آیا مشکل حل شد و همه پیروز شدند؟
هادی پاکزاد
•
گویا این تمدنِ قرنِ بیست و یکمی امپریالیسمِ جهانی، که در ایجاد و گسترشِ آن بسیار هم شتاب میکند، باید به خود ببالد که توانسته است دایماً جهان را درحالت وحشت و بحران و جنگ نگه دارد و بهای آن را نیز با زرنگی و حیلهگری تمام، از تودههای زحمتکش دنیا بگیرد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۷ مرداد ۱٣٨۵ -
۱٨ اوت ۲۰۰۶
بالاخره بعد از یک ماه و چهار روز که اسرائیل و حزبالله لبنان با هم جنگ کردند، با واسطهگری «شورای امنیت» آتشبس را پذیرفتند و قرار شد اسرائیل سَرِجای اولش بماند و حزبالله هم جایش را با ارتش لبنان و صلحبانانِ سازمان ملل عوض کند تا این دو خصم یکدیگر را نبینند که دیدنِ آن دو چنان شد که جهان شاهد بود چه جنایتهایی اتفاق افتاد …
گویا این تمدنِ قرنِ بیست و یکمی امپریالیسمِ جهانی، که در ایجاد و گسترشِ آن بسیار هم شتاب میکند، باید به خود ببالد که توانسته است دایماً جهان را درحالت وحشت و بحران و جنگ نگه دارد و بهای آن را نیز با زرنگی و حیلهگری تمام، از تودههای زحمتکش دنیا بگیرد .
در دنیایی زندگی میکنیم که نمیتوان بهراحتی حرف زد. منظورم این نیست که خفقان وجود دارد، تکصدایی حاکم است، قوانینِ بازدارنده مرتباً بهروز میشوند، زندان و محرومیت و شکنجه دارد بیداد میکند... ، نه ابداً چنان قصدی نداشتم! سخن این است که آنچنان اضداد دارند با هم بازی میکنند و سربهسر هم میگذارند که مشکل بتوان از درگیری مداوم و متناقضِ آنها با یکدیگر سردرآورد. همین است که انسان نمیتواند تکلیفِ خودش را با خاطری آسوده روشن کند که آیا اصلِ داستان چیست و حکایت کدام است .
امروزه، دیگر کمتر مارکسیستی را میتوان سراغ گرفت که بخواهد خودش را، فقط، در قالبِ اسم آنکارد کند، منظور این است که آنان به هر نهضتِ رهاییبخش و ضدامپریالیستی که در راستای نفی استثمار انسان از انسان بکوشد و تلاش کند تا سَری از سرهای این افعی پیر شده را (امپریالیسم) قطع گرداند همراه و متحد میشوند، همانگونه که کمونیستهای اسرائیل، پیگیرانه برضد اهدافِ فاشیستی ـ امپریالیستی دولت اسرائیل مبارزه کرده و بیشترین تظاهراتِ ضد جنگ را در داخل اسرائیل سازماندهی و رهبری کرده و میکنند و کمونیستهای لبنانی که دارند پا به پای «حزبالله لبنان» جانفشانی میکنند تا خوابِ خاورمیانهی بزرگِ امپریالایستها، به واقعیتِ شومش تبدیل نشود که در حال حاضر افغانستان و عراق نمونههای آشکاری هستند از همان رویایی که امپریالیستها برای تمامی مردمِ این منطقه و سپس دیگر مناطقِ جهان در سر میپرورانند .
یکطرف قضیه که اسرائیل باشد، تکلیفش روشن است. اسرائیل به مثابه چماقِ امپریالیسم، هدفمند در منطقهی خاورمیانه عمل میکند. میخواهد که کشورهای هدف را سرجایشان بنشاند. بهقولِ زیوگانف،(۱) رهبر حزب کمونیست روسیه «... منطقهی دوم، کشورهایی را دربرمیگیرد که مواد خام را تأمین میکنند و از صنعت مونتاژ برخوردارند. وظیفهی این منطقه، تضمین کیفیت زندگی در منطقهی اول است و منطقهی سوم در تقسیم کار جهانی، کشورهایی را دربر میگیرد که از نظر اقتصادی، دورنمایی ندارند. زیرا کشورهای گروه اول منافع مالی قابل توجهی را در آنها تعقیب نمیکنند. منطقهی سوم بهحال خود رها خواهد شد، بهشرط آن که برای نظم نوین جهانی مزاحمتی ایجاد نکند .
بهنظر طراحان این الگو، خطری که ثبات جهان را تهدید میکند، خطر مردم فقیری است که در واقع به کشورهای منطقهی سوم تبعید شدهاند. بهعقیدهی این نظریهپردازان، برای رفع این مزاحمت، به یک حاکمیت اقتدارگرای دیکتاتور در مقیاس جهانی نیاز است. بنابراین تمام کوشش صادرکنندگان سرمایه در شرایط حاضر، بر این محور قرار دارد که به صورت خزنده، کنترل اقتصاد جهان را بهدست گیرند و الگوی جدید تقسیم کار بینالمللی را به اجرا درآورند». با این حساب، میتوان بهوضوح دریافت که اسرائیل برای منطقهی خاورمیانه، همان حاکمیت اقتدارگرای دیکتاتور است که این وظیفه را در مقیاس جهانیاش، آمریکا برعهده گرفته است.
و اما موضوعِ ما طرفِ دیگر است که متأسفانه ملغمهای از گوناگونیها را با خود دارد که در عمل و برآیند کارش سوآلهایی را مطرح میکند که همان گیجی شناختِ اضداد را به نمایش میگذارد :
اینکه حزبالله توانسته است بخشِ گستردهای از تودههای مردمِ رنجکشیدهی لبنان را سازماندهی کند تا در صورتِ ضرورت، محکم و استوار در برابر اسرائیل بایستد، بسیار با ارزش است و کاریست کارستان که باید از آن آموخت! اینکه حزبالله خود را پُرتوان میسازد و پشتوانهی این توان را از تودههای مردم بهدست میآورد و توانسته است با کمکِ اکثر نیروهای هوادارِ دیگر کشورها، در جهت اهدافِ مردمی خود بهرهبرداری و استفاده کند... همگی مواردی هستند که باید برآنها ارزش گذاشت. اما سخن این است که همهی این کارهای انقلابی و خوب، بر ریشه و دلایلی اصولی و انسانی استوار بوده باشد. این دلایل انسانی و اصولی از نظر تمامی تودههای زحمتکش در سراسر جهان چیزی نیست جز برقراری پایدارِ عدالت اجتماعی که نفی استثمار را نوید دهد و کسی نتواند دیگری را بهبندگی وادار سازد. کسانیکه با امپریالیسم و اسرائیل مبارزه میکنند، اگر چنین اهدافی را برای خود ملکه نکنند و نخواهند صلح را به متجاوزان تحمیل کنند و بهعکس، بخواهند با شیوهی آقای دبلیو بوش که مدعیست که از طرف خداوند مأمور برقراری دموکراسی و آزادی سرمایهداران در جهان شده است، رفتار کنند و مردمی را که بهدلیل فشار مضاعف از هر جهت بیپناه و محروم و در فقر بهسر میبرند با همان اهرمها و ابزارهای سبکِ بوش بهسوی بهشت رهسپار گردانند، و اساساً اهدافِ مبارزه را نه آزادی برای برقراری رفاه و سعادتِ تمامی خلقها، بلکه برای رسیدن به رویاهایی که خود میدانند و میخواهند تعریف کنند... اینجاست که بخشی از آن ارزشهای ضدِ امپریالیستی این جریان زیر سوآل میرود، چرا که در این صورت نمودِ حرکتِ آن، ارزشمند بهنظر نخواهد رسید و حاصل و برآیندش، شاید که در تحلیل نهایی، بهنفعِ امپریالیسم تمام شود که این دیگر فاجعهای است برای همهی ملتهای درگیر در منطقه، چرا که امپریالیسم را برای پیگیری اهدافش امیدوارتر کرده و درمییابد که میتوان بخشِ میرندهی جوامعِ بشری را که بر اساس تقسیمبندیشان در کشورهای ردهی سوم قرار دارند، بهراحتی گرفتار در تضادهای خودشان کرده، نابودشان کنند .
اگر باور داشته باشیم که در شرایط موجود، این امپریالیسم است که برای پیشبردِ اهدافش نیاز بهجنگهای منطقهای دارد و اگر دستِ آنان در جهتِ پیشبردنِ اهدافِ استراتژیکیِشان در منطقه رو شده است، آیا نباید هشیار بود و از دادنِ هرگونه بهانه بهدست دشمن اجتناب ورزید تا آنان نتوانند بهناحق مظلومنمایی کنند و افکارِ مردمانِ خود را بفریبند و یا بخرند... و آتشافروزی کنند و در ادامهی آن، با آتشبس مخالفت ورزند و تا هنگامی که لازم دانستند به جنگ ادامه دهند و نابود کنند... و بالاخره تحتِ فشار افکار عمومی ملل منطقه و جهان، با قبول آتشبس موافقت کنند .
قبول داریم که ما نیاز داریم تا وجه خوشبینانهی کار را ببینیم، اما باید حق داد که در شرایطِ حاضر به چه دلایلی موقعیتِ حزبالله را بهتر از قبل از این جنگِ سی و چهار روزه بدانیم تا پیروزیاش را جشن بگیریم؟ آیا چون در چند جنگِ گذشته، اسرائیل کشورهای عربی را چند روزه شکست میداد و در این جنگِ یک ماه و اندی نتوانست حزبالله را شکست دهد باید آن را پیروزی بدانیم؟ آیا سمپاتی تودههای مردم کشورهای عربی را نسبت به حزبالله که در پی عدمِ موفقیتِ کامل اسرائیل در نابودسازی حزبالله بهوجود آمده، آن را پیروزی برآمده از این جنگ برای حزبالله و مللِ خاورمیانه بدانیم؟ آیا این پیروزی، گیرم که صحیح باشد، میتواند درجهت سرنگونی رژیمهای وابسته به امپریالیسم نقشآفرین باشد؟ آیا هدفهای همهی این پیروزیها برای تودههای مردم معلوم است و یا معلوم میشود؟
تردید نباید کرد که اینها میتواند پیروزی باشد، اما آیا نتایجِ دیگر این جنگ را نیز باید پیروزی نام نهاد؟ هزاران کشته و مجروح، آوارگی یکچهارمِ جمعیت کشور لبنان، میلیاردها دلار خسارتِ زیستمحیطی و مالی که همهی آنرا باید تمامی زحمتکشانِ لبنانی و زحمتکشانِ دیگر کشورها تحمل کنند. از سوی اسرائیل نیز اوضاع با کمی تفاوت، همین است. آنان نیز کشته و مجروح دادند. بیش از چند صد هزار نفر مکانهای خطر را که موشکباران میشد ترک کردند؛ و آنان نیز از خسارتهای مالی و روانی بهدور نماندند .
آن مردم، امپریالیستها و کلان سرمایهداران نبودند که ما از نابودی و فقدانشان شاد شویم و بگوییم که بشریت از شرشان خلاصی یافت. آنان که در زیر موشکباران کور حزبالله از بین میرفتند، با کمی تفاوت از نظر سطح زندگی، محرومترین انسانهای آن دیار بودند که در تحلیل نهایی با مردمِ رنج کشیدهی لبنان اشتراک منافع دارند و هردوی آنها از امپریالیسم و جنگ به یک اندازه نفرت دارند .
... و اما اکنون نباید به حاصل کار اندیشید؟ مگر نه این است که حزبالله باید جایش را به ارتش لبنان و نیروهای سازمان ملل بدهد تا آنان از حریمّ بهاصطلاح اسرائیل حفاظت و مراقبت کنند؟
... و عجیب است که چگونه میشود همه خود را در این جنگِ نفرتانگیز پیروز بدانند!! تردید نباید کرد که اسرائیل و اربابانِ او گریزی جز شکستِ تاریخی نداشته و نخواهند داشت، چرا که بشریتِ مترقی بههم پیوستهی جهانِ کنونی، برای سعادتِ پایدار و رهایی از ظلم و اختناق، راهی جز مبارزهی هدفمند با امپریالیسم و وابستگانِ خودآگاه و ناخودآگاه آن ندارد. و تردید نباید کرد که امپریالیسم برای استمرارِ اهداف خود نیاز به فریبٍ مردمانِ خود و دیگر ملل را دارد... پس اگر بخواهیم جهان را در جهتِ برقراری عدالت همگانی رهنمون شویم، ضروریست تا جهتِ افکارِ عمومی تمام ملل را در راستای حقانیتِ آرمانِ خود بسیج کنیم و بر همگان روشن سازیم که زندگی در سایهی دموکراسی سرمایهدارانِ سوپر انحصارطلب چیزی جز جنگ، وحشت، ترور، اضطراب، مرگ، فقر و نابودی برای تمامی بشریت به ارمغان نخواهد آورد .
باید که هوشیار بود تا مسیرِ مبارزه با امپریالیسم را امپریالیستها تعیین نکنند و مبارزین را به کارهایی واندارند که آنان میخواهند .
Hadi.pakzad@yahoo.com
(*) « آیا ماهیت امپریالیسم دگرگون شده است؟» نوشتهی زیوگانوف. ترجمهی خسرو باقری، از«فرهنگ توسعه »
|