یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

گروگانها را آزاد کنید!


مهدی حسین زاده


• کسی را که طراح برچیدن مخوف گاهها بود برای اندرز به مخوفگاه خواندند و حال که با صلابت ایستاده و کارگردانی می کند و مقابل دوربینشان نقش نمی آفریند و به درد می گوید شما خودِ دردید دردشناسی می کنید؟ مذاقشان را خوش نیامده و بندش نمی گشایند! و باز پسر ِدربند را به سوگ پدر نشاندند! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۷ مرداد ۱٣٨۵ -  ۱٨ اوت ۲۰۰۶


آن روزکه محمد در رمضان به بدر چاههای آب را یک به یک در می نوردید و آب بر قریشیان گروگان می گرفت، آن روز که علی به بدر سقاهای سپاه مکه را بر سر چاه به گروگان گرفت و چشمان گروهی را به انتظار آب گذارد، به مخیره اش هم خطور نمی کرد که چندین سال بعد فرزندان همینان آب بر فرزندانش بربندند و دستان سقایی دیگر را به کربلا از پیکرش جدا سازند و چشمانی را در انتظار سیراب شدن گذارند .
آن روز که تیر نفاق گلوی علی اصغر را نشانه رفت، آن روز که تیغ کین گلوی حسین را درید و شمشیرها پیکرش پاره پاره کرد، هیچ نمی دانست تقاص گذشتگانش را پس می دهد !
آن روز که به فریاد بلال شمشیرها پیکر امیه بن خلف و علی بن امیه اسرای بدر را قطعه قطعه می کرد، هیچگاه بدین نیاندیشیدند که گروگان کُشی عاقبتی جز گروگان کُشی نخواهد داشت و شد آنکه تیغ های جهل، حسین را به کربلا   شرحه شرحه کرد و خون را با خون پاسخ گفتند !
آن روز که محمد اسلام را با شمشیر به جهانیان می آموخت، آن روز که دین لطف بر سرنیزه ها به دلها راه می یافت، کسی یافت نشد بگوید چرا پیش از اسلام آوردن وی کسی بر آن نشد دینش را ایدئولوژی کرده و با سرنیزه به وی بقبولاند؟ کسی یافت نشد بگوید آن چهل سال محمد به چه آیینی می زیست که امروز پس از اسلام آوردنش خدایش او را بدین روش رهنمون است !
آنروز که محمد بر سر بریده ابوجهل به بدر نماز حمد و شکر بر خدای خویش می خواند هیچ نیاندیشید فردای روز سر بریده حسین بر سرنیزه   حمد بر خدای خویش بجای خواهد آورد و کین انباشته مشرکان بر قامت تیغ گلوی او را خواهد درید و پیکر فرزندانش چهل روز بر زمین خواهد ماند و پرندگان آسمان بر آن پیکرها آواز برخواهند آورد !
آن روز که به محرم در کربلا هفتاد پیکر بر زمین افتاد کسی نیاندیشید این هفتاد کشته به پاسخ هفتاد کشته بدر به رمضان بر زمین افتاده است! و آنان نیز هیچ نیاندیشیدند خون را با خون شستن محال آمد محال !
آن روز محمد کشتگان بدر به چاهی ریخت و بر سر چاه بانگ برآورد :
  « هل وجدتم ما وعد ربکم حقا فانی قد وجدت ما وعدنی ربی حقا؟ بئس القوم کنتم لنبیکم کذبتمونی و صدقنی الناس، و اخرجتمونی و آوانی الناس و قاتلتمونی و نصرنی الناس‏ »
  آیا آنچه را پروردگارتان به شما وعده داده بود درباره خویش حق یافتید؟ من وعده‏ای را که پروردگارم به من داده به حق یافتم، براستی که شما نسبت ‏به پیغمبر خود بد مردمی بودید، شما مرا تکذیب کردید و دیگران تصدیق نمودند، شما از خانه و وطن آواره‏ام کردید و دیگران پناهم دادند، شما به جنگ من آمدید و دیگران یاریم کردند !
این فریاد محمد نه به انذار مشرکان که جهت القاء جبن به ارتش خود صورت پذیرفت، چرا که در آن بین کسی از سپاه قریش یافت نمی شد! و محمد قصد کرد بگوید، این عاقبت آنیست که بر من خروج کند! و باز هم کسی یافت نشد بگوید، نه این است آیین بندگی! خطاست خطاست !
امروز با اندیشیدن بدین ها نیز ریختن خونت مباح است و سلاح ارتجاع جهت نیاندیشیدن بدین ها نیز ارتداد است ولی اگر سخن نگوییم مَلِک گرسنه گوید که بگو چرا خموشی؟
امروز چهارده قرن از آن توحش ها می گذرد، هنوز تیغ کین از نیام برون است و کسی را یارای بند بستن بر آن نیست .
امروز هم اگر زبان گشایی که نکُش تو را هم می کُشد که نگویی نکُش! امروز کسانی بر مسندند که تَفتُّن بدین معانی ندارند، می اندیشند به نکته ای سطحی یا غیرسطحی که بدان رسیدند و می گویند تمام حقیقت همین است و ازلاً و ابداً همین بوده است! و همه آدمیان باید بدان گردن نهند و هر که بدان گردن ننهاد بایدش گردن زد! ا گرچه برداشتی حرامزاده از دین هم در کفشان است و جز این نیست .
امروز نباید دستان به نشان تسلیم بالا برد، باید بانگ برآورد هرچه هزینه اش خودمان باشیم، امروز کسانی بر مسندند و جامه پولادین زهد برتن کرده اند و در لوای دین گروگان می گیرند و گروگان می کُشند، که الطفات ندارند چشم در چشمان خورشید نتوان دوخت .
معنی معبود درک حرامزاده آنان از معبود است و عشق فقط عشق به اوست! هر که شرح و بیان عشق معبود خویش آورد به تیغ تفتیش عقیده می سپارند و امروز دوباره رسیده ایم به قرون وسطی و به امید رنسانسی اسلامی؟ امروز باری دیگر خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد؟
امروز دادگاههای تفتیش عقاید جایش به مخوف گاههای تفتیش عقاید سپرده و دین بساطی است جهت سرپوش نهادن بر آن! اینان خدایمان را نیز به گروگان گرفته اند !
چگونه می توان گفت آنچه را نتوان گفت، ولی باید گفت :
هرچه گویم عشق را شرح و بیان، چون به عشق آیم خجل مانم از آن
گرچه تفسـیــر زبان روشنگــر است، لیک عشق بی زبـان روشنتـر است
چـون قلم در وصف این حالت رسیـد، هم قلم بشکست و هم کاغــذ دریـد
عقل در شرحش چوخ َر در گِل بخفت، شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت
آفتــــاب آمـــد دلیـــل آفتـــاب، گــر دلیـــلـت بایـــد از وی روی متــــاب
 
سه دهه پیش پدارنمان شاهد بودند این دولت ارتجاع گروگانها بر بام مدارس کشتند و هیچکس به اعتراض برنخواست که خطاست خطاست! امروز همان دولت ارتجاع فرزندانشان به سلولهای مخوف دربند می کِشند و می کُشند و باز هیچ کس زبان نمی گشاد که :
بندگی و سلطنت معلوم شد، زیــن دو پـــرده عاشقـی مکتوم شــد
کـــاشکـــی هستـی زبانـی داشتـی، تا زهستــان پـرده هــا بـرداشتـی
هـرچه گویـی ای دم هستـی از آن، پــرده دیـگر بر او بستـی بــدان
آفت ادراک این حال است قال، خون به خون شستن محال است محال
و گویی این دور باطل، بد دور باطلی است !
امروزهم پس ازچهارده قرن هنوز گروگان می گیرند و گروگان می کُشند! دیروز اکبرمان در آتش بیداد سوخت، فردای روز احمدمان در آتش بیداد خواهد سوخت! سه دهه پیش زن را گروگان مردش و خواهر را گروگان برادرش بردند و اعدام کردند و هیچ کس نگفت، چه کسی به او گفت زندگی و مرگ در دستان توست، که اینگونه فتوی می دهی؟ و امروز بر آنان که دربندند بس نگرانیم، که فتوایی سرگردان کرکس وار بر گُرده شان نشیند و بر زندگانیشان چنگ زند !
چندیست عاجزند و گروگان می گیرند، یاران دبستانی را گروگان هم می گیرند !
شام آخر تحکیم، کداممان فراموشش می شود که چگونه به سحر رساندیم؟
فقط روزنامه ها تیتر زدند: "اعضای شورای تهران تحکیم وحدت بازداشت شدند!" شب سرد زمستان با یورش یگان ویژه بیست و پنج عضو شورای تهران دفتر تحکیم وحدت بازداشت شدند! باری دیگرگ رفتند و بستند و شکستند و حبس کردند! جالب اینجاست هیچ بازداشتگاهی آنان را نمی پذیرد و قصد پرداخت هزینه این عمل را ندارد! عاقبت موفق به قبولاندن بازداشتگاهی می شوند تا گروگانها بدان دربند کشند! به محض ورود از تاریکی فضا استفاده و پیش از ضبط وسایل نمایندگان جنبش دانشجویی در مجلس را از محل خود آگه می سازیم :
رضا یوسفیان: الو، تا صبح صبر کنین یه کاری می کنیم، الان نصفه شبه !
فاطمه حقیقت جو: مشترک موردنظر در دسترس نیست !
میثم سعیدی: درست یادم نیست اون هم یه جواب سربالا داد !
....
علی اکبرموسوی خوئینی: نگران نباشید تا چند لحظه دیگه اونجام .
به محض ورود روحیه بالایی به ما داد و با صلابت می گفت فردا صبح وزیر کشور رو استیضاح می کنیم. به چشم خود قالب تهی نمودن فرمانده آن بازداشتگاه را دیدم که چگونه از موضع خدایی پایین آمده و اظهاربندگی می کرد !
به سحر نکشید آزاد شدیم ولی محل اتحادیه به گروگان رژیم رفت و پلمپ شد !
به صدا و سیما هم در بوق و کرنا کردند که اینان مهمان مایند و از آنان پذیرایی کردیم! کسی آن روز نپرسید بیست و پنج دانشجو چگونه در یک جلسه براندازی خواهند نمود؟ به فرض قصد براندازی هم داشته باشند با کدام ساز و برگ؟ گویی بی ساز و برگی ما برایشان برگ و نوایی بوده است .
به خاطر دارم، به عنوان شورای سه نفره از طرف دفتر تحکیم وحدت به کمیسیون اصل نود مجلس رفتیم. با مهندس موسوی تو اون اتاقکهای کوچک کمیسیون اسامی دانشجویان بازداشتی رو بالا پایین می کردیم که اسم بچه های مشکل دار از نظر رژیم اون وسط مسطای لیست جاسازی بشه که بیت رهبری حساس نشه و بچه ها زودتر آزاد بشن. اسم اکبر محمدی هم تو اون لیست بود، یادش گرامی. مهندس به قدری حساس بود که می گفت حتی اسم ناشناس ترین فعالین شهرستانها هم از لیست جا نمونه .
هرچند امروز اخلاق طفیلی سیاست محسوب می شود ولی خیلی با اخلاق سیاست می ورزید .
وقتی از بازداشتگاههای مخوف بالاخص بازداشتگاه توحید (میدان توپخانه) برایش تعریف می کردیم که چگونه از طبقات پایین صدای فریاد و زجه شکنجه دختران در سایر طبقات می پیچید، اشک در چشمانش حلقه می بست و به قدری عزمش را جزم کرد که تقریباً اکثر این مخوفگاهها را برچیدند، ولی متاسفانه هم اکنون دولت ارتجاع، ارتجاعی گشته و به بهانه تفکیک متهمین سیاسی از سایرین به بازگشایی آنها مبادرت ورزیده، ما که خوف این مخوفگاهها تجربه نموده ایم باید این رفتار را به چالش کشیم و نباید گذاشت حمام های خون در پس برده بازگشایی شوند. اگر روزی شاهنشاه همایونی قزل قلعه را بازار میوه و تره بار نمود امروز آیت الله همایونی کمر ارتجاع بسته و مست بوی خون است. باز درصددند حمام های خون را به نام اسلام بازگشایند و خود را مهدی زمان و حریف را سفیانی و پیکار را ابدال می خوانند !
کسی را که طراح برچیدن مخوف گاهها بود برای اندرز به مخوفگاه خواندند و حال که با صلابت ایستاده و کارگردانی می کند و مقابل دوربینشان نقش نمی آفریند و به درد می گوید شما خودِ دردید دردشناسی می کنید؟ مذاقشان را خوش نیامده و بندش نمی گشایند! و باز پسر ِدربند را به سوگ پدر نشاندند !
باید به اینان گفت: مرحبا، که افواه عقول را مفتون کردید، ما هم ایمان داریم للحق دوله و للباطل جوله وبنوشید! این سرکنگبین که می نوشید صفرا را خواهد افزود، فقط خدایتان را، نکشید به سیاق نیاکانتان، گروگانها را آزاد کنید، اینان به ماهی دیگربه رمضان مهمان خدایشانند، با این بدنهای نحیفِ دربند، این میهمانی را نشاید. تقاص کشتگان بدرتان را به رمضان نگیرید، که به خدایمان دگربار از دِرَم ها نام شاهان برکَنیم .
 
مهدی حسین زاده، فعال سیاسی-دانشجویی، نیویورک


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست