شراره های فرقه گرایی
میراث استعمار همچنان قربانی می گیرد
اردشیر زارعی قنواتی
•
به طور خلاصه می توان وضعیت منطقه یی و روابط بین هند، پاکستان و افغانستان را خارج از چارچوب مناسبات بین المللی به حساب آورد. روند اوضاع نیز نشان می دهد که میراث استعمار و تشدید بنیادگرایی مذهبی در پاکستان و افغانستان در شرایط عدم یک سیاست بازدارنده و تعامل بین المللی چشم انداز روشنی برای ثبات، حداقل در کوتاه مدت به دست نمی دهد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲۲ اسفند ۱٣۹۱ -
۱۲ مارس ۲۰۱٣
دوران پسااستعمار در شبه قاره هند هر چند که برای این منطقه از جهان موجب استقلال شد اما میراث آن همچنان به حیات اخلالگرایانه و خشونت بار خود در ظرفیت و شکل جدید ادامه داد. هنوز جشن و هیاهوی استقلال تمام نشده بود که شکاف در ساخت جدید و ژئوپلتیک شبه قاره با گرایش استقلال پاکستان از هند به رهبری "محمدعلی جناح" بر اساس الگوی گسست قومی – مذهبی کلید خورد. جدایی بخش غربی مسلمان نشین از بخش شرقی هندو نه تنها پایان بخش منازعه قومی – مذهبی در شبه قاره نبود که به دلایل متعدد، خود بستری شد برای شروع یک منازعه پایان ناپذیر که بعد از شش دهه تا به امروز ادامه دارد. در این بین ارتباط ارگانیکی مختصات قومی – مذهبی افغانستان با کشور تازه تاسیس پاکستان به لحاظ مدعیات دو طرف در حوزه سرزمینی "ژلاتینی" دو سوی "خط دیورند" بر وخامت بحران ایجاد شده افزود. از طرف دیگر از آنجا که در جریان جدایی دو بخش شرقی – غربی در شبه قاره همچنان بخش مهمی از مسلمانان در کشور مستقل هند باقی مانده و منطقه "کشمیر" نیز خود به دو بخش هندی – پاکستانی تجزیه گردید، ادعاهای ارضی و بهانه برای مناقشه در جغرافیای جدید به قوت خود باقی ماند و حتی منازعات داخلی به طور هم زمان به منازعات بیرونی ارتقا یافت. هندوستان در طول این سال ها به جهت گام برداشتن در مسیر دمکراسی و توسعه اقتصادی به تدریج تبدیل به یک قدرت نوظهور در جهان معاصر گردید و این در حالی بود که همسایه غربی آن به طور متناوب درگیر کودتاهای نظامی و جنگ های فرقه یی در درون خود و تنش در روابط با افغانستان شده بود. البته در درون هند نیز همیشه تنش بین هندوها و مسلمانان به حیات خود ادامه داده است و قضیه "مسجد بابری" که به زعم هندوها بر ویرانه های معبد هندو بنا گردیده و در دهه ۱۹۹۰ میلادی با ویران سازی آن توسط هندوهای افراطی موجب خشونت های بسیاری گردید و صدها کشته برجای گذاشت، قطعه یی از همین پازل می باشد. بنیادگرایی مذهبی و ناسیونالیسم افراطی در دو سوی ماجرا با پارامترهای متفاوت وجود داشته و سیر طبیعی زیست سیاسی – اجتماعی در این منطقه را تحت تاثیر قرار می دهد. نقش افغانستان نیز در این بین یک نقطه محوری برای تشدید منازعه بین خود و پاکستان و همچنین بین دهلی و اسلام آباد بوده است که جغرافیای آن در طول ۶۰ سال گذشته دستخوش تحرکات مداخله گرایانه دو همسایه قدرتمند و رقیب بوده است. نکته جالب دیگری که بر شدت منازعه و عدم یافتن یک راه حل مطلوب می افزاید عدم تجانس ملی در خود پاکستان بین چهار ایالت سند، پنجاب، سرحد و بلوچستان به اضافه منطقه قبایلی در این کشور است که هرگز تا به امروز اجازه نداده تا پروسه دولت – ملت به شیوه مدرن در ساخت سیاسی – اجتماعی این کشور رقم بخورد. نقش پررنگ ارتش در ساختار سیاسی پاکستان که تا حدودی منطبق بر الگوی "بقای مبتنی بر منازعه بیرونی" بوده است هم اینکه مانع از نهادینه شدن دمکراسی در این کشور گردیده و هم اینکه تنش خارجی را به عنوان یک عنصر لازم جهت حفظ موقعیت الیگارشی نظامی – اقتصادی در حوزه درونی اجتناب ناپذیر کرده است.
ساخت سیاسی – اجتماعی هند : پایان دوران استعمار بریتانیا در شبه قاره هند که با مبارزات "مهاتما گاندی و جواهر لعل نهرو" گره خورده است، ساخت پایه دولت مدرنی را سبب شد که تا به امروز در مسیر دمکراسی و توسعه پایدار به حرکت خود ادامه می دهد. ساختار دمکراتیک هند در طول شش دهه اخیر با تمام تناقضات و مشکلات درونی خود توانسته است با سیاست های دمکراتیک و تعامل ملی – بین المللی انباشت معضلات خود را در "حاشیه" قرار داده و "متن" را در مسیر ایجاد یک فورماسیون دولت – ملت مدرن قرار دهد. مسیر رشد متوازن هند در طی این سال ها همواره از یک الگوی مطلوب و مبتنی بر آموزه های مترقی رهبران دوران استقلال این کشور به حیات و بقای خود ادامه داده است. در حوزه ژئوپلتیک نیز هند قبل و بعد از دوران جنگ سرد با یک سیاست مستقل و غیرمتعهد توانسته است به طور هم زمان روابط مثبت با شرق و غرب را به صورت عینی گسترش داده و یک بازدارندگی مثبت را در مناسبات خود با جهان پدید آورد. این تعامل سازنده در طول ۶ دهه اخیر موجب شده است تا این کشور در بالاترین سطوح مناسبات خارجی یک الگوی مبتنی بر همکاری – رقابت بر اساس توازن مثبت برای خود مهیا کند. هر چند که در کشور کثیرالمله هند هنوز عدم توازن طبقاتی و اختلافات قومی – مذهبی در پیوند با افراط گرایی ناسیونالیستی قرار دارد اما از آنجا که ساخت سیاسی – اجتماعی حاکم مبتنی بر یک نظم دمکراتیک بنا شده توانسته است به راحتی تهدیدات را به فرصت تبدیل کند. هند کنونی با رشد اقتصادی حدود شش درصدی خود هم اینک به عنوان دومین قدرت نوظهور بعد از چین موقعیت مطلوبی در جامعه جهانی دارد. جایگاه این کشور در جامعه بین المللی و ارتباطات گسترده آن با اکثریت کشورهای شرق و غرب جهان یک مشروعیت و مصونیت جهانی را برای دهلی ایجاد کرده است که با همین پشتوانه در رقابت با دشمن منطقه یی خود از موقعیت برتری برخوردار می باشد. این موقعیت حتی در روابط هند با چین که بزرگترین رقیب منطقه یی همدیگر محسوب می شوند نیز از وضعیت مبتنی بر همکاری – رقابت بهره برده و تهدید جدی برای آنان تلقی نمی شود. ارتباطات گسترده دهلی با بلوک های منطقه یی و بین المللی با پشتوانه قدرت اقتصادی و نظام دمکراتیک، بسترمناسبی را برای این کشور در مواجهه با محیط بیرونی ایجاد کرده است.
ساخت سیاسی – اجتماعی پاکستان : وقتی از پاکستان به عنوان یک ساخت ملی سخن گفته می شود در واقع از یک موقعیت "آنارشیک" که فاقد انسجام در ساخت دولت – ملت مدرن بوده و همواره درگیر مناقشات درونی و بیرونی می باشد، اشاره خواهد شد. این کشور تجمیع عوامل پارادوکسیکال در یک محیط جغرافیایی کاملا نامتجانس است که هرم قدرت را بر دو اهرم غیردمکراتیک نظامی گری و بنیادگرایی استوار کرده و نیروهای فوقانی در ساخت قدرت را در یک پیوند غیرمتعارف ارگانیکی قرار می دهد. از یک طرف نقش نظامیان در ساختار حاکم در تمام دوران استقلال این کشور همواره در یک تضاد کامل با نهادهای سیاسی و مدنی قرار داشته و از نهادینه شدن دمکراسی در این کشور جلوگیری کرده است. از طرف دیگر به واسطه نبود ابزار و مناسبات دمکراتیک در ساخت سیاسی و گسترش بنیادگرایی مذهبی در ساخت اجتماعی به لحاظ درونی و بیرونی پاکستان را در مسیر غیر قابل بازگشت و چرخه ی خشونت قرار داده است. زمینه قدرت یابی گروه های افراطی و تفکرات بنیادگرایانه به لحاظ تاریخی به تقابل اولیه بین این کشور و هند بر می گردد که این گروه ها به عنوان بازوی عملیاتی ارتش در بسیج نیرو و اقدامات غیرمتعارف فرامرزی هم چون حمله تروریستی عوامل مرتبط با پاکستان به بمبئی، به کار گرفته می شدند. این وضعیت به خصوص بعد از حضور نظامی شوروی سابق در افغانستان برای حمایت از دولت وقت کابل در زمان "حفیظ الله امین، ببرک کارمل، دکتر نجیب الله" و حمایت غرب و ائتلاف منطقه یی عربی – پاکستانی از جهادیون افغان و داوطلبان عرب برای جنگ با کفار، نقش پررنگ تری به خود گرفت. تشدید بنیادگرایی و پیوند همه جانبه آن با حوزه بیرونی برای آرایش میدان منازعه جدید، جدا از اینکه وضعیت منطقه را به هم ریخت به طور هم زمان سبب تشدید منازعات مذهبی در درون پاکستان نیز شد. بعد از حادثه تروریستی یازدهم سپتامبر که جنبش "القاعده" و حکومت "طالبان" با حمله نظامی آمریکا و متحدین آن از قدرت ساقط گردیدند، این بنیادگرایی تروریستی وارد یک مبارزه چندوجهی شد که بستر داخلی و خارجی را به طور هم زمان با چالش روبه رو کرد. حضور گسترده القاعده و طالبان در خاک پاکستان به اضافه پیوند ارگانیکی طالبان دو سوی خط دیورند با پیش زمینه ناسیونالیستی "پشتونیسم" یک در هم ریختگی درون ساختی را در منطقه موجب گردید. حضور "بن لادن" رهبر القاعده در "ابیت آباد" پاکستان و درست در کنار پایگاه و دانشکده نظامی ارتش برای چند سال که بالاخره با حمله کماندویی آمریکاییان در سال ۲۰۱٣ حتی بدون خبردار شدن پاکستانی ها به جهت عدم اعتماد به آنان انجام گرفت و موجب کشته شدن رهبر کاریزماتیک القاعده گردید، دقیقا محصول همین تناضات درونی ساخت سیاسی – نظامی پاکستان بوده است. هم اکنون نیز نبرد سیاسی بین دولت غیرنظامی "آصف علی زرداری" با نظامیان و قوه قضایی که گام به گام به بنیادگرایان مذهبی نزدیک می شود، در سال جاری بستر مساعدی را برای تشدید بنیادگرایی و گسترش خشونت های فرقه ی فراهم کرده است. حوادث خشونت بار هفته های اخیر در شهر کویته از ایالت بلوچستان که تنها در طول دو ماه گذشته با حمله افراطیون مذهبی و گروه موسوم به "لشکر جنگوی" بیش از ۲۰۰ کشته از شیعیان هزاره بر جای گذاشت، محصول همین پدیده خطرناک پیوند بنیادگرایی و عوامل پشت پرده در سازمان اطلاعات ارتش (ای اس ای) بوده است. بی ثباتی سیاسی – امنیتی پاکستان هم اکنون دولت مرکزی را در بدترین شرایط خود قرار داده و گروه های اسلامگرای سنی در همگرایی با نظامیان زمینه سرنگونی آن را مهیا می کنند.
ساخت سیاسی – اجتماعی افغانستان : برای شناخت افغانستان قبل از هر چیز می بایست از یک موقعیت منحصر به فرد به عنوان "دنبالگی قومی" در این کشور درک درستی داشت. این موقعیت ویژه و شکننده موجب می شود تا تمامی قومیت های ساکن افغانستان فاقد ارائه یک هژمونی ملی جهت تشکیل یک دولت مقتدر باشند چرا که پشتون ها به عنوان بزرگترین اقلیت این کشور خود جزئی از ساخت پشتونسیم می باشند که گرانیکای آن در آن سوی خط دیورند در پاکستان قرار داشته و دیگر قومیت ها چون ازبک ها، تاجیک ها، هزاره ها، بلوچ ها و خرده قومیت های دیگر نیز آلترناتیو هویتی خود را در فرای مرزهای این کشور جستجو می کنند. این خصوصیت موجب عدم هارمونی ملی، هویت مشترک، استقلال ملی و تعامل در چارچوب یک ساخت دولت – ملت مدرن خواهد بود. همین مختصات به لحاظ بیرونی نیز زمینه دخالت همسایگان در امور داخلی این کشور را افزایش داده و مانع از برقراری یک دولت مرکزی مستقل و قدرتمند خواهد شد. این گسست قومی – مذهبی در شرایط دخالت مستقیم خارجی و شورش طالبان علیه دولت و نظم مستقر در کابل که تا به امروز ادامه داشته است موجب گسترش منازعات در چرخه ی جغرافیای ملی شده است. عدم وجود یک هویت ملی، منازعات قومی – مذهبی، شورش طالبان و گروه های همسو با آن، اقتصاد مبتنی بر تولید و تجارت مواد مخدر، موضوع خروج نیروهای خارجی تا پایان سال ۲۰۱۴ میلادی، ضعف حکومت مرکزی در سامان دادن به اوضاع و عدم تفاهم دولت "حامد کرزای" با اپوزیسیون قانونی کشور هرگونه چشم انداز مثبت را برای برون رفت از بن بست موجود از بین خواهد برد. طرح صلح با طالبان نیز تاکنون به هیچ پیشرفت ملموسی دست نیافته و در آخرین مورد در نشست چندجانبه در شهر "شانتیی" در حومه پاریس در ماه دسامبر ۲۰۱۲ با پیام طالبان که از زبان فرستادگان این گروه بیان گردید، نشان داد که این گروه به کمتر از تسلیم طرف مقابل رضایت نخواهد داد. همچنین در آخرین آماری که توسط یک نهاد مرتبط با دولت بریتانیا منتشر گردید، نشان می دهد که تلفات نیروهای نظامی و امنیتی افغان در سال جاری نسبت به سال گذشته ۵۰ درصد افزایش یافته است که همین واقعیت به مفهوم وخامت بیشتر اوضاع در این کشور خواهد بود.
روابط هند و پاکستان: بین دهلی و اسلام آباد در طول شش دهه اخیر که از استقلال آنان می گذرد هیچ الگوی منطبق بر قوانین بین المللی و رعایت حدود و ثغور مرزهای شناخته شده وجود نداشته است. هر دو کشور در طول مرزهای خود نسبت به همدیگر ادعاهای ارضی داشته و به خصوص در مورد وضعیت کشمیر دچار یک اختلاف بنیادین در چارچوب تغییر شکل چیدمان ژئوپلتیک کنونی می باشند. کشمیر در تمام دوران بعد از استقلال هند – پاکستان منطقه استراتژیک به لحاظ ژئوپلتیک برای دهلی و ژئوپلتیک – ایدئولوژیک برای اسلام آباد تلقی شده است. از آنجا که طبق الگوی اولیه جدایی پاکستان از هند که بر گسست قومی – مذهبی استوار بود برای ادامه این وضعیت نیز بنیادگرایی مذهبی نقش پررنگی را بازی می کند. تبدیل پاکستان به کانون بنیادگرایی دینی که حتی آلترناتیو اکثریت سنی تحمل اقلیت ۲۰ درصدی شیعه را نیز نداشته و هر روزه حملات گروه های افراطی و تروریستی به خصوص "لشکر جنگوی" به شیعیان، این کشور را غرق در خشونت و جنگ های فرقه یی کرده است، اختلافات ارضی با هند هم در این راستا پیکربندی خود را انجام می دهد. در چنین شرایطی گرایش دو کشور متخاصم به سمت هسته یی شدن با توجیه "اتم برای صلح" که با مساعدت شوروی سابق برای هند و آمریکا و غرب برای پاکستان انجام گرفت بر شدت تنش ها و خطر برخوردهای فاجعه بار افزوده است. روابطی که که بر اساس تنش بنیادین و خشونت که حتی چندین بار به جنگ بین دو کشور نیز انجامید و در طی چند هفته گذشته چندین سرباز در دو سوی مرز جان خود را از دست دادند، در چنین وضعیتی یک دوقطبی غیرقابل عبور برای سیاستمداران در دهلی و اسلام آباد را رقم زده است. در هم ریختگی ساخت سیاسی – امنیتی در پاکستان به لحاظ درونی نیز یک موقعیت "سلبی" را در مسیر حل این منازعه تاریخی به وجود آورده است که حداقل فعلا هیچگونه چشم اندازی برای برون رفت از آن متصور نخواهد بود. هر چند که توازن قدرت و تعادل قوا هم اکنون به جهت رشدیافتگی هند و تعامل آن با نظم بین المللی پتانسیل این کشور را در مواجه با دشمن خود تقویت می کند اما به دلیل پیش فرض های گفته شده در مورد پاکستان، فاقد عنصر بازدارندگی مثبت و تعامل یا مصالحه برای حل مناقشات می باشد. مناسبات بین دو کشور برای سال های آتی نیز در همین مسیر حرکت خواهد کرد و حتی به جهت گسترش بنیادگرایی و موقعیت "آنارشیک" در پاکستان می تواند تخاصم کنونی تشدید هم بشود. ورود عامل افغانستان به چرخه منازعه بین دهلی – اسلام آباد بیش از آنچه یک محیط پیرامونی برای همکاری تلقی شود به دلیل معظلات خاص این کشور و ارتباط مستقیم آن با وضعیت درونی پاکستان خود یک عامل تشدید کننده ی وضعیت نابسامان موجود خواهد بود.
روابط پاکستان و افغانستان : بعد از دوران استعمار بریتانیا در شبه قاره هند و جدایی پاکستان از هند به واسطه رقابت دهلی – اسلام آباد، همواره کشور افغانستان به عنوان حیات خلوت و میدان جنگ های وکالتی دستخوش بی ثباتی بوده است. خط دیورند که میراث دوران استعمار بریتانیا در منطقه بوده و در سال ۱٨۹٣ در معاهده بین هندبریتانیایی با امیر "عبدالرحمن خان" در ازای ترانزیت اسلحه به افغانستان و افزایش مستمری امیر به ۱٨۰۰ روپیه امضاء گردید، همیشه اسلام آباد – کابل را در یک رویارویی تاریخی قرار داده است. دهه ۷۰ و ٨۰ میلادی که با کمک غرب و ائتلاف محافظه کار منطقه یی جواز دخالت پاکستان در امور افغانستان به بهانه حمایت از مجاهدین افغان صادر گردید، سنگ بنای یک چرخه خشونت و انطباق یک بنیادگرایی منطقه یی بود که تا به امروز این سیکل معیوب را حاکم بر مناسبات دوجانبه بین دو کشور کرده است. پاکستان که به لحاظ تاریخی در تقابل با هند قرار دارد از افغانستان به عنوان یک "عمق استراتژیک" در ژئوپلتیک منطقه یی استفاده می کند و هرگز اجازه نداده است تا این کشور در یک بستر آرام و مستقل به رفع مشکلات خود اقدام کند. به تازگی دولت پاکستان مجوز آزادی رهبران طالبان افغان که در این کشور زندانی می باشند را صادر کرده است و مدعی همکاری در پروسه صلح بین طالبان با کابل می باشد. اما از فحوای کلام کرزای و دیگر رهبران افغانی همیشه اقدامات طرف پاکستانی با بی اعتمادی دنبال شده و گفته می شود که این آزادسازی ها بدون مشورت و صلاحدید طرف افغانی بوده است. این ادعا با توجه به سوابق تاریخی موضوع تا حدود زیادی درست بوده و حداقل نظامیان پاکستانی همیشه از برگ طالبان و گروه "حقانی" برای نفوذ در حوزه افغانستان و اخلال در روند همگرایی این کشور استفاده کرده اند.
نتیجه: در یک جمله به طور خلاصه می توان وضعیت منطقه یی و روابط بین هند، پاکستان و افغانستان را خارج از چارچوب مناسبات بین المللی به حساب آورد. روند اوضاع نیز نشان می دهد که میراث استعمار و تشدید بنیادگرایی مذهبی در پاکستان و افغانستان در شرایط عدم یک سیاست بازدارنده و تعامل بین المللی چشم انداز روشنی برای ثبات، حداقل در کوتاه مدت به دست نمی دهد و این منطقه همچنان باید شاهد بقای سیکل معیوب فعلی باشد.
پ
* این مقاله برای ویژه نامه ی سال نو روزنامه ی شرق تهیه شده است.
|