پایان سانسورِ عاشق آزادی
گفت و گو با نسرین مدنی
از روزنامهی اسمو (SMP.se)
•
- روشن است که ترک میهن مشکل است، اما زندگی من در ایران، به عنوان یک نویسنده، سطحی شده بود. ممکن است که بگویند نسرین، جان سالم به در برد، اما قلب و مغز من مرده بود. نسرین میگوید که نمیتوانم آینده را پیشبینی کنم، اما بعید میدانم با وجود نظام موجود، در ایران آزادی بیان بیاید.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲۴ دی ۱٣۹۱ -
۱٣ ژانويه ۲۰۱٣
نویسنده، نسرین مدنی، در کشور خود ایران سانسور میشد. ترس پیامد آن، جلو نوشتن او را میگرفت. وکشو، پناهگاه او شد و او از یک ماه پیش به این جا آمده است.
تنها توقف نسرین مدنی در راه رسیدن به وکشو، تغییر هواپیما در ترکیه بود؛ لذا او در ماه دسامبر سال گذشته، از تهران پایتخت ایران، مستقیم به این جا آمده است.
نسرین برای این که همیشه مینوشته است، زندگیاش در میهنش خطرناک شده بود. زمانی که دو کتاب او پیش از چاپ سانسور شد و کوشید آنها را بر روی اینترنت منتشر کند، از طرف جایی آنها را حذف کردند.
او میگوید:
- نویسندهای که نمیتواند کتابش را منتشر کند، در یک موقعیت دشوار قرار میگیرد.
ما تلاش کردیم که با زبان انگلیسی ارتباط برقرار کنیم، اما خیلی خوب شد که دوستی به عنوان مترجم فارسی آمد و توانست با دریافت تفاوتهای ظریف زبانی، ارتباط را بهتر کند.
نسرین توضیح میدهد که سانسور در ایران بنیادی است. از این نظر او فکر میکند که ما که در دموکراسی زندگی میکنیم نمیتوانیم آن را خوب دریابیم.
- در ایران، شما حتا پیش از این که شروع به نوشتن بکنی، باید یک معیارهایی را در نظر بگیری که نوشتنشان برای نظام خطرناک هستند.
نسرین ادامه میدهد: هیچ تضمینی برای انتشار یک کتاب وجود ندارد. قدرت - حکومت میتواند یک کتاب را تا پیش از تأیید حتا تا 14 سال نگه دارد.
- شرایط دشوار و سختی برای من به وجود آمده بود. دو مجموعه داستان کوتاه من که هم سیاسی بودند و هم فمینیستی و اروتیک، سانسور شد. امروز همهی کتابهای من در ایران سانسور شده است.
خانوادهی نسرین در ایران مانده اند و آنها خوشحال بوده که او به سوئد میآید. چون آنها میتوانستهاند رویاهای او را به عنوان یک نویسنده درک کنند. او زنی است که بدون مرد سفر کرده است و این به معنای یک سنتشکنی است که ریشهی دیرینه دارد.
- روشن است که ترک میهن مشکل است، اما زندگی من در ایران، به عنوان یک نویسنده، سطحی شده بود. ممکن است که بگویند نسرین، جان سالم به در برد، اما قلب و مغز من مرده بود.
نسرین میگوید که نمیتوانم آینده را پیشبینی کنم، اما بعید میدانم با وجود نظام موجود، در ایران آزادی بیان بیاید.
او کتاب آیههای شیطانی سلمان رشدی را مثال میزند.
- فقط بودن کتاب سلمان رشدی، در قفسهی کتابخانه بدین معناست که مجرم هستی لذا برای آن مجازاتی در نظر گرفته شده است. جرم داشتن چنین کتابی برابر با مرگ است.
همیشه یک چشم ناظر وجود دارد و به همین دلیل شما همیشه در ترس هستی و با واهمه مینویسی.
هم اکنون نسرین در وکشو است، یکی از شش شهرداری سوئد که محل امنی است برای نویسندگان در معرض خطر و کمترین مدت اقامت آن یک سال است.این اقدام از طریق شبکهی بینالمللی نویسندگان در هراس صورت گرفته است لذا به دنبال کسانی است که مشکل دارند و میتواند با دادن بورس کاری آنها را به یک کشور مناسب بفرستد.
- از این که وکشو من را پذیرفته است و به عنوان یک نویسنده از من محافظت میکند، بهترین احساس امنیت را میکنم. در سوئد هستم که معتقدم کشور صلح و آزادی است.
هدف اصلی نسرین در حال حاضر ، یادگیری، خواندن، نوشتن و حرف زدن به زبان سوئدی است. همین چندی پیش مقالهای از او در بارهی سلمان رشدی منتشر شده است و او فکر میکند که میتواند به عنوان یک نویسنده این کار را به سادگی ادامه بدهد.
نویسندهی مورد علاقهی او پر لاگر کویست است. او به این فکر میکند که سختیهایش در زادگاهش به پایان رسیده است.
او میخندد و میگوید:
- من پر لاگر کویست را دوست دارم و شما در دو سه سال آینده با من به زبان سوئدی مصاحبه میکنی.
برگردان عاشق پر لاگر کویست، از روزنامهی اسمو (SMP.se)، 9 ژانویهی 2013
|