موقعیت جناح های جمهوری اسلامی
کاوه حیدری
•
مساله نان مردم در مقایسه با چهار سال پیش ابعاد وخیمتری را به خود گرفته است. اصطکاک میان نیروهای خودی در بدنه ی جمهوری اسلامی ممکن است همچون چهارسال گذشته مردم را در ابعاد میلیونی به خیابان بیاورد. آنچه که محرز است این نکته است که جمهوری اسلامی استطاعت سیاسی و اجتماعی یک بحران دیگر را به هیچ عنوان ندارد.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲۱ بهمن ۱٣۹۱ -
۹ فوريه ۲۰۱٣
حدود چهار ماه به انتخابات ریاست جمهوری در ایران باقی مانده است. این اولین انتخابات ریاست جمهوری بعد از مناقشات و یکسال تظاهرات خیابانی در ایران خواهد بود. در چهارسال گذشته شکل و موقعیت جناحهای درونی حاکمیت دستخوش تغییرات جدی شده است که با طیفبندی سیاسی قبل از خرداد هشتاد و هشت تفاوتهای بنیادین دارد.
هرچند که جمهوری اسلامی بطور سنتی دارای دو جناح محافظه کار و اصلاح طلب بوده، دچار شکافهای جدی در داخل بدنه خود شده است. اگرچه نیروهای سیاسی ایرانی (چه درون و چه برون حاکمیت) همواره حالت سیالی داشته اند و هیچ "دیوارِ چینی" این نیروها را از هم جدا نمیکند، اما میتوان به وجود حداقل چهار جریان اصلی درون حاکمیت اشاره کرد. که این جریانات عباراتند از:
الف) اصلاح طلبان
ب) میانه روها (نیروهای نزدیک به هاشمی رفسنجانی)
پ) اصولگرایان نوین (جریان احمدی نژاد)
ت) اصولگرایان وفادار به خامنه ای
این نوشتار سعی در تحلیل آرایش و موقعیت نیروهای درونحکومتی قبل از انتخابات آتی ریاست جمهوری دارد.
اصلاح طلبان
اصلاح طلبان دارای تنوع نیرویی فراوانی هستند. نیرویی که به عنوان اصلی ترین جریان جنبش سبز سعی در به قدرت بازگرداندن بال مغضوب نظام داشت، امروزه در ادبیات جمهوری اسلامی به عنوان "فتنه" نام گرفته است.
شکاف میان اصلاحطلبان باعث شده است که بخشی از آن (که عموما به نیروهای تبعیدی در خارج کشور پیوسته اند) بالاخره به این نتیجه برسند که چهارچوب نظام سیاسی موجود قابل اصلاح نیست و باید به گزینه هایی در ورای نظام موجود اندیشید. به این معنا بخشی از اصلاحطلبان امروزه خود را "انحلال طلب" مینامند. این نامگذاری از ماهیت طبقاتی سازشکارانه آنان و در مرزبندی با واژه "سرنگونی طلبی" بیرون میآید. علاوه بر اینکه بر زبان آوردن واژه ی سرنگونی برای آنانی که عمری در نظام جمهوری اسلامی وکیل و وزیر بوده اند ممکن است ثقیل به نظر برسد؛ بلکه حتی واژه سرنگونی میتواند در کنار مفاهیمی چون قیام و انقلاب قرار گیرد که این خود خط قرمزی جدی در چارچوب فکری این جریان است.
طیف دیگر که باید آن را به عنوان بخش محافظه کار اصلاح طلبان دید، هنوز بر این باورند که اصلاحات تنها راه حل موجود است. این نیروها اگرچه شانسی برای شرکت داده شدن در انتخابات آینده را نمیبینند، اما همچنان مردم را برای شرکت در انتخابات تشویق میکنند (1). این طیف حتی در برخی موارد خود نیز نمیتوانند منطق درستی برای سیاست های بارها آزموده شده خود ارائه دهند تا جایی که محمدرضا خاتمی صریحا اعلام میکند که اگر به این نتیجه برسند که نظام قابل اصلاح نیست آنها همچنان اصلاحطلب باقی میمانند. (2) خطوط اصلی این جریان را سعید حجاریان بعدتر در مطلب «اصلاحاتچی چریک نمیشود» بیشتر توضیح میدهد. (3)
اصلاحطلبان مستقل از اینکه به کدامیک از این دو طیف اصلی متعلق باشند، امروزه تماما از حکومت رانده شده اند و در دنیای واقعی شانسی برای شرکت در بازیهای قدرت در داخل نظام را ندارند.
از دیگر نقاط ضعف اصلاحطلبان است که رهبران آنان هنوز در زندان یا حصر خانگی هستند. همین امر باعث میشود که با هر درجه از احتمال مبنی بر تایید صلاحیت آنان، اجماع خود اصلاحطلبان برای شرکت در انتخابات سخت به نظر برسد.
مساله دیگر ناتوانی اصلاحطلبان در بازی در صحنه قانونی و کمبود نیرو در داخل کشور است. از کشور خارج شدن بخش مهمی از نیروهای فکری آنان به علاوه شبکه ای از فعالین مدنی جنبش سبز و روزنامه نگاران اصلاح طلب طی چهار سال گذشته، کار را برای جریانی که پایه ی فعالیت آن بر مبنای کار در چارچوب قانون اساسی است، بسیار دشوار کرده است.
یکی دیگر از معضلاتی که اصلاحطلبان را در یک آچمز سیاسی قرار داده است مساله موضع آنان نسبت به وقایع سال هشتاد و هشت است. این موضوع آنان را بطور جدی در موقعیت شرکت در یک بازی باخت - باخت قرار داده است. آنان یا باید تن به خواست مردمی می دادند که در خیابان های پایتخت فریاد "مبارک بن علی نوبت سید علی" می دادند و تماما باید دست از خیال بازگشت به نظام میشستند و یا تظاهرات مردم را محکوم کنند که در این صورت ریزش نیروی قابل توجهی خواهند داشت. هرچند این موضوع تضمینی برای حضور دوباره انان در صحنه سیاسی کشور نیست چرا که بسیاری از طرفداران تندروی خامنه ای حتی اعلام برائت از "فتنه" توسط اصلاحطلبان را کافی نمیدانند و آنان را برای همیشه از گردونه ی نظام حذف کرده اند.
نکته آخر اینکه در فضای موجود حاکمیت که در آن هر کس که میخواهد هر حرفی را بر زبان بیاورد باید اول حد و مرز خود را با "فتنه" مشخص کند، شانس زیادی برای تایید صلاحیت و شرکت اصلاحطلبان در انتخابات وجود ندارد.
جریان میانه رو (هاشمی)
جریان میانه رو، عمدتا طیف هاشمی رفسنجانی و دیگر افراد نزدیک به او که در ادبیات نزدیکان خامنه ای به نام «خواص بی بصیرت» نام گرفته اند، را در بر دارد. هاشمی به لحاظ تاریخی همواره به عنوان نیرویی تعریف میشد که به نوعی تسهیل کننده ی سازش درون نظام بود؛ اما در چند سال گذشته عدم مرزبندی این جریان با "اصحاب فتنه" او را در میان طرفداران خامنه ای به چهره ای نامحبوب تبدیل کرده است.
هاشمی به عنوان یکی از شاخص ترین شخصیتهای دهه اول و دوم انقلاب بود. اما رقابت با نزدیکان خامنه ای باعث شده است که او در موقعیت به مراتب ضعیفتری نسبت به چهار سال قبل قرار بگیرد.
دامنه ی اختلاف او با رهبر باعث شد هاشمی که یکی از ارکان نظام بود تبدیل به پدر دو "زندانی سیاسی" و عملا بخشی از اپوزوسیون خامنه ای شود. شاید هنوز پذیرش این موضوع مشکل باشد که صدا و سیمای رسمی جمهوری اسلامی شعار «مرگ بر هاشمی» را که در اجتماعات دولتی توسط طرفداران تندروی خامنه ای سر داده شده است، سهوا یا عمدا پخش کرده است.
به لحاظ اقتصادی، هاشمی پرچمدار سرمایه داری خصوصی در ایران است. رشد و رونق بخش سرمایه داری آزاد و غیردولتی در زمان دولت او (دوران سازندگی) و در تقابل با اقتصاد جنگی دولت میرحسین موسوی بود. به همین جهت باید خاطرنشان کرد که این جریان دارای نفوذ قابل توجهی در بخش های مدرن سرمایه داری ایران است. طبقه ی سرمایه داری خصوصی ایرانی که در دوره ای اصلاحطلبان را به عنوان نماینده ی خود میدید، با بی کفایتی جنبش اصلاحات دوباره به سوی جریان هاشمی برگشت. سیر اتحاد چنین نیروهایی را در انتخابات دور اول احمدی نژاد به وضوح میتوان دید.
هاشمی هم به علت کهولت سن و هم به این دلیل که نمیخواهد بطور علنی خود را در برابر خامنه ای قرار دهد به احتمال زیاد کاندیدای ریاست جمهوری نخواهد بود. از این جریان تنها خود هاشمی است که در صورت کانداتوری احتمالا تایید صلاحیت خواهد شد.
به غیر از شخص هاشمی، جریان او با وجود حملاتی که این روزها به او و نزدیکانش میشود، شانس زیادی برای تایید صلاحیت از سوی جنتی و حلقه ی نزدیک به او را ندارد.
اصولگرایان نوین (جریان احمدی نژاد)
اصولگرایان نوین یا نیروهای نزدیک به احمدی نژاد، جریان جدیدی در جمهوری اسلامی هستند که عملا نتیجه انشقاق در بدنه اصولگرایان هستند. این جریان که به نسبت دیگر نیروها، بافت جوانتری دارد، دارای خاصیتهای منحصر بفردی است که از مهمترین آن میتوان به خاصیت پراگماتیستی احمدی نژاد اشاره کرد. همین امر باعث شده است که او به نیرویی غیرقابل پیش بینی و حتی دارای قابلیتهای انتحاری در برابر رهبری، تبدیل شود.
رفتارشناسی این جریان علی الخصوص بعد از علنی شدن اختلاف آن با رهبر نشان میدهد که این جریان (علیرغم بخشی از اصلاحطلبان که همواره دغدغه حفظ کیان نظام را داشته اند) التزام چندانی به ولایت فقیه ندارند؛ و برای منافع جناح خود ابایی از رویایی علنی با بنیادهای جمهوری اسلامی و دست نشانده های رهبر با دست انداختن به سیاست "بحران سازی" ندارند.
از سوی دیگر، دسترسی این جریان به اطلاعات فساد لجام گسیخته ی درون باندهای جمهوری اسلامی و خطر رسانه ای شدن این اطلاعات باعث شده است که رهبری تا حدی "دست به عصا" در برابر او حرکت کند. احمدی نژاد که تا دیروز در برابر اصلاحطلبان با تاکتیک "بگم بگم؟" زورگیری سیاسی میکرد، امروز با علنی کردن نوار ضبط شده ای علیه برادران لاریجانی پتانسیل های خود در ضربه زدن به اطرافیان خامنه ای را بیش از پیش نشان داده است.
احمدی نژاد که پیشتر به عنوان سپر خامنه ای در برابر اصلاح طلبان و جریان هاشمی بود، امروز خود به عنوان یک نیروی جدی در برابر رهبر قرار گرفته است. هشت سال زعامت بازوی اجرایی جمهوری اسلامی منجر به ریشه دواندن این جریان در بدنه نظام شده است. در همین اواخر ترفند احمدی نژاد برای استخدام هزاران نیروی کار در استانداری ها بیش از آنکه ژستی پوپولیستی در برابر حل مشکل بیکاری باشد، به عنوان آخرین اقدامات برای سربازگیری در بدنه دولت در چند ماه پایانی کار دولت او بوده است.
خامنه ای که روزگاری نظرات احمدی نژاد را حتی در برابر هاشمی به خود "نزدیکتر" میدانست امروزه او را به عنوان یک خطر جدی در برابر خود قلمداد میکند.
اصولگرایان سنتی (وفادار به خامنه ای)
اصولگرایانِ سنتی همچنان وفادار مانده به خامنه ای به نظر میرسد که بالاترین شانس را برای پیروزی در انتخابات آتی دارند. البته باید این نکته را در نظر داشت که این جریان همانند دیگر جریانات فاقد یک ساختار همگون بوده و دارای طیفهای مختلفی است. در میان طیفهای مختلف باید حداقل وجود دو قطبِ «جامعه روحانیت مبارز» (متصل به مهدوی کنی) و «جبهه متحد پایداری» (متصل به مصباح یزدی) را به رسمیت شمرد که در واقع بازوهای سیاسی اصولگرایان سنتی هستند.
این طیف عموما متشکل از احزاب و شخصیتهای سنتی کماکان وفادار مانده به ولی فقیه، خصوصا کسانی که با انتصاب مستقیم خامنه ای بر سر قدرت هستند (نیروهای نظامی، قضایی، شورای نگهبان، صنایع کلیدی شکل دهنده اقتصاد دولتی و غیره) تشکیل شده است.
اصولگرایان سنتی البته دارای خرده طیفهایی مانند انصار حزب الله نیز هستند که هنوز با ادبیات ایدوئولوژیک استقرار حکومت اسلامی در دهه ی شصت حضور دارد. این نیرو نهایتا تنها به عنوان یک بازوی فشار یکی از این دو جناح اصلی در زورآزماییهای احتمالی خیابانی استفاده خواهد شد.
اما به هر رو، نیروهای بستر اصلی اصولگرایان سنتی به مراتب سیاسیتر و خودآگاهتر به منافع کلان نظام هستند. این نیروها به واسطه دسترسی به رانتهای نامحدود مالی و نظامی (خصوصا در سپاه پاسداران) قدرتمندترین بخش جمهوری اسلامی را تشکیل میدهند. انتخابات ریاست جهوری هر چه باشد، به نظر میرسد که جدالی در میان طیفهای این جریان خواهد بود. تا همینجا صرف مطرح شدن بحثهایی مانند مثلث حداد - قالیباف - ولایتی و یا سازماندهی ائتلاف فراگیر (و نه جزیره ای) نشان میدهد که جنگ قدرت درون این جناح نیز جدی است.
در پایان:
انتخاباتی که مهره چینی اش از پیش با حذف اصلاح طلبان به عنوان "اصحاب فتنه"، انزوای هاشمی به عنوان "خواص بی بصیرت"، و نهایتا انقضای احمدی نژاد به عنوان "جریان انحرافی" صورت گرفته است، میرود که گزینه ها را تنها و تنها محدود به حلقه های نزدیک به خامنه ای کند.
نکته مهمتر اینکه بر هیچ کس پوشیده نیست که وضعیت معیشتی و مساله نان مردم در مقایسه حتی به چهار سال پیش ابعاد به شدت وخیمتری را به خود گرفته است. بنابراین اصطکاک میان نیروهای خودی در بدنه ی جمهوری اسلامی ممکن است همچون چهارسال گذشته مردم را در ابعاد میلیونی به خیابان بیاورد. در رابطه با خیابانی شدن سیاست در ایران، آنچه که محرز است این نکته است که جمهوری اسلامی استطاعت سیاسی و اجتماعی یک بحران دیگر (چیزی شبیه به اعتراضات خیابانی پساانتخاباتی) را به هیچ عنوان ندارد.
بنابراین به منظور تنش زدایی در عرصه سیاسی و جلوگیری از طبعات احتمالی آن، نتیجه ی انتخابات آینده به نظر شخص خامنه ای محدود خواهد شد.
در خاتمه باید انتخابات آینده را فصل جدیدی در تاریخ حیات نظام اسلامی دید. انتخاباتی که امروزه در آن حتی به کار بردن کلیدواژه «انتخابات آزاد» به عنوان اسم رمز "دشمن" از سوی خامنه ای و نزدیکانش برشمرده میشود.
جمهوری اسلامی به لحاظ تاریخی، به مانند دیگر حکومت های توتالیتر به سمت تنگتر کردن حلقه ی "خودیها" میرود. این خصوصیت هر نظام دیکتاتوری است که در هر دوره ی زمانی پوستی جدید میاندازد و لایه ی قبلی را دور میریزد. بسیاری از چهره های به اصطلاح اپوزوسیون ایرانی در سالهای اخیر از رانده شده های همین تنگتر شدن حلقه ی خودی های نظام هستند. این روند که با اصلاحطلبان آغاز شد و در دوره های بعدی به رفسنجانی و نزدیکان او رسید و امروز به نظر میرسد که دوره بیرون راندن احمدین ژاد و اطرافیانش از حلقه ی نظام است.
با توجه به خصوصیت هایی که پیشتر به آن اشاره شد، اصولگرایان سنتی و خامنه ای برای تحقق این امر با چالشهایی جدی روبرو خواهند بود که بارقه های آن را تنها در چند هفته گذشته دیده ایم.
رجوع کنید به:
1- مصاحبه روزنامه بهار با عباس عبدی: www.ayande.ir
2- مصاحبه روزنامه اعتماد با محمدرضا خاتمی: www.etemaad.ir
3- مصاحبه نشریه اندیشه پویا با سعید حجاریان: xcheater.blogfa.com
|