یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

محاصره گازانبری
چین از ایران – روسیه از سوریه

گفتگوی ماهنامه کمپاکت با «ویلی ویمر» مشاور سابق «هلموت کهل»
گزینش و ترجمه رضا نافعی


• داشتن سیاست و مناسبات امنیتی نزدیک با آنسوی اقیانوس اطلس (آمریکا) بسیار منطقی است. اما ناتو به این شکل که هست به مرتبه تامین کننده منابع نظامی و مالی برای چنگ اندازی های جهانی آمریکا تنزل می کند. علائق همه سویه آلمان حکم می کند که ما دست دوستی بسوی همه کسانی دراز کنیم که با هم در یک قاره مشترک زندگی می کنیم و با آنها همکاری صلح آمیز داشته باشیم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۲ اسفند ۱٣۹۱ -  ۲ مارس ۲۰۱٣


«ویلی ویمر» سالهای متمادی مشاور «هلموت کهل» صدر اعظم پیشین آلمان در عرصه سیاست دفاعی بود. امروز ناتو از نظر کسی که سالها مشاور صدر اعظم بوده است تبدیل به یک اتحادیه تجاوز کار شده است. نظرات و ارزیابی های ویلی ویمر، از اوضاع خاورمیانه و سیاست جهانی آمریکا، بویژه از آن جهت که او دیپلماتی کاملا محافظه کار است، قابل توجه است. او در سال ۱۹۶۹ به عضویت حزب دموکرات مسیحی درآمد، در سال ۱۹۷۶ نماینده مجلس آلمان شد. از ۱۹۹٨ تا ۱۹۹۲ وزیر مشاور در امور دفاعی و ۱۹۹۴ تا ۲۰۰۰ معاون گروه پارلمانی ( OSZE سازمان برای امنیت و همکاری در اروپا) بود. او در سال ۲۰۰۹ از بوندس تاگ (مجلس آلمان ) کناره گرفت.
البته زبان ویلی ویمر زبان دیپلماتیک است، به این معنی که برغم صراحتی که در این یا آن مورد بکار می برد در عین حال پوشیده و قابل تاویل است. درعین حال به این نکته نیز باید توجه داشت که شخصیت های سیاسی در سطح او معمولا سخنگوی جناح یا جناح هائی از هیئت حاکمه هستند و از این منظر نظرات آنها حائز توجه ویژه است.



آیا خاورنزدیک ــ سوریه و ایران ــ را خطر جنگی بزرگ تهدید می کند؟

از سیر رویدادها چنین بر می اید. نیروهای ویژه ای که آمریکا، عربستان و قطر در رأس آنها هستند دیر زمانی است که در پی نوعی «تسویه حساب»»هستند. کسی که پای به سوریه بگذارد هدفش رسیدن به محور ارومچی ــ پکن از طریق تهران است. محور دوم رسیدن به مسکو از طریق سوریه و قفقاز است.

هواداران دخالت در منطقه در واشنگتن، لندن و پاریس می گویند حفظ حقوق بشر و دموکراسی حضور در منطقه را الزامی می سازد.

از آغاز جنگ علیه یوگوسلاوی، که خلاف حقوق بین المللی بود، ناتو و غرب ارزش های والای پیشین ــ حق، حقوق بشر، حقوق بین الملل ـ را زیر ضربات تاخت و تازهای خود یک جا لگد مال کردند و از پای در آوردند. همیشه هدف این بوده که نظریات عمومی و بخصوص نظرات اعلام شده علیه دشمن بالفعل، یعنی دشمن کنونی به کرسی نشانده شود. سوریه هم اکنون نمونه زنده آنست، «دوستان سوریه» آتش بیاران واقعی جنگ هستند.

ارزیابی شما از سیاست خارجی آلمان، بطور اخص دوسال اخیر، در مورد خاورنزدیک چگونه است؟

دولت آلمان باید هرچه زودتر از جنگی لیبی نتیجه گیری کند. این که سیاست آلمان تا آخرین لحظه، قبل از رای گیری شورای امنیت، طابق النع بالنعل با سیاست آمریکا یکی بود، راز پنهانی نیست. در مورد مخالفت جدی با دخالت نظامی در لیبی نیز اتفاق نظر کامل وجود داشت. این اتفاق نظر تا زمان تغییرنظر ناگهانی آمریکا که برای آلمان کاملا نامنتظر بود، نیز وجود داشت. این احتمال از ذهن دور نمی شود که به هر حال بدلیلی که روشن نیست چیست، نمی خواستند آلمان هم در دخالت نظامی علیه لیبی سهیم باشد. این رویدادها بار دیگر آلمان را در تنگنائی می گذارد که تاکنون بارها در آن قرار گرفته است. ما بدلیل موقعیت جغرافیائی خود که در کانون اروپا قرار داریم در پی آن هستیم که اختلاف نظرها دوستانه حل شوند. ولی از اواسط دهه نود ما عضو اتحادیه ای هستیم، که صاحب قدرت اول آن، به شهادت آنچه رخ داده است، سخت علاقمند به تجاوز است.
مثلا دولت آلمان باید دقیقا آنچه را که طی ۱۵ سال گذشته رخ داده و ما را به راه بی بازگشت جنگ می راند بررسی کند. بعنوان نمونه، یکی از آنها، تنبیهات اقتصادی است که دو دولت آمریکا و انگلیس به اجرا در آورده اند. گویا کنگره آمریکا بیش از هفتاد کشور جهان را محکوم به مجازات کرده است. اگر این تنبیهات یکی پس از دیگری شکل نظامی پیدا کند، آنوقت بیم آن می رود که ما درگیر یک جنگ داخلی جهانی شویم.

آیا خصلت ناتو از سال ۱۹۹۰ تغییر کرده است؟

کاملا، و در این هیچ تردیدی نیست. ناتو که یک اتحادیه دفاعی مورد قبول مردم کشورهای عضو آن بود تغییر ماهیت داده و به یک ائتلاف تجاوزگر تبدیل شده است. پیشنهادهای مطروحه برای تراکم آمیزش نظامی در آخرین کنفرانس سران، که در ماه مه در شیکاگو برپا شد، و نیز چنگ اندازی جهانی ناتو به فراسوی مرزهای آن که در کنفرانس سران در ۲۰۰٨ در ریگا پذیرفته شد، این تغییر را بوضوح نشان می دهد…

فرانسه در سالهای ۱۹۶۰ ساختار نظامی ناتو را ترک کرد و فقط بعضویت سیاسی آن اکتفا کرد، آیا بهتر نیست که آلمان هم امروزهمان کاری را بکند که فرانسه در آن زمان کرد؟

اوضاع سیاسی جهان و پایان جنگ سرد در واقع این الزام را برای تمام کشورهای عضو ناتو بوجود آورد که از درهم آمیزی نظامی (مانند) امروز دور بمانند، و عضویت خود را در ناتو به همان عضویت سیاسی محدود سازند. داشتن سیاست و مناسبات امنیتی نزدیک با آنسوی اقیانوس اطلس (آمریکا) بسیار منطقی است. اما ناتو به این شکل که هست به مرتبه تامین کننده منابع نظامی و مالی برای چنگ اندازی های جهانی آمریکا تنزل می کند. علائق همه سویه آلمان حکم می کند که ما دست دوستی بسوی همه کسانی دراز کنیم که با هم در یک قاره مشترک زندگی می کنیم و با آنها همکاری صلح آمیز داشته باشیم و سیاست خود و سیستم قراردادهائی را که پذیرفته ایم بر این اساس قرار دهیم. در درجه اول فدراسیون روسیه قراردارد که امروز بگونه ای قابل توجه می کوشد تا با توسل به حقوق بین المللی با چالش ها برخورد کند.

اکثر سیاستگران و رسانه های آلمان حاضر نیستند در این ارزیابی شما از سیاست پوتین سهیم گردند. از نظر اینها اگر پوتین یک استالین تازه نباشد دست کم یک برژنف جدید است.

در دو دهه گذشته ما ارزیابی های نادرستی کردیم که برای ما زیانبار بود. به همان اندازه که ناتو خصلت خود را بعنوان مدافع حقوق بین المللی و معتقد به ارزش های مشترک پذیرفته شده از دست داد و پیرو این نظر شد که هدف وسیله را توجیه می کند، مسکو روز بروز بیشتر از اصولی پیروی می کند که زمانی یگانه ملاک معرف غرب بودند، یعنی حقوق بین المللی و ارزش های برسمیت شناخته شده آن.

آیا روسیه می تواند در چالش با سوریه و ایران نقش یک میانجی صادق را ایفا کند؟

چرا که نه؟ روسیه هم مثل هر کشور دیگری علائق خودش را دارد. ولی نمی توان گفت که رفتارش با حقوق شناخته شده بین المللی در تضاد است. فدراسیون روسیه، برای اولین بار پس از جنگ با یوگوسلاوی، جنگی که ناقض حقوق بین المللی بود، حقوق بین المللی و منشور سازمان ملل متحد را بکار می برد. اگر این کار را در گذشته می کرد یا می توانست بکند بسیاری از خلق ها از صدمات زیادی مصون می ماندند. اما هنوز هم دیر نیست. ولی از اواسط دهه ۹۰ روشن شد که آمریکا در عرصه جهانی این اولویت را برای خود قائل می شود که بتنهائی تصمیم به آغاز یک جنگ و یا برقراری صلح بگیرد. این امر در سالهای آخر حکومت هلموت کهل (صدر اعضم پیشین المان) کاملا ملموس بود. او در آن زمان به من ماموریت داد برای مبادله زندانیان میان اسرائیل و ایران وساطت کنم، و همچنین اجازه یافتم برای حل چالش کوسوو با رهبری یوگوسلاوی مذاکره کنم که به حل مسئله در سالهای ۱۹۹۵ و۱۹۹٨ انجامید.

اما همانطور که گفتید در جنگ لیبی، در آغاز رهبری بدست پاریس و لندن بود و نه واشنگتن.

بدون حضور قدرت فوق العاده آمریکا در نخستین روزها و هفته ها هیچ کاری علیه لیبی ممکن نبود. ولی باید همیشه بیاد داشته باشیم که در اواسط ماه مارس ۲۰۱۱ عده زیادی از روسای دولت ها برای شرکت در کنفرانسی به پاریس دعوت شده بودند تا درباره اقدامات بعدی علیه لیبی مشاوره کنند. هنوز روسای دول به پاریس نرسیده، بمب افکن های فرانسه برای بمباران لیبی به پرواز در آمده بودند. کسی چه می داند، چه بسا که پاریس، لندن و واشنگتن می خواستند امروز را به دیروز مششع خود گره بزنند و نمی خواستند آلمان را که قدرت اقتصادی بسیار نیرومندی است در تقسیم غنیمت جنگی نفت سهیم کنند.

منظورتان این است که شرکت نداشتن آلمان در جنگ نتیجه خویشتن داری آلمان نبود، بلکه متفقین (نام ائتلاف جنگی علیه المان در جنگ دوم جهانی. م) تصمیم به کنار گذاشتند آلمان گرفته بودند؟

من هر دو عنصر را در آن می بینم.

گفته می شود اگر هلموت کهل در راس کار بود جنگ یوگوسلاوی که ناقض حقوق بین المللی بود، رخ نمی داد.

این را پریماکف، نخست وزیر اسبق روسیه، که در آنزمان از کسانی بود که شرکت مستقیم در امور داشت، در خاطرات خود از قول هلموت کهل نقل می کند. از آنجا که خود من بین سالهای ۱۹۹۵ و ۱۹۹۹ از سوی صدراعظم آلمان در آن زمان، که بعدها لقب شهروند افتخاری اروپا به او داده شد، ماموریت داشتم که برای حل مسالمت آمیز چالش کوسوو با رهبری یوگوسلاوی مذاکره کنم، و پس از پایان صدارت کهل و پایان جنگ، توانستم سفری برای او به بلگراد سازمان دهم، سخنی را که پریماکف در خاطراتش نوشته است، من نیز تایید می کنم.

یکی از موارد مهم اختلاف بر سر حفظ صلح در اروپا، استقرار چتر دفاعی ضد موشکی است که آمریکا نقشه آنرا طرح کرد و ناتو هم بعدا آنرا پذیرفت، تفسیر روسیه از این طرح این است این نقشه برای مقابله با روسیه است.

آمریکا باید از احمدی نژاد و رهبران قبلی و نیز رهبران بعدی ایران سپاسگزار باشد که امکان ایجاد تصویر دشمن خبیث را تا این حد فراهم آورده اند. آمریکا معتقد است که با تکیه بر تصویر این دشمن خبیث ـ صرفنظر از درستی یا نادرستی نسبت هائی که به ایران داده می شودــ ، می تواند دست اندازی های خود را به قاره ارو ـ آسیا و کنترل آن را قابل قبول سازد. سیستم ناتو و نقشه آمریکا برای استقرار چترهای دفاعی ضدموشکی نیز جز این نیست. آمریکا و دیگران باید ایران را بدون چون و چرا برای انجام این وظیفه حفظ کنند. از این منظر ایرانی که در محدوده همکاریهای بین المللی قرار داشته باشد بایستی از سوی آمریکا بعنوان عاملی علیه منافع آمریکا تلقی گردد.

یعنی کنترل «صفحه شطرنج ارو آسیا»؟ که از نظر زبیگنیو بریژینسکی، طراح نقشه های راهبردی آمریکا، کلید دست یافتن به قدرت جهانی است؟

دیگران هم این رویا را در سر پرورانده بودند. آنچه از سال ۱۹۹۰ روی داده حکایت از این دارد. در آغاز سالهای ۹۰ نشانه های فراوانی در واشنگتن پدیدار گشتند که نشان می دادند مسیر سیاسی بکلی دگرگون خواهد شد.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست