تاملی بر دیدگاه های حزب کمونیست روسیه - اردشیر قلندری
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۵ بهمن ۱٣۹۱ -
۱٣ فوريه ۲۰۱٣
حزب کمونیست روسیه ، بی تردید تنها حزبی ازمیان انواع و اقسام احزاب چپ در روسیه است که درکی دقیق و روشن از مارکسیسم – لننیسم دارد. دیگر احزاب چپ روسیه در چارچوب کلی اگر نگاه کنیم دارای برخی تندروی ها وچپ روی ها و برخی حتی به راست روی مشخص دچار هستند. البته چنین معضلی تنها گریبان گیر چپ های روسیه نیست، این مشکل شامل حال بیشتراحزاب چپ درجهان نیز میباشد. انواع احزاب که به یوروکمونیسم و انواع ایسمهای دیگر معروفند درک عمیقی از مارکسیسم –لنینیسم ارائه نمی دهند. این سردرکمی در میان چپ ایران نیز وجود دارد و چپ ایران پس از آشنایی با ایسمهای اروپایی به یک آش شعله قلم کار تبدیل شده است، که تبعات آن هنوز بطورکامل خود را آشکار نکرده است (البته نگارنده حزب توده ایران را در میان چپ ایران تنها حزب مارکسیست- لنینیستی میداند که دارای انسجام تئوری و درک واقع بینانه ای از جهان معاصر... میباشد ). اینهمه هیاهو و اعلان ایده های "بکر" تنها آغاز راه است. چپ ما بعد از30 سال زندگی در خارج، اساسا در اروپا و آشنایی با ایده های کمونیست های اروپایی آن درک لنینی که در هفت دهه گذشته توسط حزب توده درایران رایج شده بود، نادیده گرفته است. تلاش در برگزاری انواع کنفرانسها، تشکیل سازمانها و نوع آخر آن حزب بزرگ چپ از همین منبع استخراج میشود. اگر دراین حزب بزرگ چپ دقت کنیم ، در نگاه نخست میبینیم که شرکت کنندگان موسس، دردرک ماهیت سرمایه داری معاصردچار نوعی خوش خیالی هستند، وبدین خاطر شاید در مورد ماهیت سرمایه داری امروزی هنوز چیزی نگفته اند. آنچه که امروزه درجهان میگذرد، درباره اقتصاد نولیبرالی، کشمکشهای منطقه ای، دخالتهای نظامی آمریکا و هم پیمانان در آسیا و آفریقا پاسخ مشخص می طلبد، که اگر درآینده نزدیک به پرسشهای فراوان پاسخی ارائه نشود همه این تشکیل جلسه ها و کنفرانس ها بیهوده خواهد بود، از طرفی نیز در همان نشست نخست چپ بزرگ ما، تاخت و تاز به بلوک شرق، واستالینیسم، ماهیت اصلی مبتکران آنرا بنمایش گذاشت و نشان داد که عدم داشتن اطلاعات کافی از آنچه که در اتحاد شوروی گذشته و مبالغه گویهای خروشچف و امثالهم در مورد کیش شخصیت موسسان حزب بزرگ چپ مارا به کمراهی کشانده است. آنها درک درستی از رخدادهای 20 سال گذشته ندارند. ویا زمانی که از سوسیالیسم واقعا موجود سخن می گویند دچار توهم هستند تا درک حقیقت، با سنجارهای سده 21 به داوری آنچه که در بدترین شرایط زمانی بنا شده رفته اند. هرپدیده ای را باید متناسب زمان رخداد پدیده مورد بررسی قرار داد، مثلا تحت هیچ شرایطی با پرچم داوری امروز نمی شود انقلاب سال 57 را مورد حمایت و یا مواخذه قرارداد. نسل جوان امروزی که میشود حتی گفت به نوعی موافق مذهب زادیی در جامعه ایران است*، با نسلی که یک شبه موافق سپردن اهرم حکومت به دست روحانیون شدند، فرقی بنیادی دارد.* www.iranianuk.com
بحرانی که چپ ما به آن دچار است، بنظر نگارند بر پایه دلایل زیر میباشد. اولا: زمانی که چپ ایران بویژه بعد از انقلاب میرفت تا بصورت یک جریان واحد و یک دست گردد، زیر تیغ رژیم جمهوری اسلامی قرار گرفت و متلاشی شد. دوما: رژیم جمهوری اسلامی با به قتل رساندن رهبران تئوریسین و کارآزموده حزب توده ایران عملا بخش تئوریک جنبش چپ درایران را منفعل ساخت. سوما : خیانت بخشی از رهبری حزب کمونیست اتحاد شوروی، فروپاشی بلوک شرق، سرخوردگی بزرگی دربین جنبش کمونیستی نه تنها در ایران ، بلکه درجهان ایجاد نمود. قسمت عمده فعالین چپ درایران یا از کارسیاسی بازماند و یا به اردوگاه سرمایه داری پیوست. درایران بعداز یورش به حزب توده ایران و دیگر سازمانهای چپ، حزب و دیگر سازمانها چندین سال پی درپی در آتش درگیریهای درون حزبی و سازمانی میسوختند و توان حفظ کادرهایی که از تیغ رژیم در امان مانده بودند را از دست دادند و بخش قابل توجهی از این کادرها از صف حزب و سازمانهای دیگر بدلایل مختلف خارج شدند. بدین ترتیب، چپ ایران به شکل یک هیولای نامتجانس درآمد. این هیولای ما امروزه دارای چنان سردرکمی است که شاید چند دهه آینده پرچم تفرقه را برزمین نگذارد. البته در اینجا نباید نقش رژیم و کمکهای مالی آنرا از یاد برد. رژیم در این امر بیش از هر پدیده و جریانی نقش اصلی را بازی میکند. در تاسیس انواع سازمانها و حزب سازیها باید در درجه نخست جای پای رژیم را جست. تا به امروز رژیم توانسته برای هر جریانی یک "آنتی جریان" بسازد. تنوع در آرا و عقیده اصلی است لازم و ملزوم، اما از همه لازمتر و واجبتر اتحاد در یک جبهه مشترک و ایجاد یک آلترناتیو جهت بسیج مردم در راستای تعیین خط و مشی مشخص در برخورد با استبداد حاکم درایران است. اگر این حزب بزرگ چپ چنین سیاستی را بنای کارخود سازد، و برنامه حداقلی را طرح کندبدون شک مورد حمایت مردم قرار خواهد گرفت، ولی آیا با ناگفته گذاشتن پرسشهای بنیادی در مورد جهان بینی مارکسیست – لنینیستی ، برخورد مشخص با ماهیت سرمایه دارای و ... همان راهی را نخواهد رفت که در هفت دهه گذشته احزاب مختلف درایران رفته اند؟. با اعمال سیاستهای سرمایه شاد کن، ونادیده گرفتن تاریخ مبارزات توده ایها و دیگرکمونیستهای ایران، برخوردهای ضدتوده ای ممکن درآینده، که زمینه اش اینک حس میشود، حزب بزرگ چپ ما راهی بغیرازفرو افتادن به مغاک تاریخ نخواهد پیمود.
نگارنده معتقداست که چپ ایران باید از تجارب حزب کمونیست روسیه به جهت اینکه : اولا؛ وارث حزبی است که انقلاب بزرگ اکتبر را رهبری نمود، ساختمان جامعه سوسیالیستی را بنا نهاد، برای نخستین بار مساله ملی را به انسانی ترین شکل حل کرد..... دوما: وارث حزبی است که مستقیما تحت رهبری شخص لنین قرارداشت. سوما : خیانت بخشی از رهبری را در فروپاشی دولت شوروی مستقیما مشاهده کرد و تجربه اندوخت. چهار : درست ترین و دقیقترین درک از جهان بینی مارکسیت- لنینیست را دربین همه احزاب چپ درروسیه وحتی نسبت به بیشتر احزاب اروپایی دارد، استفاده ببرد. بدین خاطر در بیان برخی نظرات مشخص این حزب، مقاله فوق تهیه شده است.
روزنامه "پراودا" شماره 13 به تاریخ 7 فوریه 2013 طرح برنامه کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه جهت بررسی درکنگره 15 را انتشار داد.
این طرح شامل مساله بین الملل و مساله سیاست داخلی و خارجی روسیه میگردد. در بخش آغازین این برنامه چنین آمده است: ما کنگره خود را در 20 مین سالگرد احیای حزب برگزار میکنیم. ... زمان به ما اجازه میدهد تا به بررسی همه جانبه فرآیندهای اقتصادی – اجتماعی و سیاسی در کشور وجهان بپردازیم.
این برنامه رقم بیست سال را برای انجام کارهای بزرگ بسیار مفید میداند و متذکر میشود که در طی بیست سال اتحاد شوروی توانست ویرانه های باز مانده از جنگ اول جهانی و جنگهای داخلی را آباد کند و چنان قدرت صنعتی و فرهنگی بوجود اورد که ماشین ویرانگر فاشیسم آلمان را از حرکت باز دارد. برپایه چنین صنعتی اتحاد شوروی در سال 1961 یوری گاگارین را به فضا فرستاد تا برای نخستین بار انسان از پنجره سفینه فضای به زمین بنگرد. درسال 1970 در زمینه موشکهای – هسته ای به برتری جهانی دست یابد. در ادامه میخوانیم: اما بعد از بیست سال دستهای خائنان و عوامفریبان پایه هایی را که کشور بر آنها ایستاده بود تباه کردند. درطی بیست سال کشور میتواند بطور بنیادی دگرگون گردد. چنین نیز شد. وما امروز میتوانیم هم راه خود و همه کل این برهه تاریخی را مورد ارزیابی قرار دهیم.
در 13 فوریه 1993 دومین کنگره فوق العاده حزب کمونیست فدراسیون روسیه برگزار گردید. این کنگره 18 ماه بعد از انحلال حزب کمونیست فدراتیو جمهوری شوروی سوسیالیستی روسیه برگزار گردید که تجدید فعالیت حزب ما را اعلان کرد.
در برنامه دومین کنگره فوق العاده حزب کمونیست فدراسیون روسیه آمده است : جدال اصلی بین کاپیتالیسم و سوسیالیسم هنوز به پایان نرسیده است.
حزب امروزه در مورد برآیندهای مشخص پیکار خود دلایل زیر را برمیشمرد.
اولا: با گذشت فرازو نشیبها، بسیار آموخته و تجربه کرده ایم، قهرمان پروده ایم و خیانت دیده ایم، حزب با تجارب اندوخته ، با اعتماد فراوان به آینده مینگرد. ما یگانه نیرو درجامعه هستیم که در برابر سیاستهای ویرانگر اخلاقی، فکری و تخریب فیزیکی ، سیاست آلترناتیو را پیشنهاد میکنیم. حزب ما دارای برنامه پیشرفت میهن در مسیر عدالت و ترقی، ومسیر پیشرفت سوسیالیستی میباشد.
دوما: حزب ما پنچ ورتیکال (vertical) حزبی لازم، جهت پایداری و کار موثر بناکرده است. که بیانگر ایدئولوژی مشخص، ساختاری محکم، فکری قوی و کادرهای ورزیده است. حتی دشمنان ما را یگانه حزب مطابق موارد فوق در روسیه میدانند.
سوما: مبارزات انتخاباتی نشان داد که ما حزبی ریشه دار در جامعه هستیم. ما میتوانیم هر فشاری را از سوی هارترین ضد کمونیستها تحمل کنیم. حمایت توده های میلیونی به ما امکان میدهد نمایندگان زیادی در ارگانهای قانون گذاری در کل کشور داشته، وفعالانه جهت بدست آرودن قدرت حقیقی- قدرت اکثریت پیکار کنیم. گرد حزب بلوک نیروهای میهن پرست مردمی، که در راستای حکومت مردم سالاری و عدالت، آزادی ملی، و احیای سوسیالیسم پیکار میکنند، قرار گرفته اند.
چهارم: اندیشه حزب تعیین گر موضع سیاسی اکثریت صادقترین مردم است. حزب مسرانه برتری اندیشه کمونیستی را بر اندیشه های ناقص پیشنهادشده از سوی حاکمان الیگارشی و نوکران سیاسی آنان را به اثبات میرساند. کمونیستها بطور واضع و روشن اهداف و مسیر مدرنیزاسیون کشور- مدرنیزاسیون سوسیالیستی را ترسیم میکنند.
پنچم: با کارخود توانستیم انواع احزاب فرمایشی را به ورطه نابودی بفرستیم. احزابی همچون "حزب دموکراتیک روسیه"، "حزب انتخاب روسیه"، و "خانه ما روسیه" ، "حزب میهن" و به همین زودیهای "حزب روسیه واحد" نیز به زباله دان تاریخ فروخواهد افتاد. بیهوده نیست که، هم اکنون الیگارشی بجای حزب واحد روسیه درصدد تاسیس "جبهه مردمی" پوتین برآمده است.
جهان اطراف ما : معیار اصلی
جهان امروزی با سرعت بسیار درحال دگرگونی است. دراین دگرگونی عوامل زیادی نقش دارند، که مهمتراز همه :
1. گلوبالیسم ، شکلی از امپریالیسم دوران ما است.
2. یورش گسترده و همه جانبه سرمایه بر حقوق زحمتکشان.
3. تهاجم درحال رشد امپریالیسم در عرصه جهانی و خطر یک جنگ بزرگ جدید.
4. بحران مالی – اقتصادی جهانی، که بیانگر مرحله نوین پوسیدگی سرمایه داری است.
5. رشد سریع برخی از کشورهای درحال رشد، که هژمونی امپریالیسم آمریکا را به چالش کشیده اند.
6. افزایش جنبشهای کارگری و مردمی، افزایش فعالیت احزاب کمونیستی.
7. افزایش نقش سوسیالیسم بمثابه یگانه ضرورت جایگزین سرمایه داری.
8. تکیه بیش از حد و آشکار سرمایه الیگارشی – مالی به هارترین و ارتجاعی ترین نیروها.
هیچیک از این عوامل نباید از سوی ما نادیده گرفته شود، حزب ما این مساله مبرم را همه جانبه مورد پژوهش قرار داده است.
ساختار بحران سرمایه داری : مراحل تشدید آن.
اینک چندین صد سالی است که سرمایه داری دچار بحران میباشد، این بحران گاه شدید و گاه خفیف میگردد. در آواخره سده 20 سرمایه داری در رابطه با تباهی اتحاد شوروی و کشورهای بلوک سوسیالیستی از ثبات موقتی برخوردار گردید. 20 سال گذشت. تضادهای سیستماتیک سرمایه داری همچنان افزایش مییابند. مهمترین آنها تضاد بین ماهیت اجتماعی تولید و شکل مالکیت خصوصی میباشد.
جهان اینک بیش ازپنچ سال است که تحت فشارشدید قوانین بحران مالی – اقتصادی بسر میبرد. دلایل آن و مسیرآن و تبعات این بحران توسط ما مورد مطالعه قرار گرفته است. تعفن سرمایه داری تمام سیستم : تولیدی ، مالی، فرهنگی، اخلاقی را فرا گرفته است. تب بحران آمریکا و اتحادیه اروپا اقتصاد روسیه را بزور به زائده مواد خام تبدیل کرده است.
بحران یورو زونا (منطقه اروپا) خصلت ماهوی انتیگراسیون سرمایه داری را ، که در فرایند آن سرمایه های بزرگ امکانات خودرا گسترش داده، وبه حساب توده مردم ثروتمند تر میگردد را آشکار نمود. بیش از سی سال است که انتیگراسیون در یورو زونا تحت نظارت سیاستهای راست لیبرالها انجام میشود. پیمان لیسبون نئولیبرالیسم را همچون یک دکترین اقتصادی اتحادیه اروپا تحکیم بخشید. حزب کمونیست روسیه موفق ارزیابی نتایج این سیاستها طبق داده های احزاب کمونیست، یونان و پرتغال و دیگر کشورهای میباشد. عدم توازن روبه رشد درمیان اتحادیه اروپا، تهی سازی و از دست دادن استقلال کشورهای حاشیه اروپایی بوضوح مشاهده میگردد. سرنوشت این اتحادیه – مصرف کالاهای مازاد و عرضه نیروی کار ارزان است ، در اینجا همچنین تخریب بخش تولید و تشدید مشکلات پرداخت بدهی ها نیز مشاهده میشود.
مفهوم "ریاضت" و "گسترش اروپا در راستای غلبه بر بحران" و دیگر برنامه های "بهیافت مالی" تنها باعث کسب ذخایرمالی توسط سرمایه های بزرگ میشود. شرایط زندگی توده های مردم وخیم میگردد.
بحران بدهی در اروپا بدلیل "ورشکستگی" یونان نبود، دلیل آن مجموعه عملکرد جرگه سالاری (الیگارشی) ، دولتهای برخی کشورها و مدیریت شماری بانکها میباشد. خروج یونان و اسپانیا و پرتغال و ایرلند از اتحادیه اروپا و جلوگیری دولتهای این کشورها از خروج نه بخاطر تحریک شکست اقتصاد یورو زونا است، آنها دلواپس چیز دیگری هستند: بروز امکان حقیقی جهت بخشودگی بدهی این کشورها در برابر برخی بانگها میباشد. نخبگان سیاسی این دولتها حاضر به پا گذاشتن بر گلوی سرمایه مالی نمیباشند. آنها شهروندان را با تکیه بر شرایط بغرنج به تحمل فرا میخوانند. صدر اعظم آلمان آنگلا مرکل در کنگره CDU در نوامبر سال گذشته اعلان کرد: "ما مجبوریم تا پنج سال یا بیشتر نفس خود را حبس کنیم. کسی که فکر میکند در طی یک یا دو سال پیروز میشود ، دراشتباه است".
آمریکا از فواید خروج بخش قابل توجهی از منابع تولیدی در مناطق نیروی کار ارزان استفاده برد. گمان بر این بود که شهروندان آمریکا مشغول کارهای جالب و مفید وخلاق میشوند. بخش عمده شهروندان عملا نیازمند کمکهای مالی، بدست آمده از افزایش غیر منطقی بهای فراورده های فکری هستند. رهایی بخشی از منابع تولیدی با سیل مصلحتی پولهای اقتصاد آمریکا و برخی از کشورهای غربی همراه بود. زمانی که حباب سوداگران مالی ترکید، شهروندان مناطق مراکز صنعتی، از منابع درآمد حقیقی بی بهره ماندند. مصرف کاهش یافت. مساله مشاعل کارگری حاد گردید. "سقوط به پائین" تازمان کار دستگاه چاپ دلار با سرعت بیش از آهنگ رشد اقتصاد ادامه خواهد داشت.
مهار رکود آسان نمیباشد. انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا اعضای کنگره و سناتورها را وادارکرد تا هزینه های دولتی را افزایش و مالیاتها را کاهش دهند. بدهی دولت آمریکا افزایش یافت. بدهی دولت آمریکا به مرز 17 تریلیون رسید که برابر است با 100% تولید ناخالص داخلی. نرخ بیکاری به بالای 8% رسیده است. مشکلات به حد انفجار رسیده اند.
چهارسال مبارزه با بحران به شیوه تزیق پول بی نتیجه مانده است. تضعیف اقتصادهای پیشرو در غرب شرایطی خشنتری ایجاد مینماید. گزارش صندوق بین المللی پول در آواخر سال پیش نشان داد که : "خطر جدی رکود جهانی بسیار بالا ست...هیچ پیشرفت قابل توجهی مشاهده نمی گردد".
کاپیتالیسم با مساله بنیادی مواجه شده است. در مرحله آغازین بحران براون نخست وزیر بریتانیا گفت، که بحران جهانی مالی میتواند کاتالیزور جامعه طراز نوین، جایی که تورم قیمتها و چاپ پول بدون پشتیبانه براحتی غیر ممکن است، باشد. در سال 2009 کهل صدراعظم آلمان ، و رئیس صندوق بین المللی پول خواستار پایان بخشیدن به عدم کنترل بربازار مالی شد. رئیس جمهور آمریکا ، از کشوری که تحریک و ترویج بحران از آنجا نشات میگیرد، از ضرورت دگرشهای ژرف ودر انتقاد از "گربه های چاق" سخن میگوید، در این رابطه رایزن او ولگر خاطر نشان ساخت که، زمان سرمایه داری نوین گذشت، "زمان تنظیمات و کنترل بیشتر فرا رسیده است".
آری، نمایندگان بورژوازی عادت کرده اند افکار را با بیان واژه ها پنهان کنند. اما کنترل اوضاع بشیوه قدیم دشوار شده است. و گاهی اقات حرف را باید به عمل تبدیل نمود. در سخنان سال نو رئیس جمهور فرانسه آلاند اعلان کرد با وجود موانع از سوی شورای قانون اساسی مالیات ویژه "ضد بحران" وضع خواهد کرد. این قانون شامل 75% مالیات بر آن قسمت از درآمد که بیش از یک میلیون یورو درسال است میگردد.
طبیعی است، این کامها تنها تعدی بر بخشی از سودهای سرسام آور سرمایه داران جهت ثبات خود نظام سرمایه داری است. اما ماهیت این حقیقت چنین است: برای درمان این بیماری حاد شیوه دیگری بغیر از تجویز "کپسول سوسیالیستی" موجود نیست. با اینهمه یک کپسول برای درمان کامل و جامع کارساز نخواهد افتاد.
ویژگی بحران مالی - اقتصادی جاری در این است که این بحران کل جهان را فراگرفته است، شامل محیط "مجاور" منجمله انرژی و مواد خام شده است. پیش ازهر چیز باعث تشدید مساله زیست محیطی شده است. این بحران در شرایط تغییرات درسیستم روابط بین المللی توسعه میبابد.
حزب کمونیست روسیه گلوبالیسم را همچون شکلی از امپریالیسم می داند. بطور کلی ، در راستای توسعه جهانی فرایندهای عینی نزدیکی ملل و کشورها امریست طبیعی. در شرایط گلوبالیزاسیون با توسعه شدید تکنولوژی، وسایل ارتباطی و ارتباطات این نزدیکی نیز تشدید میگردد. مرحله نوین انقلاب علمی – فنی برای بشریت فرصت فوق العاده رشد اقتصادی و پیشرفتهای اجتماعی را میگشاید. اما حفظ نظام سرمایه داری فرآیند توسعه جهانی را زشت نموده، تضادهارا تشدید نموده، گلوبالیزاسیون را به کلوبالیسم تبدیل نموده است.
آمریکا و برخی دول دیگر، که مرکز امپریالیسم میباشد، بخش عمده ثروت جهانی را درکنترل خود دارند. غارت کشورهای مستقل، و استعمار حقیقی آنها از سوی سرمایه بزرگ در مرحله کنونی با کاربرد مکانیزمهایی چون، توسعه اسپیرالهای پرداخت بدهیها ، تشویق مناطق افشور، فعالیت آژانسهای رتبه بندی ادامه مییابد.
سرمایه از طریق خصوصی سازی و تباهی بناهای اجتماعی دولتها، مرکزگرا ومتمرکز میگردد.ارزش اسوداگری مالی بشدت افزایش می یابد. ارزش افزوده هر چه بیشتر از محیط تولید به جیب هیولاهای مالی منتقل میگردد.این پدیده در کشورهای چون آمریکا و اتحادیه اروپا و ژاپن بخوبی مشاهده میگردد. ....
کاپیتالیسم کما فی السابق قادر به تامین توسعه اجتماعی – اقتصادی دراز مدت در شرایط طبیعی زندگی انسانها نمیباشد. تلاش در بحد اکثر رساندن و انباشت سرمایه تاثیر منفی بر محیط زیست داشته است.
تحت پوشش مبارزه با بحران، سرمایه داران تمرکز قدرت اقتصادی سیاسی خود را در دستان گروههای بزرگ مالی – اقتصادی افزایش میدهند. سرمایه هر کدام از کشورها هرچه بیشتر به سرمایه فراملی وابسته میگردد. قدرت انحصارات بزرگ افزایش مییابد. نفوذ: صندوق بین المللی پول، بانک جهانی، سازمان تجارت جهانی و ناتو بر ساختارهای ملی بیشتر میشود. مراکزی چون داووس، کمیسیون سه جانبه، کلوپ بیلدربرگ نقش گلوبالیستی خود را بشکل دیگری ایفا میکنند. تقویت پیوند قدرت اقتصادی ، بهمراه نهادهای قدرت سیاسی، ماشین سرکوب دولتهای قدرتمند را در اختیارسرمایه میگذارد. امپریالیسم سیاست استعمار نوین را فعالتر میکند.
رخدادهای گوناگون در گوشه کنار جهان درستی تجزیه و تحلیل مارکسیسم – لنینیسم را تائید میکند. سود همیشه با سقوط همراست. امپریالیسم به هرشکلی : از طریق افزایش استثمار، سوداگری مالی، ماجراجویهای نظامی باسقوط سود مبارزه میکند. طبیعت درنده خو و استثمارگرانه سرمایه بوضوح آشکار میشود.
برای آنالیز سرمایه داری معاصر کمونیستها مجهز با ابزار دقیق - تحلیل لنینی سرمایه داری هستند. در سده 21 این تحلیل همچون قبل کارساز است. ارزیابی ما از گلوبالیسم نیز تائید میگردد. برخی ویژگیهای اصلی آن چنین است:
1. سیطره کامل سرمایه تولیدی، صنعتی توسط سرمایه مالی و سرمایه سوداگرانه.
2. "روابط بازار " تبدیل آن به میکانیزم مصنوعی ضرورتهای غیر اقتصادی ، مبادلات نا برابر وغارت کشورها و خلقها.
3. مدل جهانی "تقسیم بین المللی کار" نابرایری اجتماعی را آشکارا درمقیاس جهانی تحکیم میبخشد.
4. رشد شدید نفوذ سیاسی شرکتهای فرا ملیتی و گروههای مالی صنعتی، تقویت ادعای آنها در حاکمیت .
5. فقدان کنترل دولتهای ملی بر فرآیند های اقتصاد جهانی و اقتصاد ملی در کشور خود. تجدید نظر درنرمهای بنیادگرایانه قوانین جهانی ، ایجاد ساختارهای حکومت جهانی.
6. استفاده از نفوذ اطلاعاتی – فرهنگی به مثابه نوعی تجاوز. یگانگی معنوی در ابتدایی ترین سطح . ریشه کن کردن هویت ملی خلقها و کشورها
7. تقویت ماهیت انگلی سرمایه های فراملیتی . و کسب سود از طریق کاربرد فن آوری های بالا با وجود فقر بقیه جهانیان . زوال و مهار کیفی فرایند پیشرفتهای علمی و فنی.
متجاوزان گستاخ میشوند
پوسیدگی سرمایه داری در تهاجم او در پهنه جهانی بوضوح دیده میشود . روابط بین المللی میلیتاریزه میگردد. حتی دربحبوحه بحران، کشورهای عضو ناتو مخارج سرسام آورخود را کاهش ندادند. آنها به ساخت سلاحهای تازه، گسترش پایگاههای نظامی درهمه کشورها ادامه میدهند. سیستم پرو آمریکا از همه خطرناک تراست. توازن استراتژیک هسته ای در جهان درحال از هم پاشیدن است.
اشکال استراتژیک متجاوزان چنین است: فشار بر کشور، تحریک درگیری و تجاوز نظامی مستقیم. آمریکا و متحدین عملیات راهزانانه در یوگسلاوی ، عراق و افغانستان انجام دادند. برآیند این عملیات یا باعث حذف کشور از روی نقشه جهانی شدویا در وضعیت اشغال قرارگرفته است.
سرمایه مالی جهانی درجستجوی شیوه هایی جهت افزایش امکانات خود همچون اختاپوس کشورهای جهان را به میان گرفته است. قسمت جنوبی اقیانوس آرام میلیتاریزه میگردد. برخی اقدامات تحریک آمیز علیه دولت مردمی چین در حال انجام است. تا به امروز زخم بمبارانهای متجاوزین آمریکایی بر زمین ویتنام مانده است. جمهوری مردمی و دموکراتیک کره هنوز هم زیر فشار است. درگیریهای ملی و منطقه ای با قدرتی بی سابقه سراسر جهان را فرا گرفته است.
اینک حدود شش دهه است که شرق میانه در آتش جنگ میسوزد. اسرائیل توجهی به تصمیمات سازمان ملل در مورد پایان دادن به اشغال سرزمینهای عربی و ایجاد کشور مستقل فلسطین ندارد. ...
مرکزاین حوادث طوفانی – شرق میانه و نزدیک در حوالی مرزهای روسیه میباشد. "بهار عربی" در مصر و نونس، بحرین، یمن با دخالت بیگانه همراه گردید. لیبی کشور در حال شکوفایی با خاک یکسان و به غارتگران سپرده شد. اوضاع در سوریه به هم ریخت ، باند های مزدور در انجا به ایجاد هرج و مرج و ترور مشغول ودر انتظار دخالت مستقیم غرب هستند.
تشنج پیرامون ایران افزایش مییابد. خطرتجاوز علیه افغانستان میتواند به پاکستان نیز سرایت کند. پایگاهای هوایی ناتو در تاجیکستان و قرقیزستان تهدید بالقوه ای علیه روسیه و چین میباشد. فرصتهایی جهت دخالت در امور ساکنان آسیایی میانه و قزاقستان در حال بوجود آمدن است.
فرماندهی نیروهای نظامی آمریکا در آفریقا از سال 2008 مستقر شده است. فشار امپریالیسم را کشورهایی چون گینه بیسائو و ساحل عاج و سومالی و برخی دیگر از کشورها آفریقایی بر خود احساس میکنند. ....
علل داخلی، پایه هر درگیری میباشد.اما سرچشمه اصلی آن تحریکات خارجی است. در پس شکلگیری بی ثباتی جهانی استراتژی کسانی قرار دارد که میخواهند سناریوی پیشرفت نواستعماری را به بشریت تحمیل نمایند.
امپریالیسم تلاش فوق العاده ای در برگرداندن فرآیندهای دموکراتیک آمریکایی لاتین به عقب دارد. فعالیت های ارتجاعی در کلمبیا، مکزیک، پاناما، شیلی تجربه میگردد. انجام کودتا، در کشورهای هندوراس و پاراکوئه، هدف قراردادن کوبا و ونزئلا، بولیوی ، اکوادور، نیکاراکوئه توسط امپریالیسم، پیاده سازی استراتژی "مهار" در برزیل. برگشت 4 ناوگان نفوذ یانکی ها را در منطقه افزایش میدهد.
دولتهای قدرتمند درگسترش سیاستهای نواستعماری، نوعی تروریسم دولتی و دولتهای دست نشانده را به کشورها برخلاف میل خلقها تحمیل مینمایند. زندان ، شکنجه ، قتلهای سیاسی افسانه دلخوشی به دموکراسی غربی را نقش بر آب میکند. حقوق خلقها بر اداره کشورخود نقض میگردد. جهت توجیه ایدئولوژیکی این سیاستها فرضیه "دخالتهای بشر دوستانه" ، "حکومتهای مناسب"، "دولتهای ناکام"، "دولتهای سرکش" تهیه میگردد. جهت رسیدن به هدف ، گلوبالیستها تحت پوشش تئوری "جنگ تمدنها " عمل میکنند.
آنچه که اینک در جهان میگذرد ، دنیا را بسوی یک جنگ جهانی سوق میدهد. شرایط برای جنگ جهانی از طریق سه گروه متضاد انجام میگیرد: بین کشورهای پیشرفته اقتصادی؛ بین کشورهای امپریالیستی هسته ای وبقیه کشورهای جهان ؛ بین مطالبات سرمایه های مالی جهانی و منافع ملی کشورها ، منجمله کشورهای پیشرفته.
توانایی در "خیر" گفتن.
ادامه دارد.
نگارش و برگردان : اردشیر قلندری
|