یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

انقلاب سوریه ریشه در خیزش توده ای دارد
آلکس کالینیکوس - ترجمه: ناصر اصغری


• این ایده که سوریه مجددا مستعمره می شود حاکی از آن است که حذف رژیم اسد یک اولویت دراز مدت غرب بوده است. اما هیچ مدرکی دال بر چنین ادعایی وجود ندارند. دولت سوریه تحت حاکمیت رژیم حافظ اسد یکی از وحشی ترین و در عین حال قابل اعتمادترین متصدیان سرمایه داری شد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۰ اسفند ۱٣۹۱ -  ۲٨ فوريه ۲۰۱٣


در چند روز گذشته شاید توازن قوا بطور قاطعانه ای به ضرر بشار اسد و حکومتش تغییر کرده باشد. در عین حال بنظر می رسد که بخش مهمی از چپ غربی قاطعانه به حمایت از او برخاسته است.
برای نمونه مصاحبه وسیعا پخش شده طارق علی را در نظر بگیرید. آنجا او ادعا می کند کشمکش در سوریه بخشی از "پروسه جدید استعمار مجدد" است. گرچه من به طارق علی علاقه و احترامی فراوان قائلم اما به نظرم این نظر پوچی است.
بدون شک اشغال عراق در مارس ٢٠٠٣ آن کشور را موقتا به طرف استعمار مجدد تحت سلطه "نیروهای موقت موتلفه" به سرکردگی نئوکانسرواتیوها کشاند.
اما معنای مقاومت در برابر اشغال این بود که این پروژه بدجوری به صورت طرحان آن پرتاب شد (با شکست روبرو شد. مترجم). دولتی که توسط ارتش آمریکا درست شده بود آن را مجبور کرد که نیروهایش را از عراق بیرون بکشد.
این ایده که سوریه مجددا مستعمره می شود حاکی از آن است که حذف رژیم اسد یک اولویت دراز مدت غرب بوده است. اما هیچ مدرکی دال بر چنین ادعایی وجود ندارند. دولت سوریه تحت حاکمیت رژیم حافظ اسد یکی از وحشی ترین و در عین حال قابل اعتمادترین متصدیان سرمایه داری شد.
بدون شک شروع انقلاب سوریه مخالفین منطقه ای رژیم آن را ترغیب و تشویق کرد که فرصت را غنمیت بشمارند که آن را با چیزی بیشتر متجانس با خود جایگزین کنند.
این بخصوص درباره عربستان سعودی و قطر بیشتر صدق می کند که حاکمان سنی آنها ریشه های رژیم اسد را بعنوان یک فرقه مرتد علوی و هم پیمان با رژیم شیعه ایران نمی پسندند.
به اندازه کافی مدارک دال بر اینکه دولتهای حوزه خلیج سلاحهای مورد نیاز بعضی از مخالفین دولت اسد را تأمین می کنند موجود می باشد. و غرب هم پا جلو گذاشته و خواهان برچیده شدن رژیم اسد شده است.
اما بعید به نظر می رسد که ایالات متحده و بریتانیا این موضوع را با فرستادن نیروی نظامی به سوریه و یا حتی چیزی مثل آنچه که در لیبی اتفاق افتاد که برای حمایت از شورشیان از طریق نیروی هوائی به آنها کمک کرد، پی بگیرند.

افتضاح
این (که به سوریه حمله زمینی و یا هوائی نخواهد شد) بخشا به دلیل ترسشان از تکرار افتضاح در عراق است. اما در عین حال به دلیل این هم است که روسیه از رژیم اسد، تنها حامی خود در خاورمیانه، پشتیبانی می کند.
طارق علی در جای دیگری در مصاحبه اش می گوید که مردم سوریه نه رژیم اسد را می خواهند و نه "شورای ملی سوریه" متکی به غرب را. من فکر می کنم این گفته به احتمال زیاد، حداقل در مورد اکثریت جامعه سوریه، درست باشد.
اما این اکثریت کجاست؟ شواهد زیادی در دست است که بخش زیادی از مردم بر علیه رژیم اعتراض می کنند و گاها هم با آن می جنگند منتها خواهان مداخله غرب نیستند.
انقلاب در هفته های اخیر دو شهر بزرگ سوریه، حلب و دمشق را هم فراگرفته است. شورشیان سعی کرده اند که مراکز هر دو شهر را تسخیر کنند که ناموفق بوده اند.
آیا طارق علی و دیگرانی که با او همنظرند مطمئن هستند که همه اینها نوکران آمریکا و مرتجعین منطقه خلیج اند؟ اگر چنین است اربابانشان به آنها خیانت کرده اند، چرا که نیروهای رژیم اسد قادر بوده اند اینها را عقب برانند و این عمدتا به این دلیل است که شورشیان فاقد تانک و سلاحهای سنگین اند.
با این همه از شواهد چنین بر می آید که رژیم تلفات سنگینی را متحمل می شود ـ و این فقط به انفجار بمب مهیب هفته گذشته که جان تعدادی از پادوهای رده بالای اسد را گرفت، محدود نمی شود.
این جنگ همه نشانه های یک خیزش مسلحانه ناگهانی و از خودگذشتگی را در خود دارد. می شود سر این بحث کرد که آیا از لحاظ سیاسی این عاقلانه بود که انقلابیون اینقدر زود دست به اسلحه ببرند. شاید بشود اینجا برای نبود حضور مستقل طبقه کارگر، که در جائی مثل انقلاب مصر این همه موثر و مهم بود، تأسف خورد.
اما اینکه همتای سوریه ای آن به این سرعت وارد جنگ داخلی شد این واقعیت را تغییر نمی دهد که ریشه آن در خیزش توده ای است.
یک چیزی که انقلابات عربی آشکار ساخت این است که بخش عمده چپ در منطقه از لحاظ سیاسی مرده است. بهترین شاهد این ادعا عناصر حزب کمونیست مصرند که از احمد شفیق کاندید ارتش در انتخابات اخیر ریاست جمهوری حمایت کردند.
کسانی که در بین چپ غرب که بطور واکنشی و تعمق نکرده به موضع "ضدامپریالیسم" بیافتند و بر علیه انقلاب سوریه موضع می گیرند خیلی ساده به ورشکستگی خود اعتراف می کنند.

www.socialistworker.co.uk
***

پسگفتار مترجم:

آلکس کالینیکوس از اعضای رهبری "حزب کارگران سوسیالیست" بریتانیا (SWP) است. این حزب یک حزب تیپیک "ضد امپریالیست" است که زیر بغل هر مرتجع اسلامی و ناسیونالیستی که "مخالف" آمریکا، غرب و به اصطلاح امپریالیسم باشد را می گیرد. اما آلکس کالینیکوس با وجود اینکه عضو رهبری آن است، چنین شخصیتی نیست. نه با اسلامی ها میانه خوبی دارد و همچنانکه در این مقاله هم مشخصا آمده است، از موضع "ضد امپریالیستی" چپهای مثل اس دبلیو پی هم دل خوشی ندارد.
آلکس کالینیکوس این مقاله را حدود ٧ ماه پیش در اواخر ماه ژوئیه ٢٠١٢ نوشته است. در روند اتفاقات سوریه از آن زمان تاکنون تغییر عجیب و غریبی رخ نداده است. اگر با عینک مدیای غربی به این اتفاقات نگاه کنیم، هنوز جنگ بین دو نیروی سیاه در جریان است و هر دو طرف از مردم عادی قربانی می گیرند و زندگی شان را تباه کرده اند. اما واقعیت این است که این دو نیرو همیشه وجود داشته اند. از همان اولین روزی که مردم به خیابان ریختند و با الهام از انقلابات تونس و مصر و کل اعتراضاتی که منطقه را فراگرفته بود، دو قطبی که امروز موضوع رسانه های نان به نرخ روز خور هستند نیز در میدان بودند. درست همانند مصر و تونس در میدان بودند. انگار که از همان روز اول هم دعوا بین طرفداران عربستان و ترکیه از یک طرف و نیروهای بشار اسد از طرف دیگر بوده است. این اما فقط رسانه های مهندسی افکار نیستند که چنین تصویری را به جهان مخابره می کنند بلکه در بین نیروهای چپ و سوسیالیست هم بخش عظیمی همین داستان را قبول کرده و در تحلیلهایشان به کار می بردند! این نگاه را اگر به زبانی ساده بخواهم بیان کنم این است که اتفاقات را و از جمله انقلابات را با نتیجه نهایی آن نام گذاری می کند. انقلاب سوریه را تا مقطعی که نیروهای سیاه طرفدار عربستان و ترکیه در آن جلوی دوربین‌های بی بی سی و سی ان ان نبودند انقلاب بود؛ و اکنون دیگر انقلاب نیست! نیروی سومی که انقلاب سوریه با اعتراضات آنها شروع شد، اکنون جائی در محاسبات همان رسانه ها ندارد و کاملا غایب است. نیروئی که جلو دوربین‌های آماتورهای رسانه های اجتماعی در یوتیوب و فیسبوک می آید و از قساوت‌های آدمکشان اسد می گوید، اعتراض می کند و حاضر نیست رژیم اسد را بعنوان حکومت مشروع سوریه قبول کند. نه به ناسیونالیسم عرب گردن می نهد، نه امید و امیالش را به ناسیونالیسم کرد گره زده است و نه چشم به راه وهابی های عربستان است. این نیرو در هیچ کجای محاسبات دو قطب ارتجاع و هم چنین چپهایی که آلکس کالینیکوس به آنها اعتراض دارد، دیده نمی شود. این نیرو، نیروی محرک اصلی انقلاب و همچنان ادامه دهنده این انقلاب بوده است.
واقعیت امر این است که با تفسیر این چپهای مورد اعتراض کالینیکوس، هیچ کدام از انقلابات مهم اجتماعی ثبت شده در تاریخ را نباید انقلاب نامید. مگر انقلاب کبیر فرانسه به قدرت گیری ناپلئون ـ ارتجاعی دیگر در برابر انقلاب توده های گرسنه ـ و برقراری امپراطوری وی و در نهایت بازگشت خانواده بوربون منجر نشد! مگر انقلابات ١٨٤٨ اروپا توانست حتی برای نمونه یکی از حاکمان آن قاره را، که تقریبا تماما در انقلاب بود سرنگون کند؟ مگر انقلاب عظیم ١٩٠٥ روسیه بندهای استبداد تزار را شل کرد؟ مگر انقلاب سوسیالیستی روسیه به قدرت گیری استالین و ناسیونالیسم روسی منتهی نشد. مگر حاصل انقلاب ایران ارتجاع سیاه تر از سیاهی جمهوری اسلامی نبود؟ مگر در مصر و تونس اسلامی ها قدرت نگرفتند؟! بالاخره برای همه این انقلابات، اگر با معیار برخورد امروز بعضی از فعالین سوسیالیست بسنجیم، بهانه ای پیدا می شود که تخطئه بشوند. من در این باره در مقالات متعددی اظهارنظر کرده ام که خوانندگان علاقمند را به دو نوشته "انقلاب، تشکل توده ای و تحزب کمونیستی" و "باز هم درباره انقلاب" رجوع می دهم.

٢٢ فوریه ٢٠١٣


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست