نقدی بر اثر «پل قدیس: بنیاد جهان شمولی» آلن بادیو
از آنارکو مائوئیسم تا سورئالیسم فردگرایانه و خرافه مذهبی (۲) - عیسی صفا
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۹ دی ۱٣۹۱ -
٨ ژانويه ۲۰۱٣
موضوع این اثر بادیو پل قدیس ( پولس رسول) است. در همان پیشگفتار اثر بادیو می گوید دلیل علاقه وی به حضرت پل «چهره ی سوبژکتیوی به غایت مهم وی است» ( بنیاد کلی گرایی ص ۷ ، آلن بادیو ترجمه مراد فرهاد پور ، صالح نجفی) کمی دورتر بادیو می گوید: «از دید من، پل شاعرـ متفکر رخداد است و همچنین کسی است که در کردار و گفتارش ویژگی های همیشگی چهره ای را به نمایش می گذارد که می توان آن را چهره فرد مبارز نامید. او پیوندی سراپا انسانی را عرضه می کند که من مجذوب تقدیر آنم؛ پیوندی میان ایده ی کلی نوع گسست یا زیروروشدن و ایده ی نوعی کنش ـ تفکر که تجسم مادی وقوع این گسست در سوژه است.» هدف اعلام شده بادیو تشویق و رواج دادن جستجوی «چهره ای است که می باید جانشین آن مبارزی شود که در آغاز این قرن به دست لنین و بلشویک ها جا افتاد و می توان آن را چهره مبارز حزبی خواند.» ( همانجا ص ٨ و ۹) چند سطر بعد، بادیو می گوید که «او نخستین کسی نیست که تن به مخاطره قیاسی می سپارد که از پل، لنینی می سازد که برایش مارکسی چند چهره حکم مسیح را داشت.»
اونظریات آنارشیستی و خرافی خود را در پس این افسانه بخوبی به نمایش می گذارد و نظریات وی بخشی از خرافه مذهبی مسحیت است. لازم است برای خوانندگان فشرده ای از نقش لنین و بلشویکها در جنبش کمونیستی جهانی ارائه شود تا بستر بحث روشن شود.
با آغاز جنگ اول جهانی بود که شکاف در انترناسیونال دوم بطور قطعی عیان شد. اکثر احزاب سوسیال دمکرات ، بویژه احزاب اروپایی به دفاع از جنگ امپریالیستی برخاسته و با نادیده گرفتن ماهیت امپریالیسیتی و تجاوزگرانه آن تحت عنوان میهن پرستی به دفاع از بورژوازی خودی برخاستند. با این که در کنگره بال (Bale) در ۱۹۱۲ این احزاب سوسیالیست انتر ناسیونال دوم تحت مانیفستی تدارک چنین جنگی را محکوم کرده و هر «سرپوش و بهانه منافع ملی برای دفاع از آن» را رد کرده بودند، با شروع جنگ این قطعنامه از طرف اکثر رهبران انترناسیونال دوم چون کائوتسکی، پلخانف، هیندمان و گوست زیر پا گذاشته و به سوسیال شونیسم گرویدند. مانیفست بال فقط در برگیرنده مخالفت با جنگ نبود. این مانیفست رهنمود مشخص به کارگران جهان می داد که باید از شرایط بحرانی جنگ امپریالیستی برای سرنگونی رژیمهای سرمایه داری استفاده کرد. حزب بلشویک به رهبری لنین با استفاده از همین شرایط بحرانی جنگ اول که روسیه هم درگیر آن بود توانستند مبارزه انقلابی علیه تزاریسم در گام اول و علیه دولت موقت کرنسکی در گام دوم، انقلاب اکتبر را به پیروزی برسانند. لنین در آثار خودنظیر دولت و انقلاب، امپریالیسم بالاترین و آخرین مرحله سرمایه داری و بویژه در «انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد» و «ورشکستگی انترناسیونال دوم» روح انقلابی نظریات مارکس را زنده کرد و با پیروزی انقلاب اکتبر اعتبار عملی آن را به جهانیان نشان داد. بلشویکها به رهبری لنین با تشکیل انترناسیونال سوم نقطه پایانی بر انحراف انترناسیونال دوم از مبارزه طبقاتی و انقلابی گذاشتند. از همین تاریخ بود که اسم احزاب کارگری از سوسیال دمکرات به احزاب کمونیست تغییر یافت.
بادیو در «ظاهر» امروز در جستجوی چنین نیرویی، یعنی لنین عصر ما است. هر کمونیستی از پیدا شدن نابغه ای دیگر مانند لنین خوشحال خواهد شد. اما این پرسش در جستجوی لنینی دیگر و بلشویکهای زمان ما ضرروی است که آنها باید به چه نیاز نظری و عملی پاسخ گویند؟ لنینیسم مارکسیسم دوران امپریالیسم است. آیا این دوران سپری شده و نیاز به تحلیل کاملاً نوینی از سرمایه داری جهانی شده است؟ آیا کمونیستها بر پایه نظریات مارکس و لنین از درک و تحلیل شرایط نوین ناتوان هستند؟
فروپاشی شوروی ناامیدی بزرگی در بین کمونیستهای جهان را دامن زد. تعدادی از احزاب کمونیست خود را منحل کردند و انواع عقب نشینیها و تسلیم طلبی در برابر سرمایه داری رواج یافت. اثر پل قدیس بادیو به این دوره فروپاشی تعلق دارد. بادیو «ظاهراً» به دنبال لنینی است که پرچم مبارزه علیه سرمایه داران را به عرش کشیده و لرزه بر اندام آنها بیفکند. آیا ما در دوران مشابهی زندگی می کنیم که رهبران اصلی انترناسیونال دوم خیانت کرده و آموزه های انقلابی مارکس را از محتوای انقلاب آن تهی کردند؟ آیا انترناسیونال سوم هم به سرنوشت انترناسیونال دوم دچار شده و باید لنینی دیگر برای احیای روح انقلابی آن «ظهور» کند؟ پاسخ بادیو مشخص است. او لنینی می خواهد برای نفی لنین! به این نقل قول از اثر وی پل قدیس توجه کنید: «عنصر خیانت رفته رفته به وجه اصلی این خط سیر بدل می گردد. سرچشمه این خیانت آن است که مخلوق پل (کلیسا، سازمان، حزب) علیه قداست درونی خود او قد علم می کند. در این جا پازولینی بر سنتی مهم تکیه می کند. سنتی که پل را بیش تر پدید آورنده ی خستگی ناپذیر کلیسا می شناسد تا نظریه پرداز رخداد مسیحی. مردی که با نهادها سروکار دارد، در یک کلام، یک مبارز بین الملل سوم. در نظر پازولینی -که از طریق پل در کمونیسم باز اندیشی می کند- حزب همان نهادی است که به واسطه مقتضیات دست و پا گیر مبارزه جویی، اندک اندک قدیس بودن را به کشیش بودن بدل می سازد. ( ص ۶۱ همانجا ). بادیو کاملا این فیلمنامه پازولینی را مورد تایید قرار می دهد. در فرضیه کمونیستی ، بادیو تاسف می خورد که لنین چرا اسم اثر خود دولت و انقلاب را«رخداد و انقلاب» نگذاشته است. فیلسوف ما خیلی پراشتهاست! او با پل قدیس به دنبال «حضرت لنین» می گردد. حداقل برای نفی حزب کمونیست و تدارک انقلاب، یعنی ستون فقرات نظریات مارکس و لنین.
اما پل قدیس که باید الهام بخش لنین معاصر باشد بجز منحل کردن احزاب کمونیستی چه درسنامه دیگری برای ظهور «حضرت لنین» دارد؟ بادیو در پاسخ به چنین سوالی به یک خرافه مذهبی پناه می برد: «پل فریسی ای که متعصب بود هنگامی که به قصد سرکوب مسیحیان به دمشق می رفت ، صدایی راز آلود شنید که هم حقیقت و هم رسالتش را بر او آشکار کرد». (ص ٣۱، همانجا). در سراسر پل قدیس بادیو از رسالت خود بر انگیخته دفاع کرده و آنرا محرکه فرد انقلابی معرفی می کند فردی که بجای «تحلیل مشخص از اوضاع مشخص» مبارزه علیه تسلط سرمایه داری را پیش برد، باید متد تحلیل را پس زده و پرسش حقیقت و یا تفکر را مستقل از «جفت تحلیلی ـ هرمونیتیکی که به نظر بادیو قفس تنگ فلسفه ی آکادمیک روزگار ماست» پیش ببرد (همانجا ص ۱۴). نگاه از منظر شناخت شناسی به پل قدیس نشان می دهد که بادیو نوعی از «اشراق» را در برابر شناخت علمی و فلسفی می گذارد. توصیه وی «احساس عرفانی» بجای شناخت واقعی از پدیده های مادی است. او کاملن از احکام مذهبی پل قدیس در برابر استدلال یونانی مبتنی بر شناخت فلسفی دفاع می کند.
یک ضرب المثل فرانسوی می گوید: انتقام، غذایی است که سرد سرو می شود. کینه مائوئیستی ـ آنارشیستی وی با فروپاشی شوروی فرو کش نکرده است. او همراه با سرمایه داری جهانی خواهان انحلال همه احزاب کمونیست جهان است. در فرانسه او را به تلویزیون می آورند تا علیه جبهه چپ، ملانشون و حزب کمونیست فرانسه تبلیغ و پز«انقلابی اصیل» بدهد. بادیو در کتاب «منطق جهان» خود کوشش می کند که منطق جدیدی در تحلیل پدیده های بغرنج سیاسی و اجتماعی بدست دهد. «مجموعه و زیر مجموعه ها» متد وی در نشان دادن «حقیقت» است. چیزی شبیه فیلسوف یونانی پیتا گوراس که اعداد را اصل و پدید آورنده هستی می دانست. درکی ایده آلیستی و وارونه از رابطه ی جهان مادی و ریاضیات. هرسه اثر بادیو، یعنی فرضیه کمونیستی، پل قدیس و منطق جهان هدف مشترکی را در برخورد به مبارزات زحمتکشان دنبال می کنند: شیفتگی به شورش های کور، بدون هدف و بدون تئوری انقلابی. باید به بادیو این نظر لنین را گوش زد کرد که : هیچ جنبش انقلابی بدون تئوری انقلابی وجود نخواهد داشت! بادیو از نظر تئوری مبارزاتی به دوران قبل از مارکس تعلق دارد. بازمانده ای از دوران کودکی!
پاریس ۲۰۱٣-۰۱-۰۴
|