آخرین زمزمه های مسیح
به یاد زادروز عیسای مسیح فرزند مردم!
علی فیاض
•
همان هایی که شورشی ام می خوانند و غاصب عنوان "پادشاه" یهود، دیری نخواهد گذشت که خود را فداییان من جلوه خواهند داد، تا باز هم بر چهره حقیقت، نقابی دروغین زنند؛ تا توده های مردم را بفریبند و به نام جانشین "مسیح"، از آنان خمس و زکات بستانند و آنان را گرسنه تر از آنچه که هم اکنون هستند، بنمایند!
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۹ دی ۱٣۹۱ -
۲۹ دسامبر ۲۰۱۲
عجب سنگین است این صلیب، و هر گامی که به پیش می نهم، سنگین تر و سنگین تر می شود. و از پی من خیل بی شماری از فریسیان و احبار روانند. هر کدام با سنگریزه ای در مشت.
اینان که در پی مرگ هر پیامبری وارث و جانشین او می شوند، در پی من روانند و چشم انتظار خاموشی من، تا خود را ادامه دهنده "راه"م بدانند. در حالی که می دانم آنها از حمل صلیب بیزارند، و هرگز جسارت حمل هیچ صلیبی را نخواهند داشت!
بار خدایا! پروردگارا! چرا مرا برای مأموریتی اینچنین خطیر برگزیدی؟ مگر تو خود هزاران یهودا را در پی من نمی بینی؟ مگر تو خود شاهد شتاب و "آز" هزاران تن از احبار و فریسیان نیستی؟
آنان مرا بدرقه می کنند. با چاشنی ای از رضایت و لبخند. اما نه، آنها مرا بدرقه نمی کنند! نه، آنها، آنچه را که برای ایجاد آن به تلاش برخاسته ام، بدرقه می کنند.
من می روم و هزاران تن، از پی من می آیند. و این منم که باید از صخره های سنگی و سنگین بگذرم تا امانت تو را همچون جان خویش بر بلندای صلیب بیاویزم، و آن امانتی را که تو بر دوش آدم نهاده ای از این گذرگاه تیره و تاریک زمان عبور دهم.
در پی من، ده ها مدعی "رسالت"، آشفته و هراسان پیش می آیند. اما هیچکدام از آنان صلیبی را بر دوش حمل نخواهند کرد. یعنی "برگزیده" تو فقط منم؟ حامل واقعی صلیب و آنچه که به نامش شهره آفاق خواهم شد؟ آیا این منم که باید نجابت و غربت انسان را در قالب صلیبی به سنگینی کوه بر شانه های خود حمل کنم؟
آری، اینک، منم و این صلیبی که فشارش از هزاران کوه افزون تر است.
آه، این منم که باید این هزاران کوه را بر دوش های ناتوان خویش حمل کنم. و سهمناک تر اینکه، این را نیز می دانم که بسیاری از این هزاران که در پی من می آیند، پس از به چهار میخ کشیده شدنم، و خاموش ماندنم، با هزاران زبان از من سخن خواهند گفت و همراهی من. همان هایی که شورشی ام می خوانند و غاصب عنوان "پادشاه" یهود، دیری نخواهد گذشت که خود را فداییان من جلوه خواهند داد، تا باز هم بر چهره حقیقت، نقابی دروغین زنند؛ تا توده های مردم را بفریبند و به نام جانشین "مسیح"، از آنان خمس و زکات بستانند و آنان را گرسنه تر از آنچه که هم اکنون هستند، بنمایند! و تاج بر سر همچون قیصران و سزارها، با لباسانی زرین، در بالکن قصرها و کلیساهای با شکوه، در اوج رفاه، خود را پیشوای مومنان، نیازمندان و گرسنگان جلوه دهند و آنان را به طاعت خویش وادارند؟ و "مومنان" به مسیح، در هیات قیصر و سزار، جنگ را وسیله ای برای تحقق صلح لازم و واجب بدانند؟
همان مال اندوزانی که شورشی ام می خوانند. همان قیصرانی که مرا بر هم زننده آرامش و نظم موجود می دانند، و همان روحانیانی که مرا عاصی بر "خدای" خویش می نامند! همانانی که مرا آشتی دهنده ای که به هیچ روی سر جنگ ندارد!
در این میان اما، آنچه که بیش و پیش از هر چیز دیگر بر من آشکار است، آن است که همین فریسیان پس از عروج من، شمشیر بر کف خواهند گرفت و به نام من - که هیچگاه شمشیری را در دست خود لمس نکرده ام - جهانی را از دم تیغ خواهند گذراند. و این، بار مرا سنگین تر ازحمل یک صلیب خواهد کرد. و بدین دلیل است که هر گامی که به پیش می نهم، بر سنگینی صلیبم افزوده می شود.
و اما تو، خدایا، خود به خوبی می دانی که من بسیار قوی تر از آنم که "صلیب" ها مرا از پای درآورند. اما، این بار سنگین رسالت، و این مسئولیتی که در آینده به نام من رقم خواهد خورد، مرا از پای در خواهد آورد. من پیش تر و بیش تر از آنکه تاج بر سرم نهند، صلیب را بر دوش هایم حمل خواهم کرد. اما این صلیب را هنگامی بر دوش خویش تحمل خواهم کرد که گرسنگان و لب تشنگان و آنانی که از همه چیز محرومند، بر جهان خویش برشورند و آن را از شانه های یک من تنها برگیرند!
من و این سنگینی صلیبی که هر لحظه بر سنگینی اش افزوده می شود. این بارِ سنگینی که به تعداد انسان های روی زمین بر من فشار می آورد. من و این صلیبی که به تعداد تماشاگران عرصه پیکار بر حجمش افزوده خواهد شد. این صلیبی که "تو" بر دوش من نهاده ای. و قیصر و فریسیان تماشاگر آنند.
خدایا اکنون و درهیاهوی این همه شعار صلح و صلح طلبی، خود را چه خسته و چه ناتوان می یابم. بار خدایا، در پاسخ به این همه عشق و این همه نیاز به صلح دوستی و صلح طلبی که آرزوی جهان است، چه گویم و چه کنم؟ هنگامی که خود به صلیب کشیده می شوم! به راستی چه رازی در این "سرنوشت" نهفته است؟ من و صلح! و آنگاه سایه های فرتوت شمشیر و جنگ به نام من؟ "جنگ های صلیبی"؟ آه خدای من، آیا مرا به صلیب می کشند، تا به نام من "جنگ صلیبی" بر پا دارند و طناب های دار؟ و آیین جادوگرسوزی که من خود قربانی آنم؟
مگر من خود، از نخستین آغازگران صلح جهان نیستم؟ پس چگونه است که به نام و یاد و احترام من، جنگ ها روی می دهد؟
خدایا در این "سرنوشت"، چه رازی نهفته است؟ مرا به صلیب می کشند تا پس از آن، از رنج های من سخن بگویند! و بر مصیبت های من بگریند! و جهانی را به نام من به جنگ سوق دهند!
مگر من عیسای مسیح نیستم؟ آنکه پیام آور صلح است و عشق و دوستی؟
منی که با سلاح بیگانه بوده ام!
آه خدای من، این چه نتیجه ای ست که از رنج های من رقم خواهد خورد؟
تو آیا این را می پسندی؟ ای پدر؛ ای خداوند خدا!
alifayyaz@live.se
www.youtube.com
|