سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

امروز من دو ساله می شوم


کاوه بنایی


• امروز به آغوش میهن بازگشتی, امن ترین پناهگاه آزادی, سینه به سینه‍ی خاک دادی, ریشه در خاک داشتن, مارا همنشین لاله و شقایق می کند. بر چهر گل ها بوسه شدی, به میهمانی گل ها خوش آمدی خلیل, اولین روز را با تو آغاز می کنیم. "امروز من دوساله می شوم" ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱ اسفند ۱٣۹۱ -  ۱۹ فوريه ۲۰۱٣


دو سال است که می دانم بی قرار چیست
درد چیست
دو سال است که می دانم آواز چیست
راز چیست...
چشم های تو شناسنامه مرا عوض کردند
امروز من دوساله می شوم....
                            " گروس عبدالملکیان"


هر که "آن" دارد, عمق این آرام یافتن از درد استخوان سوز را با تمام وجودش درک می کند. خلیل رفت.همه ی آنچه را بر سر آن پای می فشرد. امروزدر صداهای رفقایش می توان شنید.
در کنگره یازدهم سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) که برای اولین بار پس از ۲۶ سال جدا ماندن, شرکت کرده بودم, خلیل را دیدم. سر زنده, شاد و پرشور, هیج کس را به جرائت می توانم بگویم نمی شناختم. آنهائی را هم که شناخت دیرینه داشتم, با تشکیلات کار نمی کردند و حرف و حدیث خود را داشتند. اما خلیل از جنم دیگری بود. با صدایش از قبل در رادیو رسانه که هدایت گرش بود آشنائی داشتم. همچنین اتاق های پالتاک که, اگر حوصله ای بود با صدای رگه دار ممزوج زبان کوردی, زبان مادری اش, که سالها زندگی در خارج از کشور نتوانسته بود هوای درون اش را تهی گرداند, گرمی به محفل دوستان می داد. با خلیل ها, باید زندگی کرد تا از درون پرآشوب شان سر درآورد.
زندگی و فعالیت سیاسی در خارج از کشور, قانون خود را می طلبد. دوری و نزدیکی از هم, آرا و اندیشه های هم, خود بخود شبکه ای از پیوستگی را شکل می دهد که نمود بیرونی آن, وزن حضور تو می شود. خلیل در این بخش به تنهائی چند نفر بود. در درونش خلیل های بیشماری نفس می کشیدند و اشکال متنوع حیات سیاسی اش را بیان می کردند. دستی به قلم داشت و می نوشت آنچه را که در میدان مشق هایش کسب کرده بود. درپایان روز کنگره نام ۵ ـ ۶ نفر را که تا حدودی شناخت از آرا و اندیشه هایشان داشتم نوشتم و به وکیل رأی خود سپرده وشب دیر وقت جلسه رای گیری اعضای شورای مرکزی را ترک کردم. انتخاب خلیل به بار دوم و سوم رأی گیری با فرد دیگر کشیده شد و عاقبت خلیل انتخاب شد. او نماینده ام در شورا بود. اما بیماری با دست های بی رحم و کینه توزش به سراغ خلیل آمد و سدی در سنگر مبارزه اش شد.
مدتها از آخرین ارتباط زنده ای که داشتیم و تا آنجائی که می توانست صدایش را برساند, گذشته بود. به ارتباط های مجازی هم کمتر توان پاسخ داشت.اما کوتاه نمی آمد. و تلاش خود را داشت. اینک همه ی آنچه را از خلیل می توانستی طلب کنی به رفقایش سپرد و رفت.
پس از سالیان , به خاک میهن بازگشتی, سخاوت خاک در پذیرش خاموش شدگان, مرزی نمی شناسد. خاطرات خاک, خاطرات دفن صداهائی ست که قبل از تسلیم به مرگ, زندگی را با هر شکل اش از آنان باز ستاندند. بازگشت تو گرچه اختیارانه نبود, همانطور زمانی که جوانی ات را پشت سر نهادی و به تبعیدی ناخواسته رهسپار گشتی, جاده ای نامتناهی و با مسافران بیشمار, بر ما معلوم نیست چه خواهد گذشت. اما میهن امروز با نعش هایش شخم زده می شود.
نان, جنگ نان, جنگی آرام و بیصدا, گرسنگی, ذره, ذره, سهمیه اش را بر سفره ی بینوایان, در هیهات, کودکان کار, دختران خیابانی, بیماران, کارگران بیکار, سالمندان بی پشت و پناه, چهره به چهره ی زندگی بذر مرگ را می گستراند. هر مرگی زبان خاص خود را دارد. به سفر رفتن دوگانه ات به میهن که, در حسرت حیات فرزندانش, ریش, ریش از درد زمانه, بخود می پیچد و چون نیلوفر وحشی, سروهای خفته اش را در دل خاک در بر می گیرد.
تو رفتی, با خود بردی, سلام ها و درودهائی را که با تو از زیستنِ انسانی سخن ها گفتند. تو رفتی, بر جای نهادی آنچه را زیستن مانند انسان است. آری لازم نیست گام های بر داریم که قـــد ما را سایه می اندازد. قدم های کوچک, گرم, مهربان, صمیمی و متعهد, همین قدم های کوچک است که قدم آخر به مقصد میشود. پای در پای هم, دست ها در حلقه ی هم, گرمای وجود ما را یک پارچه می کند و آنچه از صدایمان بر چهره آزادی نقش می بندد ,جاودانگی ست. آری جاودانگی
امروز به آغوش میهن بازگشتی, امن ترین پناهگاه آزادی, سینه به سینه‍ی خاک دادی, ریشه در خاک داشتن, مارا همنشین لاله و شقایق می کند. بر چهر گل ها بوسه شدی, به میهمانی گل ها خوش آمدی خلیل, اولین روز را با تو آغاز می کنیم. "امروز من دوساله می شوم".*

کاوه بنائی ـــ رم


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست