یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

یک دست بی صداست


مهرانگیز داغستانی


• این چه کاری است که به جای جدی گرفتن هشدار خانم مهاجر درباره فعال بودن انگلستان و سازمان جاسوسی آن در ایران، و طرح پرسش در باره آن بخش از اطلاعات گرانبهای آقای حجاریان که به این مساله مربوط است، به خیال خودتان دلایل شکست حزب توده ایران را ارائه دهید؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۹ آذر ۱٣۹۱ -  ۱۹ دسامبر ۲۰۱۲


در وقت مرگ که با مرگ
جز بیم نیستی و خطر نیست،
هزالی و جلافت و غوغای هست و نیست،
سهو است و جز به پاس ضرر نیست.

پس از "پلمیک" "مشعشع"، آقای یعقوب صادقی با خانم مریم مهاجر، در "بازخوانی" مقاله "جیمزباند در نازی آباد" چاپ شده در اخبار روز، در ستون مقاله های وارده همین سایت، نوشته ای با عنوان "دن کیشوت وار از ۱۶ آذر تا گوادولوپ" نوشته م. هاشمی را در دفاع از خانم مهاجر خواندم. از آن جا که پرسش مطرح شده از سوی خانم مریم مهاجر را به ویژه در شرایط کنونی بسیار با اهمیت می دانم، اجازه می خواهم من هم نظرم را در این باره بنویسم، به این امید که کمک کنم تا بحث به مجرایی که مراد من است بیفتد. بعد از خواندن این نوشته، اگر چاپ شود، خانم مهاجر می توانند بگویند که این تلاش تا چه حد در جهت منظور واقعی ایشان بوده است. بهانه دو نوشته پیشین، مقاله خانم مریم مهاجر بود و بهانه من آن دو مقاله. نخست اشاره ای کوتاه به نوشته م. هاشمی می کنم؛
بخش نخستین نوشته ایشان، یعنی بیان و بررسی شرایط بعد از انقلاب و سیاست های حزب توده ایران از ۵۷ تا ۶۱، حرف هایی برای گفتن و دوباره و هزارباره گفتن، به جوانان، به ویژه جوانان چپ ایرانی دارد. حرف هایی که باب بحث و گفتگو را درباره تاریخچه جنبش چپ و حزب توده ایران باز می کند. اما سخن آخر خانم یا آقای هاشمی، که همان قضاوت بی باکانه ایشان درباره "یاران آزاد" است، به نظر من بیش از آن که به نوشته خانم مهاجر مربوط باشد، نوعی تسویه حساب سیاسی است.
دوست عزیز؛ من که خود یک توده ای آرمانگرا، معتقد به باورها و منتقد به بخشی از سیاست ها و عملکردهای حزب توده ایران در پیش و پس از انقلاب هستم درنوشته خانم مهاجر نشانه آشکاری از دفاع یا انتقاد ازسیاست ها و عملکردهای حزب توده ایران، به ویژه، بعد از انقلاب، ندیدم. نویسنده آن مقاله، بی تردید در بسیاری زمینه ها نظر دارد، اما به گمان من، با هوشیاری، مسایل را مخلوط نکرده و در نوشته جیمزباند در نازی آباد فقط و فقط به طرح یک پرسش اساسی از آقای حجاریان پرداخته است.
از شما می پرسم، منحرف کردن گفتگو از مسیر طرح شده در مقاله خانم مهاجر، و انداختن آن به دام رودرویی های دردناک رفقای دیروز و مخالفان سرسخت امروز، به نفع مردم ایران و حزب توده ایران است؟
اما نوشته آقای صادقی؛ آن چه در "پلمیک" ایشان با خانم مهاجر، به گمان من، به ویژه نادرست است، توده ای ستیزی و سطحی نگری نیست؛ که اولی تازگی ندارد و دومی هم متاسفانه بیماری شایع گروهی از فعالان سیاسی ماست. مساله این است که در میانه حمله آقای صادقی و دفاع خانم یا آقای هاشمی، پرسش اصلی یعنی نقش سازمان جاسوسی انگلستان در سرکوب حزب توده ایران و به تبع آن جایگاه کنونی این سازمان در سرزمین ما، به حاشیه می رود. بسیاری از انتقاداتی که آقای صادقی به خانم مریم مهاجر کرده اند، وارد نیست و آقا یا خانم هاشمی به برخی از آن ها پاسخ گفته اند. نکته اما این جاست که آقای صادقی گویی نوشته خانم مهاجر را فقط نگاه کرده اند.
خانم مریم مهاجر می نویسند:
"نشریه مهر نامه در شماره تیر و مرداد خود مصاحبه ای با سعید حجاریان انجام داده که دارای نکات بسیار بااهمیتی است. این مقاله {جمیزباندبازی در نازی آباد} از منظر بررسی احتمال همکاری سازمان های امنیتی جمهوری اسلامی با سازمان جاسوسی انگلستان، ام آی سیکس، با سازمان جاسوسی ایران به این مصاحبه می نگرد." (مریم مهاجر، جیمزباند در نازی آباد، اخبار روز)؛ نیز:
بررسی و موشکافی مصاحبه آقای حجاریان با مهرنامه بیش از هر چیز از همین منظر، یعنی تدارک از پیش آماده شده سرکوب حزب توده یران به بهانه توطئه کودتا اهمیت دارد (تکیه بر "تدارک از پیش آماده شده سرکوب حزب توده ایران" از من است)؛ نیز:
کمونیست ها از مدتها پیش تحت نظر بوده اند؛ نیز:
اگر آنچنان که آقای حجاریان ادعا میکند توده ای ها تحت نظر بوده اند و «کوزیچکین اطلاعات بیشتر از این که سیستم اطلاعات ایران از توده ای ها می دانست نداشت؛ نیز:
آنچه از صحبت های آقای حجاریان میتوان نتیجه گرفت آنست که نظام قصد سرکوب توده ای ها را داشته و گزارش ارسالی ام.آی.سیکس فقط بهانه برای یورش بوده است
من نوشته خانم مریم مهاجر را دوباره خواندم در سرتا سر نوشته کوتاه ایشان، چیزی نامربوط به موضوع بررسی احتمال همکاری سازمان های امنیتی جمهوری اسلامی با ام آی سیکس در سرکوب حزب توده توده ایران و چرایی انتخاب لحظه سرکوب نمی توان یافت. خانم مریم مهاجر، نه ادعای بررسی دیگر نکات "بسیار با اهمیت" مصاحبه آقای حجاریان با مهرنامه را کرده و نه ادعای بررسی دلایل کاری شدن ضربه کمرشکن وارده بر حزب توده ایران را. همین جا بگویم من خود به نوشته ایشان انتقادی، هر چند غیراساسی دارم. پرسشی چنین با اهمیت، حتی به شکل طرح یک سوال ساده، می توانست و به گمان من، می بایست، پخته تر، صیقل خورده تر و با استفاده از منابع بیشتر باشد، تا نسبت فضای اختصاص داده شده به نقل قول از آقای حجاریان با دلایل و براهین نویسنده نامتناسب درنیاید و خواننده منصف احساس نکند ناگهان رها شده است. اما هیچ چیز نمی تواند بهانه ای برای آقای یعقوب صادقی باشد، تا بر توسن توده ای ستیزی بنشینند، ذوق زده و شتابان، سر از پا و واژه از واژه نشناخته، مریم مهاجر را فریبا مهاجر بخوانند، نه فارسی را پاس بدارند و نه حرمت آثار ادبی و شخصیت های جاویدان ادبی غرب هم چون دن کیشوت را. سروانتس، در اثر عظیم خود، شخصیتی چنان شگفت انگیز آفریده، که در معیارهای سطحی و ساده انگارانه نگارندگان دو نوشته ذکر شده نمی گنجد. آیا سروانتس پهلوان پنبه مسخره ای آفرید و او را با جسم نحیف و سلاح زنگ زده ، به نبردی نابرابر با دشمنی خیالی فرستاد؟ نکند آقای صادقی نیز چون بسیاری از لیبرال ها و چپ های سابق امپریالیسم را دشمن دروغین و آسیای بادی می دانند؟ یا واقعی می دانند ولی معتقدند باید واقع بین بود و در برابر قدرت هولناک آن سپر انداخت ؟ در برابر جمهوری اسلامی چطور؟ چپ های ایران در فرصت به روشنی گذرای به دست آمده بعد از انقلاب ضدامپریالیستی مردم میهن ما چه باید می کردند؟ هر یک از ساکنان جان به در برده آن ساختمان کوچک ۴ طبقه که قلب تپنده ۱۶ آذر بود و رگهایش تا دورترین نقاط ایران هم می رسید، یا هواداران آن خانه صلح و مهر اگر هنوز از جاده عدالت خواهی و انصاف به دور نیفتاده باشد، به شما خواهد گفت: خوشحالم همراه کسانی بودم که برای صلح، عدالت اجتماعی و بهروزی بشر به نبردی نابرابر تن دادند، سربلندم در زیر شمشیر داموکلس، با آگاهی کامل بر همه خطرهای پیدا و نهان، بر ترس خود چیره شدم، سر بر آستان ابر قدرت قدر قدرت نساییدم از جان و نام گذشتم، آن دم را غنیمت شمردم، در "خانه شیشه ای" در معرض سنگباران ها نشستم تا بی چشمداشت به بزرگداشت، گامی در راه مردم بردارم به اندازه توانم بذر آگاهی بپاشم و همچون دن کیشوت آیین پهلوانی را پاس بدارم. آری، به یاری رفقایم، از جنبه های گوناگون شخصیت دن کیشوت، من وجه، انسانی و عدالت جویانه آن را دریافتم و برگزیدم. ۱۰ روز پس از انقلاب، پرسیدم: "ای آزادی آیا با زنجیر می آیی؟" (ه. ا. سایه، ٣ اسفند ۵۷) و پا پس نکشیدم و این همه از آن رو که به مردم ایمان داشتم. وقتی به دن کیشوت پیکاسو، که در اخبار روز زینت نوشته شما شده، نگاه می کنم و قامت بلندش را می بینم و نیزه ای را که هر چند زنگ زده است، در شاهکار جاودانی پیکاسو با خورشید همترازی می کند و سانچوی کوتاه قد را بر خرش و نیز آسیاهای بادی دور و توسری خورده را، به خود می گویم: دن کیشوت بودن هم "...گاو نر می خواهد و مرد کهن"

آقای صادقی!
این چه کاری است که به جای جدی گرفتن هشدار خانم مهاجر درباره فعال بودن انگلستان و سازمان جاسوسی آن در ایران، و طرح پرسش در باره آن بخش از اطلاعات گرانبهای آقای حجاریان که به این مساله مربوط است، به خیال خودتان دلایل شکست حزب توده ایران را ارائه دهید؟ خانم مهاجر ادعایی درباره درستی یا نادرستی سیاست های حزب توده ایران کرده اند؟ برای چه قافله شهدای جنبش چپ را به میان کشیده اید؟ مگر خانم مهاجر در نوشته کوتاهشان نامی از "آن زنده اندیشان که دست مرگ را بر گردن خود شاخ گل کردند" (سایه) برده اند؟ ایشان در ارتباط با موضوع نوشته خود، به بررسی "لحظه تاریخی یورش" {به حزب} پرداخته اند، از روابط حزب با جمهوری اسلامی سخن گفته اند بی آن که آن که خود آن را رد یا از آن دفاع کنند. هم چنین درباره پیام هشت ماده ای، به شهادت نقل قول خودتان از ایشان، با اشاره به راه رشد غیرسرمایه داری (باز بی آن که از آن دفاع یا آن را رد کنند)، نوشته اند: "براساس ناروشنی امر مالکیت خصوصی و یا لااقل عدم تقدس آن نزد دموکرات های انقلابی..." چرا نزد شما این "پرسش سر برآورد که: "کی و کجا امام و خط امامی ها (یعنی جناح غالب و مترقی حاکمیت در تحلیل حزب) اعلام کرده بود که مالکیت خصوصی مقدس نیست؟"
آقای صادقی! شما چپ هستید، راست هستید، لیبرال هستید، چپ بریده هستید، حتی سلطنت طلب یا مجاهد هستید، باشید، تنها اگر درد و رنج مردم، نابودی محیط زیست و ایستادگی در برابر زور و زر برایتان اندک معنایی دارد، یکبار دیگر نوشته خانم مریم مهاجر را بخوانید. ضد توده ای هستید؟ باشید، ولی پرسش ایشان و اهمیت لحظه تاریخی کنونی را در سرنوشت خاورمیانه و میهن مان دریابید. مساله این نیست که جایگاه آگاهی و مسولیت تاریخی ملت ها را در برابر سرنوشتشان نفی کنیم ولی آیا باید از ترس این که ما را به اعتقاد به تئوری توطئه متهم کنند، از جستجوی دلیل ها و نشانه ها دست برداریم؟ به افغانستان، عراق، لیبی، سوریه و اکنون مصر بنگرید. به سرنوشت خود و خانواده تان بیندیشید. دیکتاتورهای قطر و عربستان سعودی، در منطقه دموکراسی تقسیم نمی کنند.

مقصود من زحرفم معلوم برشماست:
یک دست بی صداست،
من، دست من کمک ز دست شما می کند طلب
فریاد من شکسته اگر در گلو و گر
فریاد من رسا
من از برای راه خلاص خود و شما
فریاد می زنم
فریاد می زنم! 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست