یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

برخی ویژگی های ایلچ لنین ــ آلوارو کونهال ـ سام وب
"همه با هم" در یک حزب به کجا می انجامد؟
نشریه یونگه ولت آلمان- ترجمه رضا نافعی


• در واقع، بسیاری از این ۲۹ تز سام وب چیز تازه ای در بر ندارند و هدف آن کنار نهادن هسته مرکزی تئوری کمونیستی، سوسیالیسم و تعریف حزب از منظر کمونیستی و رسیدن به ساحل "مارکسیسم" "همه با هم" است که در گذشته تز "اوی رو کمونیست ها" بود و امروز نام "سوسیالیسم دموکراتیک" به آن داده اند، از نوعی که "حزب چپ" آلمان و "چپ اروپائی" معرف آن هستند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۵ بهمن ۱٣۹۱ -  ٣ فوريه ۲۰۱٣


* Hans Peter Brenner نویسنده این نوشتارعضو رهبری حزب کمونیست آلمان و از گروه ناشران مجله تئوریک » اوراق مارکسیستی » است.


"در باره برخی ویژگی های تکامل تاریخی مارکسیسم" عنوان یکی از کارهای لنین است که او در آن درباره پی آمدهای شکست نخستین انقلاب روسیه در سال 1905 می نویسد. در آن زمان بسیاری از اعضاء (از جمله روشنفکران زیادی که تازه عضو شده بودند) سیل آسا حزب انقلابی را ترک می کردند. "وداع با مارکسیسم" که ما هم در سالهای 1989 ـ 1991 شاهد آن بودیم، در آن زمان تبدیل به مد روز شده بود. لنین می نویسد: "بازتاب این شکست ریزش های سخت، روان های پریشان، انسان های بهت زده بود، به هر چه نظر می کردی لرزان بود و فروریخته، در یک کلام بحران درونی مارکسیسم آشکار بود. اینجا بود که باردیگر استوار در برابر ریزش ایستادن و   سرسخت برای حفظ اصول بنیادین مارکسیسم رزمیدن دستور کار شد". راهی که لنین برای چیرگی بر بحران   پیش می نهد این است. (لنین، مجموعه آثار، جلد 17، ص.27)
واکنش دیگر احزاب کمونیست و نتیجه گیری های آنها از شکست سوسیالیسم واقعا موجود در اروپا و اتحاد شوروی برای ما کمونیست های آلمان خالی از اهمیت نبود و نیست. من در وحله اول به رهبری حزب کمونیست کوبا فکر می کنم. این رهبری پیش از پایان ننگین کار میخائیل گرباچف که شوروی سوسیالیستی را ویران کرد، حزب و کشور را آماده روبرو شدن با این فاجعه ساخته بود. حزب کمونیست کوبا توانست کشور و خود را در سالهای 90 و سالهای آغازین 2000 که آن را "دوران ویژه" نام نهاده است چنان هدایت کند که خصلت انقلابی، مارکسیستی لنینیستی و اهداف سوسیالیستی را از دست ندهد.

بخود آمدن یا خود را باختن؟

من از یک رهبر با شخصیت دیگر که متاسفانه در آلمان کمتر مورد توجه قرار گرفته نیز یاد می کنم، از "آلوارو کونهال" که سالیانی دراز دبیر اول حزب کمونیست پرتقال بود (1913 ـ 2005) نبرد زیرزمینی او در دوران حکومت فاشیستی "سالازار" در پرتقال، نقش شورآفرین و بسیجنده او هنگام پیروزی "انقلاب گلهای میخک" در سال 1974 و دوران پس از آن و استراتژی رهبری بس خردمندانه او افسانه وارند، در برابر اقدامات همآهنگ امپریالیسم آمریکا، ناتو، اتحادیه اروپا، مهمترین کشورهای امپریالیستی اروپا، انترناسیونال سوسیال دموکراسی و ارتجاع داخلی پرتقال بود که مرحله سوسالیستی تحولات انقلابی پرتقال اجبارا متوقف گشت.
حزب کمونیست پرتقال توانست در پرتو کفایت شخصی کونهال با حفظ وحدت خود، گرد یک برنامه مارکسیستی ـ لنینیستی دست به یک عقب نشینی منظم بزند و همراه با حفظ نفوذ گسترده خود در میان مردم تا امروز با سیمای روشن حزب انقلابی طبقه کارگر، دهقانان و دیگر زحمتکشان پرتقال بماند و تکامل یابد. آنچه تا امروز شایان توجه و خواندنی است نتیجه گیری های کونهال است در باره‍ی یک حزب کمونیست در آغاز قرن بیست و یکم.
کونهال در سال 2001 در نوشته خود بنام: "As Seis Caracteristicas Fundamentais de um Partido Comunista “ (شش خصلت اساسی یک حزب کمونیستی) به تحلیل وضعیت داخلی جنبش کمونیستی در آغاز قرن بیست و یکم پرداخت و نوشت: "جنبش بین المللی کمونیستی و احزابی که اجزاء تشکیل دهنده آن هستند، در پی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و دیگر کشورهای سوسیالیستی و موفقیت سرمایه داری در رقابت با سوسیالیسم، مجبور به پذیرش تغییراتی بنیادین شدند.
احزابی بودند که از گذشته رزمنده خود، از ساختار طبقاتی خود، از هدف خود که ایجاد یک جامعه سوسیالیستی بود و از نظریه انقلابی خود به بدی یاد کردند. احزابی هم بودند که با نظام های موجود همساز گشتند و سرانجام از صحنه ناپدید شدند.".
این توصیف امروز هم اعتبار دارد و درست است.

ویژگی های یک حزب کمونیست

کونهال سخنان خود را چنین دنبال می کند: "ترکیب جنبش کمونیستی در مجموع پرتحرک شده و به مرزهای تازه ای رسیده است" حتی اگر یک حزب کمونیست "قالب " هم نداشته باشد ولی "معرف هویت یک حزب کمونیست، حتی اگر به این یا آن نام خوانده شود شش ویژگی اساسی است".
خصلت های آن بطور خلاصه عبارتند از:
1. حزبی است کاملا مستقل که تابع علائق، ایده ئولوژی، و تهدیدهای نیروهای سرمایه نیست.
2. حزب طبقه کارگر، حزب زحمتکشان بطور کلی، استثمار شدگان و سرکوب شدگان است.
3. حزبی است که زندگی درونی آن کاملا دموکراتیک است با رهبری متمرکز و واحد.
4. حزبی است که در آن واحد هم انترناسیونالیست است و هم از علائق کشور خود دفاع می کند.
5. حزبی است که هدف های آن ایجاد جامعه ایست که در آن نه استثمار شده وجود داشته باشد نه استثمار کننده، هدفش ایجاد یک جامعه سوسیالیستی است.
6. حزبی است که حامل تئوری انقلابی است: تئوری مارکسیسم ـ لنینیسم، که نه تنها تحلیل جهان را ممکن می سازد، بلکه راه تغییر آن را نیز نشان می دهد.
بویژه این آخرین اصل سخت بی پیرایه و ساده بنظر می رسد و هیجانی بر نمی انگیزد و چون پنج اصل دیگر مطلب چندان "تازه" ای هم در بر ندارد. ولی همین اصول "بی چون و چرا" امروز دیگر "بی چون و چرا" نیستند حتی برای کمونیست ها. در این مورد بیشتر توضیح خواهم داد.

سخنان بنیانگذارن را جدی بگیریم

کونهال در مورد اصل ششم توضیحاتی می دهد که بدلیل روشنی و اصالتی که دارند آنرا به تفصیل باز می گویم:
" برخلاف تمام دعاویِ دروغِ کارزارهای ضدکمونیستی، مارکسیسم ـ لنینیسم یک تئوری زنده، ضددگماتیک، دیالکتیکی و خلاق است که ویژگی آن یافتن پاسخ برای وضعیت ها و پدیده های تازه است. این تئوری به عمل تحرک می بخشد و با درس گرفتن از آنچه روی میدهد بر غنا و شکوفائی خود می افزاید.
مارکس در"کاپیتال" و مارکس و انگلس در "مانیفست حزب کمونیست" عناصر اساسی و خصلت های سرمایه داری را تحلیل کرده اند. سیر تکاملی سرمایه در نیمه دوم قرن نوزدهم به پیدایش یک تغییر با اهمیت انجامید. رقابت به تمرکز سرمایه و به پیدایش انحصار انجامید.
تعریف سرمایه داری در اواخر قرن نوزدهم را ما مدیون لنین و اثر او "امپریالیسم آخرین مرحله سرمایه داری" هستیم. این تکامل تئوریک از ارزشی فوق العاده برخوردار است. نکته بسیار پراهمیت دیگر پژوهش در باره شناخت تئوریک آن و سیستماتیزه کردن آنست.
در مقاله معروف لنین بنام "سه منبع و سه جزء مارکسیسم" برآورد این پژوهش ها با روشنی و دقت فوق العاده توضیح داده شده است.
در فلسفه: ماتریالیسم دیالکتیک و انطباق آن بر جامعه، در ماتریالیسم تاریخی عرضه شده است.
در اقتصاد سیاسی: تحلیل سرمایه داری و استثمار و تئوری ارزش اضافه، که پایه و اساس شناخت استثمار است ارائه شده.
در تئوری سوسیالیسم: تعریف جامعه نو از طریق برانداختن استثمار انسان بدست انسان تعریف شده است.
در طول قرن بیستم و همگام با تحولات اجتماعی تئوری های فراوان دیگری بر آنها افزوده شدند ، اما پراکنده و توام با تفکرات متضاد، که تفکیک تکامل تئوریک از انحرافات و تجدید نظر در اصول را، دشوار می سازد.
از این رو به حکم ضرورت باید فارغ از اعتقادات از پیش تثبیت شده و حقایق جزمی در باره آنها به بحث و تبادل نظرپرداخت، مباحثاتی که هدفش این نیست که به نتایجی برسد که قطعی تلقی شوند، بلکه هدف آن تعمیق تفکرات جمعی است.
اینک 7 سال از درگذشت کونهال می گذرد. حزب او، حزب کمونیست پرتقال، به او به چشم بتی نمی نگرد که به مرور زمان بر سکوئی که بر آن نهاده شده به " مجسمه ای تاریخی " تبدیل   گردد که تفکراتش و نوینه های فکری او بتدریج فراموش می شوند. نظریات تئوریک و برنامه های او تا امروز تعیین کننده خط مشی و هویت حزب کمونیست پرتقال هستند.
ولی متاسفانه نمونه های دیگری هم هستند ، بکلی از نوعی دیگر.

کژراهه   

نمونه زنده آن فکرهای "سام وب" دبیرکل حزب کمونیست آمریکاست که درفوریه سال 2011 در نشریه تئوریک حزب تحت عنوان "یک حزب سوسیالیست در قرن بیست و یکم، چه شکلی دارد، چه می گوید و چه می کند؟" منتشر ساخت. حزب کمونیست آلمان آن مقاله را در صفحه اینترنتی خود www. Kommonisten.de. منتشر ساخته است.
چرا تزهای "وب" فراسوی حزب کمونیست آمریکا نیز مورد توجه قرار گرفته؟ مثلا چرا حزب کمونیست یونان (KKE) که سخت درگیر نبرد طبقاتی در خود یونان است، در گیر و دار نبردی که نیرو و تلاشی سخت از آن حزب می طلبد، خود را مجبور می بیند خطاب به "اعضاء و کادرهای حزب کمونیست آمریکا! کارگرانی که در آمریکا می رزمند!" هشدار دهد و آنها را فرا خواند که علیه این نظرها اعتراض کنند؟ و چرا حالا کمونیست های آلمان نیز به این نظرها توجه می کنند؟
"سام وب" در آغاز تزهای 29 گانه خود تاکید می کند که او گام در راه خطرناکی می نهد، ناشر نشریه تئوریک حزب کمونیست آمریکا USA Politikal Affairs نیز می دانسته که با انتشار این تزها وارد چه عرصه ای شده است. مقدمه مقاله بیانگر همین نکته است. او می نویسد "مقاله زیر تنها نظر نویسنده آنست. این مقاله نباید نظر رسمی سازمان یا گروهی تلقی شود."
به نظر می رسد که چون خود "سام وب" هم از پیش بو برده که نظریاتش مورد انتقاد قرار خواهد گرفت برای پیشگیری، در مقدمه می نویسد این ها "یادداشت هائی ناتمام" هستند. خواننده حتما در آنها "ناهمواریها، تضادها، اشتباهات و افکاری ناتمام خواهد یافت". این نوع تواضع نمایشی فقط تمهیدی است برای جلب تایید خواننده که "اختیار دارید! شما و اشتباه؟" زیرا حاصل کار بسیار روشن است و ابدا "ناتمام" نیست.
در واقع، بسیاری از این 29 تز چیز تازه ای در بر ندارند و هدف آن کنار نهادن هسته مرکزی تئوری کمونیستی، سوسیالیسم و تعریف حزب از منظر کمونیستی و رسیدن به ساحل "مارکسیسم" "همه با هم" است که در گذشته تز "اوی رو کمونیست ها" بود و امروز نام "سوسیالیسم دموکراتیک" به آن داده اند، از نوعی که "حزب چپ" آلمان و "چپ اروپائی" معرف آن هستند.
من بویژه یادآور می شوم که هدف آن طرد تئوری مارکس، انگلس و لنین بعنوان تئوری منسجم و انقلابی طبقه کارگر است. تنها نکته "بی سابقه" که در این نوشته تازه است و تاکنون به این شکل مطرح نشده لحن کِسِنوفوبیک آنست (برخورد خصمانه با آنچه که، ناشناخته، بیگانه و نامانوس است). در این مورد در تز دوم می نویسد: "باید "مارکسیسم ـ لنینسم" را به کنار نهاد و مارکسیسم را جای آن گذاشت که ساده تر است. به این دلیل که آن نام در ذهن آمریکائی معمولی، حتی چپ ها و پیشرو ها، یادهای ناخوشی را بیدار می کند. از هرکس بپرسی که آن نام چگونه بگوش می آید؟ یا می گوید غریب است یا دگماتیک است، یا غیردمکراتیک است و یا هرسه آنها با هم است."
باید تصدیق کرد: لنین روس تبعیدی نیست که برای نجات خود به آمریکا رفته، تابعیت آمریکا را پذیرفته و اسم کوچک یا بزرگ خود را آمریکائی کرده و شده باشد مثلا "سام کوک" یا "سام اسمیت". ولی آیا "آمریکائی معمولی" فکر می کند "کارل مارکس" آمریکائی است؟ و واژه "مارکسیسم" واقعا آنقدر طنین آمریکائی دارد که حتی "سارا پالین" که مظهر آمریکائی معمولی است با شنیدن این نام احساس می کند، به به چه اسم دلچسبی و آنرا چنان بی خطر می داند که احساسات میهن دوستانه اش غلیان می کند؟
جوانان آمریکائی، جیم ها و جین ها، فقط منتظر همین تغییر نام هستند و اگر بجای مارکسیسم مثلا بگوئیم "وبسیسم" مشکلشان حل می شود؟ ولی تزهای وب بیش از یک سر و صدای خشمناک است و ما کمونیست های مصیبت دیده اروپائی هم این داستان را که عبارتست از قرار دادن مارکس در برابر لنین و بعد حذف لنین و زیرلب سخن گفتن از مارکسیسم یا از این هم رندانه تر، سخن از "سوسیالیزم علمی" گفتن را می شناسیم.

تاریخ دستکاری شده

حزب کمونیست المان در سالهای دهه هشتاد با یکی از پیشگامان "وبسیسم" امروزی پنجه نرم کرده است. با پرفسور فریتس Haug که در کلاسها و سمینارهای دانشگاه برلن غربی فکر نوعی مارکسیسم "غربی" و "جمعی" (همه با هم) ولی البته بدون لنین را طرح کرده بود. او در عین حال ناشر مجله آرگومنت، یک مجله مهم مارکسیستی هم، بود. (مراجعه کنید به کتاب مارکسیسم. ایده ئولوژی، سیاست. بحران مارکسیسم یا بحران استدلال. نوشته هلتس، مچر، شلایفشتاین، اشتایگروالد. فرانکفورت آم ماین 1984)
چون دومین استدلال تکمیلی که وب برای جراحی مارکسیسم ـ لنینیسم و حذف لنینیسم از آن مطرح کرده نیز، چون استدلال های قبلی هم تازگی دارد و هم غلط است. در آن زمان هم استدلال مکتب Haug این بود که گویا مارکسیسم ـ لنینیسم با "مارکسیسم کلاسیک" فرق دارد.
این ادعای سام وب که ساده کردن اندیشه های مارکس، انگلس، لنین و دیگر مارکسیستهای پیشین و تبدیل آن به "مارکسیسم ـ لنینیسم کاری بود که در زمان استالین صورت گرفت، ادعائی است بکلی غلط.
پژوهش های دقیق، برای حفظ و تکمیل میراث تئوری لنین از طریق حزب کمونیست شوروی و انترناسیونال کمونیستی پس از مرگ لنین، در تجلیل از او بعنوان "سومین شخصیت کلاسیک مارکسیسم" و مدت ها پیش از آن که استالین بعنوان یگانه شاگرد واقعی لنین خوانده شود، آغاز شده بود، ولی در تزهای وب این مرحله حذف شده است و این کاریست ضدتاریخی.
سام وب ادعامی کند که "دانشمندان شوروی تحت رهبری استالین نوشته های قدیمی مارکسیستی را تنظیم و ساده کردند، و از این بدتر ایدئولوژی را با نیازهای روز کشور شوراها همساز کردند". این دعاوی چیزی نیست جز تکرار همان شعارهای قدیمی ضدشوروی. البته در سالهای دهه هفتاد حزب کمونیست شوروی و بخش تاریخ علوم آن حزب نشریات فراوانی به عنوان مدخل، مقدمه، مبنا و راهنمای میراث علمی و تئوری مارکس، انگلس و لنین منتشر کرد که مانند همه (Einführung introduction) مبادی، مقدمات و درآمدها در هر رشته علمی که باشد "ساده" شده است بهمین دلیل هم نامشان مبادی و درآمد است. ولی جعل سیستماتیک به هیچ وجه وجود نداشته است. انتشار مجموعه آثار "کلاسیک" پس از دوران سوسیالیستی بوجود نیامده است. اگر ویرایشی در این آن مورد در یک اثر لنین با ذکر دلیل و نشان دادن محل ویرایش صورت گیرد تغییری در اصل مطلب ایجاد نمی کند. به هیچ وجه چنین نیست که "مارکسیسم ـ لنینیسم" یک نسخه ساده و دستکاری شده از مارکسیسم "واقعی " بوده یا هست.
مسلم است که در هر تئوری و هر علمی کم یا بیش مواردی هستند که در عمل و یا در بیان تکامل خلاق یافته اند. و نیز تردیدی نیست که در آینده هم در مراحلی، مانند هر دکترین علمی ــ   پدیده هائی تازه در عرصه اجتماع و یا در عرصه علوم (طبیعی) پیش خواهند آمد که مارکسیست لنینستهای انقلابی فورا آن را نشناسند و یا دیر بشناسند و یا فقط بخشی از آن را بدرستی بشناسند. نوسان میان تضادهای نو و مراحل کهنه شده در ماهیت علم است.
نتیجه گیری بعدی وب این است که آنچه را که او مارکسیسم نوین خویش می خواند فقط یک "شیوه علمی" است و بعد با این دید تنگ و قالبی تئوری علمی خود به ارزیابی میراث وسیع پایه گذاران سه گانه و کلاسیک مارکسیسم ـ لنینیسم می رود، متدی که حامل مضمونی نباشد بی ارزش است. هدف تزهای سام وب هم درست همین است رد کردن این "نوینه ـ قدیمی" که در عین قدمت با طراوت است و نو.
این که چپ ها، پس از شکست سوسیالیسم واقعی، مناسباتی که تا کنون با لنین داشته اند، بعنوان فرد یا گروه، مورد بازبینی قرار دهند، امری نبود که انتظارش نرود. یک حزب مارکسیست لنینست مانند حزب پ د اس نیز همین کار را کرد و میراث لنینی را به کنار نهاد. گره گور گیزی در سال 1990 که رهبر این حزب بود، در یک اجلاس حزبی اصول تئوریک حزب سوسیالیست اصلاح طلب خود را بیان کرد و در این مورد ـ هم با مارکسیسم وداع کرد و هم به ایده ئولوژی پلورالیستی (همگانی) روی آورد و اعلام کرد که در این حزب بخش کمونیستی فقط در حاشیه اجازه و حق زیست خواهد داشت.
تا اینجا سخنان سام وب بیانگر مضمون تازه ای نیستند تئوری های تازه او درباره شکل "نو" سازمان نیز تازگی ندارند. تصوراتی که او در تز 27 معرفی کرده مربوط است به تغییر ساختار حزب و این که ارتباط اعضای حزب با یکدیگر در درجه اول از طریق اینترنت و با مبادله ایمیل صورت گیرد اصل وحدت و شرط پذیرفتن برنامه حزب و اجرای تصمیمات حزبی نیز لغو می گردد. اجرای مفاد تز بیست و هفتم سام وب روی هم رفته یعنی انحلال حزب کمونیست. توضیحات آرام بخشی از این دست که چون فاصله ها میان مناطق پراکنده مسکونی اعضای حزب زیاد است بنا بر این استفاده از وسائل ارتباطی مدرن ضروری است، به هیچ وجه توضیح قانع کننده ای نیست. البته کاستن از دشواری امکانات ارتباطی مفید و ضروری است ولی کاملا روشن است که هدف وب این نیست که از دشواری ارتباط ها بکاهد. موضوع چیز دیگر است: صحبت بر سر منحل کردن حزبی است که بر ساختار سازمانی محکمی استوار است، ضوابط عضوگیری آن روشن است، برنامه ای مشترک دارد، متعهد به اجرای یک تاکتیک و استراتژی انقلابی است که آن خود مبتنی بر خرد جمعی است و بطور کلی حزبی است متعهد به اجرای تصمیمات جمعی، حزب طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان است، حزب جوانان انقلابی و زنان محروم از امتیازات اجتماعی است، حزب روشنفکران از رمق افتاده ای است که دستگاههای تولیدی و موسسات علمی سرمایه داری شیره جانشان را کشیده اند.
اگر عضویت در ساختاری که فقط در جهان مجازی وجود دارد، آن هم عضویتی بی ضابطه (هر که خواهد گو بیا و ـ هرکه خواهد گو برو.م) "عضویتی که دشوارتر از عضویت در "دیگر سازمانهای اجتماعی" نباشد ـ آنوقت درهم کوفتن سازمانی که روزی در عرصه نبرد سیاسی علیه نظام سرمایه داری حضور داشت با انسانهائی که خواستی یکسان داشتند، همگام و هم کلام بودند، به نتیجه مطلوب رسیده و تبدیل شده است به گروه کوچکی که در کارزارهای انتخاباتی وظیفه اش حمایت از "دموکرات ها" خواهد بود.
من بشدت تردید دارم که جنبش کارگری آمریکا به چنین حزبی نیاز داشته باشد. ولی این تصمیمی است که خود آن جنبش باید بگیرد. آنچه مسلم است این است که کمونیست های آلمان، چه زن و چه مرد، نه به چنین حزبی نیاز دارند و نه به بحثی "جالب و بی سرانجام" برای اعلام ختم مارکسیسم ـ لنینیسم و انحلال حزب کمونیست.
ما کارهای بهتر و مهمتری داریم.


www.jungewelt.de


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست