یازدهمین سالروز قتل فادیما شاهین دال
لیلا قرائی از شبکه ی زنان
•
قتل فادیما شاهین دال در ۲۱ ژانویه ۲۰۰۲ سوئد را وادار کرد که موضوع خشونت و ستم ناموسی را مورد گفتگو قرار دهد. اما جسارتی که فادیما در زندگی خود نشان داده بود به برانگیختن این توجه کمک زیادی کرد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۲ بهمن ۱٣۹۱ -
٣۱ ژانويه ۲۰۱٣
قتل فادیما شاهین دال در ۲۱ ژانویه ۲۰۰۲ سوئد را وادار کرد که موضوع خشونت و ستم ناموسی را مورد گفتگو قرار دهد.
اما جسارتی که فادیما در زندگی خود نشان داده بود به برانگیختن این توجه کمک زیادی کرد. او از راه در میان گذاشتن تجربه های خود با دیگران در مصاحبه هایش و در سخنرانی خود در پارلمان صدای زنانی شد که زیر ستم «ناموسی» زندگی میکردند.
فادیما شرح سرگذشت خود را با این امید برگزیده بود که بتواند از این راه به دختران دیگر کمک کند.
یازده سال از کشته شدن فادیما به دست پدرش می گذرد. ولی هنوز هم در سوئد زنان با انگیزه های «ناموسی» کشته می شوند. همین چند روز پیش زنی در شهر «وِستِروس» کشته شد که مظنون به قتل با انگیزه «ناموسی» است.
چهار شنبه گدشته یک دختر ۱۹ ساله در «وِکس شو» ربوده شد. ربایندگان تلاش کردند شماره رمز موبیلش را از او بگیرند برای این که ببینند با چه کسانی تماس تلفنی داشته است. سپس او را در حالی که به سختی کتک خورد بود در سرما در جنگل رها کردند. یک زن سی ساله در رابطه با آدم ربایی و ضرب و شتم شدید بازداشت شد. پلیس بر این باور است که پای انگیزه ناموسی دربین است و چند تن دیگر نیز دستگیر خواهند شد.
چند هفته پیش در دادگاهی بودم که به اتهام مردی رسیدگی می کرد که همسر جوان ۲۲ ساله خود «منیژه» را که در یک پیوند زناشویی سنتی با او ازدواج کرده بود را به گونه ددمنشانه ای کشته بود. مرد به زندان ابد محکوم شد و دادگاه انگیزه بزه را «ناموسی» اعلام کرد.
درست است که کسی که اسلحه در دست داشته پاسخگوی بزه می باشد، اما عوامل بسیاری دست به دست هم داده بود تا منیژه در وضعیتی قرار گیرد که به کشته شدن او بینحامد.
او در نوجوانی به علت این که از سوی خانواده مورد ستم و خشونت «ناموسی» قرار گرفته بود به یک «خانواده سرپرست» سپرده می شود. درست مانند فادیما و دختران دیگری که ناچار می شوند خانواده را ترک کنند منیژه هم میان میل به یک زندگی خودایستا و دلتنگی برای خانواده فرسوده شده بود.
در آخر دلتنگی های منیژه برای خانواده بسیار دشوار شده بود، اما شرط های خانواده برای بازگشت و برخورداری از مهر خانواده و مشارکت در آن سنگین و سازش ناپذیر بود. او ناچار میشد که بی چون وچرا زیردست بودن خود را بپذیرد و خود را با مقررات و شرط گذاری های خانواده هماهنگ کند. او به کشور خود برده شد و دریک هفته به مردی شوهر داده شد که تنها یک بار با او دیدار داشت.
در روند رسیدگی دادگاه بود که ما دریافتیم همسر او از خانواده ای با باورهای بسیار سخت «ناموسی» بود. از گواهی های افراد خانواده منیژه هم حتی باور به ارزشگذاری های «ناموسی» را میشد به خوبی دید. برای نمونه برای خانواده منیژه باکره نبودن او در هنگام ازدواج شرم آور انگاشته می شد. «پاک» بودن دختر همان طور که میدانیم گرانیگاه فرهنگ «ناموسی» است.
بازجویی ها و گفته های گواهان در روند رسیدگی دادگاه نشانگر ستم گسترده و ادامه دار بر منیژه، هم از سوی همسر و هم از سوی خانواده، پس از زناشویی دارد. همسرش هر گامی که او برمی دارد را میپاید و برایش خط ونشان میکشد، او را کتک میزند و به او تجاوز میکند.
خانواده در پاییدن طرز لباس پوشیدن، دوستان و همه زندگی او با همسرش همسویی میکند. هنگامی که او نزد خانواده خود گلایه می برد به او گفته می شد که باید از همسرش فرمانبرداری کند تا وضع بهتر شود. یا به خاطر اشتباه خود اوست که کتک میخورد.
در روند رسیدگی دادگاه برروی ارزشگذاری ها و هنجار های خانواده متهم (همسر منیژه) تمرکز شد اما همین ارزشگذاری ها را خانواده منیژه هم دارا می باشند. همین هنجارها و پیوند زناشویی سنتی به کشتن منیژه کمک کرد، حتی اگر به خانواده زن (منیژه) به عنوان بزه دیده نگریسته شود و به آنها خسارت پرداخت شود. این امر هم در این پرونده و هم در پرونده های دیگر مصداق دارد. برای دخترهای ازدواج نکرده خانواده چه رخ خواهد داد؟ آیا آن ها هم به ناچار به همین سرنوشت دچار خواهند شد؟
باید از خود پرسید که آیا جامعه دراین گونه موارد نباید پاسخگو باشد؟ ما همواره می شنویم که چگونه زنان و جوانانی در معرض خشونت و ستم «ناموسی» قرار دارند برای دریافت پشتیبانی و کمک به ادارات مربوطه مراجعه میکنند، اما سرمایه گزاری هایی که در این زمینه ها صورت گرفته آن طور که باید و شاید کافی نیست.
منیژه هم این جسارت را پیدا کرد بود که در شرایطی که در معرض خطر قرار گرفته بود برای دریافت کمک به ادارات مربوطه مراجعه کند. اگر او کمک مناسبی دریافت کرده بود که بتواند بر احساس گناه خود چیره شود و در برابر فشار خانواده ایستادگی کند شاید حالا او زنده می بود.
شبکه زنان از خیلی پیش برای این مبارزه کرده که جامعه می بایستی یک کمک درازمدت و با پوشش کاملی را به آنانی بدهد که به نام «ناموس» در معرض خشونت و ستم قرار دارند.
ما می خواهیم که جامعه مسئولیت کامل خود را در این باره بپذیرد. امروز به نهادهای ناسودجو کمک های مالی داده می شود و بر دوش نیروهای خودانگیخته مسئولیت سنگینی گذاشته می شود. یا نخستین هدف این است که انسان های در معرض آسیب را به جایگزین های غیردولتی سودبر واگذار میکنند.
ما میخواهیم که جامعه کمک و پشتیبانی از این افراد را در گستره دولتی تضمین نماید.
برای ما پذیرفتنی نیست که دریافت پشتیبانی و کمک به صورت یک بخت آزمایی درآید.
ما همواره می بینیم که چگونه جوانان دچار دشواری های سختی می شوند و در بدترین حالت کشته می شوند. درست همانند فادیما، ما باید صدای این زنان باشیم. این وظیفه ماست که داستان زندگی آن ها را برای دیگران شرح دهیم تا آن ها را از دچار شدن به چنین سرنوشتهایی نجات دهیم.
شبکه زنان زمان درازی است که برای یک کمک هرچه بهتر و درازمدت که دارای پوشش هر چه بیشتری برای افراد در معرض ستم و خشونت به نام «ناموس» باشد، مبارزه کرده است.
خشونت و ستم «ناموسی» در نکات مهمی دارای تفاوت بارزی با خشونت مردان علیه زنان و دیگر انواع خشونت ها از سوی نزدیکان می باشد. امروزه هنوز از جهات بسیاری تمایلی برای دیدن و پذیرش این امر نزد سیاستمداران و ادارات وجود ندارد.
برای مبارزه با خشونت و ستم «ناموسی» باید جرأت دیدن واقعیت را داشت. اما ترس از نشانه شدن به عنوان نژادپرست باعث شده که در حق زنان و جوانان در معرض ستم و خشونت خیانت شود.
از سوی دیگر مهم این است که به حق همه آدم ها برای داشتن هر باوری، ارزشگذاری و فرهنگی احترام قائل شد. ازسوی دیگر باید خاطر نشان کنیم که ارزشگذاری هایی وجود دارند که تحت هیچ شرایطی جامعه نمی تواند از آن ها پشتیبانی کند.
این مسئولیت ماست که برای برابری و حق تعیین سرنوشت همه انسان ها به پا خیزیم. این بدین معنی است که حقوق بشر برای همه انسان هاست بدون در نظر گرفتن پیشینه آنها.
|