یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

دو نکته درباره فراخوان ایجاد تشکل چپ
سوسیالیستی و کارگری در آذربایجان جنوبی

از سوی سایت سول گون‌آذ۱


علاءالدین فتح راضی


• سوسیالیست‌های آذربایجان بیشترین قابلیت پیوند با جنبش های دمکراتیک سرتاسری همچون جنبش زنان در ایران را دارند. اگر زحمتکشان پایگاه طبقاتی آنها را تشکیل میدهند، زنان بزرگترین سنگر و حامیان دمکراتیک آنان بشمار می‌آیند. دمکراتیک شدن جنبش ملی آذربایجان در گرو ارتباط سازنده با جنبش‌های دمکراتیک سرتاسری همچون جنبش زنان و یا جنبش سندیکائی کارگران است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۲ اسفند ۱٣۹۱ -  ۲ مارس ۲۰۱٣


باسلامی گرم خدمت رفقای سول گون‌آذ
در شرایطی که که نیروهای راست در آذربایجان، جنبش ملی را به بیعملی سیاسی کشانیده ست و با طرح شعارهای پوچ ولی دهن پرکن همچون "مبارزه در دقیقه ٨٩" آنرا در عمل به دنباله روی از فاشیسم مذهبی جمهوری اسلامی واداشته ست...
در شرایطی که سرمایه داری جهانی برای برون رفت از بحران عمیق، همه جاگیر و پردامنه خود، چاره‌ای ندارد جزاینکه پیرایه‌هائی را که سوسیال دمکراسی بشکل "جامعه رفاه" برایش فراهم آورده بود بدوراندازد و با اجرای برنامه‌های ریاضت کشانه هرروز بطور وحشیانه‌تری به تقلیل وضع معیشتی و کار توده‌های مردم اقدام می کند و در دورنمای خود چیزی جز ایجاد جنگ های منطقه ای ندارد که آذربایجان نیز درچنین منطقه پرتلاطمی قرار گرفته است....
در چنین شرایطی سوسیالیست‌های آذربایجان البته که چاره‌ای جز سازماندهی خود و خلق زحمتکش آذربایجان ندارند و امیدوارم طرح ضرورت تشکل‌های سوسیالیستی در آذربایجان از سوی شما با استقبال فعالین سوسیالیستی روبرو شود و به فراخوانی برای ایجاد آلترناتیو سوسیالیستی در آذربایجان تبدیل گردد. ولی درین باره نکاتی در نوشته شما هست که برای بهبود حرکتی که آغاز کرده‌اید ناگزیرم که بدانها بپردازم.
١. رفقای عزیز، اتحاد میان سوسیالیست ها را با انگ زدن نمیتوان آغاز کرد. در نوشته تان به "جریانات و احزاب ایرانگرا" اشاره کرده‌اید که ظاهرا تشکیلات سرتاسری مورد نظر شماست و بطور تلویحی سعی کرده اید آنها را طرفداران حفظ تمامیت ارضی ایران و نهایتا ناسیونالیست‌های ایرانی جا بزنید. حال آنکه صادر کردن چنین حکمی در باره آنها بسیار نادرست و منتهای بی انصافی ست، بویژه در مورد آنهائیکه بحکم سنت لنینی "حق تعیین سرنوشت ملت ها" را در برنامه خود وارد کرده‌اند. این سازمان‌ها کوله باری از ده‌ها سال تجربه سیاسی را بردوش می‌کشند که هرچند مالامال از شکست و سرخوردگی ست ولی برای مبارزات آینده ضروری بوده و صرف نظرکردنی نیست. طرد همه آنها با انگ "ایرانگرائی" محروم کردن نسل جوانان آذربایجان از چنین گنجینه‍ی سترگی در حیطه تئوری و عمل است و این چیزیست که جریان راست در جنبش ملی آذربایجان برای توجیه انحرافات خود و از ترس افشای آنها در پی آنست.
از سوی دیگرسوسیالیست‌های آذربایجان را تنها درمحدوده استقلال طلبان نمی توان تعریف کرد چراکه نقطه عزیمت آنان نه از ناسیونالیسم که از سوسیالیسم است و البته اگردر انتهای راه شرایط اقتضاء کند و خود ملت بخواهد میتوان خواستار استقلال گردید و به تبلیغ و ترویج آن پرداخت. در غیراینصورت واژه ناسیونال سوسیالیسم برای ما برآزنده تر خواهد بود.
اکثریت قریب به اتفاق ما سوسیالیست‌ها خود زمانی عضو این سازمان‌های سرتاسری بوده‌ایم. اینکه امروز خواستار تشکیل سازمان‌های سوسیالیست آذربایجانی هستیم نه ازین‌روست که همگی ما خواستار استقلال آذربایجان باشیم. بلکه ازین روست که امروز مسئله ملی دردستور روز مسائل سیاسی قرار گرفته و برقراری دمکراسی در ایران، حل عاجل آنرا می طلبد: از آنجائیکه برخی از اقوام یا اتنیک‌ها در ایران، همچون آذربایجانی ها خواستار حاکمیت بر سرزمین خود هستند و ازین رو به سطح ملت ارتقاء یافته اند در حالی که برخی دیگر ازین اقوام چون گیلک ها خواهان چنین حقی برای خود نیستند و همچنان در حد یک قوم باقی مانده اند.
چنین بنظر میرسد که جنبش‌های ملی در ایران در راس مبارزه برای دمکراسی خواهی قرار گرفته‌اند. چراکه سایر جنبش‌های دمکراتیک ازجمله جنبش زنان بیشترجنبه صنفی دارند و این تنها ملت‌های ساکن ایران هستند که حاکمیت سیاسی را هدف خود دارند و ساختار سیاسی آینده در ایران از سوی آنها رقم خواهد خورد. این نیز امری روشن است که سرمایه‍ی بورژوازی آذربایجان درکل ترکیب سرمایه در ایران ادغام شده ست. ازین‌رو علاقه‌ای به مسئله ملی از خود نشان نمیدهد و ما شاهد هستیم چگونه بازاریان تهران که درصد بسیار بالای از سرمایه داران آذربایجانی را درخود جای داده ست بخاطر بالارفتن نرخ مالیات، هفته‌ها مغازه‌های خود را می‌بندند ولی درمورد مسئله مهمی چون زبان مادری سکوت کامل اختیار کرده‌اند. ازین‌رو پایگاه طبقاتی جنبش ملی در آذربایجان را نه جریان راست که زحمتکشان چپ تشکیل میدهند که این امر مسئولیت سنگینی بر دوش سوسیالیست‌های آذربایجان وامیگذارد. و در نبود این تشکیلات سوسیالیستی در آذربایجان ست که رهبری جنبش ملی به دست گروه‌های ناسیونالیستی افتاده، گروه هائیکه که سعی دارند فقدان حمایت سرمایه‌داران آذربایجانی از جنبش ملی را با کمک‌های خارجی جبران نمایند.
از سوی دیگر این گروه‌های ناسیونالیست برای حل مسئله ملی درایران برنامه‌ای جز بالا بردن تنش‌های قومی و ملی ندارند که با تقابل میان فارس و ترک، فارس و کرد، فارس و عرب . . . شروع میشود و در نهایت به برخورد میان اقوام و ملت‌های غیرفارس می‌انجامد. تعصبات قومی و ملی این برخوردها را تا حد جنگ داخلی بالا خواهد برد و بنظر می‌رسد که برای حل دمکراتیک مسائل مرزی میان مثلا ترک ها و کردها به چیزی وراء این تعصبات ملی نیازمند هستیم. ما سوسیالیست‌های آذربایجان کاتالیزور حل این اختلافات را اندیشه سوسیالیستی و حامیان آن میدانیم. ازین رو نه تنها خواستارایجاد تشکیلات سوسیالیستی برای آذربایجان هستیم که لزوم چنین تشکیلاتی را برای کردها و سایراقوام و ملت‌ها گوشزد میکنیم. چراکه در نبود این تشکیلات سوسیالیستی دورنمای سیاسی ایران چیزی جز درگیری‌های مسلحانه میان اقوام وملت‌ها و جنگ داخلی نخواهد بود.
سوسیالیست‌ها با داشتن کمترین پیشداوری، بیشترین انعطاف را در حل مسئله ملی داشته و دارند. این را تاریخ معاصر آذربایجان و کردستان در سیمای دو شخصیت بزرگ چون جعفر پیشه‌وری و قاضی محمد به ثبوت رسانیده ست. باشد که سوسیالیست‌های آذربایجان و کردستان بدون هیچ تعصب قومی وملی در سایه دوستی و مودت زحمتکشان دو ملت درحل اختلافات فی مابین بکوشند.
از سوی دیگر سوسیالیست‌های آذربایجان بیشترین قابلیت پیوند با جنبش های دمکراتیک سرتاسری همچون جنبش زنان در ایران را دارند. اگر زحمتکشان پایگاه طبقاتی آنها را تشکیل میدهند، زنان بزرگترین سنگر و حامیان دمکراتیک آنان بشمار می‌آیند. با دمکراتیک نامیدن، جنبش ملی دمکراتیک نمیشود همچنانکه با حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمی شود. دمکراتیک شدن جنبش ملی آذربایجان در گرو ارتباط سازنده با جنبش‌های دمکراتیک سرتاسری همچون جنبش زنان و یا جنبش سندیکائی کارگران است.
٢. نامیدن آذربایجان ایران با عنوان آذربایجان جنوبی نیز تنها نشانه‍ی اندیشه استقلال طلبانه شماست و با واقعیت موجود همخوانی ندارد چرا که در ایران ما تنها آذربایجان شرقی و غربی را داریم و طرح آذربایجان جنوبی با درنظر گرفتن جمهوری آذربایجان در شمال ایران چیزی جز آرزوی جدائی از ایران و پیوستن به آن نمیتواند باشد. البته این حق هر آذربایجانی از جمله شماست که خواستار استقلال وطنش باشد ولی طرح چنین پیش شرطی برای ایجاد تشکلی که اکثریت سوسیالیست‌های آذربایجان را در بربگیرد نقض غرضی بیش نخواهد بود.
سوسیالیست‌های آذربایجان همچنان که در بسیاری از موارد تئوریک اختلاف نظر دارند در مسائل عملی و تاکتیکی نیز می‌توانند عقاید مختلفی داشته باشند که طرح فدرالیسم یا استقلال میتواند یکی از آنها باشد. مهم اینست که هیچ یک ازین موارد اختلاف نباید سدی در برابر اتحاد سوسیالیست‌های آذربایجان ایجاد کند. این اتحاد باید بر زمینه‌ای واقع بینانه همچون وجود سرزمینی بنام آذربایجان درایران برپا گردد که راه حلی سوسیالیستی برای مسئله ملی را مرکز برنامه سیاسی خود قرار دهد. اینکه نتیجه این مبارزه اعمال حاکمیت ملت ترک برآذربایجان در داخل ایران باشد یا بصورت کشوری مستقل در خارج آن را آینده نشان خواهد داد.
با آرزوی پیروزیتان در راهی که پیش رو دارید.

علاءالدین فتح راضی

١. اصل نوشته را در لینک زیر بخوانید:
solgunaz.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست