یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

چشم انداز مذاکرات
ایران و امریکا و پی آمدهای آن (۶)

پیامدهای مذاکرات بر مردم، سیاست و اپوزیسیون


رضا فانی یزدی


• در این بخش به پرسش زیر پرداخته شده است: پیامدهای درازمدت و کوتاه مدت مذاکرات و احتمال رفع تنش و عادی سازی در مناسبات دو کشور در زندگی مردم چه بوده و تاثیرات سیاسی و اجتماعی کوتاه مدت و درازمدت آن چه خواهد بود؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲ بهمن ۱٣۹۱ -  ۲۱ ژانويه ۲۰۱٣


بخش نخست - چشم انداز مذاکرات ایران و امریکا و پی آمدهای آن (1)
akhbar-rooz.com

بخش دوم - چشم انداز مذاکرات ایران و امریکا و پی آمدهای آن (2)
akhbar-rooz.com

قسمت سوم - چشم انداز مذاکرات ایران و امریکا و پی آمدهای آن (3)
پیامد سیاسی، اقتصادی و امنیتی رابطه ایران و امریکا برای کشورهای منطقه
akhbar-rooz.com

قسمت چهارم - چشم انداز مذاکرات ایران و امریکا و پی آمدهای آن (4)
صلح، کاهش تروریسم و عدم نیاز به اسلام گرایی بیشتر
www.akhbar-rooz.com

قسمت پنجم - چشم انداز مذاکرات ایران و امریکا و پی آمدهای آن (5)
ایران و اسرائیل دو حکومت امنیتی شبیه یکدیگر
akhbar-rooz.com


در این بخش به پرسش زیر می پردازم:


9 . پیامدهای درازمدت و کوتاه مدت مذاکرات و احتمال رفع تنش و عادی سازی در مناسبات دو کشور در زندگی مردم چه بوده و تاثیرات سیاسی و اجتماعی کوتاه مدت و درازمدت آن چه خواهد بود؟


و به این منظور مایلم که چند نکته در نظر گرفته شود.

1- پیامدهای اقتصادی و اجتماعی بر زندگی مردم در کشور
2- پیامدهای سیاسی در کوتاه و دراز مدت
3- پیامدهای کوتاه و دراز مدت برای اپوزیسیون ایران



پیامدهای مذاکرات بر زندگی مردم در کشور
آ- پیامدهای فوری: بهبود وضعیت زندگی مردم


تحریم های کمرشکن سالهای گذشته که روز به روز دامنه آن بر اقتصاد کشور در همه زمینه ها بیشتر می شود وضعیت اسفباری را بر اقتصاد کشور ما حاکم کرده است. در آمد حاصل از صادرات ایران چه در زمینه نفت و دیگر کالاهای انرژی زا و چه در دیگر زیمنه های بشدت کاهش یافته و واردات مورد نیاز کشور نیز به همین نسبت کم شده است. ارزش پول کشور در مقایسه با دیگر کشورها در بازارهای ارزی به پایین ترین قیمت در طول همه سالهای گذشته رسیده و گرانی حاصل از آن قدرت خرید بخش های وسیعی از مردم کشور را بشدت کاهش داده است. بر اثر تحریم ها طی یکی دو سال اخیر میلیونها نفر از مردم کشور به زیر خط فقر سوق داده شده اند. بیکاری حاصل از تعطیلی بسیاری از مراکز تولیدی بخاطر تحریم ها نیز برخیل بیکاران کشور افزوده و برای بسیاری از خانواده های ایرانی دسترسی به نیازهای اولیه زندگی را نیز دشوار و گاه غیر ممکن کرده است.


گرچه بسیاری از منتقدین وضعیت کنونی دولت احمدی نژاد و یا در کل، نظام اسلامی را مسئول مستقیم این وضعیت دانسته و بخشی از وضعیت کنونی را نتیجه عدم کارآمدی مسئولین می دانند. اما یک واقعیت را نباید و نمی شود منکر گردید و آن اینست که در مقایسه وضعیت امروز کشور با مثلا چهار سال گذشته که همین دولت ناکارآمد برسرکار بود، وضعیت زندگی مردم این چنین نبود. نرخ ارز، قیمت کالا، میزان بیکاری، جمعیت فقیر و بسیاری دیگر از شاخص های اقتصادی کشور کاملا با امروز متفاوت بود. علت اصلی همه این بدبختی ها در این یکی دوساله گذشته، افزون بر ناکارآمدی دولت و سیاست های نادرست آن، تحریم های کمرشکنی است که دقیقا به همین علت هم اعمال می شوند.

دلیل اصلی تحریم ها فلج کردن شریان های اصلی مالی و اقتصادی کشور است که هدف مستقیم آن نیز مردم هستند و چنانکه بارها و بارها از طرف مقامات غربی و یا حتی بعضی از چهره های اپوزیسیون که طرفدار اعمال تحریم ها هستند هم اعلام شده، هدف گرسنگی دادن مردم برای وادار کردن آنها به اعتراض و شورش بر علیه حکومت است. سال گذشته سناتور جمهوری خواه ایالت ایلینوی امریکا، مارک کرک، با صراحت اعلام کرد که "مانعی ندارد که غذا را از حلقوم مردم بیرون کشید." (*)

نتیجه عملی تحریم ها و ارائه آن دقیقا همین است که غذا را از حلقوم مردم بیرون می کشد، یعنی قدرت خرید مردم را از بین می برد. یعنی کمبود و گرانی ایجاد می کند. یعنی کارخانه ها را به تعطیلی کشانده و به سپاه بیکاران روزانه می افزاید و جمعیت زیرخط فقر افزایش می یابد. از همه بدتر کمبود دارو و مواد بهداشتی است که در نتیجه آن روزانه هزاران نفر رنج می برند و در دراز مدت می تواند به یک فاجعه بشری منجر گردد. همین چند روز پیش بود که شنیدیم سه بیمار هموفیلی به علت کمبود دارو مردند.

مذاکرات بین دو کشور ایران و امریکا اگر قدمی به جلو رود، اولین دستاوردش از میان برداشتن تحریم ها خواهد بود، تحریم هایی که بیشتر از آنکه تعدادی از رهبران حکومت اسلامی برای آن هزینه پرداخت نمایند، میلیون ها مردم کوچه وخیابان از موافق و مخالف حکومت بدون کمترین تبعیضی دارند هزینه های مرگبار آنرا پرداخت می کنند و تا به امروز هم کمترین نشانه ای از تغییر در سیاست عمومی کشور را در جهت دمکراتیک سازی و رعایت حقوق بشر و دیگر زمینه های سیاسی و اجتماعی نداشته است.

تحریم های کمرشکن کنونی که بر ایران اعمال می شود را شاید بتوان با تحریم هایی که طی چندین دهه گذشته بر جزیره کوچک کوبا رفته است مقایسه کرد و یا با آنچه در کره شمالی و یا برمه شاهدش بوده ایم. آیا تحریم ها در کوبا و یا کره شمالی و برمه به تغییر حکومت در این کشورها منجر گردید؟

آیا در آوردن غذا از حلقوم مردم کوبا و یا کره شمالی و برمه به تغییر سیاست های این حکومت ها منجر شد و یا به استقرار دمکراسی در هیچ یک از این کشورها منجر شد؟ اگر در آن کشورها تحریم ها به تغییر سیاست منجر شده می توان نتیجه گرفت که در ایران نیز به تغییر سیاست حکومت منجر خواهد شد.

تحریم ها در حقیقت تنبیه مردم است. همانطور که سناتور کرک به صراحت می گوید تنبیه مردمی است که "حکومت آنها حمله (ترور) مستقیم را در خاک امریکا طراحی می کند." (*) اما قضیه را می توان از طرف دیگر آن هم دید: مردم در کشوری که حکومت آن با امریکا به توافق برسد، نه تنها تنبیه نمی شوند که لقمه گنده تری در دهان آنها گذاشته خواهد شد.

مذاکره دو کشور و رفع تدریجی تحریم ها از نگاه دیگری شاید پایان تنبیه مردم باشد. خانم کلینتون و دیگر رهبران امریکا بارها متذکر شده اند که پس از اولین توافق ها و اولین مراحل گفتگو حاضرند که بخشی از تحریم ها را برداشته و بدنبال توافق های بعدی به تدریج به لغو کامل تحریم ها اقدام کنند.

لغو تحریم ها یعنی فروش دوباره نفت ایران در بازارهای جهانی، یعنی افزایش دوباره درآمد کشور، یعنی امکان گشایش های اعتباری برای خرید و فروش در بازارهای بین المللی، یعنی افزایش ارزش پول کشور، یعنی افزایش قدرت خرید مردم کوچه و خیابان، یعنی بازگشایی بسیاری از کارخانه ها و راه اندازی کارخانه های جدید و جذب سرمایه های خارجی، یعنی کاهش بیکاری و فقر، و از همه مهمتر یعنی امکان تهیه دارو و مواد اولیه برای کارخانجات داروسازی و تهیه دستگاه های پزشکی. در یک کلام، یعنی بهبود وضعیت روزانه زندگی مردم.

ب- پیامدهای دراز مدت: رشد بخشی خصوصی


در درازمدت تجدید مناسبات با امریکا و تقویت مناسبات اقتصادی ایران با دنیای غرب به تقویت بخش غیردولتی اقتصاد ایران کمک خواهد کرد. تقویت بخش غیردولتی اقتصاد، امکانات سرمایه گذاری را در زمینه های دیگر اقتصادی و در بخش های زیربنایی اقتصاد کشور کم کم فراهم کرده و تنوع سرمایه گذاری های حاصل از آن به ایجاد یک قشر بزرگ اجتماعی جدید در کشور منجر خواهد شد، قشری که به لحاظ نیازهای کاری و اقتصادی خویش کم کم امکان زندگی و عمل مستقل از حکومت یافته و همین استقلال عمل در مراحل بعدی به ایجاد یک نیروی اجتماعی جدیدی در مقابل قدرت حکومتی منجر خواهد شد.

تنوع سرمایه گذاری در بخش های گوناگون اقتصادی که یکی از پیامدهای مستقیم برقراری مناسبات با امریکا و غرب است، از پیش شرط های ضروری برای گذار جامعه به دمکراسی است. بدون دمکراتیک سازی در اقتصاد و زیربنای اقتصادی کشور و مستقل سازی نیروهای اجتماعی از اقتصاد بزرگ دولتی امکان دمکراتیک سازی در مناسبات اجتماعی و سیاسی تقریبا منتفی است.

طبیعی است که شریک های بزرگ اقتصادی امریکایی در صورتی که امکان بازگشت به بازار ایران را پیدا کنند، بیشتر تمایل دارند که با بخش های خصوصی کارکرده و در سرمایه گذاری های مشترک با آنها پروژه های خود را به پیش ببرند. این تمایل آنها بدلیل سودجویی بیشتر آنهاست، چرا که کنترل و یا کار کردن با سرمایه های کوچک به مراتب راحت تر از معامله با دستگاه بزرگ و بوروکراتیک دولتی است که از توانایی های بیشتری در رقابت برخوردار است. اما همین نکته برای وضعیت کنونی در کشور ما به نفع ما خواهد بود.

دولت از طریق تکیه بر بخش بزرگی از اقتصاد، سایه خود را بر همه دیگر عرصه های جامعه پهن کرده است و تا زمانی که یک بخش بزرگ خصوصی و غیروابسته به دولت و به معنای واقعی آن، مستقل از حکومت شکل نگیرد، حذف سایه حکومت در پهنای همه جامعه ممکن نیست.

ما به یک اقتصاد بزرگ خصوصی در بخش های کلان و نیمه کلان در مقابله با اقتصاد دولتی نیاز داریم.

پ – پیدایش شرایط مبارزه صنفی


این موضوع فقط به بخش سرمایه گذاری مربوط نیست. زحمتکشان ما نیز برای اعمال سیاست های خود در بخش های خصوصی در مقایسه با بخش دولتی که همه ابزارهای سرکوب را نیز در اختیار دارد، در وضعیت به مراتب بهتری قرار خواهند داشت. آنها از نیروی کار دولتی خارج می شوند و سرنوشت آنها از سرنوشت دولت جدا خواهد شد. این جداسازی سرنوشت زحمتکشان از دولت اهمیت جدی دارد.

یک – بحران های سیاسی و اقتصادی دولتی تاثیر مستقیم و روزانه خود را بر زندگی زحمتکشان که به سپاه کار دولت تبدیل شده اند، تا حدود زیادی از دست خواهد داد. بنابراین با توجه به بحران هایی که طی سالهای گذشته دولت با آن مواجه بود، و در آینده نیز با آن دست و پنجه نرم خواهد کرد، استقلال نسبی زندگی زحمتکشان از بخش دولتی شرایط مساعدتری را برای آنها در پی خواهد داشت.

دو – اقتدار کامل دولت و در اختیار داشتن نیروهای سرکوب ویژه به دولت این امکان را می دهد که از هرگونه شکل گیری سازمان های اتحادیه ای کارگری در این بخش پیشگیری کرده و مبارزات کارگران به شیوه اعتصاب و یا کم کاری و کاهش تولید را به نام اخلال و مقابله با دولت بشدت سرکوب کرده و هر گونه اعتراض صنفی را از آنجا که دولت یک طرف قضیه است، زیر عنوان اعتراض های سیاسی و رودررویی با مدیریت دولتی سرکوب نماید. در بسیاری از کشورها، زحمتکشان و حقوق بگیران و کارمندان در بخش های دولتی حق اعتصاب نداشته و عملا از توانایی های کمتری برای دستیابی به حقوق اقتصادی و صنفی در مقایسه با شرایط مشابه کار در بخش خصوصی برخوردارند.

یکی از نتایج مستقیم وجود یک بخش خصوصی بزرگ در اقتصاد کشور، ایجاد یک نیروی مستقل اجتماعی جدید است که بدون وابستگی به بخش دولتی، امکان عمل مستقیم بدست آورده و از قدرت سازماندهی بیشتر برخوردار بوده و امکان عمل و تاثیرگذاری اجتماعی و سیاسی آن به مراتب بیشتر خواهد بود.

به تجربه دیده ایم که در کشورهایی که یک بخش بزرگ و مستقل اقتصاد خصوصی در آنها وجود دارد، احزاب و سازمانهای سیاسی در مبارزات انتخاباتی خود برای کسب آرای بیشتر حاضرند در چانه زنی با اتحادیه های زحمتکشان، بخشی از مطالبات آنها را در برنامه های سیاسی خود گنجانده و پس از رسیدن به قدرت برای تحقق آنها تلاش کنند.

شاهد هستیم که در بیشتر موارد که سوسیال دمکرات ها حکومت را در دست دارند و یا دولت هایی که خود را حامی زحمتکشان قلمداد می کنند، حکومت در نقش حامی و وکیل مردم، در تامین خواسته های زحمتکشان شاغل در بخش خصوصی، جانب زحمتکشان را گرفته و در نتیجه دست آوردهای زحمتکشان در بخش های خصوصی به نفع همه زحمتکشان و حقوق بگیران در تمامی بخش های خصوصی و دولتی تمام می شود.

پس اگر فرض بر این باشد که عادی سازی مناسبات ایران و امریکا در دراز مدت به شکل گیری یک بخش خصوصی نسبتا بزرگ و مستقل از دولت در اقتصاد کشور منجر می شود، پس می توان نتیجه گرفت که ایجاد این بخش بزرگ مستقل غیردولتی در اقتصاد است نه فقط به دمکراتیزه شدن بیشتر دستگاه دولتی منجر خواهد شد، که به نفع زحمتکشان و بهبود شرایط کار و حقوق صنفی آنها نیز می باشد.

2- پیامدهای سیاسی

در کوتاه مدت


در کوتاه مدت، پیامد اولیه سیاسی مذاکرات شاید به تنش هایی در درون حکومت ایران منجر گردد. احتمالا بخش هایی از نیروهای درون نظام حکومتی به دلایل گوناگون از مساله مذاکرات سوء استفاده کرده و آن را علیه رقبای خود به کار می گیرند و سعی خواهند کرد که در پیشرفت مذاکرات کارشکنی کنند. بسیاری شاید مستقیم و غیرمستقیم مذاکره با امریکا را برای رهبری نظام ایران به عنوان یک عقب نشینی سیاسی تلقی کرده و بخواهند با رهبری نظام با استفاده از این موقعیت تصفیه حساب کنند. این موضوع حتی شاید از جانب کسانی مطرح گردد که خود مدعی بوده اند که مذاکره با امریکا می باید سالها پیش از این انجام گرفته و حتی شاید خود را پرچمدار مذاکره با غرب می دانند، ولی به هرحال امروز در رقابت سیاسی تلاش می کنند آن را منفی جلوه داده، عقب نشینی تلقی نموده و گاه با استفاده از اصطلاحاتی چون "نوشیدن جام زهر" این عمل را پیشاپیش تخطعه و محکوم نمایند.

مسلم است که تنش حاصل از این رویداد بزرگ تاریخی در سیاست ایران فضایی ایجاد خواهد کرد که بسیاری از جریانات سیاسی به دنبال استفاده از آن بوده و در نتیجه آن شاید تنش های جدیدی در کشور بوجود آید که حاصل آن در کوتاه مدت به حذف و سرکوب بخشی از جریانات سیاسی در داخل کشور منجر گردد. اما این امر موقتی است و منوط به نوع رفتار و چگونگی مواجهه شخصیت ها و گرایشات سیاسی درون کشور با آن است.

مسلما چنانکه در بخش اول همین سری مقاله ها اشاره کرده ام، جریان اصلاح طلب درون حکومت که در حال حاضر در حاشیه است نه تنها امکان بهره برداری از این حادثه تاریخی را نخواهند داشت که چه بسا تحت تاثیر فضای پس از تنش زدایی بطور موقت سرکوب شده و محدویت های جدیدی برای آنها ایجاد گردد. اما مسلما در دراز مدت با بازشدن فضای جدید سیاسی در کشور، آنها نیزخواهند توانست برای بار دیگر به اشکال گوناگون به صحنه سیاسی کشور بازگشته و در اطراف احزاب سیاسی و یا شخصیت های کنونی و یا جدید صف آرایی نمایند.

پیامدهای سیاسی در دراز مدت


در دراز مدت، تنش زدایی از مناسبت میان دو کشور و عادی سازی روابط، نگاه مسئولین کشور را بطور کلی در رابطه با امریکا تغییر خواهد داد و مسلما در سیاست های امریکا نیز تغییرات بنیادی در رابطه با ایران بوجود خواهد آورد که در تغییر نگاه مسئولین ایرانی نیز نقش اساسی خواهد داشت.

تخریب مناسبات دو کشور در سی سال گذشته و دشمنی بی اندازه و کوشش برای استفاده از هر فرصت ممکن برای صدمه زدن به یکدیگر عملا فضایی را شبیه فضای دوران جنگ سرد میان امریکا و شوروی بوجود آورده است. هر دو کشور ایران و امریکا در سی سال گذشته از همه اشکال موجود مبارزه و مقابله بر علیه یکدیگر سود جسته و عملا فضای بدبینی و سوءظن بوجود آمده در این دو کشور چنان است که هر اعتراض و حرکت سیاسی در ایران به امریکا و مزدوران آن نسبت داده شده و در امریکا نیز هر مورد از خرابکاری، ترور و تخریب چشم ها را متوجه مقامات ایران نموده و حتی در مواردی که آشکارا دیده شده که ایرانی ها کمترین دخالتی نداشته اند، باز مقامات امریکایی تلاش کرده اند که جمهوری اسلامی ایران را مظنون جلوه دهند، مانند مورد حمله تروریست های القاعده به برج های دوقلو در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ ،البته برخی اظهار نظرها و ادعاهای بعضی ازچهره های اپوزیسیون ایرانی که پس از شکست سیاست اصطلاح طلبی در داخل به اوج درماندگی سیاسی در خارج رسیده اند، نیز در ایجاد چنین سوءظن هایی نقش درجه اول را ایفا نموده اند.

تنش زدایی از روابط دو کشور و ایجاد فضای گفتگو میان مسئولین و برقراری مناسبات دیپلماتیک و باز شدن سفارت خانه های دو کشور در خاک یکدیگر کم کم موجبات برقراری دیگر مناسبات را فراهم خواهد کرد. برقراری مناسبات فرهنگی، روابط اقتصادی و سفر هیات های سیاسی – اقتصادی و دیگر هیات های نمایندگی باعث خواهد شد که نه تنها فضای سوءظن کنونی کم کم از بین برود، بلکه دو کشور نیز به سیاست های دشمنانه برعلیه یکدیگر پایان دهند. پایان سیاست های دشمنی آشکار البته به معنای پایان بخشیدن به فعالیت های جاسوسی و فعالیت های اطلاعاتی-نظامی-امنیتی بر علیه یکدیگر نیست، ولی دیگر شاید هیچ کدام از طرفین به هر شهروندی که متقاضی ویزا گردشی بوده و یا در یک هیات نمایندگی بازرگانی وارد کشور آنها شده و یا به عنوان خبرنگار و یا دانشجو به کشور دیگر می رود به چشم یک جاسوس نگاه نخواهند کرد.

پایان بخشیدن به برنامه های امریکا برای براندازی نرم و سخت علیه حکومت ایران، به این دوره از بدبینی ها پایان داده و فشارهای کنونی به متهمین به اقدام علیه امنیت کشور کاهش یافته و یا از میان خواهد رفت. فضای مسموم کنونی در مناسبات دو کشور به شکل گیری پیش فرض های بیمارگونه ای در فکر مسئولین اطلاعاتی و امنیتی در هر دو کشور منجر شده است که در نتیجه آن هزاران ایرانی ساکن در امریکا مظنون به جاسوسی و همکاری با مقامات حکومت ایران شده و هر مسافر امریکایی در ایران به ظن جاسوسی تحت تعقیب و مراقبت قرار گرفته و گاه افراد بی گناهی برای ماههای طولانی تحت شکنجه و آزار قرار گرفته و قربانی این فضای مسموم شده اند.

از میان رفتن این فضای مسموم، پایان بسیاری از پروژه های اطلاعاتی و امنیتی است که در ابتدا به قصد کنترل روابط میان دو کشور و مسائل مربوط به آن تعریف شده و موجودیت یافته اند ولی بعدا سایه شوم خود را در همه ابعاد زندگی اجتماعی و سیاسی در کشور ما پهن کرده و فضای کشور را روز به روز امنیتی تر و اطلاعاتی تر کرده اند.

تصور من بر اینست که یکی از نتایج مهم تنش زدایی از مناسبت دو کشور در ایران تغییر نگاه مسئولین حکومتی ایران نسبت به امریکا و سیستم حکومتی این کشور است که می تواند رهگشای بسیاری از معضلات و بحران هایی باشد که حکومت ایران در سیاست خارجی و داخلی گرفتار آن است.

شرایط کنونی در مناسبات دو کشور تا حدودی یادآور دوران مک کارتیسم در امریکاست. دورانی که هر نوع نقد و مخالفت با اتهام جاسوسی برای شوروی و کمونیست بودن سرکوب می شد. امروز در ایران ما با نوعی مک کارتیسم روبرو هستیم، آن هم از نوعی که حسین شریعتمداری معمارش بوده و با استفاده از اتهام های جاسوسی برای امریکا و غرب، هر صدای مخالفی را سرکوب نموده و حتی برای روسای جمهوری قبلی ایران نیز فضای تنفسی باقی نگذاشته است.

3. پیامدهای تنش زدایی بر اپوزیسیون



در کوتاه مدت


اپوزیسیون ایران بسیار متنوع بوده و گرایش های گوناگونی را دربر می گیرد که بررسی و تحلیل آن موضوع این مطلب نیست و باید در فرصت جداگانه ای به بررسی آن پرداخت. توجه من در این بخش به نگرش اپوزیسیون در رابطه با براندازی حکومت دینی در ایران و نقش پروژه های خارجی براندازی است که تقریبا تمام گروه های موجود در اپوزیسیون ایرانی چه مخالف و چه موافق این پروژه ها به این مورد توجه دارند.

گرچه برخی از گرایش های درون اپوزیسیون در پروژه های براندازی که توسط کشورهای خارجی تعریف و حمایت می شوند، شرکت مستقیم نداشته و در مواردی مخالف آن نیز هستند، اما تقریبا همه گروه های مخالف حکومت ایران در محاسبات خود جای معینی را برای پروژه های خارجی براندازی در نظر گرفته و در بسیاری موارد به دلیل حضور سنگین وزن این هیولای سیاسی گاه حتی بطور ناخواسته در این پروژه ها شرکت کرده و یا بطور ضمنی از آنها حمایت می کنند. این حمایت ضمنی و یا حضور ناخواسته و یا در بهترین حالت سکوت در مقابل این پروژه ها به این دلیل است که همه گروه های موجود کنونی بر این باورند که اگر قرار باشد آلترناتیوی جانشین حکومت دینی شود، این کار بدون دخالت مستقیم امریکا ممکن نیست. نمونه های عراق، افغانستان، لیبی، و هم اکنون سوریه، مدل هایی هستند که در دوران اخیر اتفاق افتاده و برای مخالفین ایرانی بسیار فریبنده می باشند.

این فریبندگی گاه در مواردی و در مورد برخی از افراد به شکلی از شیفتگی مزدورگونه رسیده است، که دلیل آن تا اندازه ای به استیصال سیاسی مربوط بوده و بیشتر شاید به قدرت طلبی بیمار گونه و دشمنی کور آنها مربوط می باشد، بهترین نمونه آن و شاید اسفبار ترین تجربه را سازمان مجاهدین خلق ایران از شکل گیری شورای ملی مقاومت به رهبری مسعود رجوی و انتقال سازمان مجاهدین به عراق و مزدوری مجاهدین خلق برای حکومت صدام تجربه کردند و دو دهه پس از آن با با قدرت گرفتن نئو محافظه کاران در ایالات متحده در شکل گیری دکترین بوش-چینی در رابطه با منطقه خاورمیانه که در مرکز آن براندازی رژیم اسلامی ایران قرار داشت، افراد جدیدی اینبار نیز با همان انگیزه های آقای رجوی قدم در این راه گذاشته و برای اجرای پروژه های خارجی پیش قدم شدند.

در این سالهای انتظار نه فقط برخی گروه ها و شخصیت های سیاسی در انتظار حمله نظامی و یا دخالت های مستقیم خارجی در ایران بوده اند که حتی مردم عادی در ابعاد میلیونی نیز منتظر معجزه ای از خارج بوده و گاه از زبان فعالین سیاسی و اجتماعی نیز شنیده می شد که از حمله نظامی و هجوم ناوها و هواپیماها و بمب افکن های امریکایی استقبال هم می شود.

این وضعیت متاسفانه گرچه از نظر هیاهوهای سیاسی همیشه یک حالت برافروختگی موقتی در مجموعه اپوزیسیون ایجاد کرده و از همه بدتر یک امید واهی را در میان بخشی از مردم نیز بوجود آورده است، اما نتیجه آن جز این نیست که جریان های مخالف ایرانی به جای سرمایه گذاری بر عنصر درونی مخالف با حکومت دینی و تلاش در جهت سازماندهی نارضایتی عمومی و همکاریهای دراز مدت در میان گروه های سیاسی و دستیابی به یک برنامه مدرن سیاسی واقع بینانه، بیشتر به رقابت با یکدیگر بر سر دستیابی به منابع خارجی افتادند و از نیروی مردم غافل شده اند و به جای همکاری و مشارکت با یکدیگر برای دستیابی به یک ائتلاف دمکراتیک، به رقابت برای چنگ انداختن به فرصت های خارجی پرداخته اند.

این وضعیت در ده سال گذشته که منابع مالی بیشتری به پروژه های آلترناتیوسازی در خارج اختصاص داده شده، روز به روز بدتر شده است. در این بازی متاسفانه برخی از اصلاح طلبان پیشین که از ادامه سیاست اصلاح طلبی سرخورده شده و بخت خود را در این سوی مرزهای ایران جستجو می کنند، گوی سبقت را از دیگران ربوده و در یک رقابت تخریبی به جان یکدیگر افتاده اند. بعضی از این افراد چنان یک شبه ره صدساله را می خواهند طی کنند که گاه به نظر می رسد که از همان بدو تولد با اسلام و حکومت دینی و همه متعلقات آن بیگانه بوده اند و با آثار منتسکیو، کانت، و جان لاک در دست از رحم مادر قدم به این سرای خاکی رنجه فرموده اند وطوری وانمود می کنند که انگار مدرنیته هم بدهکار آن هاست.

یکی از نخستین نتایج مذاکرات اگر به توافق هایی میان دو کشور بیانجامد، فروکش کردن فعالیت های همین بخش از اپوزیسیون خارجی خواهد بود که علت اصلی آن قطع احتمالی بخش بزرگی از منابع و سرمایه هایی است که در حال حاضر توسط امریکا و متحدین این کشور به پروژه های ضدایرانی اختصاص داده شده و این بخش از اپوزیسیون تمام موجودیتش به ادامه این منابع و پروژه های خارجی وابسته است. بسیاری از کنفرانس ها، گردهمایی ها، برنامه های رادیویی و تلویزیونی و تارنماها رو به خاموشی رفته و با خاموش شدن آنها بسیاری از افراد وابسته به آنها در این رابطه بیکاره خواهند شد.

این اتفاق در ابتدا شاید نگران کننده و ناامیدکننده باشد. در خارج از کشور بسیاری از افراد که به صورت حرفه ای در سپاه اپوزیسیون حقوق بگیر و وابسته در پروژه های خارجی مشغول به کار هستند، بیکاره شده و این بیکاری و محدود شدن برنامه های آنها مسلما در فضای عمومی داخل و خارج تاثیر موقت ناامید کننده ای خواهد داشت. حجم خبرسازی و توجه به مسائل ایران در رسانه ها کمتروکمتر شده و مسلم است که این امر موقتا به ضرر مخالفین حکومت اسلامی است و به تغییرات جدیدی در نوع مبارزه سیاسی و ایجاد سازمانها و جریان های جدید سیاسی منجر خواهد شد.


ب - اپوزیسیون مستقل ایرانی


در دراز مدت اما این امر نه تنها به زیان جنبش دمکراتیک در کشور ما نیست که این شوک گذرای دردناک در فعالیت های پرسروصدای تبلیغاتی اپوزیسیون خارج نشین ما را مجبور خواهد کرد که به فکر چاره ای اساسی افتاده و جای خودمان را در مبارزه سیاسی با حکومت پیدا کنیم. جای ما به عنوان اپوزیسیون دمکرات ایرانی در میدان رودررویی نظام با کشورهای خارجی و قدرت های منطقه ای نیست. ما نباید در شکاف و تقابل موجود بین ایران با امریکا و عربستان و قطر و دیگر قدرت های مرتجع منطقه جا خوش کرده و در این تقابل به سپاه ذخیره آنها و یا به اصطلاح به ستون پنجم دشمن تبدیل شویم.

جای ما در کنار مردم کشورمان و جنبش دمکراسی خواهی مردم ایران و در مقابله آنها با حکومت دینی است. ما نمی توانیم و نباید سرنوشت جنبش دمکراسی خواهی مردم ایران و سرنوشت سیاسی آینده خودمان را به عنوان جریان اپوزیسیون دمکراسی خواه ایرانی به پروژه های خارجی پیوند بزنیم.

مذاکرات و عادی سازی مناسبات سیاسی ایران و امریکا به انتظار سی و چند ساله ی اپوزیسیون ایرانی برای دگرگونی از راه دور پایان داده و ما را مجبور خواهد کرد که اگر به دنبال تحقق دمکراسی در کشور هستیم، دست به زانوی خود زده و جای واقعی خود را در این صف آرایی جدید سیاسی در کشورمان پیدا کنیم. جایی که سرنوشت ما به اراده خودمان بسته باشد و و زد و بند های حکومت با کشور های خارجی در ادامه کاری ما در مبارزه برای دمکراسی در کشورمان خللی ایجاد نکند.

ما به عنوان اپوزیسیون نظام اسلامی برای مقابله با نظامی که جز زبان زور و قدرت را نمی فهمد به قدرتی ملی برای مقابله با حکومت نیاز داریم. نمی توانیم در اتاق انتظار نشسته و منتظر تصمیم گیری ایالات متحده یا اسرائیل و عربستان سعودی و قطر بمانیم که آنها به چه شکلی قرار است مشکل خود را با حکومت جمهوری اسلامی حل کرده و نقش ما را تعیین کنند، می دانیم که حکومت هم به خودی خود عقب نشینی نخواهد کرد و با نصیحت هم سر عقل نیامده و فضای سیاسی را باز نخواهد کرد. پس اگر قرار است تحولی در اوضاع صورت گیرد و در این تحول بازیگر اصلی خود ما باشیم و نه دیگرانی که یا اعتمادی به آنها نمی شود کرد و یا که امر دمکراسی و حقوق بشر کمترین دغدغه آنها نیست ، پس باید دید که چه باید کرد؟

وظیفه اصلی ما سازماندهی قدرتی است که بتواند متکی به خود، امر مبارزه برای تحقق دمکراسی در ایران را به پیش ببرد و حکومت را وادار به عقب نشنی کرده و نقش اصلی را در این مقابله در اختیار داشته باشد ، به زبان ساده افسار در اختیار خودش باشد و نه در اختیار مذاکره کننده دیگری که نماینده وزراتخانه خارجی و یا سامان اطلاعتی و امنیتی کشور دیگری است که به دنبال منافع کشور متبوع خود است .
ما نیاز به سازماندهی قدرتی داریم که هرگاه کمترین تعرضی از خود نشان داده است پر هزینه ترین بحران سیاسی و شکننده ترین شوک های سیاسی را در تاریخ سی ساله گذشته به نظام دینی وارد آورده است و در نتیجه آن ریزش سیاسی را در تمام اندام های نظام دینی بدنبال داشته و نظام را گاه تا آستانه در هم ریزی فرو برده است . شاید بهترین نمونه اخیر آن تعرض میلیونی مردم در قالب جنبش سبز باشد .
این قدرت نهفته در جامعه، همان قدرتی است که در طول تمام تاریخ چه در کشور خود ما و چه در دیگر جوامع آفریننده بزرگترین تحولات اجتماعی و سیاسی بوده و همه انقلابات بزرگ و کوچک چه مسالمت آمیز و چه غیرمسالمت آمیز، در نتیجه حرکت و جوش و خروش و سازماندهی آن بوجود آمده اند.

به جای نشستن در اتاق انتظار، اپوزیسیون وظیفه اش سازماندهی این قدرت نهفته عظیم مردمی است، و به نظرم پس از عادی سازی مناسبات با آمریکا و فرو کش کردن تنش میان دو کشور و پایان یافتن پروژه های بر اندازی از راه دور ، چاره ای نداریم که به این سو ، یعنی به سازماندهی قدرت مردم رو آورده و این به نظرم یکی از دستاوردهای بسیار گرانبهای سیاسی برای اپوزیسیون دمکرات و مستقل ایرانی است .

سوال اینجاست که آیا ما ، اپوزیسیون دمکرات ایرانی قدرت آنرا داریم که به همت و قدرت خودمان از عهده این نظام مستبد دینی بر آییم ؟ من اطمینان دارم که اگر مردم در دیگر کشور های جهان از پس نظامهای دیکتاتوری و مستبد در کره جنوبی، فیلیپین، آرژانتین، شیلی، گواتمالا و کشور های سوسیالیستی سابق در شرق اروپا و یا در آفریقای جنوبی بر آمدند ، ما ایرانی ها هم می توانیم با تکیه بر قدرت خودمان از پس نظام متحجر دینی در ایران بر آییم.

حکومت ایران نه قدرتمندتر از حکومت های سوسیالیستی در شرق اروپا و اتحاد شوروی است و نه قابل قیاس با نظام آپارتاید در افریقای جنوبی و نه توانمند تر از حکومت های دیکتاتوری در امریکای جنوبی چون آرژانتین، شیلی، گواتمالا و نه خونریزتر از حکومت اندونزی در دوران سوهارتو . پس اگر مردم در همه این کشور ها با تکیه بر قدرت خود از پس این حکومت ها بر آمدند ، ما هم می توانیم از پس نظام دینی در ایران بر آییم ، مهم این است که ما نباید در وسوسه فروپاشی از راه دور توسط قدرت های خارجی گرفتار شویم و سرنوشت جنبش دمکراسی خواهی ایرانیان را به دست عناصر اطلاعاتی و کارکنان وزراتخانه های کشور های خارجی واگذار نماییم .
کشور های خارجی با حل مسله امنیتی خود در منطقه و تامین منافع منطقه ای خود بدون کمترین توجهی به مسأله دمکراسی و حقوق بشر، می توانند براحتی چشم خود را بر رفتار حکومت با مردم بسته و جنبش دمکراسی خواهی ایرانیان را فدای منافع ملی خود کنند.



در ادامه این مطلب و در پایان این سلسله مقالات به سوال زیر خواهم پرداخت

10. بهترین آینده قابل تصور در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران با همین رهبری کنونی چیست؟



با احترام،
رضا فانی یزدی
یازدهم ژانویه ۲۰۱۳

*
thinkprogress.org


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست