یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

ملاحظاتی پیرامون چپ ایران و چالش های آن


اکبر سیف


• پرسش ها و مباحث مطرح شده در این نوشته، تنها ملاحظاتی هستند پیرامون موقعیت چپ ایران و چالش های آن. برای تدقیق این پرسش ها باید به گفت وگو و تبادل نظر مبادرت کرد. در جریان همین تبادل نظرهاست که می توان به جستجوی روش ها و اشکال نوین کار برآمد و راه را برای دست یابی به پاسخ هایی مطمئن و قانع کننده هموار ساخت ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۵ اسفند ۱٣۹۱ -  ۵ مارس ۲۰۱٣


متنی که ذیلا از نظر خوانندگان می گذرد در واقع حاصل بحث وگفت وگویی است با یکی از دوستان، درباره عمده ترین پرسش ها یی که پیرامون چپ ایران درشرایط کنونی مطرح گشته است.
واقعیت این است که چپ ایران مشتمل برطیفی گوناگون از نیرو ها وگرایشات است که به اشکال گوناگون، در تشکل ها ومحافل مختلف، به صورت فردی یا جمعی، در ایران و خارج ازایران، فعالیت دارند.نویسنده این مقاله،همانطور که از متن برمی آید، تعلق خاطربه آن طیفی از چپ ایران دارد که به دموکراسی پایبند است، بدان به عنوان یکی ازاصول فکری خویش می نگردد و به آن به مثابه مسئله مقدم جامعه ایران می نگردد. در این بحث، از همین موضع است که به تلاش های موجود از سوی بخشی از فعالین پرداخته شده است و به برخی از گره گاه های موجود دراین زمینه نظیراهمیت تعیین کننده انتخاب درست پرسش ها، ارائه جهاتی درزمینه پاسخ دهی،وبرخی کوشش های عملی در جریان برای وحدت اشاره شده است.
                                                                  *****

اول : درقدم نخست، وپیش از هر برخوردی با مسئله چپ ومشکلات آن، شناخت درست موقعیت چپ وطرح درست پرسش هاست که اهمیت می یابد. اتخاذ شیوه درست برخورد با مسئله، در اینجا نیز مثل هرمبحث دیگر، از اهمیتی تعیین کننده برخورداراست. پرسش ها فراوانند. پرسش های ما، در این مرحله از حیات چپ، نمی توانند ونمی باید به طور اتفاقی، یابسته به نیاز های ذهنی ما، ازمیان انبوه پرسش های موجود، انتخاب شده باشند. پرسش ها را باید دسته بندی کرد. وپرسش هایی را که می شود ومی باید ازهم اکنون بدانها پاسخ داد، یا در جستجوی پاسخ درست برای آنان بر آمد، بیرون کشید. انتخاب این پرسش ها از پشتوانه تحلیلی معین ومشخصی باید برخوردار باشند. اما،مولفه های این تحلیل کدامند؟
چپ در ایران به طور اعم، وچپ دموکرات به طور اخص، در چه وضعیتی قراردارد؛ متکی برکدام نیرو های اجتماعی وکدام اقشار وطبقات جامعه است؛ رابطه، ومیزان نفوذ آن براین نیرو ها واقشار و طبقات چقدر است؛ وموقعیت آن به نسبت نیروهای راست ومحافظه کار جامعه به چه قرار است؟
جنبش دموکراتیک وآزادی خواهانه مردم ایران در چه مرحله ای از حیات خویش بسر می برد؛ عمده ترین موانع راه پیشرفت این جنبش کدامند، ورابطه چپ دموکرات ایران با این جنبش وحد تاثیرآن درتحولات، به چه قرار است؟
موقعیت چپ درسطح منطقه و جهان به چه قرار است؟ سمت وسوی تحولات شگرف سیاسی درمنطقه وجهان به چه ترتیبی است؟ مهم ترین مسائل تئوریک وسیاسی مورد بحث در میان طیف وسیع نیرو های چپ کدامند؟
به نظر من، بدون مکثی حداقل وبدون ارزیابی ای اولیه وحتی خام پیرامون این پرسش ها، نمی توان به گونه ای نسبتا مطمئن، گرهی ترین پرسش های سیاسی وتئوریکی که درشرایط امروز درمقابل چپ ایران قراردارند ومنطقا باید عمده انرژی فعالین سیاسی آنرا به خود مشغول سازند را تعیین نمود.
من در اینجا، آگاهانه وارد پاسخ ها ونیم پاسخ های خود به این پرسش ها نمی شوم. نه فقط به این دلیل که برای بخش مهمی ازآنها پاسخ روشن ومشخص وقانع کننده ای ندارم؛ بلکه به تجربه دریافته ام که ابتدا باید پرسش هارادرست تشخیص داد، برسر آنها مکث کرد، آنها راسبک سنگین کرد، سنجید وجوانب گوناگون آنها را به دقت مورد واکاوی قرارداد، پیرامون آنها همفکری کرد وبه تفاهم نسبی دست یافت و...البته می دانیم که این روش باروش سنتی ما، که ازجمله با ساده انگاری و برخورد های کلی، گریبان خود راازکار طاقت فرسای ارائه تحلیل مشخص از شرایط مشخص راحت کردن، وپاسخ هر مسئله ای را در«زراد خانه مارکسیسم-لنینیسم»جستجو کردن و...رقم می خورد، متفاوت است.

دوم: از همین نخست وبه منظور جلوگیری از افتادن دردام بحث های کشدار وغیر هدفمند، بپذیریم که نیرو های چپ، طیف وسیع وگسترده وناهمگونی را شامل می شوند؛ مسائل ومشغله های طیف ها وگرایشات گوناگون موجود درآن، بویژه در عالم واقع ودربرخورد با مسائل جامعه ایران و در سیاست وسیاست ورزی، متفاوت وگاه متضاد می باشند. جمع شدن همه آنها زیر یک سقف سیاسی، به صرف چپ بودن یا چپ انگاشتن خود، غیر ممکن است.هدف نه تلاش برای نزدیکی وگردآوری همه طیف های چپ زیر یک پرچم سیاسی یا...، بلکه جستجوی همگرایی و تامین نزدیکی درمیان یکی از این طیف ها، که ازهمسویی های سیاسی ونظری معینی برخوردار هستند، که من آنرا طیف نیرو های متعلق به چپ دموکرات ایران میدانم، می باشد. طیفی که با سه مشخصه چپ بودن، پایبندی به دموکراسی ومشغله ایران وپیشبرد پروژه سیاسی برای ایران را داشتن، هویت می یابند وتعین سیاسی ونظری پیدا می کند.این سه مشخصه را می توان ومی باید هم به طور اثباتی وبخصوص به مدد بازنگری به تاریخ معاصرایران – وچپ ایران- تعریف کرد وتوضیح داد وتبار تاریخی آنرا بیرون کشید. وهم درتکمیل آن، به همین شیوه،یعنی به مدد سیرتحولات تاریخ ایران،باید مرز آنرا با نیرو های راست،با چپ غیر دموکرات وسنتی،ونیز با چپی که زیر پوشش برخورد های کلی وکلیشه ای،از کار طاقت فرسای تحلیل مشخص ازشرایط مشخص ودست یابی به پروژه سیاسی مشخص وبرخاسته ازدل جامعه ایران،با تمامی مختصات اقتصادی واجتماعی وتاریخی وسیاسی وفرهنگی آن،طفره میرود و...،ترسیم نمود.(در این قسمت نیز،من به سیاق گذشته آگاهانه وارد ارائه این یا آن تعریف ازچپ،دموکرات و..نمی شوم.توجه این بحث،بیشتربراصل مسئله،نحوه درست برخورد،واحیاناآن جوانبی از مسئله است که کمتردربررسی ها، مورد توجه قرار گرفته ومی گیرند.)

سوم: بپذیریم که چپ دموکرات ایران، آنگاه که در مقیاس جامعه ایران با تمامی وسعت و تنوع اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و قومی-ملی آن می اندیشیم و آنرا در بستر تاریخ طولانی و پرتحول و سرشار از کشمکش ها و تناقضاتش مد نظر قرارمی دهیم، قبل از هر چیز با سیمای سیاسی اش و در مرکز آن با پروژه سیاسی اش برای ایران معنی پیدامی کند.این امر به مفهوم ندیدن اهمیت مباحث تئوریک عام نیست.
پرداختن به مباحث تئوریک عام وجهان شمول،به کمونیسم،به سوسیال دموکراسی،به سوسیالیسم،به مارکسیسم،به مارکسیسم-لنینسم وبه استالینیسم ومائوئیسم و...لازم وضروری است،ومی باید بگونه ای جدی وبابرنامه بدان ها پرداخت وبسته به امکانات انرژی ای درخوربدان اختصاص داد.این مباحث،بسیار گسترده اند واززوایای مختلف می شود بدان ها پرداخت.دراین باره پرسش ها فراوانند.بحران کنونی چپ،هم منشا جهانی وهم منشا ملی دارد.این بحران،درپی شکست چپ ،هم در قلمرو ملی وهم درقلمروبین المللی،سربرآورده است.شکست سوسیالیسم واقعا موجود،شکست انقلاب بهمن وخراب شدن آوارحکومت دینی برسرمردم وآشکار شدن غلط بودن سیاست های چپ ایران در برخورد با وضعیت،همه وهمه دربروز این وضعیت نقش داشته اند.بنابراین،برای همه آن نیروهایی که آینده بشریت رانه در کادرسرمایه داری بلکه در سوسیالیسم جستجو می کنند به طور طبیعی این پرسش مطرح می شود که کدام سوسیالیسم؟چگونه؟و...
اما :اولا این مباحث به هیچ وجه جای مسائل سیاسی مرتبط با پروژه سیاسی را نمی گیرند؛سیمای چپ ایران در سطح جامعه ومردم نه ازطریق تئوری ها وایدئولوژی ها،بلکه از طریق سیاست ها وتاکتیک ها وعملکرد نیرو های چپ است که ترسیم می شود ونقش می بندد.ثانیا آنجا نیز که به این مباحث ،به گونه ای تئوریک ،پرداخته می شود،نمی توان آنرا به گونه ای سرسری،کار نشده،فاقد عمق لازم و...برگزار کرد.نا گفته پیداست که اعلام مواضع در قبال این مسائل از سوی این یا آن فعال سیاسی یک چیز است وپرداختن بدان ها از منظر تئوریک وبه قصد تشریح وتعمیق آنها نکته ای دیگر.در این زمینه نیز باید در نظر داشت که قبل از ما،فعالین چپ دیگری همین مباحث را در شرایطی دیگر وبا تعمق نسبت به راه طی شده ونقد آن داشته اند وبعضا نیز انتشار داده اند؛همین مباحث درمیان فعالین چپ کشور های دیگر هم جریان داشته ودارد وانتشار یافته ومی یابد؛یعنی ما در نقطه صفر قرار نداریم.یعنی آنجا که به بحث اقدام می کنیم حداقل انتظار این است که سطح مباحث ما از سطح پیش رفته تا حال حاضر،اگر بالاتر نیست ،پایین تر هم نباشد.برخورد غیر جدی ودرد دل گونه بامباحث جنبش،در شان فعالین سیاسی باسابقه ودرد کشیده جنبش نیست.بنابراین مباحث ما در این موارد،آنجا که صورت می گیرد،منطقا با عطف توجه به این موارد ودر صورت امکان در ادامه آنهاست که جریان می یابد.
اما بر گردیم به اهمیت سیمای سیاسی و روشنایی بخشیدن به چپ دموکرات ایران .به تصورمن، این است آن مسئله مرکزی که باید عمده پرسش هاوبخش مهمی ازانرژی فعالین چپ وبخصوص آنانی که دغدغه کارسیاسی وسیاست ورزی دارند ،در حال حاضر وحد اقل برای یک دوره،بر آن متمرکز شود.واقعا پروژه سیاسی چپ دموکرات برای جامعه ایران چیست؟آیا می توان بدون روشن کردن این پروژه از وحدت چپ سخن گفت؟این کدام نیرو یا نیرو های چپی هستند که بدون در دست داشتن پروژه سیاسی،یا بدون سخن گفتن از جایگاه کلیدی آن وتعیین خطوطی از آن، سخن از وحدت چپ یا نظایر آن می کنند؟آیادور زدن این نکته گرهی،یعنی درفقدان توجه به پروژه سیاسی ،سخن از وحدت ووحدت وباز هم وحدت کردن،نتیجه غلبه رویکرد فرقه ای به امر چپ ووحدت آن نیست،ودر بهترین حالت منجر به جمع وجور کردن چند فرقه در یک فرقه کمی بزرگ ترنخواهد گشت؟فرقه ای که بجای یک پروژه،در بر گیرنده ملغمه ای از نیم پروژه های نا روشن ومتفاوت وگاه متضاد خواهد بود؛در چنین ملغمه جمع وجور شده ای،گرایشات سیاسی متخالف وگاه متضاد،بااقدامات متضاد خود، هریک به تناسب زورخویش، از هم انرژی می گیرند،چوب لای چرخ هم می گذارند وهمدیگر را خنثی می کنند؛ چنین مجموعه سیاسی فاقد حداقل همگنی، در واقع بدل به جمع فرقه هایی می گردد که کمافی السا بق فاقد برایی وکارایی درسطح حداقل ها، در دنیای سیاست وعمل می باشدوبه تبع آن ،در حوزه نظر وکار روشنفکری وروشنگرانه هم محافظه کارانه عمل خواهد کرد ودریک کلام یک دور دیگر انفعال وبی عملی رادوره خواهد کرد.

چهارم: حقیقت این است که نگاه بخش بزرگی ازفعالین سیاسی چپ نسبت به سیاست وسیاست ورزی،قدرت سیاسی ونحوه برخورد بدان،به ایدئوژی ورابطه آن باسیاست،آرمان وسیاست ...،در پی تحولات بزرگ دو وسه دهه گذشته در سطح ایران ودنیای سوسیالیسم وکمونیسم،وتعمق پیرامون آنها،همچون خیلی ازکمونیست ها ومارکسیست-لنینسیت های سابق ،دچار تحول وبعضا دگرگونی شده است.همپای این تحولات،من هم متحول شده ام.به عبارت روشن تر،خود را سوسیالیست،وعضوی از خانواده چپ دموکرات ایرانی می دانم که برخی ازمشخصه های آن درسطورقبلی برشمرده شد.من خود را نه مارکسیست،بلکه ترجیحا مارکسی می دانم.یعنی کارسترگ مارکس رادرنقد اقتصاد سرمایه داری وکشف قانون مندی اصلی آن می ستایم ومتد وشیوه او درتحلیل مسائل ورویدادها،دیالکتیک مارکس،وتلاش او نه برای تفسیر صرف بلکه برای تغییر،راکماکان معتبرمی دانم.به گمان من،باید قدر خوش بینی تاریخی مارکس به انسان وبشریت راعمیقا پاس داشت وهمزمان،با استناد به تحولات پیش رفته طی ۱۵۰ سال گذشته وتجربه دردناک دنیای سوسیالیسم وکمونیسم،از انقلاب اکتبر بدین سو،شکست سوسیالیسم روسی واقمار آن،تعمق در باره آنچه که امروزه در چین و کوبا وکره شمالی به نام کمونیسم ومارکسیسم انجام گرفته ومی گیردو...،به طورجدی واقع بین هم بود.سرمایه داری برخلاف تصور وپیش بینی های مارکس،ظرفیت ها وامکانات بسیار بیشتری برای رشد وغلبه بر بحران هایش داشته است وهمانطور که دیده و می بینیم بمراتب بیشتر از آنچه تصور می رفت توانسته خود را با شرایط تطبیق دهد ...حقیقت این است که در این فاصله ۱۵۰ ساله،دنیا در تمامی زمینه ها تحولات شگرفی به خوددیده است واین تحولات حکم بطلان بر بخش بزرگی از پیش بینی های مارکس زده است.فراموش نکنیم که خود مارکس وانگلس نیز،در دوران حیات خویش،نظر به تحولات پیش آمده،بخشی از احکام قبلی خود را کهنه شده اعلام کردند.که در این زمینه،نحوه برخورد انگلس با مانیفست،در اولین مقدمه ای که برانتشارمانیفست پس از درگذشت مارکس می نویسد،آموزنده است؛آنجایی که بخشی از مانیفست را کهنه شده اعلام می کند اما از باز نویسی آن به دلیل نبود مارکس اجتناب کرده وبرای مانیفست،به همان صورتی که با حضور مارکس تهیه شده بود،اهمیتی تاریخی قائل می گردد.
راست این است که پایبندی به شیوه مارکس وپیگیری در آن ایجاب می کند که سوسیالیسم رادرصنعتی ترین وپیشرفته ترین کشور های سرمایه داری انتظارداشت؛آنهم نه بلاواسطه وبه طورخودبخودی،بلکه درصورت فراهم شدن یک رشته عوامل وشرایط عینی وذهنی؛پرواضح است استقرار سوسیالیسم،به این ترتیب،باتوجه به توازن قوای موجود میان نیروهای چپ وراست، میان جبهه کار وجبهه سرمایه،هنوزدرگروتلاش ها وتحولات بسیارعمیق وگسترده ای است ودریک کلام زمان می خواهد و...تحولاتی که البته بامشارکت فعال وگسترده وآگاهانه همه مردمان تحت ستم وتمامی نیروهای چپ وآزادیخواه تسریع می گردد.

بنابراین،آنجا که بحث چپ دموکرات ایران مطرح می شود،اگر بخواهیم به شیوه مارکس به تحلیل اوضاع مبادرت کنیم،آرمانگرایی راجانشین سیاست ورزی نکرده وباخیال پردازی مرزبندی جدی داشته باشیم، هیچ سنخیتی نمی توان با آن چپی داشت که در ایران امروز،با این سطح از عقب ماندگی درتمام جنبه ها،وبا این چه بسا عقب مانده ترین ومتوحش ترین رژیم سیاسی مستقر در آن که اتفاقا بردوش اکثریت عظیمی از مردمش شکل گرفته است،سوسیالیسم بلاواسطه را جستجومی کند؛ ودر خیال آن است که برویرانه های جمهوری اسلامی،سوسیالیسم را مستقر کند!به همین ترتیب چگونه می توان مدعی چپ دموکرات بودو برای استقرار آزادی ودموکراسی وعدالت اجتماعی وتوسعه وپیشرفت جامعه ایران تلاش ورزید ودر عین حال، راه سکوت ومماشات وگاه همراهی با آن گرایش سیاسی ای را در پیش گرفت که باتکیه برگذشته تاریخی چپ، پس از این همه تحولات وتغییرات و تجارب تلخ، سیاست تمکین در مقابل رژیم تا مغز استخوان متحجر وسرکوبگرحکومت دینی راپیش می گیرد،برسیاست اتحاد وانتقاد باچنین حکومتی پای می فشرد؛بجای گوشزد کردن مسئولیت اصلی مقامات جمهوری اسلامی درکشیدن جامعه ومردم در باتلاق عقب ماندگی وسرکوب کشت وکشتاروانداختن ایران در مسیر تلاشی،به جای درخواست محاکمه رهبررژیم در دادگاه های صالحه،تغییررفتار رهبرراانتظار می کشد وگاه تا مرحله به زیر چتررهبری جمهوری اسلامی کشیدن همه اپوزیسیون سقوط می کند و...مماشات با چنین مشی سیاسی ای،علاوه بر تمامی عوارض دیگر،سیمای سیاسی چپ دموکرات ایران رانیز در انظار،درسطح فعالین سیاسی وروشنفکران کشور،مخدوش کرده ومی کند.
پنجم:شاید بدنباشد در خاتمه اشاره ای به روند وحدت میان سه جریان،سازمان اتحاد فدائیان،سازمان فدائیان اکثریت وشورای موقت سوسیالیست ها داشته باشم.به نظرمن طبیعی است که آنها،بعلاوه فعالین چپ منفرد نزدیک به آنها،نظر به همسویی های سیاسی ومراوداتی که با یکدیگرداشته ودارند، پروسه نزدیکی با یکدیگر یا وحدت باهم را پیش ببرند.آنها می توانند با برخورد واقع بینانه با خود،با پذیرش اینکه درون هر سه آنها تنوع نظری در زمینه کمونیسم وسوسیال دموکراسی وسوسیالیسم وجود دارد؛با اعلام اینکه برغم این تفاوت ها،اما همگان پایبندبه دموکراسی وآزادی وحقوق بشر هستند؛ جمهوری خواه هستند،همگان درد چپ وپراکندگی آن رادارند؛بنا به همسویی های سیاسی میان خود پیرامون این یا آن سند سیاسی به توافق برسند وبه این ترتیب با تاسیس سازمان سیاسی جدیدی، خود را در آن،به این یا آن شیوه،منحل کنند.یا،به طریقی دیگر، نظیرتاسیس تشکل تازه ای درکادراتحاد چپ ،وانتخاب شورای هماهنگی مشترکی برای آن،با حفظ استقلا ل تشکیلاتی خویش،فعالیت های مشترک میان خود را ارتقا بخشند و....اما،اینها همه یک بحث است و وحدت چپ یا ایجاد تشکل بزرگ چپ، بحثی دیگر.گویا مشکل عمده چپ بر سر بزرگی وکوچکی است!واقعیت این است که،در پی این همه تجربه تلخ گذشته واین همه اشتباهات واین همه تلفاتی که داده ایم ومسولیت سنگینی که بردوش می کشیم،باید دیگرمسائل را به نام خود بدانیم؛از برخورد های تبلیغی با خود وفعالین جنبش،از انشا نویسی های خیال پردازانه،بپرهیزیم.
من در باره وحت چپ قبلا اشاره وار وطی صحبت های مختلف به این مسئله اشاره کرده ام که:

وحدت چپ،چپ دموکرات ایران،قبل ازهر چیز حول یک پروژه سیاسی است که انجام می پذیرد.
این پروژه،در حال حاضر وجود ندارد.سیمای سیاسی چپ دموکرات ایران مغشوش، و در نزد جامعه وفعالین سیاسی آن ناروشن است.
وقتی پروژه سیاسی ناروشن است، پس وحدت نیز معلوم نیست حول چه چیزی باید صورت گیرد؛ وبنابراین وحدت چپ، در مفهوم ومقیاس واقعی اش منتفی می گردد. ضمنا فراموش نباید کرد که دستیابی به پروژه سیاسی گام نخست والبته تعیین کننده است.بعد ازآن،برای هر وحدتی،برنامه عمل وسپس طرح تشکیلاتی مناسب با آن پروژه سیاسی وبرای پیشبرد آن برنامه عمل است که مطرح می گردند.در صورت نپرداختن به این دو،همه مباحث قبلی در حد حرف ودر سطح محافل وفرقه هایی که سردر خود دارند وبرای خود حرف می زنند،باقی می ماند.
اما،آنان که خود را متعلق به طیف چپ دموکرات ایران می دانند ،می توانند ومی باید در زمینه دست یابی به پروژه سیاسی این طیف از چپ همت گمارند.حاصل این تلاش دسته جمعی،فارغ از منافع این یا آن فرقه وتشکل،که به طور علنی وبه گونه ای شفاف وفارغ از های وهوی صورت می گیرد،نشان خواهد داد کی ها با کی ها،نزدیک هستند واحیانادر مسیر وحت حرکت خواهند کرد. در واقع،اگر چیز مقدسی وجود داشته باشد،که البته به نظر من وجود ندارد،نه حرف وحدت ونه هستی مستقل این یا آن تشکل،که پروژه سیاسی برای چپ دموکرات ایران است.اصلا تا زمانی که مباحث آغاز نشده اند وپیش نرفته اند وبه سر انجام نرسیده اند،ومعلوم نیست ما با یک یاچند پروژه سیاسی روبرو خواهیم شد،نمی توان چندان سخن ازوحت چپ،به این یا آن صورت،ومیان این یا آن نیروها، نمود.
در خاتمه،یک بار دیگر یاد آوری می شود که پرسش ها ومباحث مطرح شده در این نوشته،تنها ملاحظاتی هستند پیرامون موقعیت چپ ایران وچالش های آن.برای تدقیق این پرسش ها باید به گفت وگو وتبادل نظرمبادرت کرد .در جریان همین تبادل نظر هاست که می توان به جستجوی روش ها واشکال نوین کاربرآمد وراه را برای دست یابی به پاسخ هایی مطمئن وقانع کننده هموارساخت.

سه شنبه ۱۵ اسفند ۱٣۹۱ برابر با ۵ مارس ۲۰۱٣


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست