یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

خیابان را فراموش کن!
خشونت را باید را در زیر لحاف دید!

نقدی بر مناظره برابرنهاد عدم و بود خشونت


کیانوش دل زنده


• سرمایه داری به ما یاد می دهد خیابان را فراموش کنید. می توانید بدون هزینه در خانه بنشیند و تخمه تان را بشکنید و از زیر لحاف هر روز انقلاب کنید... باید با خشونت آن دیکتاتور خشونت مخالفان آن را مقدس جلوه دهیم. تنها با خشونت است که خشونت پایان می یابد ؟ کلیشه ای برای باز تولید خشونت در یک منطق دهشتناک ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۱ دی ۱٣۹۱ -  ۱۰ ژانويه ۲۰۱٣


تقدم به دوست مهربان مهدی رحمانی

بنیامین می گفت: «هر آن کس که از هر نبردی فاتح بیرون آمده است، تا به همین لحظه شریک و همگام آن موکب پیروزمندی است که در آن، حاکمانِ امروز پا بر سر افتادگان مغلوب می نهند.»(بنیامین، ۱٣٨٣:۱۵۵) اسمارت از فوکو نقل آورده است: «کسانی است که می توانند ... قواعد را در قبضه اختیار خویش گیرند... تا معنای آنها را وارونه کنند و آنها را علیه کسانی نشانه گیری کنند که این قواعد را ابتدا هم آنان تحمیل کرده بودند.» (بری اسمارت، ۱٣٨۵: ۷٣)
قاعده ی نیچه ای همچون شبحی در جهان حکم فرماست صحبتی از پایان جنگ و خشونت نیست. هماره شبح فرشتگانِ سیاهِ مرگ چنگال های خود را برای برداشت بر این خاک فرو برده ست گاهی مرگ کشت می کند گاهی صلح و این انگاره مسخره که پایان جنگ تنها با یک جنگ بزرگ به وقوع می پیوندد هم چنان پا برجاست. «اکنون دیگر ممکن نیست توزان وحشتی وجود داشته باشد، زیرا دیگر کشمکش و موزانه ای بین دو دولت قدرتمند (ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی) وجود ندارد که درگیر یک نظریه بازی باشند که در این نظریه، با ارزیابی متقابل و سازماندهی شده خطرات مربوطه، هر دو دولت بتوانند قدرت هسته ای یک دیگر را خنثی کنند. از آن پس، تهدید هسته ای، تهدید (تام و تمام)، دیگر نه از یک دولت بلکه از نیروی ناشناسی نشئت می گیرد که کاملاً غیرقابل پیش بینی و غیر قابل محاسبه اند.» (تری ایگلتون، یورگن هابرماس، ژاک دریدا، نوام چامسکی، هانا آرنت، ۱٣۹۰ :۷۴) همانطور که از جستار بالا بر می آید خشونت عریان جای خودش را به خشونتی پنهانی داده که هر سر آن را اگر قطع کنی هزار سر دیگر بیرون می آید. به راستی چرا خشونت پایان نمی یابد؟ چرا عدم خشونت را نمی توان در برابر خشونت قرار داد؟ نوید دهنده صلح و پایان تاریخ درست بعد از «دسامبر ۱۹٨۹، شش هفته پس از سقوط دیوار برلین، ایالات متحده آمریکا در پاناما علیه ژنرال نوریگا مداخله نظامی کرد، این لشکر کشی، با هیبت هجوم پلیسی اش، پیامی در خود داشت: لازم است همه بدانند که از این پس چه کسی بر دنیا فرمانروایی می کند و چه کسی می باید فقط اطاعت کند. سپس در ۱۹۹۱، در دوره ریاست جمهوری بوش پدر نخستین جنگ عراق در گرفت؛ در سال ۱۹۹۲-۱۹۹٣، ماجراجویی تاسف باری در سومالی؛ سال ۱۹۹۴ مداخله نظامی در هایتی برای به قدرت نشاندن رئیس جمهور ژان –برتران اریستید؛ سال ۱۹۹۵ جنگ بوسنی، در دسامبر ۱۹۹٨ عملیات بمباران وسیع عراق معروف به عملیات روباه صحرا، سال ۱۹۹۹ جنگ کوزوو، ۲۰۰۱ شروع جنگ افغانستان، ۲۰۰٣ شروع جنگ دوم عراق، در ۲۰۰۴ لشکر کشی جدید به هایتی این بار برای سرنگون کردن رئیس جمهور ژان-برتران اریستید بدون در نظر گرفتن عملیات نظامی کم دامنه در کلمبیا، سودان، فلیپین، پاکستان و جاهای دیگر.» (امین معلوف، ۱٣۹۱: ۴۴) ذکر لیست این نام ها و لشکر کشی ها برای این نیست که همه مشکلات را به گردن ایالات متحده آمریکا بیندازیم و ناف خشونت را به دامن آمریکا ببندیم چرا که خشونت سیستمی توسط سوژه منفعل تکوین می شود. پرسشی که می خواهیم بدان پاسخ دهیم این است منطق موهوم و سرگردان و غیرقابل پیش بینی و غیرقابل محاسبه خشونت که این بار نه در دستان یک دولت بلکه ریشه در خود خشونت دارد از کجا می آید؟ و این منطق موهوم چگونه از سوژه مخیر یک ابژه صرف ساخته است که تنها نظاره گر خشونت و ابژه تمام نمای آن است؟ این خیرگی منفعل از کجا می آید؟ چرا تجاوز جنسی به یک دختر هندی به مراتب دردناک تر از خشونتی است که هر روز جان هزاران هندی را بر اساس انحصار تولیدات اقتصادی سرمایه داری می گیرد؟ چرا دیدن آن قارچ سفید رنگ در ناکازاکی و هیروشیما ساده تر درک می شود تا دیدن خودسوزی مردی در خیابان؟ پاسخ خامی که می توان بدان داد این است که "انتقال خشونت از خیابان به خانه انتقال سوژه کنشگر به ابژه منفعل است."
تجسم قالبی که وجود دارد این است در برابر هر تصویری از خشونت یک سوژه قرار دارد. سوژه ی که تصمیم می گیرد و در برابر آن مخیر است. به نحوی این توهم وجود دارد که سوژه کنش گر می باشد و این قاعده نیچه ی فراموش می رود که سوژه در برابر ترس از مرگ می تواند کنشی عکس العملی داشته باشد.
زیاد دور نمی شویم به خیابان های تهران بر می گردیم، چهره در خون افتاده یک دختر زیبا در قاب یک خیابان پر ازدحام و فریادهای اطرافیانی که با وحشت یا دشنام می دهند یا ضجه می زنند، خشونت خیابان را احاطه کرده است. چشمان خیره دختر در خون افتاده، سوژگان را نظاره می کند و می گوید خشونت فرمان ده است. خشونتی که در سیمای این دختر رخ داده است تجلی است. تجلی که از همان خشونتی برآمده که رخ داده است. اثر گذاری که خودش، کنترل شده و خودانگیخته است. دختر به چشمان دیگری نگاه می کند با هر گشودگی چشمانش انزجار از خشونت را به وجود می آورد. چشمان دختر فرمان ده است و برانگیزنده خشونت در برابر خشونت.
دختر به صحنه تلویزیون می آید، شماتیک تصاویر از هر طرف زاویه ی از خشونت را نمایان می کند. دختر دیگر کنشگر خشونت فرمان دهنده نیست یک ابژه صرف است که خشونت بر او روا رفته است و در انتظار توجیهات اخلاقی نظاره کنندگانش. دیگر چشمان خیره او را نظاره نمی کند بلکه چشمان مردم است که از قاب تلویزیون به او نگاه می کنند. صحنه منزجرکننده خشونت هر روز و هر روز خیره نگریسته می شود. خشونت کنشگر به خشونت عکس العملی جای خود را وا می دهد. خشونت خیابانی به خانه می آید و در یک قاب فانتزی فاصله خودش را با نظاره گران خشونت حفظ می کند. خون به عنوان تجلی خشونت جای خودش را به رنگ قرمز می دهد از آنهایی که ی تئاتری آن را در زیر پیراهن خود پنهان می کند. دیگر آن خون نه بو دارد نه حتی رنگ.
تکرار مکرر آن صحنه خشونت را از بین نمی برد ولی فاصله میان خیابان و خانه را از وی دیگر دورتر می کند. واقعه جای خودش را به یک عکس می دهد. سیر زمان جای خودش را به توقف سکون خیزش. خشونت خیابانی خشونت رخ داده شده در خیابان یک تجلی است. تجلی در یک عکس جای خودش را به حضور تکرار آن عکس می دهد. تصاویر مثل انتهای فیلم سینما پاردیز و فقط قابی از خشونت می باشد که زمان از آن گرفته شده است. به ساعت شلیک می شود و انسانهای محصور در واقعه به مُردهای بی حرکتی در خانه. خشونت در خیابان به تصویر در نمی آید و در هیچ قابی جای نمی گیرد، هیچ تصویری نمی تواند زمان را به آن برگرداند. این خشونت نه حافظ قانون است نه منشاء آن. این خشونت تجلی فرمان ده است که در چشمان آن دختر دور دست را نمایان می کند و جهت خیزش را نشانه می رود. و آن نشانه، آن خیزش ناب و الهی هم می بلعد هم محو می کند.
دختر زیبا چندین بار به گلوله بسته می شود، صدای فریادها و هیجان، جهشی که صداها و فریادها را به در قاب موبایل ها و شهروند خبرنگاران فرو می کشد. اسم ... نماد... شاید ندا... صدای تلویزیون کم می شود... مادر جلوی چشمان فرزند خردسالش را می گیرد... مرد لحظه ای مکث می کند و بعد قاشق غذایش را به دهان می برد. شاید سیگاری نیز به دهان گیرد و یا شاید روی مبل خود قدری چشمانش را ببندد. اشکها ریخته می شود و احساساتی جریحه دار. تجلی به اسطوره تبدیل می شود تا قابلیت روایت پیدا کند. ذات اسطوره پنهان نگاه داشتن مرگ است. راز پنهان انگاری که این واقعه فقط در خیابان رخ می دهد و برای سوژه نیست.
خشونت الهی که در چشمان دختر بلعیده و محو می شود، ویران گر بودن در قاب تلویزیون از خودبیگانه می شود. باید به خیابان برگشت، چشمان دختر در مکث عکاس در خیابان جای می ماند و مسیری که باید ویرانگر باشد فراموش می شود. خیرگی در خیابان فریاد می زند و تمام خیرگی در ناب بودگی آن اندوخته می شود. ناب بودگی در خیابان جای می ماند تا به تصویر در بیاید. تصاویر خیابان که به تلویزیون می آید و زیرنویس ها و گزارش ها مرتب آن را در مکث نگه می دارد. سکون راز تجلی است. و تکرار سکون راز مرگ تجلی.

• ناب بودگی فراموش می شود
مردم به دختری در خون نگاه می کنند خشونت کنشگر به خشونت عکس العملی تبدیل می شود. ناب بودگی در پلک هایی که هر وقت بخواهد بسته شود و هر وقت بخواهد اشک بریزد زمان می دهد. ساعت دوباره شروع به حرکت می کند. عکس آن دختر سینماتوگراف می شود. هر کس از هر کجا که خواست می تواند آن را ببیند یا فراموش کند یا حتی می تواند روایت آن را بازگو کند. از آقای ک پرسیدند ( اگر عاشق بشوی چه می کنی پاسخ داد طرحی از او می کشم که به آن شبیه شود. کدام شبیه شود آن طرح ؟ آقای ک گفت نخیر آن شخص.
قالب تلویزیون آیا روایت آقای ک نیست ؟ سوژه تصویری از خود و دیگری فراهم می آورد. تصویری که در انتقال آنچه بوده آنچه که دیده خواهد شد. شماتیک ناب بودگی که به زمان شلیک می کند برای یادآوری خاطرات کنار هم دیگر چیده می شود. او تصویری از خود و دیگری ارائه می کند که خود می خواهد ببیند.
و بهترین تصویر آن است که آنچه قابل دیدن است را ارائه می کند نه آنچه که باید باشد. تصویر کاذب و وراونه ای که از خیابان به تلویزیون می آید.
آن احساس ناب برانگیخته شده در خیابان که فرمان ده است جای خودش را به شکافی می دهد که با واژه های اخلاقی خنثی می کند. « این نگرش ( اهل مدارا ) از در این امر ناتوان است که چگونه قدرت در زمانه ما نه هم چون گذشته بر سانسور که اساساً رواداری بی قید بند است» ( ژیژک: گزیده مقالات نظریه ، سیاست، دین ۱٣٨۹ : ۴۲۵)

خشونت در خیابان دیده می شود
اگر خشونتی دیده نشود آن خشونت وجود ندارد و اگر خشونتی بارها به تصویر کشیده شود فراموش می شود. عدم وجود امکان حضور امر مسیحا می باشد و فراموشی پایان حضور امر مسیحا. رسانه می تواند با پخش برنامه های خبری، سوژه را علیه این یا آن کشور تحریک کند و در عین حال اعمال خشونت آمیز آن را مخفی کند.
می توان در خیابان های طرابلس یا دمشق یا بغداد قدم زد و مارش قدم های قذافی، صدام، اسد را فراموش کرد. می توان فرض کرد مسیحا حضور پیدا کرده است و تاریخ حضور آن ها به پایان رسیده است. می توان مجسمه های آنها را به پائین کشید اما نمی توان در پاریس قدم زد و شمایل مارش سربازان نازی را که پیروزمندانه از زیر برج آزادی می گذرند را فراموش کرد؟ پاسخ ساده است هیتلری وجود ندارد چون جنازه او سوخته شد. به راستی هیتلر در خیابان بود؟ تصویر او حتی در نورنبرگ هم پائین نیامد. هیتلر در پاریس همچنان قدم می زند چون وجود نداشت. اما قذافی فراموش شد چون نوید پایان بود.
نادیده انگاری خود خشونت است. «ویژگی اصلی رویاهایی که در آن رویابین برهنه در برابر جمع ظاهر می شود، ویژگی که باعث اضطراب رویابین می شود، این واقعیت عجیب است که به نظر می رسد هیچ کس توجهی به برهنگی او نمی کند: مردم به نحوی از کنار او رد می شوند که همه چیز عادی است.» (ژیژک، به برهوت حقیقت خوش آمدید ۱٣٨۹ : ۱٣۴-۱٣۵) درست مثل کذاب گری شرکت دخانیات می ماند، دخانیاتی که کاملا در دست بخش دولتی است روی پاکت های سیگار خود می نویسد: سیگار علت اصلی سرطان است. بوردیو راست می گوید در جهانی که مشخصه کلی آن بالا بردن ریاکاری است همه از اخلاق حرف می زنند و شکاف در خیابان بودن و در خانه نشستن را باید با اخلاق پر کرد. اخلاق که منع می کند تا تحریک به عمل کند. اخلاقی که ناتوانی سوژه را به رخ می کشد. چه ساده تر آنکه عکس پروفایل فیس بوکتان یا استاتوس های شبکه اجتماعیتان را به یک فرد در اعتصاب غذا اختصاص دهید. سرمایه داری به ما یاد می دهد خیابان را فراموش کنید. می توانید بدون هزینه در خانه بنشیند و تخمه تان را بشکنید و از زیر لحاف هر روز انقلاب کنید. باید خشونت عریان را به جعبه جادویی آورد تا خشونت پنهان سرمایه داری را فراموش کنیم .باید با خشونت آن دیکتاتور خشونت مخالفان آن را مقدس جلوه دهیم. تنها با خشونت است که خشونت پایان می یابد ؟ کلیشه ای برای باز تولید خشونت در یک منطق دهشتناک. خشونت پنهان همان منطق موهوم و تعیین کننده ای است که بدون منطق بازی می تواند به شما اجازه دهد هر کدام یک بمب اتمی داشته باشید. آری سیگار نکشید حتی مالبرو !!
این را فراموش کنید طبق روال تاریخ، همه چیز کاملاً به سرعت به جریان عادی خود باز می گردد. خشونت پنهان تخیل ما از تاریخ را به دست گرفته است.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست