"پیش-نمونه و هویت ایرانی"
امراله نصرالهی
•
تعریف دولت-ملت مدرن برای حفظ قدرت، به یک سیستم سیاسی غیردمکراتیک اجازه میدهد که در یک سرزمین با تفاوتهای فرهنگی-قومی، همراه با در پیش گرفتن تمرکزگرایی اقدام به یکپارچه سازی هویتی-فرهنگی بر پایه فرهنگ و هویت مرکز نماید. آنچه اینجا اتفاق می افتد، جانشینی موّلفههای معنایی یک پیش-نمونه بجای مولفههای معنایی یک مقوله کلی (ملت/ ملل ایران) است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
٣۰ بهمن ۱٣۹۱ -
۱٨ فوريه ۲۰۱٣
هنگام تعریف و یا ارجاع به یک مقوله کلی که بر دسته گوناگونی از پدیدهها اطلاق میگردد، معمولا یکی از آنها زودتر و آشکارتر از دیگر پدیدهها به ذهن می آیند. برای مثال، پرنده به تمام جانوران زندهای اطلاق میگردد که دارای دو بال بوده و از توانایی پرواز برخوردارند، اما در این میان آنچه بیش از همه بین ذهن گوینده و شنونده آشناست، گنجشک و در مراتب پائینتر کبوتر و یا پرستو است. در علم معناشناسی به چنین پدیدهای که در میان دیگر مصداقهای یک مقوله کلی نمود بیشتری دارد پیش-نمونه (prototype) گفته میشود. پیش-نمونه بودن یا نبودن یک پدیده یک ویژگی فرهنگی است و در واقع بستگی به تجربه زیسته شده مردمانی دارد که پدیدههای اطراف خود را نشانه گذاری مینمایند. روشن است در وضعیتی که بالاتر از گنجشک، پرنده دیگری داشته باشیم که در زندگی مردمان یک منطقه حضور و کاربرد آشکارتر و یا مهم تری (از یک منبع غذایی گرفته تا موقعیت یک توتم) داشته باشد، آن پرنده پیش-نمونه خواهد بود. اما مسئله به همین جا ختم نمیشود، بلکه گاهی و بنا به دلایل و فرآیندهای خاصی معنای "پیش-نمونه" بجای مفهوم مقوله کلی می نشیند. برای انجام یافتن این کار، دو روش وجود دارد: یا کل پیش-نمونه (لفظ همراه با معنا) آشکارا از رده پدیدههای همنوع خود خارج شده و در جایگاه مقوله کلی می نشیند؛ و یا اینکه موّلفههای معنایی "پیش-نمونه" با موّلفههای معنایی مقوله کلی معاوضه گشته، اما در قالب لفظ همان مقوله کلی بکار میروند. مثال برای روش اول هنگامیست که "مرد" و "مردانه" در یک سیستم مردسالار بجای مقولات "انسان" و "انسانی" استفاده میشود، بدان معنا که مراد از "مرد" در معنای عام، همانا "انسان" باشد. مثال روش دوم نیز زمانیست که مثلا موّلفههای گنجشک بودن در مقام موّلفههای معنایی مقوله کلی "پرنده" بر دیگر انواع پرندگان نیز تعمیم داده شود، بطوریکه همراه با خود گنجشک آنها نیز به عنوان جلوههای متفاتی از این موّلفهها نمود یابند.
همانطور که نشان داده شد، در علوم انسانی نیز بحث پیش-نمونه مشابه پدیدههای طبیعی است؛ و در مقایسه با آن، تنها میتوان به متفاوت بودن آن فرایندهایی اشاره کرد که ویژگی پیش-نمونه بودن را به یک پدیده انسانی بخشیده و یا از پدیده انسانی دیگری محروم مینمایند. از این حیث، چنانکه بخواهیم بر پایه گفتمان فرهنگی-سیاسی حاکم بر جامعه کنونی ایران مقوله "هویت ایرانی" را مد نظر قرار دهیم، روشن است که هم بلحاظ ذهنی-رفتاری و هم بلحاظ قانونی پیش-نمونه مجموعه مورد نظر "هویت فارسی" خواهد بود؛ در حالیکه بنا به تعریف دمکراتیک آن، هویت ایرانی باید برساختهای کلی و متفاوت از همه هویتها و فرهنگهای "ایران" و در عین حال بدون تمایز قابل اطلاق به همه آنها باشد.
برای توضیح چرایی و چگانگی این وضعیت باید به ساختارهای سیاسی-اجتماعی کنونی جامعه ایران و همچنین به مراحل تاریخی ای نگریست که بمثابه بستر لازم برای پیدایش چنین ساختارهایی وجود داشتهاند. از این نگاه میتوان گفت که در تاریخ سیاسی-اجتماعی ایران، تا قبل از شروع مدرن سازی ساختارهای سیاسی و نهادهای اجتماعی، با چنین وضعیتی مواجه بوده ایم. در این مرحله مشغله اصلی یک امپراتوری یا حکومت، حفظ و یا گسترش مرزهای اعمال حاکمیت خود بوده است، البته با استفاده از ابزارها و روشهای سنتی-عینی بکارگیری قدرت (اگرچه در نتیجه اعمال حاکمیت، بطور قطع تاثیر و تاثرات فرهنگی بوقوع پیوسته است، البته در مقام نتیجه و نه هدف و روش.) روشن است که فرهنگ و هویت مرکز در چنین حالتی و به دلیل تمرکز قدرت، از حمایتهای سیاسی ویژهای برخوردار بوده تا بتواند بیشتر و بهتر از دیگر هویتها و فرهنگهای "ایران" رشد و گسترش یابد. همین امر، به شیوهای غیر دمکراتیک موقعیت برتری را به فرهنگ و هویت مرکز در مقایسه با دیگر هویتها و فرهنگها اعطا نموده است، بطوریکه فرهنگ مزبور طی این مرحله توانسته در مقام "پیش-نمونه هویت ایرانی" و "مکمل سیاست ایرانی" ظاهر شود.
علاوه بر این اما، تعریف دولت-ملت مدرن برای حفظ قدرت، به یک سیستم سیاسی غیردمکراتیک اجازه میدهد که در یک سرزمین با تفاوتهای فرهنگی-قومی، همراه با در پیش گرفتن تمرکزگرایی اقدام به یکپارچه سازی هویتی-فرهنگی بر پایه فرهنگ و هویت مرکز نماید. در واقع آنچه اینجا اتفاق می افتد، جانشینی موّلفههای معنایی یک پیش-نمونه بجای مولفههای معنایی یک مقوله کلی (ملت/ملل ایران) است؛ یعنی روش دوم. این همان لحظه ایست که هویت و فرهنگ "فارس و فارسی" زیر پوشش لفظ "ایران و ایرانی"، بر تمام هویتها و فرهنگهای این سرزمین تحمیل و تعمیم داده میشود. به آسانی میتوان تلاشهای صورت گرفته طی این فرآیند تحمیل و تعمیم را به دو دسته کلی تقسیم بندی نمود: دسته اول شامل اقدامات همگونی سازی و یکپارچه نمودن (همگام با به حاشیه راندن و امحای) هویتهای "دیگری" است. دسته دوم شامل اقدامات فرهنگی، قانون سازی و انجام تبلیغات برای پذیرش وضعیت جدید از سوی افراد "دیگری" است. دسته اخیر میتواند از آموزش و پرورش و سریالهای تلویزیونی گرفته تا حتی خندهای از سر تمسخر فرهنگ "دیگری" و تمامی مناسبات خرد حامل گفتمان قدرت را دربرب گیرد.
|