سازمانیابی شورایی در تقابل با سازمانیابی سندیکایی - برزویه طبیب
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۷ دی ۱٣۹۱ -
۲۷ دسامبر ۲۰۱۲
مباحثه ای در مورد اشکال سازمانیابی طبقه کارگر در جریان است .عده ای سازمانیابی شورایی را در تقابل با سازمانیابی سندیکایی قرار داده اند ، و جمعی از انها تا آنجا پیش رفته اند که اصولا نقشی بازدارنده برای تشکل سندیکایی قائل میشوند . ولی ایا مسئله مورد اختلاف بر سر شکل ایندو مقوله سازمانی است ؟ آیا این مباحثه ای است بر سر پذیرش و یا نفی تنوع اشکال سازمانیابی طبقه کارگر؟
از نظر این قلم نه با تکیه بر دستاورد های جنبش سندیکایی میتوان بر محدوددیت های آن چشم فروبست ، و نه براساس ناکامی ها و انحرافات سندیکاها ، میتوان آنها را نفی کرد . به نظر میرسد که این اختلافات ناشی از مغلطه جزء با کل و شکل با محتوا در رابطه با سازمان یابی کارگری است . قبل از هر چیز باید روشن کنیم که آیا مسئله ما در این مرحله از بررسی ، سازمانیابی کل طبقه کارگر است ، و یا اجزای این طبقه را در نظر داریم؟
طبقه کارگر تنها از افراد شاغل ویا موقتا بیکار تشکیل نشده است.طبقه کارگر شامل خانواده کارگران و افرادی که در شرف ورود به بازار کار هستند ولی هنوز وارد نشده اند (نسل بعدی کارگران) نیز میباشد. اشکار است که طبقه کارگر، به مثابه کلیت انرا نمیتوان در هیچ اتحادیه ای ،که ماهیتی صنفی دارد ، متشکل کرد زیرا این طبقه شامل صنف های گوناگونی است .حتی اتحاد کل اتحادیه ها نیز هنوز جامعیت لازم را ندارد.زیرا نه تنها طبقه ،چیزی فراتر از جمع صنف ها است ، بلکه معضلات و اهداف طبقه نیز بسیار فراتر هستند. مثلا زنان خانه دار کارگران ، صنف مشخصی را تشکیل نمیدهند . یا کارگرانی که مشاغل گوناگون موقتی دارند را عملا نمیتوان در تشکل معین صنفی ، سازمان داد.
تنها شکل شناخته شده تشکلی که جامعیت لازم رابرای متشکل کردن کل طبقه کارگر ، داشته باشد ، تشکل شورایی است ،( نه تنها از نظر قابلیت متشکل کردن افراد متنوع طبقه کارگر ، بلکه از نظر امکان برخورد با مسایل متنوع این اجزا ) . ولی چنین تشکلی که مظهر کلیت طبقه کارگر باشد ، بوجود نمیاید مگر اینکه حل کلیت مسایل زندگی اجتماعی طبقه در دستور کار روز قرار گیرد و کلیت طبقه برای حل این مسایل بپا خیزد ، حالتی که در شرایط انقلابی پدید میاید.
در عین حال ، هیچ کلیتی ، بسیط نیست .طبقه کارگر ، از اجزای گوناگونی تشکیل شده است ،از جمله بخش شاغلی (کلمه ای نه چندان دقیق) که از صنف های گوناگون کارگری تشکیل یافته است . این بخش ها خود را در اتحادیه ها ی مختلف ، متشکل میکنند . این نوع تشکل ، ماهیتا نافی وضع موجود ،سرمایه داری در کلیت خویش ،نیست .در عین حال کلیت طبقه کارگر را متجلی نمیکند.این تشکل اساسا براساس مبارزه بخشهایی ازکارگران بر علیه بخشهایی از سرمایه داران ، برای سهم بالاتری از رفاه و تامین اجتماعی ، ایجاد شده اند ،ولی در عین حال تجلی گاه رقابت های بین گروههای مختلف کارگران ، و متاثر از رقابت بین سرمایه داران نیز هست این نوع سازمانیابی ، تضاد درون کارگران را نیز در خود دارد ، که گاهی به صورت اختلاف بین منافع کارگران اتحادیه ای با منافع کارگران خارج از آن ویژه ارتش ذخیره بیکار ، ظاهر میشود . حتی زمانی اتحادیه ها توسط بخشی از سرمایه داران بر علیه گروههای سرمایه داری دیگر بکار رفته اند (حزب دموکرات آمریکا از رای اعضای اتحادیه ها ، برعلیه جمهوریخواهان در امریکا استفاده میکنند).
اگر محمل تولد شوراها ، تضاد عینی کل طبقه کارگر با کل طبقه سرمایه دار است، محمل وجود اتحادیه ها، عمدتا تضاد عینی گروههای معینی از کارگران با گروههای معینی از سرمایه داران برای تعیین حدود برخورداری از رفاه و تامین اجتماعی است . این هردو تضاد در جامعه سرمایه داری وجود دارند وعمل میکنند. بنابراین علیرغم اراده ما جنبش شورایی به مثابه تجلی تضاد کل طبقه کار با سرمایه و جنبش سندیکایی به مثابه تجلی مبارزه اجزای طبقه کار با اجزای طبقه سرمایه ، در جامعه سرمایه داری پایه عینی دارند.
ولی ایا این بدین معنی است که جنبش اتحادیه ای نمیتواند در تکامل خویش به جنبش شورایی فرا روید؟ و تضاد اجزای طبقه کار با اجزای طبقه سرمایه ، چون مانعی در برابر طرح تضاد کلیت ایندو طبقه ، با یکدیگر عمل میکند؟ جنبش اتحادیه ای، تا جاییکه در جهت کم رنگ کردن عامل رقابت بین بخش های گوناگون طبقه کارگر حرکت میکند ، وتا جاییکه در جهت امال بخش های به اصطلاح غیر شاغل کارگران ،(زنان خانه دار کارگران ، نسل اینده ، ارتش ذخیره بیکار ، کارگران مهاجر و کارگران وابسته به اقلیت ها و غیره) تلاش مینماید ، و تا جایی که بخش گسترده تری از طبقه سرمایه دار را آماج مبارزه خود قرار میدهد ، نطفه جنبش کل طبقه کار بر علیه کل طبقه سرمایه را ، یعنی شورا ها را در درون خود میپرورد . بنابراین مسئله بر سراصالت شکل شورایی در برابر شکل سندیکایی مبارزه نیست ، بلکه مسئله میزان تجلی مبارزه کلیت طبقه کارگر با کلیت طبقه سرمایه دار ، در برابر مبارزه فلان بخش کارگران با بهمان بخش سرمایه داران ، ( در کنار حدت آزارنده رقابت بین اجزای طبقه کارگر ) میباشد
مثلا طرفداران جنبش سندیکایی از اعتصاب کارگران نفت در جریان انقلاب ۵۷بر علیه شاه بعنوان یک پیروزی حرکت صنفی که به اهداف سیاسی نایل شد ، یاد میکنند ، و طرفداران جنبش شورایی ، به استناد واگذاری ثمره این پیروزی به اسلامگرایان ، از این حرکت به عنوان حرکتی عفیم یاد میکنند . نکته ای که هواداران سندیکا از آن غفلت میکنند ، اینست که به علت ماهیت جزیی و مقطعی گرا ، این حرکت مستعد بود که توسط بخشی از سرمایه داری بر غلیه بخش دیگر ، و نه بر علیه کلیت طبقه سرمایه بکار رود . متاسفانه فعالین این حرکت نتوانستند و یا در صدد این نبودند که این حرکت را به مبارزه ای بر علیه کل سرمایه تبدیل کنند . ولی آیا این نقیصه ،حقانیت نفی کنندگان جنبش صنفی را اثبات میکند ؟ در مقطع تاریخی مورد بحث ، طبقه کارگر ایران ، دقیقا به علت فقدان تجربه مبارزاتی صنفی کافی ، فاقد درک روشنی از منافع تاریخی و کلی خود در ورای منافع جزئی و مقطعی خود بود . برای طبقه کارگر ، حتی این منافع جزئی و مقطعی نیز، چندان روشن نبودند ، تاچه برسد به منافع تاریخی کلیت این طبقه . این شرایط ، از وضعیت طبقه کارگر در کشور های سرمایه داری پیشرفته که سابقه مبارزه و تشکل صنفی طولانی دارند ، متفاوت است . درکشور های سرمایه داری پیشرفته وظیفه عمده فعالین کارگری ، زدودن زنگار غلبه منافع جزئی و مقطعی در اذهان اصناف متشکل کارگری است . در ایران ، روشن کردن اذهان کارگران در رابطه با این منافع آنی و صنفی ، هنوز در دستور کار است . علیرغم طولانی تر بودن راه ایرانیان ، این فعالین کارگری ایرانی این امتیاز را دارند که از همین امروز جهت گیری تشکل های صنفی را به سوی فراروییدن به تشکلی برای دفاع از منافع تاریخی کلیت طبقه کارگر هموار کنند.
|