یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

ناباوری در باورها!
درد اصلی کسانی اکبر گنجی است!


کوروش گلنام


• گنجی بارها به روشنی گفته است که این رژیم هرگز شایستگی و امکان "اصلاح" نداشته و باید ریشه کن شده و برود. او بارها از جدایی دین از حکومت و دولت، از دموکراسی و سکولاریسم سخن گفته است. اینکه گنجی به "اسلام دموکراتیک" باور داشته باشد، در این باره بگوید و مثلن از آیت الله منتظری پشتیبانی کند، باور شخصی اوست و می بایست هم بگوید. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲٨ مرداد ۱٣٨۵ -  ۱۹ اوت ۲۰۰۶


 
اکنون درد اصلی کسانی شده است اکبر گنجی! رژیم رها کند این ها رها نمی کنند. آیا با چنین رفتارهایی کار بر رژیم ساده تر نیست؟ آیا تردید داریم که گماشتگان امنیتی رژیم در چنین موردهایی با گستردن دام و در جامه مخالف، از درون و بیرون، خود پرسش ها و شایعه هایی را به میان می آورند و می دانند که در آشفته بازار بی اعتمادی و بد گمانی که خود با رذیلانه ترین شیوه ها بنیانش را در میان مردم و اپوزیسیون نهاده اند، بازار گرم تهمت و افترا به راه افتاده، نیرو و انرژی فراوانی از مخالفان حکومت به باد رفته، تنش و درگیری ها هر روز بیشتر شده و یکپارچگی اپوزیسیون با دیدگاه های گوناگون برای مبارزه هم آهنگ با رژیم، شکل حقیقی به خودنگرفته ورژیم مخالفان خود را به سادگی وبا کمترین هزینه به جان یکدیگر انداخته و اگر بتواند، مهره های حساس آنها را از میدان به در می کند؟
نگارنده در نوشته گذشته خود در همین سایت(۱) در اندازه درک و توان خود به برخوردها با مبارز گرامی اکبر گنجی پرداخته بود و تمایلی هم نداشت که بازهم در این باره بنویسد چرا که هم مورد های بسیار مهم تری از این هیاهو ها برای ما ایرانی ها وجود دارد که باید به آنها پرداخته شود و هم گرفتاری ما درد های فرهنگی است که بنیانی تر ازاین سخنان است که نه با اکبر گنجی آغاز شده که در این مجال ویژه برای کسانی، با ناسزا گویی و تهمت هر روزه به او تسکین یابد و درست شود و نه به این سادگی ها تسکین پذیر، درست شدنی وریشه کن شدنی است. در نوشته پیشین بیان شده بود که چگونه کسانی به سبب درک نادرست از سخنان گنجی( که گاه اشتباه ها، ناروشنی ها وکمبودهایی در سخنان خود او نیز به نیرومندی در این باره یاری رسانده بود) و یا چشم داشت های ویژه از گنجی، یورش به او را در دستور کار خود قرار داده اند. من می پنداشتم با گذشت روزها و رویدادهای ناگوار و دردناکی چون آنچه بر سر مردم بیگناه لبنان رفت، و یا خطر وحشتناک جنگی خانمانسوز که دیوانه سری ها و بلند پروازی های اتمی سران حکومت می رود که مردم ایران را در شعله های خود بسوزاند، آتش این توپخانه ها کمتر شده و رو به خاموشی خواهد رفت اما نه تنها چنین نشد که هم میهنانی به جای پرداختن به بزرگترین دشمن، گرفتاری، دردسر و سد پیشرفت و آزادی مردم ایران یعنی "جمهوری" اسلامی و سیاست های ایران برباد ده او، و دل نگرانی برای روزهای بسیار، بسیار حساس و سرنوشت سازی که برای آینده ایران و مردم ایران در راه است؛ همچنان بخش زیادی ازتلاش و کوشش سیاسی خود را به برخوردها و تفسیرها ی بسیار نامناسب و گاه، با پوزش فراوان از این هم میهنان، بی پایه، ساختگی و ویرانگر، با اکبرگنجی، بکار برده و می برند. از دید این هم میهنان، که نگارنده یکبار دیگر در اینجا بر این نکته پافشاری می کند که بیشتر آنها مبارز، دلسوز و خواستار آزادی ایران و ایرانی هستند، اگر به پندار خود دست به افشای گنجی نزنند، کار و کوشش سیاسی خود را درست به پیش نبرده و اجازه داده اند که گنجی سوار بر اسب فریب و نیرنگ و تبلیغ برای دین و مذهب و یا این آدم و آن آدم مذهبی، در راه مبارزه مبارزان راستین کجی هایی ایجاد کند!
 ایراد ها یی که می گیرند و پرسش هایی که به میان می آورند و سنجش ها که با این و آن می کنند گاه شگفت آور است! البته پیش از این نیز به میان آمده که هم این گروه از ایرانیان منتقد و هم همه مردم ایران به ویژه خانواده هایی که دلبند یا دلبندانی از دست داده اند که با از هم پاشیدگی و آشفتگی در خانواده و کار و زندگی خود، دهه ها شکنجه شده اند، حق دارند که از گنجی پرسش هایی برای روشن شدن رویدادهای سالیان گذشته که او با رژیم همراهی و همکاری داشته است داشته باشند و آنچه را که تا امروز او در این باره گفته است، بسنده ندانند اما گاه چنین می نماید که این دوستان منتقد سرسخت می خواهند که نخست گنجی زیر فشاربه یک "تواب" آن گونه که این دوستان می خواهند، تبدیل شود تا پس از آن او را بپذیرند(شیوه ای که از سوی جمهوری اسلامی به گونه های دیگر، هر روزه بکار گرفته می شود و خود این هم میهنان گرامی به درستی آن را محکوم می کنند.). روشن نیست چرا زمانی که گنجی به افشاگری های دلیرانه خود در باره "قتل های زنجیره ای" و "تاریک خانه های اشباح" دست زد، آن زمان که دلیرانه در دادگاه و در برابر خبرنگاران خارجی از فشار و شکنجه خود در زندان گفت و فریاد زد که" من واجبی نخواهم خورد" و خودکشی "نخواهم شد"، آن زمان که از اصلاح طلبان حکومتی رویگرداند و سیاست خود را از آنها جدا کرد و در دور دوم انتخابات از آنها وخاتمی پشتیبانی نکرد و انتخابات یکسال پیش را قاطعانه رد و تحریم کرد، آن زمان که دست از جان شست و دست به اعتصاب غذای تا حد مرگ زد، که شاید در میان دوستان سرسخت منتقد امروز بودند کسانی که درخواست پایان اعتصاب غذای او را امضاء نیز کردند؛ چنین پرسش هایی در میان نبود (و اگر هم در میان بوده یک در هزاران و آنهم بیشتر در میان آن گروه هم میهنان تند رو که همه چیز را "توطئه و بازی رژیم" می دانسته و می دانند ـ همآن گونه که تا آخرین روزهای زندگی زنده یادان فروهر ها می دانستندو نوشته ها و گفته های آن روزهای آنها در کوبیدن و نمایشی دانستن تلاش های فروهر هاو وابسته دانستنشان به رژیم، هنوز موجود است ـ تا آن که آن تلاشگر ویا تلاشگران در درون جان ببازند و قربانی شوند تا نمره قبولی از این گروه هم میهنان را دریافت نموده و فورن به قهرمان تبدیل شوند). آن زمان همه از بزرگی کار او می گفتند و او را ستایش می کردند. فراموش که نکرده ایم؟ امروز چنین می نماید که آزادی گنجی و آمدن او به بیرون از مرزهای ایران، برای این دوستان راز سر به مهری شده است و یا تلاش می شود آنرا چنین نشان دهند! بدتر ازآن اینکه از دید این هم میهنان او در اروپا و آمریکا می گردد و خوش می گذراند!؟ در حالیکه همه شاهد هستیم که گنجی از روزی که پایش به بیرون رسیده است به شیوه خود در کار افشاگری است و تا امروز بارها به روشنی گفته است که این رژیم هرگز شایستگی و امکان "اصلاح" نداشته و باید ریشه کن شده و برود. او بارها از جدایی دین از حکومت و دولت، از دموکراسی و سکولاریسم سخن گفته است. اینکه گنجی به "اسلام دموکراتیک" باور داشته باشد، در این باره بگوید و مثلن از آیت الله منتظری پشتیبانی کند، باور شخصی اوست و می بایست هم بگوید. مگر دوستان انتفاد کننده در احترام و باور خود به دموکراسی گوش فلک را کر نکرده اند؟ پس چرا از هم اکنون که حتا سایه قدرت رانیز در کنار خود ندارند و خواب آن را نیز نمی بینند، تاب و توان شنیدن سخن و باوری جز آنچه خود به آن باور دارند و می خواهند را ندارند؟
 دوست منتقد محترمی در آخرین یورش خود به اکبر گنجی آنجا که سخن از رسانه ها و استفاده از آن ها و یاری های مالی مورد ادعای آمریکا به اپوزیسیون را آورده است، استفاده اصلاح طلبان [حکومتی] از این رسانه ها را به میان آورده و آنگاه این پرسش را بیان نموده است که چرا اکبر گنجی جرج بوش را فاشیست می نامد اما میهمان عزیز هر هفته رادیو صدای امریکا است(به راستی گنجی هر هفته مهمان عزیز رادیو آمریکا بوده است؟) تا اسلام دمکراتیک خود و آیت الله منتظری را تبلیغ کند؟
 اگر گنجی به اسلام دموکراتیک باور داشته باشد اما پنهانش کند و ماسکی بر چهره خود بزند و سخنانی دور از باورهای خود بگوید، اتفاقن آن زمان است که باید به او انتقاد کرد.  امری که آن زمان این دوستان حتمن ستایشش می کردند چون کار ما در بیشتر مورد ها واژگونه است! برای گنجی خیلی ساده تر است که امروز خود را هم رنگ من و شما نشان داده و بکلی باورهای دینی ـ مذهبی خود را انکار کند تا به جای دشنام و ناسزا و تهمت تبلیغ و همکاری با "اصلاح طلبان حکومتی" که همه ما شاهد بوده ایم که بسیاری از آنها، از آن میان و نخستینش محمد خاتمی (و همچنین برادرش محمد رضا خاتمی) چگونه از پشت به او خنجر زدند، مورد ستایش این دوستان انتقاد کننده نیز قرار بگیرد. گذشته از آن مگر رهبران و سیاستمداران کشورهایی نیستند که مخالف سرسخت بوش بوده و آنها نیز او را فاشیست می نامند اما در نشست های سازمان ملل که همه می دانند بدون یاری های مالی آمریکا(به دلیل میزان بالای آن که حتا همه کشورهای صنعتی اروپا همراه با هم توانایی پرداخت آن میزان سهمیه آمریکا را ندارند) چرخ گردشش یا بسیار کند شده ویااز رفتن باز خواهد ماند، شرکت کرده و به بحث و گفتگو می پردازند. آیا چون امریکا بزرگترین یاری رسان مالی به سازمان ملل است(با وجود بخشی بدهی های پرداخت نشده کنونی به این سازمان)، مخالفان جرج بوش به این بهانه نبایددر نشست های سازمان ملل شرکت کنند؟
امروز از سوی دیگر تلاش می شود که کسانی را که از اکبر گنجی پشتیبانی کرده و تلاش و کوشش او را در افشاگری ها و مبارزه بر علیه "جمهوری" اسلامی ستایش می کنند، به "بت سازی"، "قهرمان سازی" و "قهرمان پروری" و ستایش از آن متهم کنند! اما آیا بت پرستی را کسانی نداشته اند که در پندار خود یک گنجی رویایی و آرمانی برای خود ساخته بودند که در پندار، گفتار و رفتار همآن باشد که آنها می خواهند و اکنون که چنین نشده است یکباره آن کاخ رویایی و خیالی ساخته شده را ویران می بینند؟
نگارنده در اندازه دید، توان و درک و ارزیابی خود، از سخن و حرکت درست و حق شهروندی وآزادی هر کس در هر جا و با هر باور و ایده ای که باشد، پشتیبانی کرده و خواهد کرد. از آن زمان که گنجی دلیرانه به حکومت پشت کرده و به مبارزه بر خواست، من نیز در اندازه توان بسیار ناچیز و اندک خود از او پشتیبانی نموده و هرگز به خود اجازه نداده ام که او را به سبب باورهایش زیر پرسش ببرم زیرا اگر چنین کرده بودم باور خود به آزادی، دادگری، حق شهروندی و دموکراسی را به زیر پرسش برده بودم. گرفتاری ما بسیار ریشه ای تر از این سخنان است. با پوزش بسیار از همه انتقاد کنندگان، باید گفت که امروز گنجی نیز بهانه ای است تا کسانی در میان ما میدانی برای خود نمایی بیشتر بیابند. اما اکبر گنجی که درآن روزهای پر از بیم و هراس اعتصاب غذایش،  همه آزادیخواهان، چه ایرانی و چه غیر ایرانی، آرزوی تندرستی و آزادیش را داشتند و هر کس در اندازه خود در این راه کوشیده بود، به همین زودی و پس از چند ماه آزادی(که اگر بازگشت به ایران در بین باشد، هنوز پایانش نیز روشن نیست)برای کسانی از ما یکباره با چند سخنرانی و حرکت، چون آنگونه که ما می خواستیم نگفت و نکرد حتا به عامل و فرستاده رژیم تبدیل شدو نه تنها اتهام ها به سویش سرازیر شد، چون در گذشته به رژیم باور مند بوده است، به شیوه ای نادرست به خاک ـ برداری و حفاری در گذشته ای پرداختیم، که او با در میان گذاشتن جان خود ازآن عبور کرده است، تا به تردید ها بیشتر دامن زده، او را در هم شکسته و از کار بازش داریم! بپذیریم که ما به باورهای خود نیز ناباوریم! دموکرات هستیم اما دیگران بایدبه شکل ما باشند تا آنها را بپذیریم! بر داشت ما از دموکراسی همین است که شاهدیم. دموکراسی خواهی و باور ما به آن نیز چون همه کارهای دیگرما ویژه خود ماایرانی ها است. از مبارزه کور ما با رژیم گذشته، بی ارزیابی و شناخت درست از تاریخ، جامعه وساخت آن گرفته تا جایگزینی اش با یکی از آلوده ترین و نابکارترین رژیم های کنونی جهان و تبدیل شدن یکباره ما مردم به بنیاد گراهایی یکشبه که سود جویی و نان به نرخ روز خوری خود را به بهترین وروشن ترین گونه در جامه سپاهی، بسیجی، امنیتی، لباس شخصی، بازجو، شکنجه گر، زندانبان، تیر خلاص زن، حزب الله، ثارالله، و...آنهم درخواری و زبونی خدمت به پس مانده ترین اندیشه های ضد انسانی جهان کنونی، و..  به نمایش گذاشتیم. چه زمانی ما حقیقتن گام در جاده پذیرش و احترام به حق شهروندی و انسانی دگر اندیش و دگر باش خواهیم گذاشت، روشن نیست و هنوز با وجود پیشرفت هایی که به هر رو انجام گرفته است و گام هایی که به جلو بر داشته ایم، راه درازی در پیش داریم.
 
زیر نویس:
   www.akhbar-rooz.com ـ ۱


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست