به امانت
جهانگیر صداقت فر
•
تواضع را،
دیروزیان ِ من،
تا حریم پرتگاهِ سجود
بر دوش برده بودند؛
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲۱ بهمن ۱٣۹۱ -
۹ فوريه ۲۰۱٣
و من از دیروزیانم
جز انبوهی اندوه
به جا مانده ندارم؛
و بجز میراثِ پندی نابجای
که گردنفرویی و تسلیم را به من آموخته بود.
□□
گردنفرازان ِ کودکیم،
دریغ
غریبه های قصه های قدیمند
و من از تناقض ِ اصل و اسطوره به حیرتم هنوز.
□□
ز جاده های غباری ِ یادواره ها
چه دلگیر می گذرم:
ز خلوت کوچه های بی غبار،
ز فغان ِ فرومرده در گورِ حنجره ها،
و عصیان ِ نهان
در خون ِ کمرگاهِ کمانه ها.
و دفتر
به لای اندرش
پر سیمرغ است
و
فریادِ اناالحق
و تحفه ی برگ سرخ
در تابوتِ عطری جوانمرده.
□□
تواضع را،
دیروزیان ِ من،
تا حریم پرتگاهِ سجود
بر دوش برده بودند؛
و هراس ِ سر برفراختن در گذاره ی ضربه ی تیغه ی ظلم
تیررس ِ ناوکِ دیدهاشان را
تا فرودِ خاک
کوتاه کرده بود.
و دست ها
شفای نوازش را
پنداری
به کلام تملّق
بخشیده بودند.
□□
و من
در فراخنای کرانه ی فردا
بوتیماری را دیدم
که غم ِ سکون ِ ساحلش بر دل
و رشکِ خروش خیزابش به سر بود.
□□
و مرور می کنم همچنان با سرشکِ دریغ
حماسه ی باستان را؛
و در اندهان ِ به میراث برده از نیاکانم
خلف گونه،
پای بسته ی آشیانه می مانم؛
و به شکرانه ی دانه یی،
قناعت وار
نک به خاک می سایم؛
و گذشتگان را به ملامت
عقده سر باز نمی خواهم کرد.
و از آنجا که انتقام
وسوسه ی شیطان به شمار است
تظلّم بیداد را به لعنتِ تقدیر بسنده می کنم.
□□
با این همه،
می دانم نیز
که تندر
زنهارِ به نطفه نشستن ِ باران است
و بیم ِ من
همه این بیم
که تواتر یورش
در ذاتِ توفان است.
و از این روست، باری
که من این بار
پیش از درازدستی ِ گردباد
این جوجکان ِ بیضه شکسته را
ز آشیان ِ کهن پرواز خواهم داد؛
من این سپاهیان ِ خِرَد را
همه برگ و ساز خواهم داد،
و رایتِ رهایی- درفش ِ کاویانی- را
به دوش ِ نسل ِ جوانی گردنفراز خواهم داد.
من آری،
جمله فردائیان را
باورِ پرواز خواهم داد.
□□□
تیبوران- ٣ آپریل ۱۹۹٨
|