سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

انتخابات آینده
ژرفترین شکاف و شدید ترین چالش پیش روی نظام


فرهاد عمیدی


• جنبش سبز و به تبع آن تمامی مبارزان و پژوهندگان راه آزادی، دموکراسی و عدالت خواهی، جایی نرفته اند و در هر برهه از تلاطمات و شکاف های اجتماعی اقتصادی و سیاسی، حقوقی و مدنی و فرهنگی و ورزشی و..، و در هر مرحله، با بر آمدی فزونتر از مرحله قبل، از همین خاک جهان دگری خواهند ساخت ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱٨ بهمن ۱٣۹۱ -  ۶ فوريه ۲۰۱٣


مقدمه: هدف این مقال ریشه یابی علل و انگیزه و طرح و توضیحی ازشکلبندی نوین سیر تحرکات و تحولات اجتماعی است، که البته میتواند مدخلی برای گفتگو های جدید و شجاعانه در بن بست انتظار باشد
به بهانه نقد نظر آقای گنجی         

مقدمه: بینش مثبت نسبت به مدرنیسم از سالهای ۱۹۶۰ به بعد گسترش یافت. بر پایه بسط مضامینی، چون عقل و آزادی، و این بینش که (ما باید به درون همین حیاتی که سرگرم زیستن آنیم چشم بگشائیم)، در غیر اینصورت به گونه ای از داروینیسم اجتماعی فرو می غلتیم، موضوعی که در مورد ادعای اقای گنجی مصداق می یابد. "البته آقای گنجی در مصاحبه های اخیر در موقعیت چنین نقدی قرار ندارند"
۱ – اصولا متدولوژی انتقادی و تفکر دیالکتیکی، در گذر از سنت کلاسیک با قطعیت بدنبال ایجابی کردن بیشتر امر سلبی است و بجای خرده برداشتهای جزمی، از جهت تسریع در کار انسان محور کردن اجتماع، بر استقلال اندیشه در برابر عمل، تاکید میکند و نیز، خطر برداشت نادرست در داعیه های جزمی را متذکر میشود. (خطر انفعال در تمامیت خواهی های معمول) که متفکرین متاخر آنرا قطع کامل از مدرنیته میدانند.
۲ - و اما متفکرین متاخر، از زاویه ای دیگر، دیالکتیک را امری سلبی و قابل دفاع و ابزار رایج نقد، در فرآیند تاریخی میدانند و جوهر دیالکتیک سلبی را، تضاد میان پیشرفت و ترقی، که اساس انرا عقل و ازادی تشکیل میدهد، در برابر اسارت واقعی انسان در امر واقع، یعنی قدرت میدانند. نقادان و متفکرین دوران جدید، به گونه ای خاص و عام (خاص، در روابط بین الاذهانی، عام، مبتنی بر قوانین علمی و عینی)، بر این واقعیت باور دارند که، از این پس نظریه ها نباید بیش از این، با پژوهش های بظاهر بی طرف و مستقل، در واقع مناسبات محافظه کارانه و منسوخ را تثبیت یا پنهان کنند، بلکه باید چنان سویه ای بنمایند، که با نیازها و نیروهای انسانی که از خود بیگانه نگشته اند (اصل آزادی فردی) هماهنگ باشند. از این منظر نگاه پوزتیویستی، زمانی که میخواهد از منظر اجتماعی فرضیه ای را بیرون آورد و انرا کارامد نشان دهد، خود اسیر اسطوره پنهان پشت ان فرضیه گردیده و به نوعی داروینیسم اجتماعی و این همان سازی گرفتار میگردد. زیرا و اغلب، پیش بینی و پیش آمدها، با نظریات منطبق نیستند. در واقع بین نظریه و تجربه شکافی وجود دارد که تا اندازه زیادی نظریه را از زنجیرهای اثبات گرایانه تجربه می رهاند.
٣ – و اکنون همه می خواهند دوران روشنفکران را، در برابر کسانی که تنها به تحقیق در موضوعات اجتماعی بسنده می کنند، پایان یافته بدانند.
و در سایه همین جریان، گونه ای داروینیسم اجتماعی پیگیری می شود. و اما، این امر بهیچ وجه نمی تواند حقوق روشنفکران را بزداید، و وادارشان کند، که خود را در حوزه معینی از هستی معرفتی محصور دارند و قانون و عدالت و حکومت را مسکوت گذارند.
و از این منظر در مورد ادعای گنجی از جهت جنبش نبودن جنبش سبز می توان گفت: .
جنبش سبز خلق الساعه نبوده و مربوط به یک پروسه زمانی، پس از سرکوب های دوران انقلاب است.
و خرده جنبش هائی مثل جنبش زنان و دانشجویان و معلمین و کارگران و... از اساس این جنبش اند.
این حرکت دارای گفتمان تاریخی و طولانی از مشروطیت تا هم اکنون بوده و بطور پیوسته در شکافها و حرکت های اجتماعی و سیاسی شکل گرفته و مطرح بوده است. و مجموعه هائی در سطح ملی، از افراد و احزاب و تشکل های صنفی و سیاسی، بدنه انرا تشکیل میدهد، که حاضر به پرداخت هزینه برای این گذارند. تئوری کنش و واکنش جنبش، از سری جنبش های اجتماعی نوین از محدوده سالهای ۵-۱۹۷۴ به بعد بوده و با تمثیل و تشبیه تئوری های قبل از آن، یعنی دوقطبی بودن یا دوقطبی دیدن جامعه، چه از منظر تئوریک و چه ساماندهی و تشکیلات، خیلی قابل توضیح نمی باشد. اساس چنین جنبشی در تجهیز و بسیج منابع، با توجه به شرایط و زمان و مکان، در برخوردی ساختاری نسبت به جنبش های اجتماعی است، و اشکال جدیدی از جنبش های اجتماعی را، در امتداد مناقشات کلی مارکسیست ها و احزاب چپ در جهان، مطرح مینماید، مباحثی مانند کنش های هویتی و نهاد های مدنی، مذهب و غیره، در ریختارهای اجتماعی، که از آراء اندیشمندانی چون، گرامشی و لوکاچ و آدرنو یا سپرس و هابرماس و تری ایگلتون و دیگران، تاکنون ادامه داشته است، و بطریقی بر تلفیق نظریات اجتماعی مبتنی بر خرد و روابط اجتماعی سایه انداخته و حاکم شده است، هویت چنین جنبش نه به سامانی از منظر مدرن، بلکه در گذر از آنست.
چنین هویتی میتواند، بر مجمع الجزایر و سلولهای خود مختار یا نیمه مختاری، که بشکلی متمرکز یا نیمه متمرکز بر اساس روابط شخصی با دوستان، همکاران، همسایگان، انجمن های مدنی، صنف، طبقه، و حزب و غیره شکل بگیرد، و هر سلولی میتواند بطور خاص، ایدئولوژی و گفتمان هویتی خود را داشته، و نیز در عرصه عمومی، گفتمان مشترک با دیگران را پیدا کند، اینان در واقع امر، رهبر نداشته اما در ادعای گفتمان و راه مشترکند، برنامه و گفتمان و کنش سیاسی انان، حتی، چه بسیار در امتداد کسب قدرت سیاسی نباشد. اما بطور موثر آنرا هدایت میکنند. (چه ممکن است در نهایت به کسب قدرت هم بیانجامد). کمپین های مختلف و تعیین استراتژی واحد از جهات مختلف، از این قبیل اند. درک مدرن این جنبش، از مسیر رسانه ای مناسب با اهداف، و نوع استفاده از ابزارهای مدرن ان، قابل هضم است،
تبلیغ و ترویج ایده ها و نظریات این هسته ها و گروه ها و دستجات و... غیره، الزاما" درجهت پرس کردن قدرت سیاسی نمی تواند باشد، چه بسا به جهت کششی در جهت گشایش و گسست و جلوگیری از یک برنامه ،از جمله جنگ قدرت و کودتا، و تنش های طبقاتی، فرهنگی و تبعیض نژادی مذهبی، یا رانت خواری سیاسی و اقتصادی و اختلاس از ثروت ملی، تقلب در انتخابات تا آلودگی محیط زیست، و ورزش و غیره صورت گیرد و چه بسیار که کنش سلولها، در واحد های کوچکتر در مرکز شهر های کوچک و واحدهای کوچکتر در یک فرایند محلی، به عرصه های ملی کشانده شده و تاثیر و مهر و نشان خود را بر آن بگذارد،... انقلاب های رنگین، جنبش وال استریت را اشغال کنید و کمپین های زیست محیطی، وپدیده آسانژ در دموکراسی های پایدار، تحولات خاور دور و اخیرا برمه، و بهار عربی، در این رابطه قابل بررسی اند.
چندساحتی بودن جنبش، درک نوین آن از جنبشهای اجتماعی است، اگر چه بطور تاریخی ما شاهد دوقطبی کردن جوامع و از این طریق انقلابات مداوم بوده ایم و در آینده نیز ممکن است، اینجا و آنجا باز هم شاهد ان باشیم. اما در عین حال منصفانه است بپذیریم، که جنبشها و انقلاب های رنگین و نوین، با رنگ و بویی چند ساحتی و در یک پروسه و ماراتون اجتماعی، حرف ها و گفتنی های جدید زیادی داشته و تغییرات شگرفی در عرصه نظری و عملی برروند حیات اجتماعی گذاشته است و چنین بنظر می اید که در آینده نیز، بیشتر خواهد بود. در هر حال، تنها یک نسخه کلی برای چنین مریضی در عرصه ملی کارآمدی زیادی نخواهد داشت.
و در همه حال، گفتمان و کنش و واکنش، در گذار از مرزهای استبداد دیرین و خطوط قرمز این چنین، با شکل بندی منافع و توسعه ارتباطات جمعی و امکانات ارتباطی، از اصول اساسی جنبش های مدرن است.
در جنبش های اجتماعی نوین، اگر چه خواست و اهداف مشترک است اما لزوما" دارای رهبر واحد، برنامه عملی و از پیش مشخص شده واحد و تشکیلات سخت و مقتدر و متصلب کلاسیک نمی باشد. افراد و گروه ها هر کدام با درک و تشخیص خاص و هزینه پردازی خاص خود در جنبش های نوین وارد میشوند و از یک برنامه فرهنگی ساده تا یک رای تا برنامه و اتحادیه صنفی وسیاسی حزبی و جبهه ای والی آخر... شکل میگیرد. طیف رنگ سبز بخشی از رنگین کمان حضور، و هر رنگی ویژه گی مخصوص بخود را داراست، و نهایتا" همه پرسی،خیابان و یا پای صندوق، فعلا" بعنوان وجه تمیز حضور در جنبش های هویتی فرهنگی و ملی، با رعایت حقوق اجتماعی و سیاسی دیگران، تعیین چگونگی و کیفیت نمایندگان و مشارکت کنندگان است. چه واضح است: که زیر این پرچم سبز رنگ ملی مذهبی، سرخی خون ریخته شده احزاب و سازمان ها، و انسان های آزاده و عدالت خواه، در زندان ها و خیابان ها، زردی یک حرکت سندیکایی، سپیدی یک برگ رای و حق انتخاب شخص، آسمان آبی یک حرکت ملی و قومی و جمهوری خواهی و خواست های سبز نهادهای مدنی از فرهنگی و محیط زیستی و غیره، با مطالبات دموکراسی خواهی و ضد استبدادی و عدالتخواهانه و آزادی های فردی مستتر است و آنرا نمایندگی میکنند. همه اندام یک ملت واحدند. همه میتوانند حتی با رنگهای جدید خود زیر این پرچم گرد آیند و با احساس و عمل و تعقل مشترک جمعی، حاظر به پرداخت هزینه مشترک ملی برای این پروژه ملی و تاریخی کشورمان باشند. گفتاری که مبتنی بر جدایی و عدم ادراک موجودیت چنین جنبشی باشد، به نظر به فرم های ماقبل و کلاسیک، دو قطبی دیدن و دو قطبی کردن جامعه، تعلق داشته و از مجموعه خواست های مدرن کنونی فاصله میگیرد. اگر چه اصولا" دارای بینشی متعقلانه و اصولی باشد. شعار رای من کجاست؟ نترسید نترسید ما همه با هم هستیم، نه غزه و نه لبنان جانم فدای ایران. مرگ بر دیکتاتور و... پاسخ های اساسی به نیازهای این پدیده مدرن در عرصه ملی است. از نظر روانکاوی جمعی، شرکت کنندگان در جنبش سبز در عشق و اضطراب ملی، سهیم، نگران و خوشحال، بغض آلود و غمگین و متفکرند. اقبال روانی به حضور جمعی و شادمانه با روحیه جوانی و مثبت محسوس و ملموس است و حضور بسیار ضعیف کارگران و حاشیه نشین های شهری، و محرومان زیر خط فقر، معلوم و نمادین است، (البته که، از منظر تاریخی دیده شده است، که جنبش های پوپولیستی عدالت محور احمدی نژادی، گاهی، در لابی گری های سیاسی، یا تشکیلاتی، به ضرر خود و به نفع محافظه کاران و پدید آورندگان بحران های اجتماعی، وارد گود گردیده اند، روشن است که چنین پدیده هایی، تنها با ره یافت های نخبگان اجتماعی اصلاح پذیر و قابل برگشتند، چنین پدیده های ویژه کشورهای نمونه کشور ما نبوده در آمریکا هم، جنبش تی پارتی از این دست است، که در بحران اخیر بر له نئولیبرالها بوده است، در همه حال خودی و نخودی کردن و در عین حال عدم تمیز بین یک جنبش سکولار (که میتواند فاشیستی هم بشود) با دموکراسی خواهی، شکستن یک دانه یک دانه ی بسته خواست های ملی میهنی کشور عزیز ما است. پیامد چنین برنامه ای در مرحله کنونی از آنور سکه خود را آشکار کرده و خطر تجزیه و تخریب هویت و جغرافیای ملی کشور را تهدید میکند و از خواست های تمامیت خواهانه است. این صحیح است که: سکولاریزم، از ارکان و اساس مدرنیزم و توسعه است، لیکن هر سکولاری هم، نمیتواند دموکرات باشد (نگاهی به امثال موسلینی ها)، و البته، تا دموکراسی چگونه تعریف پذیرد. و در حال، پتانسیل جنبش سبز نشانه های معینی از جهت این گذار را، با مولفه های قابل قبول، از خود نشان میدهد، که میشود در گفتمانی دیگر آنرا به نقد کشید.

و در حال حاظر به تاریخ دی ماه ۹۱، و با غلبه فراگیر بحران های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و حقوقی و نظامی، و بحران مشروعیت و مقبولیت دولت و رهبر ، در داخل کشور و منطقه، و سرکوب خشن هر نوع جنبش اجتماعی، البته جنبش سبز به محاق استبداد رفته و این موضوع از جانب پاره ای از مبارزان و دلسوختگان، در داخل و خارج، تعبیر بر اتمام کار این جنبش درخشان و پایدار دموکراسی و عدالتخواهی در سطح ملی گردیده است، این نوشتار مدعی است جنبش سبز و به تبع آن تمامی مبارزان و پژوهندگان راه آزادی، دموکراسی و عدالت خواهی، جایی نرفته اند و در هر برهه از تلاطمات و شکاف های اجتماعی اقتصادی و سیاسی، حقوقی و مدنی و فرهنگی و ورزشی و..، و در هر مرحله، با بر آمدی فزونتر از مرحله قبل، از همین خاک جهان دگری خواهند ساخت، بیشک انتخابات آینده ژرفترین شکاف و شدیدترین چالش پیش روی نظام سرکوب خواهد بود، و واضح است که به انتظار فرج نتوان نشست، و در خاتمه ما را با فرصت طلبانی که نه غم نان دارند و نه غم ملت ایران،سخنی نیست.
...

این مطلب قبل از این تاریخ، از حدود سال های ٨۰ در گفتمان محفلی با سلسله یادداشت هایی کوتاه در مورد جنبش سبز شکل گرفته بود و بعدا به بهانه این نقد در تاریخ ۱۱/۹/٨۹ جمع و مکتوب شد و در دی ماه ۱٣۹۱   بخش پایانی آن اضافه گردید.

فرهاد عمیدی


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست