سه خبر از زندان های تبریز و تهران
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۰ بهمن ۱٣۹۱ -
۲۹ ژانويه ۲۰۱٣
* انتقال امیر چمنی به بند کارگاه زندان مرکزی تبریز
خبرگزاری هرانا - امیر چمنی فعال دانشجویی و دانشجوی دانشگاه آزاد واحد تبریز، روز شنبه ۷ بهمن ماه ۱۳۹۱، به بند کارگاه زندان مرکزی تبریز منتقل شده است.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، ماموران ادارهی اطلاعات تبریز بعد از ظهر روز ۲۴ دی ماه با یورش به منزل شخصی امیر چمنی اقدام به بازداشت این فعال سیاسی- دانشجویی کرده و کیس کامپیوتر او را نیز ضبط نمودند.
وی که از زمان بازداشت در سلولهای انفرادی ادارهی اطلاعات تبریز به سر میبرد؛ سوم بهمن ماه به بند قرنطینهی زندان مرکزی تبریز منتقل شده بود.
هنوز مشخص نیست علت این بازداشت اجرای حکم ۹ ماه حبس تعزیری آقای چمنی ست یا دلیل دیگری دارد.
آقای چمنی پیشتر و پس از سپری کردن جلسات متعدد بازجویی در ادارهی اطلاعات تبریز با قرار وثیقهی ۵۰ میلیون تومانی آزاد و متعاقب آن در تاریخ ۱۵ تیر ماه سال جاری از سوی شعبهی ۱ دادگاه انقلاب تبریز به ریاست قاضی حملبر، به اتهام "توهین به رهبر و بنیان گذار جمهوری اسلامی" به تحمل شش ماه حبس تعزیری، به اتهام "فعالیت تبلیغی علیه نظام" به تحمل سه ماه و یک روز حبس تعزیری و هم چنین به اتهام "توهین به رئیس جمهور" به ۴۰ ضربه شلاق محکوم شده بود.
گفتنی است، بند کارگاه زندان مرکزی تبریز یکی از بندهای سه گانهی متادون این زندان است و حدود ۶۰ زندانی مبتلا به بیماریهای خطرناک ائم از ایدز و هپاتیت در آن محبوساند.
* کارشکنی مسئولان در اعزام نصور نقیپور به مرخصی
مسئولان در اعزام نصور نقیپور، فعال حقوق بشر و روزنامهنگار محبوس در زندان اوین به مرخصی، کارشکنی میکنند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، طی هفتههای اخیر و پس از آنکه نصور نقیپور، زندانی سیاسی محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین، از مسئولان تقاضای مرخصی کرده بود، این درخواست با پیگیریهای فراوان سرانجام مورد موافقت قرار گرفت.
مسئولان به این زندانی سیاسی گفته بودند که جهت مرخصیای کوتاه مدت، بایستی سند پیشینی که وی پس از بازداشت موقتش، به قید آن آزاد شده بود؛ بیاورند اما هنگامی که خانوادهی آقای نقیپور همان سند صد میلیون تومانی منزلشان را نزد دادستان بردند، وی از قبول آن سر باز زده و خاطر نشان کرده که به ازای هر یک سال حکمی که دارد، ملزم هستند، صد میلیون تومان وثیقه بگذارند!
ایشان در حالی این مسئله را مطرح کردند که خانوادهی این زندانی سیاسی اساساً توانایی تهیهی وثیقهی ۷۰۰ میلیون تومانی را ندارند.
گفتنی ست که این روزنامه نگار از بیستم تیرماه سال جاری پس از احضار به دادسرای مستقر در زندان اوین، جهت اجرای حکم بازداشت و از آن زمان تاکنون در بند ۳۵۰ به سر میبرد.
نامبرده از سوی شعبهی ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی پیر عباس، به اتهام "عضویت در مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران" و "تبلیغ علیه نظام" به تحمل ۷ سال حبس تعزیری محکوم است که این حکم عیناً در دادگاه تجدید نظر استان نیز تائید شد.
نصور نقیپور دانشجوی رشتهی فناوری اطلاعات و پژوهشگر آزاد فلسفه و اندیشهی سیاسی است که مدیریت یک وبسایت آرشیو مقالهی فارسی در زمینههای علوم انسانی را نیز بر عهده داشته است.
شایان ذکر است که وی هم چنین سال گذشته بدلیل فعالیتهایش از محل کار خود اخراج شده بود.
* دلنوشته ای از پریا، دختر زندانی سیاسی صالح کهندل
صالح کهندل زندانی سیاسی زندان رجایی شهر کرج که به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین خلق به ۱۰ سال زندان محکوم شده است، با وجود مشکلات حاد جسمی و تشخیص «مشکوک به سرطان خون» از سوی بهداری زندان، از اقدامات درمانی و اعزام به بیمارستان جهت آزمایشات تجویز شده محروم بوده است.
پریا کهندل، دختر این زندانی سیاسی طی نامه ای که در اختیار خبرگزاری هرانا قرار گرفته است میگوید: "و من این رنگ را دوست میدارم چرا که پدرم به من آموخت که چگونه این رنگها را تغییر دهم! او استاد تغییر رنگهای زندگیست چرا که رنگ نگاه من به زندگی را او تغییر داده و میدهد."
متن کامل این نامه را در زیر میخوانید:
من آن سرودم که از پشت میلههای مورب زندان برای دیدن لحظهای از برق امید در چشمان پدرم آواز آسمانها میشوم
آهای تنگ راه روهای طولانی و پیچ در پیچ... آهای سیمهایی که غرور کاذب بیمقدار خار به شما پیوست، آهای دیوارهای بلند با یادگاریهای حک شده در دلهایتان.. از کسانی که به شما چشم میدوختند و میدوزند...
مرا میشناسید؟!
من مسافر هفتهای شما هستم، که در زیر سایهٔ تاریک شما بزگ گشتهام، من همانم که تاریکی راه روها را با شعرها و نوشتههای کودکانهام در ذهن و وجودم نقاشی کردم.
من آن مسافرم که در کودکیام تفریحم دویدن در میان گرد و خاکهای سالن ملاقات بوده و خندههایم از برای سخنان اطرافیانم از روی درد، خندهها و شادیهای مدفون اشک در ظلمات...
من آن صدای مبهم از پشت شیشههای گرد و خاک گرفتهٔ گوهردشتم!...
من آن سرودم که از پشت میلههای مورب زندان برای دیدن لحظهای از برق امید در چشمان پدرم آواز آسمانها میشوم...
من آن...
بگذریم...
روزها میگذرند چه سخت و چه آسان...
پیاپی...
و من قادر به متوقف کردن آن نیستم، ولی برای تغییرش چرا!
من تغییرم، همانکه پدر گفت...
تغییری از جنس دل کندن، دل بریدن، تنهایی و...
تغییری تهی از اشک و غم و سرشار از غرور و افتخار...
من تغییر اشک به لبخندو تغییر لبخند به رنگ، رنگی با یادگاریها و سوغاتیهای زندان...
و اینگونه خاطراتم رنگ زندان گرفت...
و من این رنگ را دوست میدارم چرا که پدرم به من آموخت که چگونه این رنگها را تغییر دهم!
او استاد تغییر رنگهای زندگیست چرا که رنگ نگاه من به زندگی را او تغییر داده و میدهد.
بازی با رنگها...
چه جالب...
چه سردر گمی زیبایی وقتیکه میدانی این دنیا پر است از رنگهایی که باید تغییر یابند.
من آن اشکم، اشک مقدس و با ارزشی که از چشمهای هزاران نفر هر روز بروی کف پوشهای بیارزش زندان میریزد.
شاید چیزی برای این...
این...
نمیدانم چه نامی برای این نمیدانمها بگذارم...
شاید چیزی نباشم، ولی میدانم که میدانی من تغییرم و با تو از پشت میلههای زندان اینگونه شدم.
من صدایم و لبخند، من نقاشی پدرم در زندان...
من صدایم...
صدایی که آواز خواندن را از تو یاد گرفت و برای تو نوشت و تنها برای تو میخواند آواز تغییرش را...
آهای وطنم شاید با کنار آمدن این کلمات از خود بپرسی که من کیستم و از جنس کیستم؟!
من برگرفته از پدرم.
من روزی بوسهٔ اسارت خواهم شد بر دستان پاک آزادی و روزی خنده خواهم شد اشکی از جنس عدالت، همان اشکی که پرم برای تو بازیهای کودکانهٔ مرا با زندان قسمت کرد.
و روزی پرواز خواهم کرد بر آسمان سرخ زیباترین وطنم ایران...
پری ۱۵ سالهٔ خوش الحان بهاران پدر...
۷ بهمن۹۱
|