یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

نوستالژی زندگی دوگانه - رضا اسدی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۵ دی ۱٣۹۱ -  ۴ ژانويه ۲۰۱٣


فلک به مردم نادان دهد زمام مراد   
تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس
هوای مسکن مولوف و عهد یار قدیم   
ز ره روان سفرکرده عذرخواهت بس
"حافظ"

او کشور پهناور ایران، با تمامی زیبایی ها و نارسایی هایش را در یک اطاق به ابعاد سی متر مربع خلاصه نموده. اطاقی که در زیباترین شهر، و درکشوری قرار گرفته است که نه تنها در میان قاره اروپا به سرزمین گل و بلبل معروف است بلکه شهرت جهانی دارد.
تنها ارتباطش با زادگاهش از طریق آن جعبه جادویی است که توسط این طرف آبی ها "اینترنت" و هم زبانانش "ارتباط مجازی" نامیده می شود. ومجازی بودنش چیزی از علاقه عبدالله نسبت به این دستگاه نکاسته است.
وقتی در آن دستگاه به یک نشریه خبری وطنی مراجعه می نماید، با چند تصویر از افراد ریشوی عبوس و مطالبی در کنارشان مواجه می گردد که دلش از دیدن و خواندنشان می گیرد. نه اینکه عبدالله مخالف آدم های ریشو و مطالبی که مینویسند باشد، بلکه او مردان با ریش و بدون ریش زمان خودش و نوشته های آنها را بسیار دوست دارد، زیرا در پس آن ریش و آن مطالب، سمبل صداقت و مهربانی جای داشتند که عبدالله از دوری آنها دل تنگ است. از نظر او این ریشوهای کنونی مخالف صلح و دوستی هستند و دایما بر طبل جنگ و دشمن سازی میکوبند.
شب تحویل سال میلادی بود که مردم این سرزمین جشن گرفته بودند، شادی می کردند و صدای انفجار مواد منفجره و بازی با آتش، گوش فلک را کر میکرد. صبح روز بعد، همه جا به صورتی در سکوت فرو رفته بود که شهرها بی شباهت به شهر ارواح نبودند. تمامی روزهای اعیاد و یک شنبه ها هم به همین ترتیب می آیند و می گذرند و حوصله عبدالله را از این همه سکوت به تنگ میاورند. عبدالله از این همه دود و دمه که باعث کثیف شدن طبیعت، وحشت حیوانات و انسان ها می شود دل خوش نیست و همیشه دلش هوای صعود به قلعه دماوند، سهند، سبلان، کلک چال و توچال را دارد و از کوه نوردی هایش خوش خاطره ها تعریف میکند.
این نوع رسم و رسوم برای این مردم ساخته شده، اما وقتی عبدالله با این سکوت، آنهم در اولین روز عید ملی مواجه میشود به یاد شهر و روستای خودش می افتد که مردمش در چنین ایامی سرشار از شادی و نشاط می گردیدند، لباس های نو می پوشیدند، رقص و پایکوبی می کردند، به دیدار فامیل ها و دوستان می رفتند واز بزرگتر ها عیدی می گرفتند. عمو نوروز و حاجی فیروزی بودند و شادی و نشاط را به جمع ایرانیان هدیه میکردند. فروشنده های دوره گرد بطوری جار میزدند که هنوز هم عبدالله صدای چغاله بادام فروش، نعنا ترخانی را میشنود. او آه میکشد و میگوید که فردینی داشتیم و از آن سال ها به بعد پهلوانی به مانند تختی ندیدم. یاد آن دلار های شش هفت تومانی به خیر.
او سکوت روز اول اعیاد در ممالک غربی را غم انگیز میداند. بجز این مورد از نظر عبدالله کشوری که در آن زندگی میکند به قدری محسنات مثبت دارد که میشود آن را به همان سرزمین موعود و یا بهشت برین تشبیه نمود.
عبدالله میگوید: تمامی مزایایی که در یک جامعه دموکراتیک متصور است این مملکت یکجا دارد، که از جمله میتوان از: آزادی بیان، آزادی مذهب، آزادی مطبوعات، برابری حقوق زن و مرد، آزادی در پوشش، اجباری نبودن حجاب، آموزش و پرورش رایگان، بیمه همگانی، مسکن برای همه، حمایت از مهاجرین، امکانات برای پناهنده های سیاسی، حمایت همه جانبه از سالمندان، تهیه الزامات برای معلولین، ممنوعیت در تفتیش عقاید، حقوق مکفی برای بیکاران، سیستم مجهز کاریابی، حمایت از حیوانات و رشد تربیت بدنی برای همگان را نام برد.
چشمان عبدالله کم سو شده است و به همین دلیل است که پزشک خانوادگی نشستن طولانی در پشت جعبه جادویی را برایش ممنوع نموده است. او در چنین اوقاتی در داخل اطاق و در مقابل نقشه بزرگی که از ایران به روی دیوار نصب نموده است قدم میزند. با قدم هایش به استان ها و شهرهای مختلف سفر مینماید. روستا ها را سرشماری میکند. از کم و کاستی ها لیست برداری و سپس برای رفع مشکلات راه حل می یابد و آنها را در دفترچه مخصوصش یاد داشت میکند.
با اینکه چند دهه می شود که عبدالله در سرزمین کنونی زندگی میکند، حتی یک بار هم مردم و مکان های اینجا را درخواب ندیده است. به محض اینکه سر به بالین میگذارد شش هزار کیلومتر فاصله را در یک لحظه طی میکند و تا صبح روز بعد را در کنار فامیل ها و هموطنانش به سر می برد و بامدادان در یک چشم به هم زدن به اطاقش باز میگردد. همه فامیل ها و هم ولایتی هایش را در خواب می بیند. خودش نیز به دوران جوانی و مشاغلش باز میگردد و از دیدار همکارانش و همکاری با آنها لذت می برد. با آنها به چلو کبابی نایب و شمشیری میرود و یک شکم سیر سلطانی میخورد و از بستنی فروشی اکبر مشدی برای دوستانش بستنی می خرد.
به نظر عبدالله جایگاه سرزمین کهن ایران، در میان دول جهان، بیش از آن است که به دست و خواسته پیران کهنه گرا اداره شود و دوست دارد که مردم توان انتخاب کسانی را برای اداره امور داشته باشند که نو اندیش، مدرن، متمدن و حد اقل در سطح دولت مردان کشور محل اقامتش باشند.
از آنجا که از پنج وزیر از دوازده وزرای این مملکت از خانم ها هستند نشان از مدرنیت آنها دارد. و از آنجایی که تمامی وزارت خانه ها توسط جوانان با صلاحیت اداره می شوند و این وزرا و وکلا از طریق انتخابات دموکراتیک، بدون کاربرد حیله و تزویر، انتخاب میشوند نشان از سلامت این دستگاه حکومتی دارد. و بشاش بودن چهره های آنها حاکی از سلامت جسمی و روحیه ی بالایشان است که آن را به جامعه و شهروندان منتقل میکنند.
هربار که عبدالله اخباری حاکی از به زندان افتادن جوانان و اعدام شدن افراد درزادگاهش، در دستگاه مجازی میخواند آهی می کشد و آرزو دارد که روزی بیاید که انجام آنها در کل جامعه جهانی ممنوع گردد. عبدالله مخالف هرگونه خشونت است و به نظر او تمامی حکومت ها و مردم جهان قادرند تا با اتکاء به هنر تحمل گرایی و در پناه علم "فرهنگ و گفتگو" در صلح و آرامش زندگی کنند.
اگرچه بیشتر وقت عبدالله در همان اطاق کذا میگذرد اما او با تیز هوشی کامل خودش را با کشور و جامعه ای که در آن زندگی میکند تطبیق داده و از همه راز و رمز آن مطلع گردیده است.
عبدالله می گوید: هرگز ندیدم که مخالفین، منتقدین و موافقین این حکومت با یکدیگر درگیری و نزاع داشته باشند. همه آنها خودشان را متعلق به وطنشان، و کشورشان را متعلق به خودشان میدانند. جشن می گیریند،می گویند،می خندند، شادی می کنند، انتقاد پذیر هستند و مشکلات مملکت را به کمک یکدیگر حل می نمایند. اصلا در تمامی این سال ها که در این مملت زندگی کردم حتی یک بار هم از مردم، سردمداران و حکومت گران این سرزمین نشنیدم که "مرگ بر این" و "مرگ بر آن" بگویند و آرزوی نابودی این و یا آن را داشته باشند.
حالم به هم میخورد وقتی که می بینم یک گروه بنیاد گرای عقیدتی، پرچم یک مملکتی که سمبل ارزش و آبروی شهروندانش است را به آتش می کشند و یا در زیر پایشان لگدمال می کنند، و یا مثل قبایل بربر به سفارتخانه های کشورهای دیگر حمله می کنند و مامورینی را میکشند و یا مجروح می کنند که از آدم های معمولی هستند و فقط وظیفه خودشان را درقبال کسب روزی برای خانوادشان انجام می دهند. و حالت تهوع بهم دست می دهد، وقتی که می بینم یک حکومتی از این افراد و یا گروه ها حمایت می کند و یا خودش عامل و مشوق این چنین تندروی ها میشود.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست