یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

نامه‌ای به قلبم در تبعید
شاعر: "میشایل اِنده" Michael Ende (۱۹۲۹- ۱۹۹۵)


مجتبا کولیوند


• می‌دانم،
من می‌بایست در کنار تو می‌ماندم،
آن هنگام که آمدند تا تو را بکشند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۴ بهمن ۱٣۹۱ -  ۲٣ ژانويه ۲۰۱٣


 می‌دانم،
من می‌بایست در کنار تو می‌ماندم،
آن هنگام که آمدند تا تو را بکشند.
می دانم،
من نمی‌بایست تو را انکار می‌کردم،
حتا اگرهم که به قیمت کشته شدنم تمام می‌شد.

آن وقت‌‌ها تو خودت را پنهان کرده بودی
و من نمی دانستم برای چه مدت.
تو به آن دورها گریختی.
به کجا؟
تو اما به من نشانی ندادی.
بی تو اکنون من چه‌گونه آغاز کنم؟

من، هیچ شادی ندارم و هیچ غمی هم.
حتا نمی‌دانم اینک بهار است یا پاییز
شب و روز را تنها از ظلمت و نور تشخیص می‌دهم.
ولی خب این به درد چه کسی می‌خورد،
حالا که تو در آن دورها هستی.

اینک خانه‌ای که ما در آن می‌زیستیم،
متروک است.
بام دارد فرومی‌ریزد و پنجره‌ها شکسته‌اند.
و انبوه موش‌ها در زیرزمین تاریک لانه دارند.
راه باغچه ویران شده
و باغ از هرزه گیاه انباشته است.

پرنده‌ها اکنون مدت‌هاست که به دوردست‌ها پرواز کرده‌اند.
و کرگدن هم اینک مدت هاست که خودی نشان نداده است.
دیگر خاموشی و تنهایی حاکم است
از زمانی که آمدند تا تو را ببرند.

من امشب به کنار ساحل خواهم رفت
و این یادداشت را داخل یک بطری می‌گذارم و به دست رود می‌سپارم.
آرزو می‌کنم که امواج رودخانه پیامم را با خود ببرد.

شاید که تو زمانی
در پایان یک بعدازظهر
خواهش مرا بخوانی و جوابی بفرستی
تا من در گوشِ نهالِ سیبِ توی باغ بگویم:
او می‌تواند دوباره شکوفه کند...
***


شاعر: "میشایل اِنده" Michael Ende (١٩٢٩- ١٩٩٥)
برگردان: مجتبا کولیوند


 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست