یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

باید صبر کرد و ساخت؟
نگاهی به تزهای پیشنهادی "مبانی جنبش تحول دموکراتیک در ایران" نوشته آقای اکبر گنجی


هوشنگ صناعی‌ها


• دموکراسی غربی تفاوتی فاحش بین حرفه سیاستمدار و روشنفکر قائل است و معتقد است؛ سیاستمدار متعهد است که از منافع و حقوق گروه یا طبقه‌ای که آنها را نمایندگی می‌کند دفاع نماید. و مجبور به تصمیم‌گیری و یا ائتلاف‌های سیاسی است. در مقابل روشنفکر دارای این تعهدها نیست، بلکه نیاز او به یک حوزه عمومی است بدون هرگونه وابستگی تعهد به اعتقادات و شناخت‌های خود. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۴ مرداد ۱٣٨۵ -  ۱۵ اوت ۲۰۰۶


 
به در میخانه مُلک ای مَلِک تسبیح گوی
کاندر آنجا طینت آدم مُخمر میکنند
 
 با خواندن مقاله آقای اکبر گنجی در روزنامه نیمروز، احساس کردم که من از جهنم غربی می‌آیم و ایشان از بهشت شرقی. در یک آن فکر کردم تمام باورها و اعتقاداتم را باید دور بریزم، و احساس خجالت و شرمندگی کردم که چگونه انسانی می‌تواند این‌گونه پاک و منزه فراواقعیت، تصورات خود را مجسم کند و با آوردن آن روی کاغذ، تبدیل به یک واقعیتش کند که چه بخواهیم یا نخواهیم باید آن را حداقل به عنوان یک واقعیت فکری قبول کنیم و با تأمل به آن بیندیشیم. چرا که به علت بدبینی‌ها و دشواری‌ها و معضلات جهانی که ما در آن دست و پا می‌زنیم، برایم مشکل است حتا اجازه دهم دیدگاه‌های آقای اکبر گنجی به فکرم خطور کند، چه رسد به اینکه به عنوان مانیفستی روی کاغذش بیاورم. البته کاغذ کالایی است بسیار ضعیف و در یک آن قابل نابودی، یا حدّاقل کافی‌ست آن را در دست مچاله کنی با تمام محتوایش. ولی متوجه شدم شاید قدرتمندترین شیء و کالائی که وجود دارد همین کاغذ نازک و ظریف است. چرا که قدرت تحمل بزرگ‌ترین فرمول‌های تخریبگر بمب‌های اتمی و غیره را روی خودش دارد، و بزرگ‌ترین ضربه‌هائی را که ممکن است به بشریت وارد کرد روی خودش تحمل می‌کند بدون اینکه خم به ابرو بیاورد و یا صدمه‌ای ببیند. ولی در عین حال این قدرت و تحمل را نیز دارد که پاک‌ترین و منزه‌ترین افکار را نیز روی خودش جای دهد و تحمل کند. هر قدر هم که غیر قابل انطباق و یا اجرا در زندگی انسان‌ها باشد.
در واقع مانیفست بیست بندی آقای گنجی آدم را به شک وا می‌دارد که آیا ایشان در بهشت صلح فکری سده‌های آتی زندگی می‌کنند، که اینگونه بی دغدغه خاطر فکرهای ناب را بدون در نظر گرفتن مشکلات و موانع و امکانات اجرائی مطرح می‌کنند. شاید هم ایشان به یک پالایش روحی و روانی و انسانی دست یافته‌اند که به قول حافظ طینت‌شان دستخوش آنچنان دگرگونی قرار گرفته، و یا  به قول معروف از دیوار ضخیم شیشه‌ای این دنیائی عبور کرده‌اند و به دنیای پاک و منزه جهان تعالی دست یافته‌اند که اینگونه بدون مانع،  افکار انسانی و والا را مطرح می‌کنند، و با اعتقادی صد در صد به گونه‌ای صادق و عاشق‌وار و شورانگیزحال، مثبت و مطمئن با تمام وجود مایلند آن را به دیگر انسان‌ها انتقال دهند، و انسان با خواندن آن مطالب یادش می‌رود که در کدام دنیای زور و سلطه‌خواه و خرافاتی و انحصارطلب تا پوست و استخوان، مشغول زندگی‌ست. بهرحال مقاله ایشان برای هر خواننده‌ای این ارمغان را حداقل با خودش می‌آورد تا به‌ فکر بیفتد که  اینگونه نیز می‌توان به جهان  نگریست.
شک نیست که حضور آقای گنجی در خارج و انتشار مقالات‌شان در جراید خارج از کشور مانند سنگی است که در برکه‌ی ساکت و آرام انداخته شود و امواج دوّاری حول محور آن تولید کند که خود آموزنده و روشنگرانه است، و نیز برخوردی روشنفکرانه می‌طلبد.
از جمله آقای آرامش دوستدار نیز از دیدگاه فلسفه و کانت‌شناسی خود خواسته‌اند تا در برخورد با مقالات گنجی بیش‌تر ماهیت فردی و کاراکتری آقای گنجی را تعقیب کنند و ایشان را متوجه دوگانگی اخلاق کانتی در خود گردانند، و ایشان را به گونه‌ای وادار به راستگوئی و اعتراف کنند که در دوران همکاری‌ با جمهوری اسلامی چه گذشته است. چراکه افکار عمومی این حق را دارد که نظارت به کل وضعیت هر انسانی داشته باشد و نه به نیمه‌ای از آن.
آقای دوستدار مایلند قبل از اینکه به حرف‌های کنونی آقای گنجی با دقت و تأمل گوش دهند، از ایشان اول اعتراف به گناه بگیرند و بدون اینکه خود متوجه باشند قبل از هر چیز می‌خواهند با رفتارهای آقای گنجی در پروسه تکامل و تحول شخصیت اجتماعی ایشان برخورد اخلاقی کنند تا علمی یا سیاسی.
آقای آرامش دوستدار در ضمن نگران لطمه خوردن به حیثیّت و آبروی خود هستند. از عکسی که در رسانه‌های اینترنتی منعکس گردیده تا مبادا در افکار عمومی، ایشان به سطح نازل دنباله‌رو سقوط کنند، آن هم دنباله‌رو از فردی که خاستگاه حرکتش از صفوف اسلامی و هیئت حاکمه است، و ایشان درست نقطه مقابل این صفوف بوده و خود را از پیشگامان روشنفکران ضد مذهبی در ایران می‌دانند. در واقع "هم‌عکسی جن و بسم‌الله".
تصورش برای خود ایشان کمی ثقیل و غیرقابل تحمل است و باید برای بروز از هرگونه سوء تفاهمی پیش‌گیری‌های لازم را به عمل آورد. چراکه این سوء تفاهم ممکن است سمت تاریخی را به جهتی منحرف کند که خلاف اعتقادات ایشان است، درعین حال می‌تواند بیش‌تر به ضرر آقای گنجی باشد تا به سود آقای آرامش دوستدار!
آقای آرامش دوستدار به علت مواضع و اعتقادات علمی افراطی خود به گونه‌ای ضمن مقایسه دو انقلاب تاریخی ۱۷٨۷ فرانسه و ۱۹۷۹ ایران، و مقایسه دستاوردهای این دو انقلاب با یکدیگر از دیدگاه خود، به گونه‌ای راه حل "انقلابی ـ شورشی" را که آقای گنجی پایه‌ی تزهای خود نهاده، نفی می‌کنند. در واقع فونداسیون تزهای آقای گنجی را روی خاک رُس و سست می‌نشانند، و با زبان غیر مستقیم، انقلاب و دگرگونی رادیکال را به عنوان یک راه حل ممکن رد نمی‌کنند. برای ایشان نفس انقلاب به مفهوم دستاوردهای آن، از نظرگاه تاریخی مطرح است و نه خون و خونریزی ناشی از آن، و سوختن خشک و تر با یکدیگر، و دیگر نابسامانی‌های نسل منقلب.
به باور بنده شاید بی ضرر نباشد قبل از اینکه حوزه عمومی را تبدیل به دادگاه عمومی کنیم، و حکم دادگاه خلقی برای "ستمگر و ستم‌کش" صادر نماییم، مطالب و تزهای پیشنهادی آقای گنجی را از دیدگاه گوناگون مورد بررسی قرار دهیم تا شاید بیش‌تر روشن گردد که اولاً ایشان حامی چه پیامی و سوغات فکری از وطن ما هستند، و در رابطه با آن بیش‌تر به انگیزه و قصد آقای گنجی از مقاله‌هایشان در آمریکا و اروپا آگاه شویم.
البته آقای مسعود بهنود دوست همرزم و معلم رفتار و کردار! آقای گنجی که در گذشته دستور "اکبر حرفی نزن" و یا بزن را به ایشان می‌دادند، اینبار هم تحت عنوان "اکبر آمد" مقاله‌ای مرقوم فرموده‌اند که بیش‌تر جنبه خبرگزاری ورود و خروج کسی است در رابطه با وضع جسمی و روحی، نه درباره موضوعاتی که بیش‌تر انگیزه اصلی مسافرت این مسافر ویژه از وطن است.
دموکراسی غربی تفاوتی فاحش بین حرفه سیاستمدار و روشنفکر قائل است و معتقد است؛ سیاستمدار متعهد است که از منافع و حقوق گروه یا طبقه‌ای که آنها را نمایندگی می‌کند دفاع نماید. و مجبور به تصمیم‌گیری و یا ائتلاف‌های سیاسی است. در مقابل روشنفکر دارای این تعهدها نیست، بلکه نیاز او به یک حوزه عمومی است بدون هرگونه وابستگی تعهد به اعتقادات و شناخت‌های خود. ایجاد مریدانی که او را گوش فرا دهند و بتوانند نظریه‌های خود را آزادانه مطرح کنند، و برخورد عقاید را در حوزه عمومی ایجاد نمایند. روشنفکر تنها در چنین فضائی است که وظیفه‌ای حرفه‌ای پیدا می‌کند. و چون متأسفانه در جوامعی که این فضای آزاد وجود ندارد روشنفکر به مفهوم دموکراسی غربی نیز نمی‌تواند موجودیتی کامل پیدا کند.
در این رابطه آقای گنجی با طرح تزهای خود مایل است فضای روشنگرانه را حداقل در خارج از کشور ایجاد و تمرین کند و یا تمرین دهد تا بتوانیم بدون پیش داوری و پیش فرض‌های ذهنی و برچسب‌های ناشی از سطحی‌نگری و ناروا به پدیده‌های اجتماعی‌مان ابژکتیو برخورد نمائیم و صد در صدی باقی نمانیم.
بنده فرض را بر این می‌گذارم که افرادی چون آقای گنجی به اعتباری که در صندوق معنوی جامعه برای خود باز کرده‌اند، و هزینه‌ای سنگین برای آن پرداخته‌اند، نباید و جایز نیست ساده‌انگارانه در چهارچوب برچسب‌های کلیشه‌ای "کسب مقام و منزلت و یا مادیات و جلوه‌نمائی" با ایشان برخورد نمود. ایشان مثل بسیاری از مردان و زنان وطن‌پرست، با شور و حال سرشار از خدمت به جامعه و ایده‌آل‌های خود در پروسه خدمت به آن جامعه شروع به کار و فعالیت نموده‌اند که در مرحله اول ادای و ظیفه فردی و اجتماعی و تعهد نسل به نسلی دیگر انگیزه آن بوده. در نتیجه معنا دادن به زندگی خود که در این راه هیچ کس از مرتکب شدن اشتباهات معقول و انسانی مبرّا نیست.
ناب‌گرایانی که در کنار گود نشسته‌اند و از بیماری بی خبری و خودشیفتگی رنج می‌برند و چیزی هم برای گفتن ندارند و دست به قضاوت لفظی و سطحی می‌زنند، بجای ارائه منطق با انگشت دیگران را نشان می‌دهند و بقول معروف تنها "عیب‌بین" هستند و معتقدند اگر خود در کوران کار و فعالیت در آن جامعه قرار می‌گرفتند؛ پاک و منزه و بدون اشتباه از این کوره‌های آزمون بیرون می‌آمدند، کسانی هستند که یا دچار کم‌تجربگی از ماهیت زندگی و فعالیت‌های اجتماعی هستند، یا اینکه قصد و هدف‌شان بزرگ‌سازی خود است، آنهم به قیمت ریختن آبرو و حیثیت دیگران. حسن و فضیلت فعالیت انسانی در این است که با خودنگری، به اشتباهات خود پی برده و از آن برای ارتقای فعالیت فردی - اجتماعی و خدمت به آب و خاک و هم‌نوعان استفاده کند. درمورد آقای گنجی با کارنامه ای که دارند این خصلت مصداق پیدا می‌کند.
می‌توان گفت که آقای گنجی پیکی هستند از ایران که گویا کودکی مقدس نطفه‌اش در دامن نا آلوده ایران معاصر بسته شده و دیر یا زود متولد می‌گردد که نامش "تحول دموکراتیک و اصلاح‌طلبی" خواهد بود، و می‌خواهد در سامان سیاسی اجتماعی ایران یک دگرگونی آرام و کم‌ضرر و کم‌خرج را به مرحله اجرا در آورد. ایشان در واقع سخنگوی این کودک جنینی هستند و مایلند تا خصوصیت اخلاقی و فرهنگی سیاسی این کودک را به گوش هموطنان داخل و خارج از کشور و جهانیان برسانند تا احتمالاً این ابرکودک سرنوشت‌ساز را برای ایران با استقبال هرچه بیش‌تر مردم مواجه سازند. از متن قابل برداشت است، اعلام وجود این موجود جنینی از طرف ایشان نه بر پایه آمار سرشماری جامعه‌شناسی است نه در رابطه با فاکت‌های عینی – تحقیقی، و چگونگی بسته شدن این نطفه و کمیت و کیفیت آن. بلکه این خود آقای گنجی هستند که با قبول مسئولیت درباره ویژگی‌های اخلاقی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی این موجود گزارش می‌دهند.
آقای گنجی شاید نقش پدر روحانی این کودک را به عهده گرفته‌اند، در عین معرفی او به مردم ایران و جهان در واقع با خود کودک هم شرط و شروطی را می‌گذارند که آنگونه باشد که اطشان معرفی می‌کنند. از جمله باید انقلابی و شورشی نباشد، اخلاقی باشد، روانی - فرهنگی فکر و عمل کند و نه فیزیکی.
آقای گنجی کودک جنینی را و ملت ایران را به تغییرات انقلابی و ناگهانی و ضررهای ناشی از آن روشن می‌کنند و مایلند تا هرگونه برداشت سوء از طرف هیئت حاکمه در ایران و دیگر گروه‌های سیاسی از ویژگی‌های این موجود ممکن نگردد. ایشان با وسواس مایلند تا به همه بگویند هدف این کودک در راه سرنگونی سامان سیاسی اجتماعی ایران نیست. به نظر می‌رسد که وحشت و ترس ایشان به علت تأکید و اصرار روی این موضوع بیشتر بر این پایه است که اگر این کودک مودب و اخلاقی به مرور تبدیل به گردن‌کلفت نعره‌کشی بر سر چهارراه‌ها گردد و مهارش از دست پدر مقدس و کل گردانندگان سامان سیاسی خارج شود، و او هم بالاخره انقلابی شورشی شود، اولاً هشدارهای لازم را ایشان قبلاً داده باشند جهت جلوگیری از وقوع حادثه (انقلاب خونین). در ضمن به گونه ی "به در می‌گویم ولی دیوار تو گوش کن" به هیئت حاکمه ندا داده باشند که ایشان و این کودک نابالغ آینده، خواستار سرنگونی رادیکال هیئت حاکمه نیست، و از این طریق دریچه‌ای برای گفتگو باز نگه دارند.  چنانچه بعضی گردنکشی‌ها را از این مولود جوان دیده‌اند. در عین حال مولود هنوز زاده نشده را تا حدودی آشنا به وضعیتی نماید که انتظارش را می‌کشد تا طرفین آمادگی برای روبروئی با یکدیگر را داشته باشند، بدون آنکه هر کدام از ترس و نا اطمینانی حرکتی انقلابی و یا شورشی رادیکال نسبت به یکدیگر اعمال نمایند.
با توجه به تمایلات آقای گنجی نسبت به ملاقات با آقای پرفسور هابرماس، فیلسوف و روشنفکر آلمانی، و باتوجه به مسافرت‌های گذشته آقای هابرماس به ایران و برگزاری کنگره و سمینارهای فلسفی در ایران، و محبوبیت تزهای آقای هابرماس برای روشنگران ایرانی، می‌توان این برداشت را نمود که آقای گنجی نظام فکری خود را با نظریه‌های آقای هابرماس نزدیک احساس می‌کنند. در واقع در این نظر با آقای هابرماس هم‌عقیده هستند که با پیروی از تئوری "گفتمان بدون سلطه" ایشان، به عنوان یکی از ابزارهای حل مشکلات اجتماعی بتوان بحران‌های سیاسی اجتماعی را با بکار بردن آن حل کرد و با گوشزد نمودن و روشنگری نسبت به خطرهای احتمالی انقلاب قهرآمیز و شورشی مانع از پیشآمد آن گردید و از طریق بحث و گفتگو، پیش‌آمدهای آتی را قبل از وقوع حادثه‌ای حاد سمت و سوی صلح آمیز بخشید.
غافل از اینکه متأسفانه بسیاری از تئوری‌های آقای هابرماس در داخل و خارج از آلمان در حوزه‌های علمی و تحقیقی، در واقع سالیان درازی است که اعتبار خود را از دست داده و ثابت گردیده که متد و روش پیشنهادی آقای هابرماس را می‌توان در گفتمان‌های علمی تحقیقی بکار برد که خالی از خواست‌های مادی و معنوی بدون تعهد به منافع فردی و یا اجتماعی است.
تنها در این پراکسیس از فعالیت‌های اجتماعی که هدف و غایت آن کشف حقیقت در موضوعات است می‌توان "گفتمان بدون سلطه" را به مرور زمان به مرحله اجرا درآورد، آنهم نه در همه محافل علمی هر کشوری، چراکه در بسیاری از ممالک رد نظریه و گفتارهای علمی از یک دانشمند و محقق اغلب شخصی برداشت می‌شود و نه موضوعی. و امکان اجرای این متد حتی در محافل علمی هم سخت و دشوار است. باید زمینه تفکر دموکراتیکی و موضوعی و ابژکتیوی برخورد نمودن با مسائل در اذهان عالمان و محققین جا افتاده باشد وگرنه در این نوع محافل هم تئوری آقای هابرماس قابل اجرا نیست.
در صحنه‌های اجتماعی و پراکسیس زندگی، نوعی پویائی سکون‌ناپذیری نهفته که قادر است هر نوع برنامه‌ریزی و شرط و شروط قبلی هر سازمان و گروه و فرد انقلابی و یا غیر انقلابی، عقلائی یا غیرعقلائی، اصلاح‌طلب یا غیر اصلاح‌طلب را بر باد دهد، و درهم فرو ریزد، و جریانات را به آن سمت سوق دهد که در برنامه‌های خودآگاهانه افراد و سازمان‌های اجتماعی قابل انطباق و پیاده شدن نیست.
چگونه این پویائی غیرقابل کنترل و نامرئی در مواقع حساس جلوه‌نمایی می‌کند؟ این را می‌توان چه در انقلاب فرانسه و چه در انقلاب‌های دیگر بخوبی دید. لذا شرط و شروط‌های آقای گنجی بر سر چانه زدن شورشی انقلابی، یا بطئی و مخملی، و یا غیر انقلابی در واقع نقش آرامش بخشی در افکار فلسفی و کلامی شخص گوینده بازی می‌کند، و نه نقشی در پویائی نهانی در بطن افکار مردم و جامعه و پراکسیس زندگی. بدین ترتیب کودکی را که آقای گنجی می‌خواهند به عنوان ماما به سلامتی به عرصه وجود بیاورند و تربیت کنند و تحویل ملت دهند، (حل بحران‌های اجتماعی به روش غیر انقلابی و شورشی)، نه زمینه‌های پذیرش آن در جامعه ایران معاصر مهیا است و نه سطح آگاهی لازم برای تعلیم و تربیت خانه و مدرسه این کودک. لذا به نظر می‌رسد دیدگاه و خاستگاه فکری آقای گنجی در رابطه با ایران معاصر که ایشان روی آن تأکید خاصی دارند بیش‌تر نزدیک به یک دیدگاه و فکر اتوپیایی باشد تا به تفکر و دیدگاه رئالیستی.
با یک دلیل ساده پیامدهای ناخودآگاهانه رفتارهای فردی و اجتماعی افراد را نمی‌توان از قبل شناخت و سنجید و روی آن حساب کرد، به ویژه که تضاد فکری، طبقاتی و قشری در جامعه آنچنان فاحش باشد مثل جامعه معاصر ایران.
اگر پیمانه صبر و تحمل و ظرفیت ملتی پر شود برای هیچکس معلوم نیست که سمت و سو و شتاب و پویائی به کدام ناکجاآباد است و یا کدام مدینه فاضله ای که آقای گنجی بطور ضمنی از آن ترس و وحشت دارند.
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
قانع کردن همگان چه به دلیل منافع فردی و چه به علت ضعف‌های بیسوادی سیاسی ملت، هیچگونه تضمینی برای اجرای آن نه در سطح روشنفکران و نخبگان و نه در بافت‌های عامیانه وجود ندارد، ولی این فعالیت‌های آقای گنجی را می‌توان به عنوان یکی از فعالیت پراکسیس زندگی - نه بیش‌تر و نه کم‌تر - در تحلیل نهائی در حافظه کلکتیو ضبط می‌گردد به حساب آورد.
آقای گنجی صحبت از اصلاحات فرهنگی می‌کنند و معتقدند باید عناصری چون: باورها و احساسات و عواطف و خواسته‌ها و آداب و رسوم، عادات و ملکات و الگوهای ذهنی روانی مشترک افراد جامعه را، بخش نامطلوبش را   که باطل و غلط و ناسالم است حذف نمود. ولی چگونه می‌توان به این پالایش فرهنگی مورد نظر ایشان که بحق هم درست است رسید؟! مگر فرهنگ جامعه‌ای قابل برنامه‌ریزی است مگر نه اینکه فرهنگ یک جامعه که خود بدون هیچگونه پیش‌بینی خودآگاهانه در طی دوران تاریخی همچون نقش و نگار قالیچه در رفتار، گفتار و کردار افراد جامعه نقش بندی می‌شود، ناخودآگاه بافته نمی‌شود و حضور پیدا نمی‌کند بدون اینکه فرد یا اجتماع متوجه انجام حادثه باشد. آنهم در تمام سطوح.
آقای گنجی هیچگونه راه حلی با توجه به شرایط ایران عصر حاضر برای نجات از این بحران فرهنگی بقول ایشان که خود بهتر از هر کس دیگر شاهد ظرفیت و توان‌های رفورم پذیری در آن هستند ارائه نمی‌دهند. در جائی‌که هر کس کار خود می‌کند و معتقد به درستی آن است، این دینامیک موجود در جامعه را با حرف و گفتمان و نسخه‌پیچی در سطح روشنفکران در ماوراء زندگی واقعی جامعه نمی‌توان به این سادگی مهار کرد و به آن سمت داد که آقای گنجی مایلند.
بهترین دلیل و نمونه خود آقای گنجی هستند که بعد از چند سال گذراندن عمر در زندان اکنون چگونه زمانه را می‌گذرانند. آن برای همان جامعه‌ای که امروز مانیفست سپید جنبش اصلاح طلبی و دمکراتیکی را می‌نگارند. البته ایشان معتقدند  که پروسه تغییر در فرهنگ بسیار قطعی و خودبخودی انجام می‌گیرد و هیچگونه سازشی بدان جایز نیست. "نمی‌توان بی باوری را به آستانه باور کشاند و ناباوری را از ذهن و ضمیر کسانی زدود." از این رو تحول طلبی دمکراتیکی از هرگونه شتابزدگی و عجله باید پرهیز کند.
اگر چنین است و همه چیز مسیر آرام و متین و درخور خود را دارد پس این پیش فرض‌ها و جار و جنجال‌ها برای چیست و کیست؟! باید صبر کرد و ساخت؟ بقول معروف "خودش خشک میشه می‌افته"!؟
اگر آقای گنجی معتقدند "خرافات پرستی، خودشیفتگی، جزم‌باوری، تعصب و تلقین‌پذیری، تعبدگرائی، شخصیت پرستی و پیش داوری در فرهنگ ما رخنه نموده است و باعث عقب افتادگی ما گردیده، بویژه در فرهنگ دینی ما که باید مورد تجدید نظر قرار گیرد و باعث انحطاط و عقب افتادگی ما شده است"، بیشتر دست به برشماری خصلت‌های عامی زده‌اند و هیچ مطلب خاص و نتیجه گیری بدردبخوری از آن ایفاد نمی‌گردد، و در سطح شعارهای عام خصلت‌گرائی می‌ماند. اصل مسئله که ایشان چه دارویی برای برطرف نمودن این خصلت‌ها  تجویز می‌کنند بی جواب می‌ماند، که چگونه می‌توان به این اهداف رسید؟ نسخه پیچی ایشان به این مثال می‌ماند مریضی که مایل است تحت مداوا قرار گیرد، دکتر معالجش با نام بردن از اسامی بیماری و نارسائی‌های اورگانیکی مریض توقع داشته باشد بیمار معالجه شود: کلیه‌های شما خوب کار نمی‌کند! قلب شما نارسائی‌هایی دارد، و کمی دچار مسائل روحی و روانی هستید... و با این آگاهی دادن به مریض انتظار داشت که بیمار معالجه شده و سلامتی خود را باز یابد!!
آقای گنجی تلاش بر این دارند که هم مولود جنینی (جنبش دموکراتیک تحول‌طلبی) و هم هیئت حاکمه را بنوعی به آشتی دعوت کنند که در عرصه مبارزه برای آزادی به روی هم نایستند و با یکدیگر تفاهم داشته باشند و تحمل یکدیگر را بنمایند. با توجه به اینکه "بخش مهمی از روحانیت کنونی بدلایل انتفاع غیر قابل انکاری که از عقاید خرافی و نادرست دینی مذهبی عوام‌الناس و توده‌های مردم می‌برند و به دلیل محافظه‌کاری مفرطی که دارند حاضر نیستند با تحول دموکراتیک کنار بیایند." همچنین گرایش‌های بنیادگرانه نیز که به عنوان مانعی سخت و دشوار در مقابل تولد نوزاد مقدس صف‌آرائی کرده و می‌ایستند تا پای جان! چگونه آقای گنجی می‌توانند به تنهائی این دو نیرو را آشتی دهند؟
برای بنده رمزآمیز و معجزه‌آمیز است، بویژه اینکه هیچ نوع توازن قدرتی و صف‌آرائی نیرو - نه قبل و نه بعد از تولد - در دورنمای کنونی قابل رویت نیست.
اگر مارتین لوتر سال‌های ۱۵۵۰ میلادی با لباس کلیسائی پرچم رفورم مذهبی را در اروپا برافراشت و نقش تعیین کننده‌ای در نوسازی و بازسازی و بالاخره استوار کردن مجدد مذهب مسیحیت داشت، شاید آقای گنجی نیز در لباس غیرمذهبی و سکولارشده خود بمثابه مارتین لوتر ایران قد برافراشته و برخاسته‌اند از جامعه اسلامی در قرن یست و یکم، بتوانند با پیشنهادات درست و صلح‌جویانه و اخلاقی جهان‌شمول در چهارچوب "گفتمان بدون سلطه" دل همگان را به دست آورند تا حداقل موجودیت مذهب اسلام در جامعه ما که  تنها در جدائی از دولت می‌توان آن‌ را حدس زد زمینه سازی شود و گامی بردارند  که در مسیر پالایش فرهنگی و سیاسی و مذهبی ایران مد نظرشان است.
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست