۹۰ سال بعد از تاسیس اتحاد شوروی - سوسیلیسم واقعاً موجود - اردشیر قلندری
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۴ دی ۱٣۹۱ -
۲۴ دسامبر ۲۰۱۲
۲۲ دسامبر۲۰۱۲ نود سال از زمان تاسیس اتحاد شوروی گذشت. نود سال پیش جهان شاهد انقلابی شد که فصلی نوین بر تاریخ بشریت گشود، نود سال پیش بشریت توانست جامعهای را بنا سازد که تا آن دوران بنا نگشته بود. تمامی انقلابات گذشته چه از دوران اسپارتاکوس، مزدکیان، زنگیان... از آنجایی که دارای تئوری انقلابی نبودند، در نهایت به شکست می آنجامیدند. تنها در ۱۹۱۷ چنین دگرگونی عاقبت در کشور روسیه به همت لنین و حزب اوبه سرآنجام رسید، انقلابیون مارکسیست، همراه مردم روس در ساختمان جامعه با عناصر عدالت طلبانه شرکت نمود وجامعه ای بر پایه عدالت اجتماعی بنا کردند. جامعهای با ساختار سوسیالیستی بنام اتحاد شوروی در یک ششم کره زمین که در جای خود محرکی برای تمامی انقلابات سده بیستم گشت ساخته شد، با پیروزی این انقلاب، پایههای نظام سرمایه داری لرزید، سرمایه داری برای حفظ خود جبرا به رفرمهایی بنفع زحمتکشان در کشورهای تحت ستم تن داد. ولی زمانی که اتحاد شوروی بخاطر خیانت گورباچف ها، یلتسین ها...در سال ۱۹۹۲ فرو ریخت، ما شاهد پس گرفتن یکی بعد از دیگری همه آن مزایایی واگذار شده هستیم.
اندیشمندان مارکسیسم – لنینیسم به اتفاق سوسیالیسم را فازی گذرا برای رسیدن به مقصد نهایی – کمونیسم میدانند، بدین ترتیب سوسیالیسم یک مرحله دموکراتیک است، پلی است برای گذشتن. پس بخودی خود دارای معایبی است. سوسیالیسم ۱۹۱۷ با اما و اگر های فراوان همراه شد، در همان تقربیا روزهای نخست تروتسکی وبرخی دیگر ساز «نمی شود» را در بوق کرنا کردند، شعارباید در انتظار «انقلاب جهانی پرولتری» ماند را مطرح کردند. اگر چه خود پایه گذاران مارکسیسم راههایی خارج از انقلاب پرولتری جهانی را پیشنهاد کرده بودند، ولی از این ایده تنها لنین و همفکران او توانستند حداکثر استفاده را برده و انقلاب اکتبر را به پیروزی نهایی برسانند.
انقلاب بزرگ سوسیالیستی اکتبر ۱۹۱۷ آغازگر انقلاب جهانی پرولتری میباشد. این انقلاب علیه بورژوازی شهرها و روستاهای روسیه بود. هدف اصلی این انقلاب براندازی حکومت بورژوازی و استقرار حکومت طبقه کارگر- دیکتاتوری پرولتاریا بود. طبقه کارگر در اتحاد با دهقانان به رهبری حزب بلشویکها حکومت بورژوازی را برانداخته و دیکتاتوری پرولتاریا را برقرار ساختند. حکومت کارگران تمامی دستگاههای حکومتی نظم کهن را متلاشی کرده، مالکیت خصوصی، و مناسبات تولیدی اقتصاد طبقه حاکم را ویران نمود. کارخانه ها، بانکها و شرکتها و راه آهن و غیرو در تملک طبقه کارگر درآمد. در کارخانجات کنترل کارگران بر تولید استوارگردید. و سپس همه کارخانجات بزرگ تولیدی، معادن، حوزه های نفتی، جنگلها ملی گردیده ودر اختیار حکومت کارگران گذاشته شد.
نخستین فرمان حکومت شوراها، در مورد زمین بود که ، بر اساس این فرمان ملکیت زمین داران بر زمین لغو گردیده و به دهقانان واگذار گردید. در مجموع بر اساس این فرمان دهقانان روسیه به مقدار بیش از ۱۰۰ میلیون هکتار زمین ( که متعلق به زمین داران بزرگ و اشراف و کلیساها بود) دریافت کردند.
همه بدهیها به دولت روسیه چه داخلی و چه خارجی، منجمله غرامت جنگی دولت وقت ایران بخشیده شد. زحمتکشان روسیه از پرداخت صدها میلیون روبل از بابت درصد وامهای پرداختی هرساله معاف شدند.
این انقلاب پرولتری در زمان جنگ جهانی امپریالیستی ۱۹۱۴ بوقوع پیوست. کارگران و زحمتکشان و دیگر اقشار جامعه که نیازی به این جنگ نداشته، برخلاف میل خود عازم جبهه ها میشدند تا در جهت منافع دشمنان طبقاتی خود جان فشانی کنند. در نخستین روز جنگ حزب به رهبری لنین در بدترین شرایط پیکار از دل این جنگ امپریالیستی انقلاب را آغاز کرد. لنین در باره این جنگ چنین مینویسد: باید به ترویج و گسترش همه جانبه انقلاب سوسیالیستی در میان نظامیان در صحنه تئاتر جنگ پرداخت و نباید اسلحه را به سوی برداران، وبردگان دستمزدی از دیگر کشورها گرفت بلکه، باید آنرا بسوی دولتها و احزاب ارتجاعی بورژوازی کشورهایشان نشانه رفت. (لنین مجموعه آثار جلد ۱٨ صفحه ۴۶ چاپ روسی ) جهت پیروزی در این امر یعنی تبدیل جنگ غارتگرانه به جنگ داخلی در روسیه علیه بورژوازی خودی تنها از طریق شکست دولت تزاری ممکن بود. به همین خاطر بلشویک ها شبکه هایی در میان نظامیان ایجاد نموده و به پخش اعلامیه های در فراخوان به اعتصابات سراسری و تظاهرات در جبهه ها توسط سربازان میپرداختند.
قیام مسلحانه در ماه اکتبر ۱۹۱۷ یک جنگ داخلی تمام عیار پرولتاریا علیه بورژوازی در راستای استقرار حکومت پرولتری بود. لنین در ۷ نوامبر ۱۹۱۷ دراین مورد چنین گفت: " ...تبدیل جنگ امپریالیستی به جنگ داخلی برای یکی از بزرگترین و عقب مانده ترین کشورها، که دراین جنگ شرکت دارد به واقعیت پیوست. در این جنگ داخلی اکثریت قریب به اتفاق جمعیت در کنار ما قرار گرفتند، در نتیجه پیروزی بسیار آسان بدست آمد ". (لنین مجموعه آثار جلد ۲۲ صفحه ٣۱۴ چاپ روسی) .
بعد از سرنگونی حکومت بورژوازی، طبقه کارگر پیکار در راه صلح را در پیش گرفته و خواهان پایان دادن به جنگ امپریالیستی گردید. بدین خاطر یکی از نخستین فرمانهای حکومت شوروی، فرمان صلح است. در این فرمان خواست دولت نوپای اتحاد شوروی نشستن پشت میز مذاکره در راستای دستیابی به صلحی عادلانه بود، صلح باعث شد که انقلاب در مسیر ساختن جامعه، جلوگیری از کشته شدن شهروندان در جبهه جنگ و... گردید. این حرکت دولت شوروی باعث شد که توده های بیشتری از زحمتکشان جذب سیاستهای صلح جویانه کشور گردند. از طرفی نیز ضد انقلاب از نوع زمین داران، کارخانه داران، بانکداران و ژنرالهای ارتش سفید بیکار ننشسته، و در جهت تخریب سیاست صلح جویانه دولت وارد میدان گردند.
در اینکه انقلاب ۱۹۱۷ روسیه پرولتری و سوسیالیستی بوده است جای هیچ نوع شک و تردیدی نمی ماند. شرکت گسترده کارگران و دهقانان متحد متحد طبقه کارگر دراین انقلاب، وهله نخست میان همه خلقهای ساکن در روسیه برابری کامل برقرار ساخت، بدون حمایت خلقهای ساکن در روسیه بی تردید حکومت نوپای شوروی توان پیروزی بر کولچاکها و دنکینها ... و حمایت آنتانتا از این ژنرالها را نداشت. نقش حزب در رهبری طبقه کارگر باعث شد که طبقه کارگر بطور منسجم وبا آگاهی از رسالت تاریخی خود به کاخ بورژوازی یورش برده ، آنر در روسیه منهدم کرده و نخستین جامعه سوسیالیستی را در جهان بنا نهد.
حزب بر پایه درک لنین که پیروزی سوسیالیسم در یک کشور کاملا امکان پذیر است ، و از انجایی که در دوران امپریالیسم تحولات اقتصادی و سیاسی در کشورهای سرمایه داری یکسان نمیباشد، رهبری این انقلاب را دردست گرفت. از سویی نیز طبقه کارگر و حزب او در همه کشورها به یک شکل قوی ، متحد و سازمان یافته نیست، بورژوازی در کشوری میتواند قوتر از دیگری باشد. به همین خاطر این ناهمسانی تحولات جهشی باعث پیروزی سوسیالیسم در کشورها میگردد، تصور کنیم در شرایط ایران همه پیش فرضها برای انقلاب آماده است بایدچه کار کرد؟ منتظر شد تا همه کشورهای جهان به آن حد لازم از تکامل رسیده و آنگاه انقلاب را به انجام رساند؟ یا اینکه از حلقه های ضعیف درون امپریالیسم نهایت استفاده را برده و انقلاب را به پیروزی برسانیم.
لنین در سال ۱۹۱۵در افشای تئوری تروتسکی ، رد امکان پیروزی سوسیالیسم در یک کشور، امکان چنین پیروزی را کاملا اثبات نمود. لنین نوشت:" ناهمسانی فرگشت اقتصادی – سیاسی از قوانین مطلق کاپیتالیسم است. از همین جا امکان پیروزی سوسیالیسم ابتدا در برخی ویا حتی در یک کشور واحد ، جهان سرمایه داری ممکن می گردد". (لنین جلد ۱٨ صفحه ۲٣۲ چاپ روسی)
تحت رهبری لنین حزب هژمونی پرولتاریای روسیه در پیروزی انقلاب سوسیالیستی ، پیکار با دشمنان طبقه کارگر را بدست گرفت. منشویکها و اِسرها در مقابل سوسیالیسم ودیکتاتوری پرولتاریا و علیه صلح در دفاع از سرمایه داری و دیکتاتوری بورژوازی و جنگهای امپریالیستی قرارداشتند. در روزهای انقلاب این نیروها در برابر پرولتاریا صف آرائی کرده و علیه او در دفاع از سرمایه داران و زمینداران به جنگ پرداختند.
درون حزب نیز برخی در عدم باور به امکان پیروزی سوسیالیسم در یک کشورواحد در برابر لنین قرار گرفنتند. تروتسکی در سال ۱۹۰۶ تاکید کرد که بدون حمایت مستقیم دولتهای پرولتری کشورهای اروپایی طبقه کارگر روسیه نمی تواند حکومت خودرا حفظ کند. در آستانه پیروزی انقلاب او به انتقاد از دیدگاههای لنین پرداخت، اعلام کردکه پیروزی در یک کشور غیر ممکن است. در قطنامه کنگره ششم حزب بر این موضوع تاکید گردید که مسائل عاجل طبقه کارگرروسیه بدست گرفتن حکومت و بنای ساختمان سوسیالیسم میباشد. عالی ترین ارگان حزب (کنگره) تا پیش از پیروزی انقلاب اکتبر مهمترین مسئله بعداز استقرار دیکتاتوری پرولتاریا را ساختمان سوسیالیسم می داند.
همچنین در آستانه پیروزی انقلاب اکتبر زینونیف و کامینوف در مقابل تصمیم حزب در راستای سازماندهی قیام مسلحانه با ایده پیروزی سوسیالیسم در یک کشور واحد غیر ممکن است برخواستند. زمانی که حزب کاملا برای قیام مسلحانه آماده گردید، آنها درروزنامه منشویکی "زندگی نو" بحثهای در مقابل این قیام براه انداختند، که البته به نوبه خود برنامه حزب جهت قیام مسلحانه را افشاء کردند.
بعد از گذشت همه فرازو نشیبها انقلاب به پیروزی رسید ، بلافاصله بعد از برقراری دیکتاتوری پرولتاریا بورژوازی در کنار اِسرها و منشویکها قیامهایی را جهت سرکوب و باز پس گرفتن حکومت سازماندهی نمودند.
پیروزی دولت شوراها
بعد از نبردهای بسیاربا نیروهای مختلف ضد انقلابی در مناطق مختلف روسیه بالاخره از نوامبر ۱۹۱۷ تا فوریه ۱۹۱٨ همه نیروهای مخالف چه در داخل و چه از خارج متلاشی شدند. حکومت شوروی از مینسک تا ولادی وستک از مورمانسک و آرخانکل سک تا ادسا ، راستوف و تاشکند به پیروزی دست یافت. در این مورد لنین گفت: « از ماه اکتبر انقلاب ما ، که حکومت را به دست پرولتاریای انقلابی داد، تا دیکتاتوری خود را برقرار سازد، مورد حمایت اکثریت قریب به اتفاق پرولتاریا و دهقانان فقیرقرارگرفت، این انقلاب بسوی پیروزی رفت. در همه جای روسیه جنگ داخلی در شکل مقاومت استثمارگران ، زمینداران و بورژوازی که مورد حمایت بخشی از بورژوازی امپریالیستی بود آغازگردید.
جنگ داخلی شروع شد، در این جنگ نیروی دشمنان حکومت شوروی، نیروی دشمنان زحمتکشان و توده های استثمار شونده بسیار ناچیز بود، جنگ داخلی مظهر پیروزی حکومت شوروی گردید، چراکه دشمنان این حکومت، استثمارگران، زمین داران و بورژوازی دارای هیچ گونه تکیه گاه سیاسی ، اقتصادی نبوده، وبدین خاطر یورش آنها با شکست مواجه شد. درپیکار با آنان نه تنها عملیات جنگی ، بلکه ترویج و تبلیغات نیز نقش داشت».( لنین مجموعه آثار جلد ۲۲ صفحه ٣۹۰)
از آغاز اکتبر تا آواسط فوریه ۱۹۱٨ زمانی که تجاوزآرتش اتریش -آلمان شروع شد ، لنین این برهه زمانی را ، زمان پیروزی دولت شوروی نام نهاد. لنین گفت «مادرطی چند هفته حکومت بورژوازی راسرنگون کرده، برمقاومت آن درجنگهای داخلی غلبه کردیم.ما درجاجای این کشور بزرگ بلشویسم رابه پیروزی رساندیم».(لنین مجموعه آثارجلد۲۲ ص ٣۷۵)
پیکار اجتناب ناپذیردیکتاتوری پرولتاریا با ضد انقلاب داخلی و امپریالیسم جهانی و تاسیس ارتش دولت پرولتاریای.
برضد انقلابیون بورژوازی – زمینداری ضربه مهلکی وارد آمده بود، ولی آنها فقط متفرق شده بودند، وبطور کامل مهار نشده بودند برخی مخفی شده، ودر گروهای مختلف گردهم آمدند، برخی نیز در ارگانهای حکومتی و ارتش نفوذ کرده، تا از درون دیکتاتوری پرولتاریا را متلاشی کنند. قسمتهای عمده قفقاز به استثنای باکو در اختیار ضد انقلاب قرار داشت. تکیه گاه اصلی این ضد انقلابیون در میان زمین داران خرد که شریرترین دشمنان طبقه کارگر و دهقانان و سوسیالیسم بودند، قرارداشت. این جریانات حامی جنگهای مسلحانه علیه دیکتاتوری پرولتاریا بودند، که بنوبه خود توسط امپریالیسم جهانی حمایت می شدند. هنوز در آستانه انقلاب سوسیالیستی حزب به خوبی میدانست که دراستقرار دیکتاتوری پرولتاریا از سوی ضد انقلابیون داخلی مقاومتهای خشنی انجام خواهد گرفت، و در اینکه امپریالیسم جهانی از آنها حمایت خواهد نمود نیز تردیدی نداشت. لنین پیوسته هنگام اثبات پیروزی سوسیالیسم در یک کشورواحد، یاد آورمیشدکه، جنگهای انقلابی پرولتاریای پیروزمند در راستای حفظ انقلاب از یورش ضد انقلاب بورژوازی جهانی اجتنابناپذیر خواهد بود. در مقاله برنامه نظامی انقلاب پرولتری (سال ۱۹۱۶) او نوشت: پیروزی سوسیالیسم در یک کشور نه تنها باعث ایجاد اصطکاک میشود بلکه، باعث تلاش مستقیم بورژوازی دیگر کشورها در راستای سرکوب دولت سوسیالیستی پرولتاریا میگردد. تنها به همین خاطر حزب در فکر سازماندهی ارتش جهت حفظ انقلاب افتاد.
نخستین فرمان بعد ازپیروزی انقلابات که مارکس و انگلس برآن تأکید داشتند، خردکردن ارتش پیشین ، انحلال آن و جایگزینی آن با ارتش نومیباشد.(لنین مجموعه آثار جلد ۲۲ صفحه٣۷٨-٣۷۹ ). کاری که بعد از پیروزی انقلاب سوسیالیستی بطور کامل انجام شد، ارتشی که تاسیس گردیدچه در جنگهای داخلی و چه در جنگ دوم جهانی نقش خودرا کاملاً دردفاع از کشور ایفا نمود.
برابریهای اجتماعی
وجود شرایط و امکانات برابردر راستای تحول آزاد تواناییها و برآوردن نیازهای همه افراد جامعه، موقعیت های اجتماعی برابر همه مردم در جامعه، ولی با درک برهه های گوناگون تاریخی به شیوههای مختلف میباشد. مثلاً در برهه جابجای فئودالیسم توسط کاپیتالیسم، بورژوازی انقلابی حذف مزایای طبقاتی و برابری همه در برابرقانون را برابری می پنداشت. ایده ترقی خواهانه برابری حقوقی کاپیتالیسم در زمان خود باعث پنهان کردن واقعیتهای عدم برابری های اقتصادی – اجتماعی گردید. لنین مینویسد «تحت پوشش برابری اشخاص، دموکراسی بورژوازی در کل بطور رسمی و حقوقی، برابری ارباب و پرولتر، استثمارکننده و استثمار شونده را اعلام میکند، و این بزرکترین فریب برای طبقات ستم کش است»(مجموع آثارجلد ۴۱ صفحه ۱۶۲). برابری حقوقی تا به آخراجراء نشدنی نیست ، مگردر صورت اجرای برابری اجتماعی حقیقی مردم. بیهوده نیست که کاپیتالیسم توانایی تأمین پیوسته اجرای برابری رسمی-حقوقی را نداشته است، سیاستهای اجتماعی، ستم نژادی و ملی، نبود برابری مرد و زن.... گواهی براین ادعا است.
رویکرد کمونیسم به این مسأله یک برخورد انتزاعی نیست بلکه، رویکردی مشخص و تاریخی است. چراکه برابری درکلیت خود خارج از ساختارهای معین اجتماعی- اقتصادی و سیاسی جامعه وجود ندارد. از آنجایی که موقعیت اجتماعی افراد در جوامع طبقاتی قبل از هر چیز از طریق تعلقات اوبه طبقه مشخص تعیین میگردد، بهمین خاطر در مارکسیسم – لنینیسم برابری – تنها به انحلال این یا آن مزایای حقوقی طبقات مشخص اکتفا نمی گردد بلکه، حذف خود طبقه، حذف کامل همه تفاوتهای اجتماعی با ساخت جامعه بی طبقه و سپس ساخت جامعه یک دست کمونیستی درک میگردد. لنین مینویسد «برابری عبارتی است توخالی ، مگراز عنوان لفظ برابری حذف طبقات درک گردد. ما میخواهیم طبقات را نابود کنیم، به همین خاطر ما پشت برابری ایستادهایم. وادعای اینکه ما همه مردم را برابر میکنیم، عبارتی است توخالی....» (مجموعه آثارجلد ٣٨ صفحه ٣۵٣).
درک مارکسیسم – لنینسم از برابری هیچ گونه وجه مشترکی با اصول برابر سازی خرد بورژوازی ندارد.خرد بورژوازی از برابری درکی میکانیکی داشته و برابری مطلق همه اعضای جامعه در رابطه با موضوع مالکیت و توزیع را مساوی میبیند. خردبورژوازی با ریشههای سیاسی و اجتماعی خود درمورد برابری نگرشی تخیلی ومضردارد، برای مثال، توهم در مورد اینکه بدون تغییردرمناسبات مالکیت خصوصی با رفرم در بخش توزیع میتوان به برابری اجتماعی دست یافت. پایه گذاران کمونیسم، پرودن را که لزوم ایجاد پیش شرطهای مادی – فنی وانحلال کل مالکیت خصوصی جهت قبول برابری اجتماعی مردم را درنظر نمیگرفت را مورد انتقاد قرار میداند. کمونیسم برابرسازخردبورژوازی میتوان گفت نوعی دفاع از جامعه فقیرا ، ولی برابراست، شرایط عینی، با سطح توسعه تولید را درنظر نمی گیرد، اهمیت امکان تأمین برابری ادارای - سیاسی را افزایش میدهد، وخواستار تنظیم همه جوانبه زندگی مردم میباشد، درکمونیسم برابرساز خردبورژوازی امکان حقیقی برابری اجتماعی که تنها بر پایه ثروت و فراوانی رفاه مادی و معنوی برای همه شهروندان یک جامعه است را بحساب نمی آورد. کمونیسم علمی از امکانات و اجتنابناپذیری قبول برابری اجتماعی همه مردم نشأت میگیرد. این نوع برابری از طریق میل و تصمیمات اداری وطرحهای ذهنی برابری نیازهای معیشتی فردی لحاظ نمیگردد بلکه، با توسعه اقتصاد و فرهنگ سوسیالیستی اجراء میشود. لنین میگوید: «...زمانی که سوسیالیستها از برابری میگویند، درک آنها همیشه برابری اجتماعی است، برابری موقعیتهای اجتماعی است، به هیچوجه منظور آنها برابری تواناییهای جسمی و روانی افراد خاصی نیست»(مجموعه آثارجلد ۲۴ صفحه ٣۶۴). مهمترین هدف سوسیالیسم حذف نابرابریهای اجتماعی است. درسوسیالیسم حذف نابرابریها در رابطه با ابزار تولید است، انحلال مالکیت خصوصی، رهایی همه اعضای جامعه ازبهره کشی است. برابری سوسیالیستی شامل لزوم برابری همه در کاربر پایه توانایی خود، و همچنین حق برابر درداشتن کار میباشد. در فرآیند تکامل سوسیالیسم، گذار آن به کمونیسم از طریق برابر کردن امکانات مادی وسطح فرهنگی زحمتکشان، حذف تفاوتهای اجتماعی – طبقاتی، برابرکردن سطح پیشرفت ملتها و قومها و حذف واقعی نابرابریهای بین زن و مرد میباشد. آیا در سوسیالیسم واقعاً موجود میشود گفت آنچه در سطرهای بالا گفته شد، در جامعه شوروی رعایت نشده است؟.
برابری کمونیستی یعنی ، برابری موقعیت همه مردم در جامعه، رابطه برابر با ابزار تولید، شرایط برابر کار، شرکت فعال در امور جامعه. ایجاد رابطه هارمونی بین فرد و جامعه بر پایه وحدت جامعه ومنافع فردی، «ازهرکس به اندازه توانایی – به هرکس به اندازه نیاز » است. از آنجایی که سلیقه و نیاز نمیتواند یکسان و برابردر کمیت و کیفیت باشد، بدین خاطر در کمونیسم برابری بمعنی برابرسازی، یکدست کردن همه مردم نمیباشد. همگونی اجتماعی جامعه کمونیستی و برابری کامل اجتماعی ناشی از آن، نه تنها باعث سرکوب شخصیت فرد و تساوی توانایی و نیازمندیها نمیگردد، چیزی که به دروغ به ایدئولوژی کمونیسم می بندند بلکه ، بالعکس یکی از مهمترین پیش شرطها و تضمین همه جانبه پیشرفت شخصیت فرد میباشد. حفظ تفاوتهای فردی میان مردم، همینطور تفاوت در شغل و انجام امور اجتماعی در جامعه کمونیستی به موقعیت گوناگون اجتماعی افراد جامعه ختم نمی گردد. مارکس و انگلس برابری در جامعه کمونیستی را چنین توصیف کردند: «تفاوت در فعالیت، کار، باعث هیچ گونه نابرابری، هیچ نوع امتیاز به لحاظ تملک و مصرف نمی گردد » (جلد ٣ صفحه ۵۴۲ ).
جامعه شوروی در شرایطی بنا شدکه ، سرمایه داری ازهمه امکانات مادی و معنوی جهت جلو گیری از پیشرفت، و ایجاد شرایط بهتر مادی در جامعه استفاده کرده، با ایجاد موانع دراین مسیر تا یورش نظامی نیز فرو گذار نکرد. سرمایه داری دقیقاً میدانست که در صورت کسب دستاوردهای اقتصادی- اجتماعی بیشتر، این نظام با سرعتی غیر قابل تصور جهان را از آنِ خود میکرد. با تأسف فراوان باید گفت سرمایه داری در این پیکار با استفاده از امکانات و ثمره کار روزانه مردم دولتهای خود، سودی که از بابت استثمار کار مردم بدست می آوردند، وثروت بدن کنترل «کشورهای جهان سوم» و با استفاده از وجود برخی شخصیتهای منحرف در رهبری دولت شوروی، جامعه را به سرشیب سقوط هدایت کرده، تا بالاخره جامعه را تباه کرد.
سوسیالیسم در کشوری بنا گردید که دو جنگ ویرانگر- جنگ جهانی و داخلی ، به مدت هفت سال، روسیه را بطور کامل به ورشکستگی گشاندند، اگر چه روسیه تا این جنگها کشور پیشرفته ای نبوده است. خسارات وارده در این سالها ، برپایه برخی آمار ناقص شامل ۷۶۵۰۰ میلیون روبل طلا ، که شامل بیش از نیمی از همه ثروت ملی آن است میباشد. حجم فراورده های صنعتی در سال ۱۹۲۰ تنها به ۱۵% میزان قبل از جنگ (۱۹۱٣) بوده، و تولید فراوردهای کشاورزی به کمتر از ۴۰% در سال ۱۹۲۱ رسید. در کشور کمبود شدید مایحتاج اولیه : نان ، گوشت، روغن ، فراوردههای لبنی، غلات، نمک، کفش،لباس، موادسوختی، صابون و حتی کبریت احساس میشد. رهبری چنین کشوری را لنین و استالین بدست گرفتند. با تکیه بر نیروی خود از چنین سکوی پرتابی آنها کشور را به سمت سوسیالیسم حرکت دادند. به کجا رسیدند؟
در سال ۱۹٣۷ تنها در طی ۱۵ سال با یک زندگی نسبتا صلح آمیز، اقتصاد اتحاد شوروی رتبه اول در اروپا و رتبه دوم در جهان، بعد از آمریکا را به خود اختصاص داد، از لحاظ آهنگ رشد ۲-٣ بار از پیشرفته ترین کشوردنیا نیز پیشی گرفت. تولیدات صنعتی در سال ۱۹٣۷ در مقایسه با سال ۱۹۱٣ شامل ٨۱۶.۴% رشدی بیش از ٨ بار(!) را نشان داد. در طی سالهای برنامه پنچ ساله دوم (۱۹٣٣-۱۹٣۷ ) فریب ۴۵۰۰ کارخانه آماده بهره برداری شدند(!).
تولید ناخالص غلات در سال ۱۹٣۷ در مقایسه با سال ۱۹۱٣ فریب ۱.۱۴ بار افزایش داشت. ولی دامداری رشد قابل توجهی نداشت. اسب وگاو ، گوسپند و بز پائین تر از شاخص های سال ۱۹۱٣ بود.
در طی برنامه پنچ ساله دوم شرایط مادی مردم رشد قابل توجهی داشت. درآمد ملی اتحاد شوروی بیش از دوبار افزایش نشان داد، حقوق کارگران و کارمندان ۲.۵ برابر شد. درآمدهای نقدی سه برابر افزایش یافت. برداشت متوسط غلات از هر کالخوز* از هر ۱۰ کنتال* در سال ۱۹٣٣ به ۲٣ کنتال در سال ۱۹٣۷ رسید. http://www.sovross.ru
همه اینهاهمان شاخصهای است که میتوان به جرعت به آن نام سوسیالیسم داد.
راستی آیا جایی در جهان سرمایه سراغ دارید که بدون چشم داشتی کمکی به خلقهای کشورهای دیگر کرده باشند؟ آیا دیروز و امروز آمریکا به جهان نیازمند به کمک مساعده ای بلاعوض داده است؟ آیا در کشوری که نیروهای نظامی کشورهای سرمایه جهت «کمک» رفتهاند ساختمانی بنا شده شد است؟ در افغانستان، عراق، لیبی ....آیا هزینههای مادی، انسانی توسط این غارتگران قابل جبران است؟. آیا جهان سرمایه به کشور فقیری از نگر منابع طبیعی (گاز، نفت...) کمکی کرده است؟... به این کاروان پرسشهای هنوزمیشود ادامه داد، ولی من در اینجا دست نگاه میدارم تا به پرشسهای دیگری بپردازم. راستی آیا جایی را سراغ دارید که بلوک سوسیالیستی جهت چشم داشت به آنجا لشکر کشیده باشد؟ کدام کشور ثروتمند از لحاظ منابع طبیعی مورد تجاوز قرار گرفت؟ آیا میتوانید کشوری را مثال بیاورید که بلوک شرق جهت استثمار به آنجا رفته باشد؟ واقعاً چرا کشورهایی که تحت حمایت بلوک شرق قرار میگرفتند همگی فقیر از دید منابع طبیعی بودند؟ آیا مقایسهای بین کشورهای «دوست» آمریکا و بلوک شرق به عمل آورده اید؟ چرا همه کشورهای نفت خیز و ثروتمند «دوست» آمریکا(بخوان جهان سرمایه) بوده اند؟.
با وجود برخی کاستی ها بدون ترید در بلوک شرق بخش قابل توجهی از عناصر سوسیالیسم وجود داشت چه با این نظر موافق باشیم چه نباشیم، پس باید گفت آنچه که در این کشورهای حاکم بود سوسیالیسم بود. ۹۰ سال مگرسرمایه داری با همه توش و توان خود با سوسیالیسم نجنگید؟ جنگ سرد با چه ساختاری در جریان بود؟
* در نگارش این متن استفاده فراوان از نوشتارهای حزب کمونیست روسیه شده است.
|