردند: آنها از اسلامِ برده دلار، اسلامِ غرق در فساد و اشرافی گری و اسلامی که در توده مردم امتداد ندارد، نگران نیستند ولی از اسلام عمل و اقدام، اسلام توده مردم، اسلام توکل بر خدا و اسلام حُسن ظن به وعده الهی به لرزه می افتند.
عزت و اقتدار امت اسلامی محصول واجبالاتّباع دانستن احکام الهی و شریعت اسلامی است. کشورهای مسلمان زمانی می توانند از کرامت، عزت و موجودیت خود به معنای واقعی کلمه دفاع کنند که متکی بر اراده ملت های خود باشند.امت اسلامی زمانی می تواند به عزت و اقتدار واقعی دست پیدا کند که قادر باشد یک الگوی تمام عیار را فراروی جامعه بشری به نمایش بگذارد و مثل مشعلی در تاریکی جهان معاصر باشد. جامعه اسلامی باید «لتکونوا شهداء علی النّاس» و «یدعون الی الخیر» باشد. امت اسلامی زمانی عزت و اقتدار خود را باز یافته است که قادر باشد به بشریت حیات مجدد ببخشد و به کالبد یخ زده انسان معاصر گرما دهد.این الگوسازی نیز مسبوق به نوسازی ارزشهای اسلامی است. محصول گرایش و پویش به قرآن و ارزشهای اسلامی است. اگر امت اسلامی به شریعت مقدس اسلامی به چشم یک نجات بخش بنگرد و اسلام را مایه عزت، اقتدار و کرامت بداند مقدمه استقلال امت اسلامی فراهم شده است. دشمن می خواهد که اسلام را مایه عقب ماندگی ملت ها و سرافکندگی آنها معرفی کند. این تلقین شیطانی توطئه ای برای سیطره بر مسلمین و مقابله با استقلال خواهی آنهاست.
سیاست روز:گامهای آرام آمریکا
«گامهای آرام آمریکا»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم قاسم غفوری است که در آن میخوانید؛خاورمیانه این روزها در حالی با مجموعهای از چالشهای امنیتی و سیاسی مواجه است که همزمان آمریکا نیز برای رسیدن به منافع سلطهطلبانه گام برمیدارد. در کنار تلاش برای مدیریت کلان تحولات مذکور واشنگتن در دو حوزه حرکتهای آرامی را آغاز کرده است. اولا آمریکا که در سال ۲۰۰۱ اشغال افغانستان را اجرایی ساخت اکنون تلاش دارد تا ابعاد جدیدی از اشغالگری را برای پس از سال ۲۰۱۴ اجرا سازد.
براساس توافقات ناتو و ادعاهای اوباما، نیروهای نظامی تا سال ۲۰۱۴ باید از افغانستان خارج گردند. هر چند اوباما ادعا دارد که به دنبال اجرای این طرح میباشد اما تحرکات آمریکا در چارچوب استمرار اشغالگری پیش میرود که اصل محوری در این حوزه امضای توافقنامه امنیت با افغانستان است. دو کشور که سال گذشته توافقنامه استراتژیک را در سطح کلان به امضا رسانده بودند اکنون به دنبال توافقنامه امنیت هستند.
هر چند ادعای ظاهری طرفین آن است که آمریکا با این اقدام به دنبال واگذاری امور به افغانها است اما بندهای این توافقنامه از جمله تاسیس پایگاههای نظامی آمریکا و اعطای مصونیت قضایی به سربازان آمریکایی نشانگر واهی بودن این ادعا است. آمریکا از فضای ناآرام افغانستان و منطقه برای رسیدن به این توافقنامه بهرهبرداری میکند تا حضور بلند مدت خود در افغانستان را تضمین کند. حلقه تکمیلی اقدام آمریکا برای وادار ساختن کابل به پذیرش این خواسته برجستهسازی ادعای مذاکره با طالبان و حتی تجزیه افغانستان برای واگذاری بخشی از آن به طالبان است.
ثانیا محور بعدی تحرکات آمریکا را در عراق میتوان مشاهده کرد. هر چند که آمریکا در اواخر سال ۲۰۱۱ نیروهای خود را از عراق خارج ساخت اما اکنون و پس از پایان رقابتهای انتخاباتی اوباما، بازگشت به عراق را در دستور کار قرار داده است. آنچه مسلم است آمریکا پس از ۹ سال جنگ حاضر به رها کردن عراق نمیباشد و طرح سلطه بر این کشور را اجرا میسازد.
بهانهای که امروز آمریکا با آن بازگشت به عراق را طراحی کرده اختلافات ایجاد شده میان دولت مرکزی و اقلیم کردستان است. آمریکاییها و برخی کشورهای عربی منطقه و ترکیه با رویکرد به اقلیم کردستان و دادن وعدههای سیاسی و اقتصادی تلاش میکنند تا این منطقه را رودرروی دولت مرکزی قرار داده تا ضمن استمرار بحران در عراق به باجگیری از دولت مرکزی در حوزه داخلی عراق و منطقه بپردازند. گزارشهای منتشره نشان میدهد که آمریکاییها به بهانه روابط با اقلیم کردستان به دنبال حضور نظامی در این منطقه هستند البته آنها به بهانه برقراری آتش بس و حل اختلافات از طریق میانجیگری ورود به تحولات عراق را در پیش گرفتهاند.
در جمعبندی کلی از آنچه ذکر شد میتوان گفت که آمریکا به رغم ادعای پایان جنگطلبی در جهان همچنان سیاستهای گذشته را پیگیری میکند که از محورهای آن را تکرار اشغالگری در عراق و افغانستان تشکیل میدهد. اقداماتی که برگ دیگری از خلف وعدههای انتخاباتی اوباما است که نشانگر این حقیقت است که شعار «به پیش» اوباما مانند شعار تغییر اجرایی نخواهد شد و ساختار آمریکا همان ساختار اشغالگری و غارتگری در جهان است.
تهران امروز:چرا بیداری اسلامی؟
«چرا بیداری اسلامی؟»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم حشمتالله فلاحتپیشه است که در آن میخوانید؛سخنان اخیرمقام معظم رهبری و تاکید بر «بیداری اسلامی» در توصیف ماهیت انقلابهای اخیر کشورهای عربی را میتوان مسئلهای استراتژیک در تحولات امروز خاورمیانه دانست. مقام معظم رهبری در سخنانشان فرمودند هرنام دیگری غیر از اسلامی که به بیداری جوانان مسلمان کشورهای عرب نسبت داده شود به معنای فرستادن این موج مبارک به سمت مثلث غرب استعماری،عرب ارتجاعی و اسرائیل صهیونیستی است. اختلافات زیادی در نامگذاری این انقلابها در داخل و به ویژه در خارج از کشور وجود دارد.
گروهی آن را بیداری اسلامی، گروهی بهار عربی و برخی دیگر آن را بیداری انسانی مینامند. دردنیای غرب و حتی در کشور خودمان برخی آگاهانه و برخی دیگر نا آگاهانه در این زمینه تلاشهایی انجام دادهاند. آنها در واقع سعی میکنند روح سکولاریسم رادر کالبد رفتارهای دینی مسلمانان بدمند. پیشینه این اختلافها را میتوان به سال ۱۹۹۴ که ساموئل هانتینگتون موضوع جنگ تمدنها را مطرح کرد نسبت داد.
هانتینگتون در فضای بعد از جنگ جهانی دوم و بعد از جنگ سرد که غرب پیروز میدان مبارزه بود موضوع جنگ تمدنها را مطرح کرد. او نزدیکترین جنگ تمدن را جنگ میان دنیای غرب با تمدن اسلامی میدانست و هشدار داد که اسلام به عنوان پویاترین تمدن سیاسی در شرایط کنونی این امکان را داراست که به وحدت برسد. وی راه مبارزه با این وحدت را مقابله با اصول وحدت بخش دانست. وی تلویحا به آمریکا و دنیای غرب اعلام کرد که باید تلاش کنند تا مسلمانان به این مفاهیم وحدت بخش نرسند زیرا اسلام تنها دینی است که بعد از جنگهای پانصدساله مفهومی سکولاریسم پابرجامانده است و ضمنا از این امکان سیاسی برخورداراست که به بسیج سیاسی مردم بپردازد. وی از استراتژیستهای آمریکایی خواسته است تا برای اینکه بر اریکه قدرت باقی بمانند در دنیای اسلام و میان مسلمانان در زمینه مفهومی تفرقه ایجاد کنند که آمریکاییها به خوبی از گفتههای او استفاده کردند شاهد این ادعا مفهوم دموکراسی خواهی است که در دو سال اخیر به جنگ شیعه و سنی بدل شده است. گواه دیگر آن حذف واژه اسلامی از انقلابهای اخیری است که در کشورهای عربی شکل گرفته است.
تحولات اخیر خاورمیانه را میتوان از دو بعد مورد بررسی قرارداد: ۱ - بعد راهبردی ۲ - بعد سیاسی. دربعد راهبردی میتوان به مقابله با رژیم صهیونیستی و توجه به راهبردهای منطقهای در مقابل راهبردهای فرامنطقهای اشاره کرد. در این بعد دنیای غرب با تفرقهافکنی مفاهیمی چون شیعه و سنی کردن، عربی و عجمیکردن و... تفرقههایی بین مسلمانان ایجاد میکنند. در بعد سیاسی هم موضوع دموکراسی خواهی رادر قالب قومی و مذهبی به عنوان مانعی در ایجاد وحدت در اسلام پیگیری میکنند.
مسلمان با اقداماتی میتوانند با فعالیتهای دنیای غرب مقابله کنند، یکی از آنها مفهوم بیداری اسلامی است که هم توطئه دوگانه دنیای غرب را خنثی میکند و هم میتواند وحدت مورد نیاز در حوزه راهبردی و سیاسی را با یکدیگر تلفیق کند. البته باید تلاش شود که مفاهیم سیاسی و دموکراسی در قالب مفاهیم اسلامی یا مفاهیم وحدت بخش سیاسی درآید تا هم وحدت راهبردی فراهم شود و هم اینگونه دموکراسی حاصل از بیداری اسلامی به تقویت راهبردی دنیای اسلام منجرشود. در حال حاضر از هرصد گلولهای که در دنیا شلیک میشود نود و هشت گلوله آن برسینه مسلمانان مینشیند و این به معنای آن است که غربیها در اجرای گفتههای هانتینگتون تردیدی به خود راه ندادهاند.
حمایت:حقوق بشر و دردهای فراگیر انسانی
«حقوق بشر و دردهای فراگیر انسانی»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن میخوانید؛روز دهم دسامبر برابر با بیستم آذر ماه، در تقویم مناسبت های بین المللی، سالهاست که با عنوان روز جهانی حقوق بشر نامگذاری شده است. در سطح بین المللی معمولاً نامگذاری روزها با توجه به یک رویداد مهم بینالمللی یا تصویب یک سند بینالمللی انجام می شود. بر همین مبنا سازمان ملل روزی که اعلامیه جهانی حقوق بشر در مجمع عمومی سازمان ملل در سال ۱۹۴٨ به تصویب کشورهای مختلف وقت جهان رسید را به عنوان روز جهانی حقوق بشر تعیین کرده و هر ساله در سراسر جهان از سوی نهادهای دولتی و غیردولتی گرامی داشته می شود.
گرامیداشت این روز، البته با نگاههای مختلفی صورت می گیرد و صداهای متنوعی از سراسر جهان پژواک مییابد.برخی فقط به تعریف و تمجید از تصویب یک سری اسناد بینالمللی حقوق بشر از جمله اعلامیه جهانی بسنده میکنند و با ایجاد فضایی رمانتیک از همه میخواهند که استانداردهای بینالمللی را رعایت کنند برخی یک گام فراتر میگذارند و به بهانه این روز تنشها و مشکلات فراروی جامعه بینالمللی و وضعیت عملی اجرای استانداردهای بینالمللی حقوق بشر را نیز مورد بحث قرار میدهند و مثلاً روشن میسازند که اگرچه در اسناد بینالمللی حرفهای قشنگ و زیبا در مورد حقوق بشر زده شده، مثلاً اینکه همه حق حیات دارند، هیچکس را نباید خودسرانه بازداشت کرد، حریم خصوصی افراد باید محترم شمرده شود و... ولی این گزاره های زیبا از حیث عملی در کمتر کشور جهان به خوبی رعایت می شود و چه بسا در برخی از این موارد مدعیان حقوق بشر در سطح جهانی ازجمله ناقضترینها هستند. به هر صورت، این نگاه برای بزرگداشت روز جهانی حقوق بشر نیز نمود عینی حتی در خود کشورهای غربی دارد و بسیاری از فعالان حقوق بشر و حامیان صلح با چنین رویکردی از فرصت روز جهانی حقوق بشر بهره مند می شوند. نگاه سومی که یک گام فراتر از دو گروه قبلی میگذارد، بر این باور است که بزرگداشت روز جهانی حقوق بشر، فرصتی است تا صرفنظر از طرح برخی تنشهای عملی فراروی اجرای استانداردهای بینالمللی حقوق بشر، برخی نقدهای هنجاری بر معیارهای موجود بینالمللی در زمینه حقوق بشر نیز مطرح شود. به عبارت دیگر، این نگاه یادآور میشود که نباید فقط به روبناها و اقدام های سطحی در چنین روزهایی بسنده کرد بلکه باید اندیشه مخاطبان را متوجه مسایل عمیق تری کرد، ازجمله اینکه توجه کنند بسیاری از نارسایی های موجود جهانی در زمینه حقوق بشر فقط به عرصه عمل از قبیل سوءاستفاده ابزاری برخی دولت ها و یا عدم پایبندی صاحبان قدرت به رعایت حقوق انسانی و یا سیاسی کاری و امثالهم مربوط نمی شود، بلکه برخی از همین پدیده های منفی عملی، ریشه در مشکلات هنجاری موجود دارند با این توضیح که مثلاً وقتی در ترسیم حقها و تکالیف بشر نگرش هستی شناسانه درستی نداشته باشیم و بشر را بدون مبدأ و معاد در نظر بگیریم، طبیعتاً در ورطه دیدگاه های تنگ و محدودی فرو خواهیم غلطید که بیشتر لذت گرایی و هوس بازی را معیار قرار داده و به نام حقوق انسانی، هوسها را پیگیری خواهیم کرد. حال آنکه ظرفیت ها و مسئولیت های بشر در نظام هستی بسیار فراتر از چنین نگاهی است. هم چنین وقتی در ترسیم حق ها و تکالیف انسانی مبتنی بر مبانی لیبرالیستی حرکت کنیم، ثمره آن این خواهد شد که خیلی از انحراف ها از قبیل هم جنس گرایی، سقط جنین، خودکشی و امثالهم را در قالب حق انسانی مطرح خواهیم کرد. چنان که برخی از دولت های غربی همین رویکرد را مرتباً دنبال می کنند. در عرصه حقوق زن یا حقوق کودک یا نظام عدالت کیفری نیز نگرش لیبرالیستی باعث ده ها انحراف در جامعه بشری شده که در مجموع، تا برای این انحراف های فکری چاره اندیشی نشود و هنجارهای مناسب در سطح جهانی تدوین نشوند، مشکلات بشر نه تنها پایان نخواهد یافت بلکه روز به روز توسعه پیدا خواهد کرد. به هر صورت، دیدگاه سوم مورد اشاره، بزرگداشت روز جهانی حقوق بشر را فرصتی می یابد که سطح بحث های مربوط به حقوق انسانی را عمیق تر کند.
در جامعه ما در ظاهر هر یک از سه دیدگاه بیان شده در پیش، در قبال روز جهانی حقوق بشر قایلان و طرفدارانی دارد. مثلاً برخی از روشنفکران سکولار و یا فعالان مدنی ایرانی، مجذوب اندیشه غرب که اغلب آنها این روزها مقیم غرب نیز شده اند، رویکردشان بر این است که در چنین مناسبت هایی فقط تعریف و تمجید از استانداردهای موجود بین المللی و تفاسیر غربی بکنند و همگان را به رعایت آن تفاسیر دعوت کرده و یا ناقضان آن تفاسیر را لعن و نفرین کنند، در مقابل گروه مزبور، کم نیستند افراد یا گروه هایی در مراجع رسمی و میان مسئولان و یا در جامعه مدنی که در چنین مناسبت هایی بیشتر تمرکز را بر نقد مشکلات عملی جهان و یادآوری سیاسی کاری های غرب و برخوردهای گزینشی آن و اتفاقات ابوغریب و گوانتانامو و امثالهم قرار می دهند، یا با همین نگاه وضعیت عملی برخی کشورهای دیگر را هدف قرار می دهند.
طبیعتاً تلاش های این افراد یا گروه ها بیشتر جنبه واکنشی به اقدام های بین المللی پیدا می کند و گاه متاسفانه خیلی سطحی و شعاری نیز نمود می یابد که خود اثر عکس شعارهای مطروحه را در بر دارد. و اما فعالانی نیز هستند که مبتنی بر نگرش دینی تلاش می کنند تا در چنین مناسبت هایی، مبانی فکری حقوق بشر در جهان معاصر را مورد نقد و ارزیابی قرار دهند و مثلاً هر سال در قبال حداقل شعار مطروحه از سوی سازمان ملل، دیدگاه فکری درست را بیان دارند و اجازه ندهند که تفسیرهای غربی معیار شناخت حقوق بشر یا محور عمل قرار گیرد. طبیعتاً فعالان رویکرد سوم باید از متانت فکری و عملی لازم برخوردار باشند و بدون جو زدگی و یا شعارگرایی سطحی، اندیشه های مشکل ساز در جهان معاصر در زمینه حقوق بشر را واکاوی علمی و فنی کنند و مبتنی بر چنین فرآیندی روشن سازند که اندیشه نادرست چه مشکلات عملی نیز ببار آورده است. امسال شعار سازمان ملل برای بزرگداشت روز جهانی حقوق بشر، حق مشارکت عمومی و شناسایی چند صدایی و تنوع آرا و نظرها در جامعه است.
این شعار به طور قطع توسط فرهنگ های مختلف مورد استقبال قرار دارد. اما از کلیات که بگذریم، بحث های نظری عمیقی را می توان مطرح کرد که هم در مورد تنوع آرا و نظرها در جامعه و هم در مورد حق مشارکت عمومی. اندیشه اسلامی نسبی گرایی در حوزه گزاره های اخلاقی و انسانی که غرب به طور دایم به آن دامن می زند را بر نمی تابد و بر این باور نیست که می شود به نام چند صدایی و تنوع آرا، هر فکر منحرف و غلطی را ترویج داد و زمینه انحراف و سقوط انسان ها را فراهم ساخت و آن وقت به فکر چاره بود که مثلاً چه کنیم که این همه ایدز ناشی از روابط جنسی آزاد گسترش یافته است یا چه کنیم که این همه سقط جنین ناشی از روابط نامشروع گسترش یافته است. طبیعی است اگر اندیشه ای که مروج روابط نامشروع بوده میدان عمل گسترده ای نمی یافت، این همه آثار مخرب برای جامعه بشری درست نمی کرد. در حیطه حق مشارکت عمومی نیز اندیشه اسلامی قایل به آن است که جامعه را باید پاک ترین و سالم ترین و داناترین انسان ها اداره کنند و مبنای مشروعیت را نه فقط هیجانات و احساسات عمومی، بلکه وجود معیارهای دقیق اخلاقی و علمی مصرح در موازین الهی شکل می دهند. بر این اساس نمی توان به نام مشارکت عمومی زمینه حاکمیت افراد فاسد الاخلاق یا بی اطلاع به موازین و هنجارهای کامل اداره جامعه بشری را فراهم آورد. در اندیشه اسلامی حاکمانی که فاسدالاخلاق و فاقد شرایط دقیق حکمرانی هستند، طاغوت یا غاصب حاکمیت محسوب می شوند. در اندیشه اسلامی مشارکت عمومی فقط به رأی دادن و مشارکت در انتخابات محدود نمی شود، بلکه شهروندان، حق نه، بلکه تکلیف دارند که به طوردایم امور مختلف جامعه را رصد کنند و ضمن اینکه خود بهترین عملکردها را ارایه می کنند، به امر به معروف و نهی از منکر در روابط بین خود با دیگران و یا در تعامل با صاحبان قدرت بپردازند. طبیعی است که این مشارکت بسیار مسئولانه تر و پیوسته تر است تا اینکه بگوییم شهروندان فقط حق رأی دارند و بعد که حاکمان سرکار آمدند، هر چه می خواهند انجام دهند، فقط کافی است اکثریت حزبی با آنها در پارلمان همراهی کند.
سخن آخر:
روز جهانی حقوق بشر نیز مثل روزهای دیگر سال که در تقویم مناسبت های ملی و جهانی ذکر شده اند، آمد و رفت. در هریک از مناسبت های ملی یا جهانی می توان تحرکی به فکر و اندیشه و عمل خود داد. حقوق بشر امروزه دغدغه همه ملت ها و انسان ها در سراسر جهان است و همفکری وسیعی بین ملت ها برای رفع تبعیض ها و بی عدالتی ها در سراسر جهان شکل گرفته است. در همین چارچوب است که امروزه اکثر ملت ها با مردم مظلوم فلسطین هم نوا هستند و یا شاهدیم که در نیویورک تظاهرات برای حمایت از شیعیان پاکستان برگزار می شود و یا در انگلیس مردم در حمایت از مردم بحرین شعار می دهند. این هم نوایی جهانی برای رفع ظلم ها را باید تقویت کرد و به طوردایم، فکر و اندیشه درست و جامع در زمینه حقوق انسانی راارایه کرد تا مخاطبان در سراسر جهان جذب رویکردهای فکری مناسب شوند. صرفنظر از ارایه فکر خوب، باید عمل و اجرای خوب را نیز به طوردایم نشان داد تا کارآمدی مدل اسلامی اداره جامعه از حیث رعایت حقوق انسان ها به خوبی دیده شود. هریک از این جورچین ها اگر نباشند، پیام ما تأثیرگذار نخواهد بود و مکاتب فکری رقیب، به خصوص لیبرالیسم به میدان داری خود ادامه خواهد داد.امید است همه ما به دردهای فراگیر معاصر بیشتر بیاندیشیم و برای رفع آنها در سطوح ملی و جهانی تلاش گسترده تری را معمول داریم.
آفرینش:آینده رشد منفی جمعیت ایران پیش از سال ۱۴۲۰
«آینده رشد منفی جمعیت ایران پیش از سال ۱۴۲۰»عنوان سرنمقاله روزنامه آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن میخوانید؛اخیرا سرپرست پژوهشکده آمار گفته است پیش بینی های جمعیتی نشان می دهند احتمال این که جمعیت ایران قبل از سال۱۴۲۰ با نرخ رشد منفی مواجه شود، بسیار بالا است. در این حال اگر نگاهی به این سناریو داشته باشیم ذکر چند نکته قابل تامل است:
نخست اینکه اگر به خطر رشد منفی جمعیت به عنوان معضلی بنگریم در واقع آمارهای کنونی نشان میدهد در حال حاضر متوسط اندازه خانوارهای کشور به کمتر از چهار نفر کاهش یافته، میزان سالانه تولد ها به ۱٣ میلیون نفر موالید رسیده است و سرشماری سال ۱٣۹۰ نشان می دهد که میانگین سن در نخستین ازدواج برای مردان ۲۶ و برای زنان ۲٣ سال است. حتی بر اساس برخی دیگر از سناریوهای رشد جمعیتی سازمان ملل متحد در سال ۲۰۱۰ منتشر کرده است اگر ایران به همین صورت به ادامه جایگزینی جمعیتی بپردازد در ٨۰ سال آینده جمعیت ٣۱ میلیونی را تجربه خواهد کرد. اکنون نیز نرخ رشد جمعیت ایران نسبت به سایر کشورهای خاورمیانه پایینتر و به نرخ رشد کشورهای پیشرفته نزدیک شده است.
دوم اینکه اگر به آمارها توجه کنیم رشد جمعیت ایران براساس نتایج سرشماری سال ۱٣۹۰ به ۱.٣ درصد رسیده که به میانگین رشد جمعیت جهان در سال ۲۰۱۱ میلادی نزدیک شده است. دراین حال اگر به پیامدهای سیاسی اقتصادی و امنیت فرهنگی و اجتماعی کاهش رشد عمده جمعیت نگاهی داشته باشیم بی شک کاهش عمده جمعیت در هر کشوری خطرات گوناگون و چند بعدی داشته و بر قدرت ژئوپلتیک سیاسی و همچنین قدرت اقتصادی و ملی و همچنین تواناییهای اجتماعی و فرهنگی هر کشوری تاثیر گذار است . در همین راستا است که کشورهایی همچون روسیه که با خطر کاهش عمده جمعیت روبرو هستند برنامه های گوناگونی را برای مقابله با این امر در نظر دارند. در کشور ما نیز خطراتی مانند کاهش نرخ رشد جمعیت، به مثابه کاهش تولید و افزایش سالمندان را دید. چنانچه اکنون نیز ایران جزو ۱۰ کشوری است که به سرعت به سمت کهن سالی در حال حرکت هستند.
سوم اینکه اگر نگاهی به علل و بسترهای ایجاد کننده خطر کاهش عمده جمعیت و یا رشد منفی جمعیت در هر کشوری نظری داشته باشیم باید گفت این امر علل گوناگون اقتصادی اجتماعی فرهنگی و ... داشته و اگر قرار است برنامه ای کوتاه مدت و میان مدت برای مقابله با رشد منفی جمعیت در کشورمان به اجرا گذاریم بیش از هر زمانی باید به علل کاهش رشد جمعیت در کشور توجه کرد .
در این حال باید توجه داشت که افزایش رشد جمعیت بسیار زمانبر است و در هر برنامه ریزی باید به بسترهای موجود برای تشویق جوانان به عدم ازدواج و یا علل تاخیر در آن نیز توجه کرد.
یعنی آیا می توان گفت تا زمانی که شرایط ایجاد شغل و بار مالی زوج های جوان فراهم نگردد آنان در اندیشه ازدواج باشند؟ و یا اینکه با چه پتانسیلی خانواده ای که به سختی قادر به تامین نیازهای مالی خویش است در اندیشه فرزند آوری بیشتری باشد؟ در کنار این پرسشها، پرسش دیگری نیز و جود دارد که در هر برنامه ریزی برای افزایش رشد جمعیت باید لحاظ گردد تا کشور به رشد مناسبی از جمعیت برسد.
مردم سالاری:
حق با آقای حاجیبابایی است
حق با آقای حاجیبابایی است
نویسنده : محمد حسین روانبخش
پس از فاجعه آتشسوزی در مدرسه شینآباد پیرانشهر، این توقع از طرف بسیاری از مردم و صاحب نظران وجود داشت که وزیر آموزش و پرورش استعفا دهد اما آقای حاجی بابایی تا بحال حاضر نشده چنین کند. حق با طرفداران استعفا است یا با حاجیبابایی؟ به نظر من – و با پوزش از خانوادههایی که عزیزانشان در این فاجعه آسیب دیدهاند – حق با آقای حاجیبابایی است! استعفای بالاترین مقام مسوول، بعد از بروز فجایعی از این دست مربوط به کشور ما نیست و اگر در کشورهای دیگر از این کارها میکنند، قاعده کار در کشور ما چنین نیست و بر اساس آن هم نباید از حاجیبابایی خواست که رفتاری خلاف قاعده و استثنایی داشته باشد واستعفا دهد . برای اینکه موضوع را دقیقتر توصیف کرده باشم، بگذارید یکبار دیگر مواردی مشابه یا غیرمشابه را بازخوانی کنیم:
۱- فاجعه کهریزک در سال ۱٣٨٨، بر اساس گزارشهای رسمی به شهادت سه جوان بی گناه انجامید . بعد از آن اتفاق، اگر چه موضوع قضایی شد و پرونده ای تشکیل شد، اما کسی استعفا نداد و متاسفانه بعد از مدتی یکی از متهمین، رئیس یکی از بزرگترین مراکز اقتصادی کشور شد و حتی مجلس هم نتوانست او را پایین بکشد!
۲- بعد از درگذشت ستار بهشتی در بازداشتگاه نیروی انتظامی، علاءالدین بروجردی رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس اعلام کرد که آثار ضرب و شتم روی بدن این وبلاگنویس وجود نداشته است، در حالی که همان روز سخنگوی قوه قضائیه آثار ضرب و شتم را تائید کرد، اما کسی به روی برادر علاء الدین بروجردی نیاورد! وقتی کسی که در زمان مسوولیتش فاجعه کشتار اعضای کنسولگری ایران در هرات و خبرنگار ایرنا به دست طالبان رخ داده، این روزها رئیس کمیسیون امنیت ملی میشود، چنین اظهار نظری،هرگز نمیتواند خدای ناکرده به استعفای وی منجر شود !
٣- بارها اعلام شده که جادههای کشور در یکسال بیش از خسارتبارترین زلزلههای کشور کشته دارد، این موضوع گاهی چنان داغ میشود که ظرف ۴٨ ساعت، پنج اتوبوس در جادههای کشور تصادف میکند که در یک فقره آن ۲۶ دانشآموز کاروان راهیان نور کشته شدند. سقوط هواپیماها و حوادث قطار هم در این سالها عزیزانی را از خانوادههایشان گرفته است . آیا وزیر استعفا داد؟ عذرخواهی کرد ؟نخیر، وزیر راه به پاس تواناییهای منحصر به فردش این روزها سرپرستی یک وزارتخانه دیگر را هم دارد!
۴- تابستان گذشته یکباره موج گرانی سراسر کشور را فرا گرفت، از جمله قیمت ارز در کشور دو برابر شد . در آن روزها محمود احمدی نژاد فارغ از هر دغدغه با همراهان بسیار که بعضی از آنها اعضای خانواده دولتمردان بودند به نیویورک تشریف برد . بعد هم که آمد البته اتفاقی نیفتاد. وزیر اقتصاد و رئیس کل بانک مرکزی سفت و محکم سر جایشان نشستهاند و خدای ناکرده به استعفا و عذرخواهی و ... فکر هم نکردند. بعد از مدتی هم مردم به قیمتهای جدید عادت کردند و صدا و سیما هم با افتخار اعلام کرد که مثلا دلار که ۱۰۰ درصد گران شده بود، ۲ درصد ارزان شد!
۵- اولین باری که احمدینژاد به نیویورک رفت خدمت آیت الله جوادی آملی رسید و آن حرفهای تاریخی معروف بههاله نور را زد. پس از پخش فیلم آن دیدار، غلامحسین الهام وجود دوربین و فیلمبردار را در جلسه آیتالله جوادی و احمدینژاد تکذیب کرد! کسی نه تنها بابت آن حرفها عذرخواهی نکرد، بلکه در ایام انتخابات سال ۱٣٨٨ بعضی غیورمردان به آیتالله جوادی آملی بابت عدم تکذیب آن فیلم تعرض هم کردند!
۶- برادر اسفندیار رحیم مشایی یار نزدیک محمود احمدی نژاد با گفتار و رفتارهای خود،داستانهای زیادی برای کشور درست کرده است که یکی از عجیبترین و اعتراض برانگیزترین این رفتارها، اهانت به ساحت مقدس قرآن کریم در همایش آبان ۱٣٨۷ سازمان گردشگری و میراث فرهنگی تحت نظر اسفندیار رحیم مشایی بود. پس از انتشار این خبر، آیتالله لطفالله صافی گلپایگانی یکی از مراجع عظام تقلید، «اهانت» به ساحت مقدس قرآن کریم در همایش سازمان گردشگری و میراث فرهنگی را به شدت محکوم کرد و با تسلیت این «مصیبت» به حضرت ولیعصر(عج) و همه علاقمندان دین و اسلام و کشور و نظام، هشدار داد «کسی که مسوول این سازمان است صلاحیت ندارد در این جایگاه باشد». نتیجه چه شد ؟ عذرخواهی؟ خدای ناکرده استعفا؟ نخیر، رحیم مشایی الان علاوه بر مشاغل حساس دولتی، پدر معنوی سازمان میراث فرهنگی است !زمان آقای خاتمی هم که نیست تا انتظار داشته باشیم به بهانه «سوت و کف» کفنپوشها به خیابان بیایند!
احتمالا بس است! برای اینکه نشان دهیم آقای حاجیبابایی حق دارند همین نمونهها کفایت میکند. وی سالها در نوبت مانده و کلی تلاش کرده تا وزیر شده و قرار نیست به این راحتی استعفا دهد، مثل بقیه مسوولان ! در این گونه حوادث در کشور ما مقصر معمولا فوت میکند اما این بار فقط نوگلهایی از میان ما رخت بربستهاند که نمیتوان مقصرشان دانست، اما بازهم باید گفت: آقای حاجیبابایی، سفت و محکم روی صندلیات بنشین و خدای ناکرده خودت را ناراحت نکن. تو هیچ فرقی با بقیه نداری!
دنیای اقتصاد:«غالیان» سیاست و «کاسبان» حیثیت!
«غالیان سیاست و کاسبان حیثیت!»عنوان سرمقاله روزامه ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی که در ان میخوانید؛
می گویند:شاه عباس به جهت تنبیه متملقان درباری،امر کرد در مجلس سر قلیان هارا به جای تنباکو از سر گین الاغ پرساخته و آتش روی آنها قرار دهند. پس از آن که درباریان مشغول پک زدن به قلیانها شدند،شاه عباس گاه و بیگاه میگفت:این تنباکوها را حاکم همدان برای من فرستاده است کیفیت آن چگونه است و در باریان حاضر در حالی که به شدت سرفه میکردند در پاسخ به لحنی چاپلوسانه جواب میدادند:قربان این تنباکو فوق العاده عالی است و خوش عطر و بو است و در جهان بهتر از آن پیدا نمیشود.
یکی از آفات مهم جوامعی چون ایران رواج فرهنگ اغراق گویی وتملق و چاپلوسی است. غلو و اغراق گویی ریشه تاریخی و مذهبی دارد و کسانی که گرفتار اخلاق اغراق گویی در خصوص ائمه معصوم علیهم السلام شدند به غالیان شهرت یافتند. مسئله غلو درباره پیشوایان یکی از مهمترین چشمههای انحراف است به همین دلیل اسلام درباره غلات سخت گیری شدید کرده تا جایی که در کتب عقایدوفقه غلات از بدترین کفار معرفی شده اند.غلو در دین باعث رویگردانی بسیاری از اصل دین و بد بینی آنان میشود مثلاً غلو مسیحیان در حق عیسی سبب گریختن فر هیختگان و مردم از دین مسیح و انکار رسالت گردید زیرا آنان به فطرت صاف خود دریافته اند که ایمان به الوهیت بشری ازسخافت برخوردار است از این رو کفر را بر این سخافت ترجیح دادند و خود را به رنج نیفکندند تا مگر خرافات را از حقیقت دین جدا سازند.
دین اسلام نیز دچار این افت خطرناک گردید پس از رحلت پیامبر اکرم (ص)اولین سخنان غلو آمیز راجع به آن حضرت آغاز گردید در دورههای مختلف گروههایی در میان مسلمانان ظهور کرد و تفکرات غالیانه ای راتبلیغ نمودند تلاش عمده این گروهها امتیاز فوق بشری بخشیدن به شخصیتها و رهبران سیاسی و دینی بود. در روزگار کنونی رفتار غالیانه و غلو گونه هم در حوزه مسایل سیاسی و هم دیگر مسایل رواج دارد به عبارتی ساحت سیاست ایران درگیر فرهنگ غلو میباشد.
خداپنداری معصوم و معصوم انگاری ولی فقیه دو نمونه بارز فرهنگ غلو بحساب میآیند.آنکه تلاش میکند ولی فقیه را تا جایگاه معصوم ارتقاء دهد و مقامش را همسان مقام معصوم قرار دهد در حقیقت گرفتار غلو در رفتار میباشد. این شکل از تعریف و تمجید نه ثناکه مصداق اغرق گویی است وموجب تنزل منزلت و دوری مردم خواهد شد.
خوشبختانه همواره این رفتار مورد نهی و نکوهش امام(ره) و مقام معظم رهبری بوده است بسیاری به یاد دارند که وقتی مرحوم فخرالدین حجازی در حین سخنرانی در محضر امام خمینی اقدام به تعریف و تمجید آنچنانی کرد چطور با تذکر جدی و عتاب آلود امام روبرو شدند و یا نهی ازاوصاف مبالغه آمیز به کرات در بیانات رهبری معظم آورده شده است اما گویا عده ای برای خود رسالت اغراق گویی قایل هستند. هفته گذشته وقتی مردم از تلویزیون کلام یکی از مقامات عالی کشور را شنیدند که افتتاح پروژه را با نام خداوند متعال ومقام معظم رهبری و رئیس جمهور انجام دادند به خود لرزیدند و به خدا پناه بردند.
مع الاسف اغراق گویی و افراط در تمجید و تعریف از خودیها و همراهان و هم حزبیها و افراط در دشمنی و دشنام گویی به رقیبان و مخالفان به ویروس فراگیر فرهنگ سیاسی تبدیل شده است دوستان را با شأن معصومانه یاد میکنند و رقیبان را با وصف کفر تعریف مینمایند.عده ای با غلو گویی در حق برخی مسئولان نردبان محبوبیت میسازند و شانس برخور داری از مواهب خلق میکنند.
از سویی با افراط در دشمنی با رقیبان آنان را مسئول گناه اول و آخر آدمی برمی شمرند تلاش میکنند تا از حیثیت دیگران برای خود نمدی دوخته وکاسبی نمایند با پاک کن اغراق گویی در حق دوستان، تمام تقصیرات آنان را پاک مینمایند وقلم عفومی گیرند و آنان را مستحق هیچگونه تنبیه و تذکری نمیبینند و با افراط در دشمنی کاه رقیبان را کوه میسازند و صغیره آنان را کبیره و به گناه نکرده محکومشان میکنند با بازی با حیثیت دیگران برای خود حیثیت کاسبی میکنند و با اغراق در ذکراوصاف نان و نام قرض میگیرند.
وقتی پیرامون خود نیک مینگریم و گرد و غبار اغراق گویی و تفریط در حق همدیگر را مشاهده میکنیم و مشاهده میکنیم که چگونه منبرها و تلویزیون و روزنامهها و محاوره عموم همه و همه درگیر افراط و تفریط در تعریف و بدگویی میباشند آنگاه فریاد بر میآوریم که نهضت ضد غالیان سیاست و کاسبان حیثیت لازم است. همه باید نسبت به این بد مستیها برآشوبند و فریاد برآورند و جامعه را به اعتدال و میانه روی رهنمون سازند.
دنیای اقتصاد:آیا در آینده شاهد افول غرب خواهیم بود؟
«آیا در آینده شاهد افول غرب خواهیم بود؟»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکترجعفر خیرخواهان است که در آن میخوانید؛آیا جهان غرب پیشتازی در عرصه اقتصادی و نوآوری را به شرق واگذار خواهد کرد؟ آیا نوبت رنسانس و نوزایی فکری و اندیشهای آسیاییها فرا رسیده است؟
اگر به نرخ رشد بالای اقتصادی در شرق و جنوب آسیا و برآمدن قدرتهای نوظهوری مثل چین و هند نگاه کنیم، پاسخ به این پرسش مثبت به نظر میرسد. اما اگر به رتبهبندی دانشگاههای جهان که با عنوان «آموزش عالی تایمز» منتشر میشود، نگاهی بیندازیم شاید به نتیجه دیگری برسیم. این رتبهبندی به هیچ وجه نشان نمیدهد که غرب در حال عقبنشینی است، بلکه برعکس در اوج قرار دارد. برای مثال از ده دانشگاه برتر جهان، ۷ دانشگاه آمریکایی و ٣ دانشگاه انگلیسی هستند. در بین ۱۰۰ دانشگاه برتر جهان، نیمی در کشور آمریکا، یکچهارم در اروپای قارهای و حدود یک پنجم در انگلستان، کانادا و استرالیا قرار دارند. به طور خلاصه جهان غرب ٨۹ درصد از ۱۰۰ دانشگاه برتر جهان را در اختیار دارد؛ در حالی که سهم آسیا تنها ۱۱ درصد است.
این رتبهبندی را موسسه علمی پژوهشی تامسون رویترز تهیه میکند و تنها معیار جهانی عملکرد دانشگاهها است که دانشگاههای درجه یک جهانی بر اساس تمام ماموریتهای اصلی یک دانشگاه (محیط آموزشی، پژوهش و تولید مقالات مورد استناد، انتقال دانش، نوآوری و درآمد از صنعت و چشمانداز و اعتبار بینالمللی از حیث کادر هیات علمی و دانشجویان) مورد ارزیابی و قضاوت قرار میگیرند.
به این منظور سیزده نماگر عملکردی به کار میرود تا جامعترین و متوازنترین مقایسهها ارائه شود که مورد اعتماد دانشجویان، هیات علمی، مدیران دانشگاه و صنعت و دولت است. انتشار این رتبهبندیها هر ساله یک رویداد بزرگ برای دانشگاهها و نیز اساتید و دانشجویانی است که در جستوجوی انتخاب دانشگاهی برای کار و تحصیل هستند.
در بین ۱۰۰ دانشگاه برتر جهان، هیچ دانشگاهی از هند و دیگر کشورهای مهم آسیایی مثل اندونزی، تایلند و فیلیپین حضور ندارد. در بین ۲۰۰ دانشگاه برتر تنها یک دانشگاه تایوانی حضور دارد و اگر چه کره جنوبی سه دانشگاه و هنگکنگ و سنگاپور هر کدام دو نماینده در بین ۱۰۰ دانشگاه برتر دارند، این تعداد به حدی نیست که نشانه جابهجایی قدرت به سمت شرق باشد. به واقع اگر بخواهیم از خیزش قارهای سخن بگوییم درستتر این است این خیزش را به اروپا نسبت دهیم. برای مثال اگر دانشگاههای چهار کشور سوئد، سوئیس، بلژیک و هلند را که روی هم رفته ۴۵ میلیون نفر جمعیت دارند با هم جمع کنیم، بیشتر از تعداد دانشگاههای کل آسیا در بین ۱۰۰ دانشگاه برتر است. تعداد دانشگاههای کشور کوچک هلند به تنهایی بیش از مجموع چین و ژاپن در بین ۱۰۰ دانشگاه برتر جهان است، در حالی که فرانسه و آلمان با همدیگر هشت دانشگاه در فهرست ۱۰۰ برتر دارند؛ در مقایسه با آنها چین و ژاپن روی هم رفته تنها چهار دانشگاه دارند. حتی انگلستان نیز بهانهای برای خوشحالی دارد؛ چراکه ده درصد از ۱۰۰ جایگاه برتر را به خود اختصاص داده است که دقیقا یکی کمتر از کل آسیا است.
پس اگر دانشگاههای معتبر و درجه یک را مرکز تولید پژوهش و خلق و پشتیبانی از اندیشهها و ایدههای نو و ارزشمند بدانیم که ثروت اصلی برای هر کشوری محسوب میشوند، هنوز خورشید قدرت اقتصادی و فرهنگی در غرب غروب نکرده است.
در این میان کشور در حال توسعه ترکیه توانسته است شگفتیساز شود و چهار دانشگاه در بین ٣۰۰ دانشگاه برتر جهان داشته باشد. کشور بزرگ هندوستان در بین ۴۰۰ دانشگاه برتر جهان تنها سه دانشگاه دارد. عربستان و ایران نیز هر کدام تنها با یک دانشگاه، (دانشگاه ملک عبدالعزیز و دانشگاه صنعتی شریف) در بین دانشگاههای از رتبه ٣۰۰ تا ٣۵۰ قرار گرفتند.
در جهان رقابتی و متکی به دانشهای پیچیده، آینده کشورها را وضعیت دانشگاهها رقم میزند. پس نتایج این رتبهبندی هشداری برای برنامهریزان کشورهایی است که در انتهای جدول قرار دارند تا سیاستهای ملی را به گونهای تعیین کنند که در خدمت پیشرفت علمی دانشگاهها باشد.
از جمله عوامل مهم پیشرفت دانشگاهها میتوان به اینها اشاره کرد: حضور در عرصه علم و دانش جهانی و برقراری ارتباط و تبادل بیشتر علمی با سایر دانشگاههای جهان و جذب و استخدام اساتید توانمند و برگزاری همایشهای علمی بینالمللی.
مقایسه فعالیتهای هر دانشگاه با دانشگاههای رقیب و همرتبه در سایر کشورها و الگوگیری از دانشگاههای معتبر و در کلاس جهانی؛ همان گونه که دانشگاه صنعتی شریف با الگوگیری از دانشگاه معتبر MIT تاسیس شد و بنا بود شاخهای از آن دانشگاه در ایران باشد. کاری که برخی کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس مدتی است شروع کردهاند و دانش و سازوکار مدیریت و تامین منابع مالی دانشگاه مادر را نیز به داخل منتقل میکنند. افزایش سهم بودجههای پژوهشی در تولید ناخالص داخلی و هدایت بخش اعظم آن به پروژههای دانشگاهی و حمایت از حقوق مالکیت فکری برای تشویق به اختراعات و نوآوری در دانشگاهها؛ و سرانجام مصون نگه داشتن دانشگاه از مداخلات سیاسی و هدایت دانشگاهها به سمتی که محلی برای حل مشکلات جامعه باشند.
هران امروز:چرا بیداری اسلامی؟
«چرا بیداری اسلامی؟»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم حشمتالله فلاحتپیشه است که در آن میخوانید؛سخنان اخیرمقام معظم رهبری و تاکید بر «بیداری اسلامی» در توصیف ماهیت انقلابهای اخیر کشورهای عربی را میتوان مسئلهای استراتژیک در تحولات امروز خاورمیانه دانست. مقام معظم رهبری در سخنانشان فرمودند هرنام دیگری غیر از اسلامی که به بیداری جوانان مسلمان کشورهای عرب نسبت داده شود به معنای فرستادن این موج مبارک به سمت مثلث غرب استعماری،عرب ارتجاعی و اسرائیل صهیونیستی است. اختلافات زیادی در نامگذاری این انقلابها در داخل و به ویژه در خارج از کشور وجود دارد.
گروهی آن را بیداری اسلامی، گروهی بهار عربی و برخی دیگر آن را بیداری انسانی مینامند. دردنیای غرب و حتی در کشور خودمان برخی آگاهانه و برخی دیگر نا آگاهانه در این زمینه تلاشهایی انجام دادهاند. آنها در واقع سعی میکنند روح سکولاریسم رادر کالبد رفتارهای دینی مسلمانان بدمند. پیشینه این اختلافها را میتوان به سال ۱۹۹۴ که ساموئل هانتینگتون موضوع جنگ تمدنها را مطرح کرد نسبت داد.
هانتینگتون در فضای بعد از جنگ جهانی دوم و بعد از جنگ سرد که غرب پیروز میدان مبارزه بود موضوع جنگ تمدنها را مطرح کرد. او نزدیکترین جنگ تمدن را جنگ میان دنیای غرب با تمدن اسلامی میدانست و هشدار داد که اسلام به عنوان پویاترین تمدن سیاسی در شرایط کنونی این امکان را داراست که به وحدت برسد. وی راه مبارزه با این وحدت را مقابله با اصول وحدت بخش دانست. وی تلویحا به آمریکا و دنیای غرب اعلام کرد که باید تلاش کنند تا مسلمانان به این مفاهیم وحدت بخش نرسند زیرا اسلام تنها دینی است که بعد از جنگهای پانصدساله مفهومی سکولاریسم پابرجامانده است و ضمنا از این امکان سیاسی برخورداراست که به بسیج سیاسی مردم بپردازد. وی از استراتژیستهای آمریکایی خواسته است تا برای اینکه بر اریکه قدرت باقی بمانند در دنیای اسلام و میان مسلمانان در زمینه مفهومی تفرقه ایجاد کنند که آمریکاییها به خوبی از گفتههای او استفاده کردند شاهد این ادعا مفهوم دموکراسی خواهی است که در دو سال اخیر به جنگ شیعه و سنی بدل شده است. گواه دیگر آن حذف واژه اسلامی از انقلابهای اخیری است که در کشورهای عربی شکل گرفته است.
تحولات اخیر خاورمیانه را میتوان از دو بعد مورد بررسی قرارداد: ۱ - بعد راهبردی ۲ - بعد سیاسی. دربعد راهبردی میتوان به مقابله با رژیم صهیونیستی و توجه به راهبردهای منطقهای در مقابل راهبردهای فرامنطقهای اشاره کرد. در این بعد دنیای غرب با تفرقهافکنی مفاهیمی چون شیعه و سنی کردن، عربی و عجمیکردن و... تفرقههایی بین مسلمانان ایجاد میکنند. در بعد سیاسی هم موضوع دموکراسی خواهی رادر قالب قومی و مذهبی به عنوان مانعی در ایجاد وحدت در اسلام پیگیری میکنند.
مسلمان با اقداماتی میتوانند با فعالیتهای دنیای غرب مقابله کنند، یکی از آنها مفهوم بیداری اسلامی است که هم توطئه دوگانه دنیای غرب را خنثی میکند و هم میتواند وحدت مورد نیاز در حوزه راهبردی و سیاسی را با یکدیگر تلفیق کند. البته باید تلاش شود که مفاهیم سیاسی و دموکراسی در قالب مفاهیم اسلامی یا مفاهیم وحدت بخش سیاسی درآید تا هم وحدت راهبردی فراهم شود و هم اینگونه دموکراسی حاصل از بیداری اسلامی به تقویت راهبردی دنیای اسلام منجرشود. در حال حاضر از هرصد گلولهای که در دنیا شلیک میشود نود و هشت گلوله آن برسینه مسلمانان مینشیند و این به معنای آن است که غربیها در اجرای گفتههای هانتینگتون تردیدی به خود راه ندادهاند.
حمایت:حقوق بشر و دردهای فراگیر انسانی
«حقوق بشر و دردهای فراگیر انسانی»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن میخوانید؛روز دهم دسامبر برابر با بیستم آذر ماه، در تقویم مناسبت های بین المللی، سالهاست که با عنوان روز جهانی حقوق بشر نامگذاری شده است. در سطح بین المللی معمولاً نامگذاری روزها با توجه به یک رویداد مهم بینالمللی یا تصویب یک سند بینالمللی انجام می شود. بر همین مبنا سازمان ملل روزی که اعلامیه جهانی حقوق بشر در مجمع عمومی سازمان ملل در سال ۱۹۴٨ به تصویب کشورهای مختلف وقت جهان رسید را به عنوان روز جهانی حقوق بشر تعیین کرده و هر ساله در سراسر جهان از سوی نهادهای دولتی و غیردولتی گرامی داشته می شود.
گرامیداشت این روز، البته با نگاههای مختلفی صورت می گیرد و صداهای متنوعی از سراسر جهان پژواک مییابد.برخی فقط به تعریف و تمجید از تصویب یک سری اسناد بینالمللی حقوق بشر از جمله اعلامیه جهانی بسنده میکنند و با ایجاد فضایی رمانتیک از همه میخواهند که استانداردهای بینالمللی را رعایت کنند برخی یک گام فراتر میگذارند و به بهانه این روز تنشها و مشکلات فراروی جامعه بینالمللی و وضعیت عملی اجرای استانداردهای بینالمللی حقوق بشر را نیز مورد بحث قرار میدهند و مثلاً روشن میسازند که اگرچه در اسناد بینالمللی حرفهای قشنگ و زیبا در مورد حقوق بشر زده شده، مثلاً اینکه همه حق حیات دارند، هیچکس را نباید خودسرانه بازداشت کرد، حریم خصوصی افراد باید محترم شمرده شود و... ولی این گزاره های زیبا از حیث عملی در کمتر کشور جهان به خوبی رعایت می شود و چه بسا در برخی از این موارد مدعیان حقوق بشر در سطح جهانی ازجمله ناقضترینها هستند. به هر صورت، این نگاه برای بزرگداشت روز جهانی حقوق بشر نیز نمود عینی حتی در خود کشورهای غربی دارد و بسیاری از فعالان حقوق بشر و حامیان صلح با چنین رویکردی از فرصت روز جهانی حقوق بشر بهره مند می شوند. نگاه سومی که یک گام فراتر از دو گروه قبلی میگذارد، بر این باور است که بزرگداشت روز جهانی حقوق بشر، فرصتی است تا صرفنظر از طرح برخی تنشهای عملی فراروی اجرای استانداردهای بینالمللی حقوق بشر، برخی نقدهای هنجاری بر معیارهای موجود بینالمللی در زمینه حقوق بشر نیز مطرح شود. به عبارت دیگر، این نگاه یادآور میشود که نباید فقط به روبناها و اقدام های سطحی در چنین روزهایی بسنده کرد بلکه باید اندیشه مخاطبان را متوجه مسایل عمیق تری کرد، ازجمله اینکه توجه کنند بسیاری از نارسایی های موجود جهانی در زمینه حقوق بشر فقط به عرصه عمل از قبیل سوءاستفاده ابزاری برخی دولت ها و یا عدم پایبندی صاحبان قدرت به رعایت حقوق انسانی و یا سیاسی کاری و امثالهم مربوط نمی شود، بلکه برخی از همین پدیده های منفی عملی، ریشه در مشکلات هنجاری موجود دارند با این توضیح که مثلاً وقتی در ترسیم حقها و تکالیف بشر نگرش هستی شناسانه درستی نداشته باشیم و بشر را بدون مبدأ و معاد در نظر بگیریم، طبیعتاً در ورطه دیدگاه های تنگ و محدودی فرو خواهیم غلطید که بیشتر لذت گرایی و هوس بازی را معیار قرار داده و به نام حقوق انسانی، هوسها را پیگیری خواهیم کرد. حال آنکه ظرفیت ها و مسئولیت های بشر در نظام هستی بسیار فراتر از چنین نگاهی است. هم چنین وقتی در ترسیم حق ها و تکالیف انسانی مبتنی بر مبانی لیبرالیستی حرکت کنیم، ثمره آن این خواهد شد که خیلی از انحراف ها از قبیل هم جنس گرایی، سقط جنین، خودکشی و امثالهم را در قالب حق انسانی مطرح خواهیم کرد. چنان که برخی از دولت های غربی همین رویکرد را مرتباً دنبال می کنند. در عرصه حقوق زن یا حقوق کودک یا نظام عدالت کیفری نیز نگرش لیبرالیستی باعث ده ها انحراف در جامعه بشری شده که در مجموع، تا برای این انحراف های فکری چاره اندیشی نشود و هنجارهای مناسب در سطح جهانی تدوین نشوند، مشکلات بشر نه تنها پایان نخواهد یافت بلکه روز به روز توسعه پیدا خواهد کرد. به هر صورت، دیدگاه سوم مورد اشاره، بزرگداشت روز جهانی حقوق بشر را فرصتی می یابد که سطح بحث های مربوط به حقوق انسانی را عمیق تر کند.
در جامعه ما در ظاهر هر یک از سه دیدگاه بیان شده در پیش، در قبال روز جهانی حقوق بشر قایلان و طرفدارانی دارد. مثلاً برخی از روشنفکران سکولار و یا فعالان مدنی ایرانی، مجذوب اندیشه غرب که اغلب آنها این روزها مقیم غرب نیز شده اند، رویکردشان بر این است که در چنین مناسبت هایی فقط تعریف و تمجید از استانداردهای موجود بین المللی و تفاسیر غربی بکنند و همگان را به رعایت آن تفاسیر دعوت کرده و یا ناقضان آن تفاسیر را لعن و نفرین کنند، در مقابل گروه مزبور، کم نیستند افراد یا گروه هایی در مراجع رسمی و میان مسئولان و یا در جامعه مدنی که در چنین مناسبت هایی بیشتر تمرکز را بر نقد مشکلات عملی جهان و یادآوری سیاسی کاری های غرب و برخوردهای گزینشی آن و اتفاقات ابوغریب و گوانتانامو و امثالهم قرار می دهند، یا با همین نگاه وضعیت عملی برخی کشورهای دیگر را هدف قرار می دهند.
طبیعتاً تلاش های این افراد یا گروه ها بیشتر جنبه واکنشی به اقدام های بین المللی پیدا می کند و گاه متاسفانه خیلی سطحی و شعاری نیز نمود می یابد که خود اثر عکس شعارهای مطروحه را در بر دارد. و اما فعالانی نیز هستند که مبتنی بر نگرش دینی تلاش می کنند تا در چنین مناسبت هایی، مبانی فکری حقوق بشر در جهان معاصر را مورد نقد و ارزیابی قرار دهند و مثلاً هر سال در قبال حداقل شعار مطروحه از سوی سازمان ملل، دیدگاه فکری درست را بیان دارند و اجازه ندهند که تفسیرهای غربی معیار شناخت حقوق بشر یا محور عمل قرار گیرد. طبیعتاً فعالان رویکرد سوم باید از متانت فکری و عملی لازم برخوردار باشند و بدون جو زدگی و یا شعارگرایی سطحی، اندیشه های مشکل ساز در جهان معاصر در زمینه حقوق بشر را واکاوی علمی و فنی کنند و مبتنی بر چنین فرآیندی روشن سازند که اندیشه نادرست چه مشکلات عملی نیز ببار آورده است. امسال شعار سازمان ملل برای بزرگداشت روز جهانی حقوق بشر، حق مشارکت عمومی و شناسایی چند صدایی و تنوع آرا و نظرها در جامعه است.
این شعار به طور قطع توسط فرهنگ های مختلف مورد استقبال قرار دارد. اما از کلیات که بگذریم، بحث های نظری عمیقی را می توان مطرح کرد که هم در مورد تنوع آرا و نظرها در جامعه و هم در مورد حق مشارکت عمومی. اندیشه اسلامی نسبی گرایی در حوزه گزاره های اخلاقی و انسانی که غرب به طور دایم به آن دامن می زند را بر نمی تابد و بر این باور نیست که می شود به نام چند صدایی و تنوع آرا، هر فکر منحرف و غلطی را ترویج داد و زمینه انحراف و سقوط انسان ها را فراهم ساخت و آن وقت به فکر چاره بود که مثلاً چه کنیم که این همه ایدز ناشی از روابط جنسی آزاد گسترش یافته است یا چه کنیم که این همه سقط جنین ناشی از روابط نامشروع گسترش یافته است. طبیعی است اگر اندیشه ای که مروج روابط نامشروع بوده میدان عمل گسترده ای نمی یافت، این همه آثار مخرب برای جامعه بشری درست نمی کرد. در حیطه حق مشارکت عمومی نیز اندیشه اسلامی قایل به آن است که جامعه را باید پاک ترین و سالم ترین و داناترین انسان ها اداره کنند و مبنای مشروعیت را نه فقط هیجانات و احساسات عمومی، بلکه وجود معیارهای دقیق اخلاقی و علمی مصرح در موازین الهی شکل می دهند. بر این اساس نمی توان به نام مشارکت عمومی زمینه حاکمیت افراد فاسد الاخلاق یا بی اطلاع به موازین و هنجارهای کامل اداره جامعه بشری را فراهم آورد. در اندیشه اسلامی حاکمانی که فاسدالاخلاق و فاقد شرایط دقیق حکمرانی هستند، طاغوت یا غاصب حاکمیت محسوب می شوند. در اندیشه اسلامی مشارکت عمومی فقط به رأی دادن و مشارکت در انتخابات محدود نمی شود، بلکه شهروندان، حق نه، بلکه تکلیف دارند که به طوردایم امور مختلف جامعه را رصد کنند و ضمن اینکه خود بهترین عملکردها را ارایه می کنند، به امر به معروف و نهی از منکر در روابط بین خود با دیگران و یا در تعامل با صاحبان قدرت بپردازند. طبیعی است که این مشارکت بسیار مسئولانه تر و پیوسته تر است تا اینکه بگوییم شهروندان فقط حق رأی دارند و بعد که حاکمان سرکار آمدند، هر چه می خواهند انجام دهند، فقط کافی است اکثریت حزبی با آنها در پارلمان همراهی کند.
سخن آخر:
روز جهانی حقوق بشر نیز مثل روزهای دیگر سال که در تقویم مناسبت های ملی و جهانی ذکر شده اند، آمد و رفت. در هریک از مناسبت های ملی یا جهانی می توان تحرکی به فکر و اندیشه و عمل خود داد. حقوق بشر امروزه دغدغه همه ملت ها و انسان ها در سراسر جهان است و همفکری وسیعی بین ملت ها برای رفع تبعیض ها و بی عدالتی ها در سراسر جهان شکل گرفته است. در همین چارچوب است که امروزه اکثر ملت ها با مردم مظلوم فلسطین هم نوا هستند و یا شاهدیم که در نیویورک تظاهرات برای حمایت از شیعیان پاکستان برگزار می شود و یا در انگلیس مردم در حمایت از مردم بحرین شعار می دهند. این هم نوایی جهانی برای رفع ظلم ها را باید تقویت کرد و به طوردایم، فکر و اندیشه درست و جامع در زمینه حقوق انسانی راارایه کرد تا مخاطبان در سراسر جهان جذب رویکردهای فکری مناسب شوند. صرفنظر از ارایه فکر خوب، باید عمل و اجرای خوب را نیز به طوردایم نشان داد تا کارآمدی مدل اسلامی اداره جامعه از حیث رعایت حقوق انسان ها به خوبی دیده شود. هریک از این جورچین ها اگر نباشند، پیام ما تأثیرگذار نخواهد بود و مکاتب فکری رقیب، به خصوص لیبرالیسم به میدان داری خود ادامه خواهد داد.امید است همه ما به دردهای فراگیر معاصر بیشتر بیاندیشیم و برای رفع آنها در سطوح ملی و جهانی تلاش گسترده تری را معمول داریم.
آفرینش:آینده رشد منفی جمعیت ایران پیش از سال ۱۴۲۰
«آینده رشد منفی جمعیت ایران پیش از سال ۱۴۲۰»عنوان سرنمقاله روزنامه آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن میخوانید؛اخیرا سرپرست پژوهشکده آمار گفته است پیش بینی های جمعیتی نشان می دهند احتمال این که جمعیت ایران قبل از سال۱۴۲۰ با نرخ رشد منفی مواجه شود، بسیار بالا است. در این حال اگر نگاهی به این سناریو داشته باشیم ذکر چند نکته قابل تامل است:
نخست اینکه اگر به خطر رشد منفی جمعیت به عنوان معضلی بنگریم در واقع آمارهای کنونی نشان میدهد در حال حاضر متوسط اندازه خانوارهای کشور به کمتر از چهار نفر کاهش یافته، میزان سالانه تولد ها به ۱٣ میلیون نفر موالید رسیده است و سرشماری سال ۱٣۹۰ نشان می دهد که میانگین سن در نخستین ازدواج برای مردان ۲۶ و برای زنان ۲٣ سال است. حتی بر اساس برخی دیگر از سناریوهای رشد جمعیتی سازمان ملل متحد در سال ۲۰۱۰ منتشر کرده است اگر ایران به همین صورت به ادامه جایگزینی جمعیتی بپردازد در ٨۰ سال آینده جمعیت ٣۱ میلیونی را تجربه خواهد کرد. اکنون نیز نرخ رشد جمعیت ایران نسبت به سایر کشورهای خاورمیانه پایینتر و به نرخ رشد کشورهای پیشرفته نزدیک شده است.
دوم اینکه اگر به آمارها توجه کنیم رشد جمعیت ایران براساس نتایج سرشماری سال ۱٣۹۰ به ۱.٣ درصد رسیده که به میانگین رشد جمعیت جهان در سال ۲۰۱۱ میلادی نزدیک شده است. دراین حال اگر به پیامدهای سیاسی اقتصادی و امنیت فرهنگی و اجتماعی کاهش رشد عمده جمعیت نگاهی داشته باشیم بی شک کاهش عمده جمعیت در هر کشوری خطرات گوناگون و چند بعدی داشته و بر قدرت ژئوپلتیک سیاسی و همچنین قدرت اقتصادی و ملی و همچنین تواناییهای اجتماعی و فرهنگی هر کشوری تاثیر گذار است . در همین راستا است که کشورهایی همچون روسیه که با خطر کاهش عمده جمعیت روبرو هستند برنامه های گوناگونی را برای مقابله با این امر در نظر دارند. در کشور ما نیز خطراتی مانند کاهش نرخ رشد جمعیت، به مثابه کاهش تولید و افزایش سالمندان را دید. چنانچه اکنون نیز ایران جزو ۱۰ کشوری است که به سرعت به سمت کهن سالی در حال حرکت هستند.
سوم اینکه اگر نگاهی به علل و بسترهای ایجاد کننده خطر کاهش عمده جمعیت و یا رشد منفی جمعیت در هر کشوری نظری داشته باشیم باید گفت این امر علل گوناگون اقتصادی اجتماعی فرهنگی و ... داشته و اگر قرار است برنامه ای کوتاه مدت و میان مدت برای مقابله با رشد منفی جمعیت در کشورمان به اجرا گذاریم بیش از هر زمانی باید به علل کاهش رشد جمعیت در کشور توجه کرد .
در این حال باید توجه داشت که افزایش رشد جمعیت بسیار زمانبر است و در هر برنامه ریزی باید به بسترهای موجود برای تشویق جوانان به عدم ازدواج و یا علل تاخیر در آن نیز توجه کرد.
یعنی آیا می توان گفت تا زمانی که شرایط ایجاد شغل و بار مالی زوج های جوان فراهم نگردد آنان در اندیشه ازدواج باشند؟ و یا اینکه با چه پتانسیلی خانواده ای که به سختی قادر به تامین نیازهای مالی خویش است در اندیشه فرزند آوری بیشتری باشد؟ در کنار این پرسشها، پرسش دیگری نیز و جود دارد که در هر برنامه ریزی برای افزایش رشد جمعیت باید لحاظ گردد تا کشور به رشد مناسبی از جمعیت برسد.
مردم سالاری:
حق با آقای حاجیبابایی است
نویسنده : محمد حسین روانبخش
پس از فاجعه آتشسوزی در مدرسه شینآباد پیرانشهر، این توقع از طرف بسیاری از مردم و صاحب نظران وجود داشت که وزیر آموزش و پرورش استعفا دهد اما آقای حاجی بابایی تا بحال حاضر نشده چنین کند. حق با طرفداران استعفا است یا با حاجیبابایی؟ به نظر من – و با پوزش از خانوادههایی که عزیزانشان در این فاجعه آسیب دیدهاند – حق با آقای حاجیبابایی است! استعفای بالاترین مقام مسوول، بعد از بروز فجایعی از این دست مربوط به کشور ما نیست و اگر در کشورهای دیگر از این کارها میکنند، قاعده کار در کشور ما چنین نیست و بر اساس آن هم نباید از حاجیبابایی خواست که رفتاری خلاف قاعده و استثنایی داشته باشد واستعفا دهد . برای اینکه موضوع را دقیقتر توصیف کرده باشم، بگذارید یکبار دیگر مواردی مشابه یا غیرمشابه را بازخوانی کنیم:
۱- فاجعه کهریزک در سال ۱٣٨٨، بر اساس گزارشهای رسمی به شهادت سه جوان بی گناه انجامید . بعد از آن اتفاق، اگر چه موضوع قضایی شد و پرونده ای تشکیل شد، اما کسی استعفا نداد و متاسفانه بعد از مدتی یکی از متهمین، رئیس یکی از بزرگترین مراکز اقتصادی کشور شد و حتی مجلس هم نتوانست او را پایین بکشد!
۲- بعد از درگذشت ستار بهشتی در بازداشتگاه نیروی انتظامی، علاءالدین بروجردی رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس اعلام کرد که آثار ضرب و شتم روی بدن این وبلاگنویس وجود نداشته است، در حالی که همان روز سخنگوی قوه قضائیه آثار ضرب و شتم را تائید کرد، اما کسی به روی برادر علاء الدین بروجردی نیاورد! وقتی کسی که در زمان مسوولیتش فاجعه کشتار اعضای کنسولگری ایران در هرات و خبرنگار ایرنا به دست طالبان رخ داده، این روزها رئیس کمیسیون امنیت ملی میشود، چنین اظهار نظری،هرگز نمیتواند خدای ناکرده به استعفای وی منجر شود !
٣- بارها اعلام شده که جادههای کشور در یکسال بیش از خسارتبارترین زلزلههای کشور کشته دارد، این موضوع گاهی چنان داغ میشود که ظرف ۴٨ ساعت، پنج اتوبوس در جادههای کشور تصادف میکند که در یک فقره آن ۲۶ دانشآموز کاروان راهیان نور کشته شدند. سقوط هواپیماها و حوادث قطار هم در این سالها عزیزانی را از خانوادههایشان گرفته است . آیا وزیر استعفا داد؟ عذرخواهی کرد ؟نخیر، وزیر راه به پاس تواناییهای منحصر به فردش این روزها سرپرستی یک وزارتخانه دیگر را هم دارد!
۴- تابستان گذشته یکباره موج گرانی سراسر کشور را فرا گرفت، از جمله قیمت ارز در کشور دو برابر شد . در آن روزها محمود احمدی نژاد فارغ از هر دغدغه با همراهان بسیار که بعضی از آنها اعضای خانواده دولتمردان بودند به نیویورک تشریف برد . بعد هم که آمد البته اتفاقی نیفتاد. وزیر اقتصاد و رئیس کل بانک مرکزی سفت و محکم سر جایشان نشستهاند و خدای ناکرده به استعفا و عذرخواهی و ... فکر هم نکردند. بعد از مدتی هم مردم به قیمتهای جدید عادت کردند و صدا و سیما هم با افتخار اعلام کرد که مثلا دلار که ۱۰۰ درصد گران شده بود، ۲ درصد ارزان شد!
۵- اولین باری که احمدینژاد به نیویورک رفت خدمت آیت الله جوادی آملی رسید و آن حرفهای تاریخی معروف بههاله نور را زد. پس از پخش فیلم آن دیدار، غلامحسین الهام وجود دوربین و فیلمبردار را در جلسه آیتالله جوادی و احمدینژاد تکذیب کرد! کسی نه تنها بابت آن حرفها عذرخواهی نکرد، بلکه در ایام انتخابات سال ۱٣٨٨ بعضی غیورمردان به آیتالله جوادی آملی بابت عدم تکذیب آن فیلم تعرض هم کردند!
۶- برادر اسفندیار رحیم مشایی یار نزدیک محمود احمدی نژاد با گفتار و رفتارهای خود،داستانهای زیادی برای کشور درست کرده است که یکی از عجیبترین و اعتراض برانگیزترین این رفتارها، اهانت به ساحت مقدس قرآن کریم در همایش آبان ۱٣٨۷ سازمان گردشگری و میراث فرهنگی تحت نظر اسفندیار رحیم مشایی بود. پس از انتشار این خبر، آیتالله لطفالله صافی گلپایگانی یکی از مراجع عظام تقلید، «اهانت» به ساحت مقدس قرآن کریم در همایش سازمان گردشگری و میراث فرهنگی را به شدت محکوم کرد و با تسلیت این «مصیبت» به حضرت ولیعصر(عج) و همه علاقمندان دین و اسلام و کشور و نظام، هشدار داد «کسی که مسوول این سازمان است صلاحیت ندارد در این جایگاه باشد». نتیجه چه شد ؟ عذرخواهی؟ خدای ناکرده استعفا؟ نخیر، رحیم مشایی الان علاوه بر مشاغل حساس دولتی، پدر معنوی سازمان میراث فرهنگی است !زمان آقای خاتمی هم که نیست تا انتظار داشته باشیم به بهانه «سوت و کف» کفنپوشها به خیابان بیایند!
احتمالا بس است! برای اینکه نشان دهیم آقای حاجیبابایی حق دارند همین نمونهها کفایت میکند. وی سالها در نوبت مانده و کلی تلاش کرده تا وزیر شده و قرار نیست به این راحتی استعفا دهد، مثل بقیه مسوولان ! در این گونه حوادث در کشور ما مقصر معمولا فوت میکند اما این بار فقط نوگلهایی از میان ما رخت بربستهاند که نمیتوان مقصرشان دانست، اما بازهم باید گفت: آقای حاجیبابایی، سفت و محکم روی صندلیات بنشین و خدای ناکرده خودت را ناراحت نکن. تو هیچ فرقی با بقیه نداری!
دنیای اقتصاد:«غالیان» سیاست و «کاسبان» حیثیت!
«غالیان سیاست و کاسبان حیثیت!»عنوان سرمقاله روزامه ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی که در ان میخوانید؛
می گویند:شاه عباس به جهت تنبیه متملقان درباری،امر کرد در مجلس سر قلیان هارا به جای تنباکو از سر گین الاغ پرساخته و آتش روی آنها قرار دهند. پس از آن که درباریان مشغول پک زدن به قلیانها شدند،شاه عباس گاه و بیگاه میگفت:این تنباکوها را حاکم همدان برای من فرستاده است کیفیت آن چگونه است و در باریان حاضر در حالی که به شدت سرفه میکردند در پاسخ به لحنی چاپلوسانه جواب میدادند:قربان این تنباکو فوق العاده عالی است و خوش عطر و بو است و در جهان بهتر از آن پیدا نمیشود.
یکی از آفات مهم جوامعی چون ایران رواج فرهنگ اغراق گویی وتملق و چاپلوسی است. غلو و اغراق گویی ریشه تاریخی و مذهبی دارد و کسانی که گرفتار اخلاق اغراق گویی در خصوص ائمه معصوم علیهم السلام شدند به غالیان شهرت یافتند. مسئله غلو درباره پیشوایان یکی از مهمترین چشمههای انحراف است به همین دلیل اسلام درباره غلات سخت گیری شدید کرده تا جایی که در کتب عقایدوفقه غلات از بدترین کفار معرفی شده اند.غلو در دین باعث رویگردانی بسیاری از اصل دین و بد بینی آنان میشود مثلاً غلو مسیحیان در حق عیسی سبب گریختن فر هیختگان و مردم از دین مسیح و انکار رسالت گردید زیرا آنان به فطرت صاف خود دریافته اند که ایمان به الوهیت بشری ازسخافت برخوردار است از این رو کفر را بر این سخافت ترجیح دادند و خود را به رنج نیفکندند تا مگر خرافات را از حقیقت دین جدا سازند.
دین اسلام نیز دچار این افت خطرناک گردید پس از رحلت پیامبر اکرم (ص)اولین سخنان غلو آمیز راجع به آن حضرت آغاز گردید در دورههای مختلف گروههایی در میان مسلمانان ظهور کرد و تفکرات غالیانه ای راتبلیغ نمودند تلاش عمده این گروهها امتیاز فوق بشری بخشیدن به شخصیتها و رهبران سیاسی و دینی بود. در روزگار کنونی رفتار غالیانه و غلو گونه هم در حوزه مسایل سیاسی و هم دیگر مسایل رواج دارد به عبارتی ساحت سیاست ایران درگیر فرهنگ غلو میباشد.
خداپنداری معصوم و معصوم انگاری ولی فقیه دو نمونه بارز فرهنگ غلو بحساب میآیند.آنکه تلاش میکند ولی فقیه را تا جایگاه معصوم ارتقاء دهد و مقامش را همسان مقام معصوم قرار دهد در حقیقت گرفتار غلو در رفتار میباشد. این شکل از تعریف و تمجید نه ثناکه مصداق اغرق گویی است وموجب تنزل منزلت و دوری مردم خواهد شد.
خوشبختانه همواره این رفتار مورد نهی و نکوهش امام(ره) و مقام معظم رهبری بوده است بسیاری به یاد دارند که وقتی مرحوم فخرالدین حجازی در حین سخنرانی در محضر امام خمینی اقدام به تعریف و تمجید آنچنانی کرد چطور با تذکر جدی و عتاب آلود امام روبرو شدند و یا نهی ازاوصاف مبالغه آمیز به کرات در بیانات رهبری معظم آورده شده است اما گویا عده ای برای خود رسالت اغراق گویی قایل هستند. هفته گذشته وقتی مردم از تلویزیون کلام یکی از مقامات عالی کشور را شنیدند که افتتاح پروژه را با نام خداوند متعال ومقام معظم رهبری و رئیس جمهور انجام دادند به خود لرزیدند و به خدا پناه بردند.
مع الاسف اغراق گویی و افراط در تمجید و تعریف از خودیها و همراهان و هم حزبیها و افراط در دشمنی و دشنام گویی به رقیبان و مخالفان به ویروس فراگیر فرهنگ سیاسی تبدیل شده است دوستان را با شأن معصومانه یاد میکنند و رقیبان را با وصف کفر تعریف مینمایند.عده ای با غلو گویی در حق برخی مسئولان نردبان محبوبیت میسازند و شانس برخور داری از مواهب خلق میکنند.
از سویی با افراط در دشمنی با رقیبان آنان را مسئول گناه اول و آخر آدمی برمی شمرند تلاش میکنند تا از حیثیت دیگران برای خود نمدی دوخته وکاسبی نمایند با پاک کن اغراق گویی در حق دوستان، تمام تقصیرات آنان را پاک مینمایند وقلم عفومی گیرند و آنان را مستحق هیچگونه تنبیه و تذکری نمیبینند و با افراط در دشمنی کاه رقیبان را کوه میسازند و صغیره آنان را کبیره و به گناه نکرده محکومشان میکنند با بازی با حیثیت دیگران برای خود حیثیت کاسبی میکنند و با اغراق در ذکراوصاف نان و نام قرض میگیرند.
وقتی پیرامون خود نیک مینگریم و گرد و غبار اغراق گویی و تفریط در حق همدیگر را مشاهده میکنیم و مشاهده میکنیم که چگونه منبرها و تلویزیون و روزنامهها و محاوره عموم همه و همه درگیر افراط و تفریط در تعریف و بدگویی میباشند آنگاه فریاد بر میآوریم که نهضت ضد غالیان سیاست و کاسبان حیثیت لازم است. همه باید نسبت به این بد مستیها برآشوبند و فریاد برآورند و جامعه را به اعتدال و میانه روی رهنمون سازند.
دنیای اقتصاد:آیا در آینده شاهد افول غرب خواهیم بود؟
«آیا در آینده شاهد افول غرب خواهیم بود؟»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکترجعفر خیرخواهان است که در آن میخوانید؛آیا جهان غرب پیشتازی در عرصه اقتصادی و نوآوری را به شرق واگذار خواهد کرد؟ آیا نوبت رنسانس و نوزایی فکری و اندیشهای آسیاییها فرا رسیده است؟
اگر به نرخ رشد بالای اقتصادی در شرق و جنوب آسیا و برآمدن قدرتهای نوظهوری مثل چین و هند نگاه کنیم، پاسخ به این پرسش مثبت به نظر میرسد. اما اگر به رتبهبندی دانشگاههای جهان که با عنوان «آموزش عالی تایمز» منتشر میشود، نگاهی بیندازیم شاید به نتیجه دیگری برسیم. این رتبهبندی به هیچ وجه نشان نمیدهد که غرب در حال عقبنشینی است، بلکه برعکس در اوج قرار دارد. برای مثال از ده دانشگاه برتر جهان، ۷ دانشگاه آمریکایی و ٣ دانشگاه انگلیسی هستند. در بین ۱۰۰ دانشگاه برتر جهان، نیمی در کشور آمریکا، یکچهارم در اروپای قارهای و حدود یک پنجم در انگلستان، کانادا و استرالیا قرار دارند. به طور خلاصه جهان غرب ٨۹ درصد از ۱۰۰ دانشگاه برتر جهان را در اختیار دارد؛ در حالی که سهم آسیا تنها ۱۱ درصد است.
این رتبهبندی را موسسه علمی پژوهشی تامسون رویترز تهیه میکند و تنها معیار جهانی عملکرد دانشگاهها است که دانشگاههای درجه یک جهانی بر اساس تمام ماموریتهای اصلی یک دانشگاه (محیط آموزشی، پژوهش و تولید مقالات مورد استناد، انتقال دانش، نوآوری و درآمد از صنعت و چشمانداز و اعتبار بینالمللی از حیث کادر هیات علمی و دانشجویان) مورد ارزیابی و قضاوت قرار میگیرند.
به این منظور سیزده نماگر عملکردی به کار میرود تا جامعترین و متوازنترین مقایسهها ارائه شود که مورد اعتماد دانشجویان، هیات علمی، مدیران دانشگاه و صنعت و دولت است. انتشار این رتبهبندیها هر ساله یک رویداد بزرگ برای دانشگاهها و نیز اساتید و دانشجویانی است که در جستوجوی انتخاب دانشگاهی برای کار و تحصیل هستند.
در بین ۱۰۰ دانشگاه برتر جهان، هیچ دانشگاهی از هند و دیگر کشورهای مهم آسیایی مثل اندونزی، تایلند و فیلیپین حضور ندارد. در بین ۲۰۰ دانشگاه برتر تنها یک دانشگاه تایوانی حضور دارد و اگر چه کره جنوبی سه دانشگاه و هنگکنگ و سنگاپور هر کدام دو نماینده در بین ۱۰۰ دانشگاه برتر دارند، این تعداد به حدی نیست که نشانه جابهجایی قدرت به سمت شرق باشد. به واقع اگر بخواهیم از خیزش قارهای سخن بگوییم درستتر این است این خیزش را به اروپا نسبت دهیم. برای مثال اگر دانشگاههای چهار کشور سوئد، سوئیس، بلژیک و هلند را که روی هم رفته ۴۵ میلیون نفر جمعیت دارند با هم جمع کنیم، بیشتر از تعداد دانشگاههای کل آسیا در بین ۱۰۰ دانشگاه برتر است. تعداد دانشگاههای کشور کوچک هلند به تنهایی بیش از مجموع چین و ژاپن در بین ۱۰۰ دانشگاه برتر جهان است، در حالی که فرانسه و آلمان با همدیگر هشت دانشگاه در فهرست ۱۰۰ برتر دارند؛ در مقایسه با آنها چین و ژاپن روی هم رفته تنها چهار دانشگاه دارند. حتی انگلستان نیز بهانهای برای خوشحالی دارد؛ چراکه ده درصد از ۱۰۰ جایگاه برتر را به خود اختصاص داده است که دقیقا یکی کمتر از کل آسیا است.
پس اگر دانشگاههای معتبر و درجه یک را مرکز تولید پژوهش و خلق و پشتیبانی از اندیشهها و ایدههای نو و ارزشمند بدانیم که ثروت اصلی برای هر کشوری محسوب میشوند، هنوز خورشید قدرت اقتصادی و فرهنگی در غرب غروب نکرده است.
در این میان کشور در حال توسعه ترکیه توانسته است شگفتیساز شود و چهار دانشگاه در بین ٣۰۰ دانشگاه برتر جهان داشته باشد. کشور بزرگ هندوستان در بین ۴۰۰ دانشگاه برتر جهان تنها سه دانشگاه دارد. عربستان و ایران نیز هر کدام تنها با یک دانشگاه، (دانشگاه ملک عبدالعزیز و دانشگاه صنعتی شریف) در بین دانشگاههای از رتبه ٣۰۰ تا ٣۵۰ قرار گرفتند.
در جهان رقابتی و متکی به دانشهای پیچیده، آینده کشورها را وضعیت دانشگاهها رقم میزند. پس نتایج این رتبهبندی هشداری برای برنامهریزان کشورهایی است که در انتهای جدول قرار دارند تا سیاستهای ملی را به گونهای تعیین کنند که در خدمت پیشرفت علمی دانشگاهها باشد.
از جمله عوامل مهم پیشرفت دانشگاهها میتوان به اینها اشاره کرد: حضور در عرصه علم و دانش جهانی و برقراری ارتباط و تبادل بیشتر علمی با سایر دانشگاههای جهان و جذب و استخدام اساتید توانمند و برگزاری همایشهای علمی بینالمللی.
مقایسه فعالیتهای هر دانشگاه با دانشگاههای رقیب و همرتبه در سایر کشورها و الگوگیری از دانشگاههای معتبر و در کلاس جهانی؛ همان گونه که دانشگاه صنعتی شریف با الگوگیری از دانشگاه معتبر MIT تاسیس شد و بنا بود شاخهای از آن دانشگاه در ایران باشد. کاری که برخی کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس مدتی است شروع کردهاند و دانش و سازوکار مدیریت و تامین منابع مالی دانشگاه مادر را نیز به داخل منتقل میکنند. افزایش سهم بودجههای پژوهشی در تولید ناخالص داخلی و هدایت بخش اعظم آن به پروژههای دانشگاهی و حمایت از حقوق مالکیت فکری برای تشویق به اختراعات و نوآوری در دانشگاهها؛ و سرانجام مصون نگه داشتن دانشگاه از مداخلات سیاسی و هدایت دانشگاهها به سمتی که محلی برای حل مشکلات جامعه باشند.
|