یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

چپ ایرانی و معضل تولید اندیشه
نگاهی به سر مقاله اخبار روز


یاشار گولشن


• به نظر من در اصل، کار آن جمعی که بدون ادعای مدافعه پیگیر از حقوق ملی، ماهیت اصلی خود را بدون پرده پوشی نشان میدهند و صریحا تکلیف این وری و آنوری را روشن میکنند برای پیش برد مبارزات ملی مردم غیر فارس مفید تر اند تا محافلی که در ادعا مدافع پیگیر حقوق ملی هستند اما در عمل خاک در چشم ستمدیدگان میپاشند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۷ اسفند ۱٣۹۱ -  ۱۷ مارس ۲۰۱٣


چپ ایرانی ادعا میکند که مدافع حق تعیین سرنوشت خلقهاست و از این جهت خود را دموکرات میداند. اگر این ادعا در مورد بخشی از فعالان چپ آذربایجانی در دوره پیش از انقلاب بهمن میتواند صدق کند اما آن چیزی که پس از سرنگونی حکومت پهلوی در صحنه سیاسی ایران و بخصوص در زمینه برخورد به حرکت ملی آذربایجان جریان دارد خلاف ادعای چپ ایرانی را نشان میدهد.

الف- حرکت ملی آذربایجان و مبارزه آن در دو جبهه
حرکت ملی آذربایجان تا مرحله اوج گیری اخیر خود عموما مشکلش با پان ایرانیستهائی از قماش شاهپرستان و ملی گرایان نوع جبهه ملی بود که هم بطور مستقیم و هم از زبان مدعیانی که تکیه کلامشان “من خودم آذری هستم اما خود را اول ایرانی میدانم” و یا “من زبان مادریم آذری است اما خود را ترک نمیدانم”، به کار بی اعتباری، بی هویتی و سرکوب فیزیکی ترکها در ایران میپرداختند. جمع مذهبیون معمولا به این مسائل کاری نداشت و برای بسط نفوذ خود در میان تورکها که وزنه موثری در حوزه مذهبی به حساب میامدند، خود را امت اسلامی قلمداد کرده و خود را آلوده ایده های راسیستی پان ایرانیستی نمینمود. از آنطرف اما، در جبهه چپ و در جمع فعالان آذربایجانی ، مساله آذربایجان و حقوق ملتهای تحت ستم در ایران زیر شعار حق تعیین سرنوشت، جایگاه مخصوص و مثبتی داشت. با اینکه فعالین چپ آذربایجانی پس از سقوط حکومت ملی و اشغال مجدد آذربایجان جنوبی توسط ارتش مرکزی در سال ۱٣۲۵، همه انرژی خود را در جهت مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه معطوف کرده و زیر یک شعار واحد، بدون محور قرار دادن خواست ملی مبارزه میکردند، این توجیه را هم داشتند که سر منشا همه اشکال ستم ملی در ایران رژیم پهلوی است و در فردای سقوط آن، مساله ملی در ایران راه حل دموکراتیک خود را پیدا خواهد کرد.
اما انقلاب بهمن در کنار همه تغییراتی که با خود آورد نقاب از سیمای خیلی از جریانات را نیز کنار زد و پوچی بسیاری از ادعاها را نشان داد. متعاقب انقلاب بهمن، حاکمیت مذهبی که تا پیش از انقلاب از کنار مساله ملی در ایران بی اعتنا میگذشت، سیاستهای راسیستی و تبعیضات ملی دوره پهلوی را به خدمت گرفت و پس از تسویه حساب با حریف ترک خود در حوزه، کماکان سیستم تک ملیتی و تک فرهنگی را ادامه داد و از عجایب روزگار اینکه، در این تسویه حساب حمایت نیروهای چپ ایرانی را نیز جلب نمود. از آن طرف هر چه حاکمیت جدید با پیگیری سیاست های آریا مهری دوره پهلوی در عمل به حاکمیت اسلامی-فارسی تبدیل میشد، اوپوزیسیون ایرانی، مبارزه خود را تنها به وجه مذهبی آن محدود کرده و به وجه راسیستی آن یا بی اعتنا مانده و یا علنا آن را تائید مینمود. به این ترتیب، حرکت های آزادیبخش ملی که در دوره پهلوی به نحوی در همراهی با نیروهای به اصطلاح سراسری، آینده ای برای رفع ستم ملی میدیدند، پس از انقلاب بهمن به تدریج به این نتیجه رسیدند که مساله سیاست تک ملیتی، تک فرهنگی و راسیستی دوره پهلوی، در میان مجموعه تضاد های عمیق حاکمیت جدید اسلامی با مخالفان غیر مذهبی اش جائی ندارد. بدین منوال بود که در فردای انقلاب بهمن، مبارزان ملی در ایران در منگنه دو جبهه حاکمیت اسلامی-فارسی و اوپوزیسیون فارس محور مرکز گرا گیر افتاده و تحت فشار مضاعف قرار گرفتند.

عوامل رشد دهنده مبارزات ملی در آذربایجان جنوبی
اما بهر حال چند صباحی است که خیلی اتفاقات افتاده است. امروز در شرائطیکه پس از سی و چهار سال از انقلاب بهمن صحنه اجتماعی و سیاسی در ایران و موازنه قدرت در صحنه بین المللی تغییرات اساسی کرده و در شرائطی که بحرانهای فلج کننده در درون حکومت و تضاد رو به فزاینده بین مردم و حکومت به مرحله سرنوشت ساز و حساس خود رسیده، مساله مبارزه ملی در ایران بیش از همیشه به مساله مبرم روز تبدیل شده است، بطوریکه بدون حل آن هیچ آینده ای را برای ایران نمیشود تصور کرد. در صدر همه عواملی که مساله ملی را در ایران به مساله مبرم تدیل کرده نمیشود به تغییر صحنه سیاسی در جهان و بخصوص در همسایگی ایران اشاره نکرد. در واقع تاثیری که فروپاشی اتحاد شوروی بر رشد مبارزات ملی در آذربایجان جنوبی گذاشته بی تردید از اهمیت بسزائی برخوردار است. از یک طرف جمع زیادی از ترکها که پیش از فروپاشی اتحاد شوروی نگران آن بودند که همراهی با مطالبات ملی در آذربایجان جنوبی به همراهی با سیاست های آذربایجان شوروی و افتادن در حوزه اردوگاه کمونیستی منتج شود اینک از این بند خلاص شده اند و از طرف دیگر با بسط ارتباطات ماهواره ای، اینترنت و شبکه های اجتماعی، ترکها در ایران به سهولت شرائط اجتماعی و اقتصادی خود را با بخش مستقل شمالی خود مقایسه کرده و با آگاهی از حقوق مسلم انسانی و ملی خود که تحت سرکوب بی امان سیستم حاکم درایران قرار گرفته انگیزه های قوی در خلاصی از زندان ایرانی خود پیدا میکنند. همین برخورد در ارتباط با گرایش محافل حقوق بشری در غرب به مساله آذربایجان جنوبی نیز به صورتی دیگر قابل ملاحظه است که همه این تحولات در مجموع به نفع مبارزه ملی در میان ملیتهای غیر فارس در ایران و بخصوص ترک ها منجر شده است.

تفاوت برخورد چپ ایرانی با دیگر محافل اوپوزیسیون ایرانی
همانطور که در بالا اشاره شد، چپ ایرانی در تضاد با ادعای احترام به حق تعیین سرنوشت ملل غیر فارس در ایران در عمل همپای دیگر محافل اوپوزیسیون ایرانی قرار گرفته و اینک نیز در شرائط اوج گیری جنبش های ملی و توجه جامعه جهانی به مساله ملی در ایران عملا خط مقابله با جنبش های ملی را دنبال میکند. تنها تفاوتی که عملکرد چپ ایرانی با دیگر نیروها از جمله بازماندگان سلطنت پهلوی و محافل راسیست ملی گرای پان ایرانیست دارد آنست که چپ ایرانی کار خود را در قالب همراهی و دلسوزی با جنبش های ملل غیر فارس بکار برده و در ضمن برای خود ماموریت مراقبت از انحراف این جنبش ها به سمت “قوم پرستی”، پان ترکیسم و پان عربیسم و “تجزیه طلبی” را نیز تعریف کرده است!
پیش از اینکه به یک نمونه دست به نقد از این سیاست نقاب دار نگاهی بیاندازم بد نیست به یک خصوصیت عام چپ ایرانی اشاره ای بکنم.

ب- چپ ایرانی و معضل تولید اندیشه
اگر اوج گیری اندیشه چپ کلاسیک وعلمی اروپا در قرن نوزدهم ناشی از انقلاب صنعتی و پیدایش طبقه کارگر صنعتی بود، چپ ایرانی مولود ایده آلهای انسانهای برابری خواهی بود که برای بهبود شرائط زیستی محرومان در ایران و مقابله با حاکمیتهای مستبد و نیمه فئودالی، اندیشه های سوسیالیستی قرن نوزدهم اروپا را به همراه ورژن تطبیق شده آن اندیشه با شراط نیمه صنعتی-نیمه دهقانی روسیه آغاز قرن بیستم به ایران آوردند. این ایده ها که عموما تحت تاثیر مبارزات کارگران صنایع نفت آذربایجان شمالی برای اولین بار از طریق انقلابیون آذربایجانی به ایران وارد شد، هر چند که تحت شرائط آغاز قرن بیستم، نفسی در جسم و جان به خواب رفته دوره پایان عهد قاجار به جا گذاشت و تاثیرات اساسی در جریان انقلاب مشروطیت ایجاد کرد اما در عین حال قادر نشد که خود مستقلا اندیشه ای را که اصلش بر اساس مناسبات تولیدی کشورهای صنعتی اروپا بنا شده بود، در جامعه ای مثل ایران که مملو از تضادهای ملی، اجتماعی و مذهبی بود پیاده کند.
اگر دوره حکومت ملی آذربایجان در سالهای ۱٣۲۴-۱٣۲۵ را که انصافا نمونه درخشانی از انطباق اندیشه برابری طلبی با شرائط خاص محیط آنروز آذربایجان بود، استثناء کنیم، میبینم چپ ایرانی تا مرحله فروپاشی اتحاد شوروی، گرفتار مرض دنباله روی کورکورانه از اندیشه هائی بوده که با شرائط ایران انطباق نداشت و در مجموع چیزی جز فاجعه ذوب و هدر رفتن مجموعه انرژی و فداکاریهای نسلهای از جان گذشته ای که خود را وقف اندیشه های عدالت خواهانه چپ میکردند نتیجه ای ببار نمیاورد، بدون اینکه قادر به ایفای نقشی در صحنه سیاسی ایران گردد.

رنگ و حال منطقه ای چپ در دنیا
در مقایسه با وضعیت ایران، در هر نقطه دنیا که اندیشه چپ مطرح میشد ناگزیر رنگ و حال آن نقطه را میگرفت. کمونیستهای روسیه پس از تلفیق تئوریهای اروپای صنعتی، تئوریهای خاص روسیه را بصورت لنینیسم پیاده کردند و از آنطرف نیز در چین، شکل محلی مارکسیسم را در قالب مائوایسم و در انقلاب چین پیاده نمودند. در کشورهای آمریکای لاتین البته شکل دیگری از اندیشه چپ در قالب مبارزات چریکی مطرح شد و در دوره های مختلف و بر حسب موقعیت هر کشور و هر زمان به موفقیتهائی نیزدست پیدا کرد. حتی در برخی از کشورهای عربی نیز اشکال متفاوتی در هر دوره و با نام های دیگر مطرح شد. در اروپای غربی مدرن و صنعتی دوره پس انقلاب آلمان، اندیشه چپ به غیر از یونان و اسپانیای پیش از جنگ دوم جهانی ماهیت مبارزات سندیکائی و احزاب پارلمانی بخود گرفت. در اینجا منظور من تقدیس و یا تکفیر خود این اندیشه و یا شکل خاص آن در دیگر مناطق دنیا نیست، بلکه در اینجا میخواهم تفاوت ماهوی روش عمل چپ ایرانی را با چپ های دیگر نقاط دنیا نشان دهم. اگر کمونیستهای روس اندیشه مارکسیستی را با شرائط روسیه دوره آخر تزار تطبیق دادند و انقلاب اکتبر روسیه راپیش بردند، چپ متمایل به اتحاد شوروی ایرانی در قالب حزب توده، کار خود را به دنباله روی بی چون و چرا از سیاست های اتحاد شوروی منحصر نمود. به همین منوال، اگر بخش دیگری از چپ ایرانی بدلایل مشخصی از اندیشه و سیاست غالب اتحاد شوروی سرخورده شد و به جانب چین مائو گرایش پیدا کرد، ناگهان الگوی چین و تبعیت از سیاست های آنرا جانشین وابستگی به نمونه شوروی قرار داد. به همین سیاق وابستگان آلبانی انور خوجه و هواداران جنبش های چریکی آمریکای لاتین نیز که به صورت جنبش های چریکی ایرانی در صحنه مبارزاتی در ایران دوره شاه به میدان آمدند اشکال مدرن تری از شیوه کار حزب توده و خلف آن سازمان انقلابی را با الگوهای متفاوت به صحنه آوردند.

چپ ایرانی پس از فروپاشی اتحاد شوروی
پس از فروپاشی اتحاد شوروی و تحولاتی که در چین پس از مائو به وقوع پیوست و همچنین بدنبال رسوائی حکومت های توتالیتر اروپای شرقی و نمونه های رقت انگیز و جنایت بار کره شمالی و کامبوج، چپ ایرانی که الگوهای خود را از دست داده بود به سردرگمی عجیبی دچار شده است. در سایه برادر بزرگتر زیستن (خواه از نظر اندیشه و خواه از نظر عمل و خواه از هر دو نظر) در شرائطی که سایه مراد برداشته شود اگر در موارد دیگر برای خیلی از بازماندگان، گشایش سرفصل جدیدی از نو اندیشی و ابتکار و خلاقیت به حساب بیاید، متاسفانه برای چپ ایرانی بصورت رقت انگیزی سراسیمگی و استیصال به بار آورده است.
اگر چپ اروپائی خود را بصورت احزاب سوسیال دموکرات (به هر اسمی که آنرا بنامد) در میاورد، اگر چپ آمریکای لاتین تلفیقی از دموکراسی و تهییج تهیدستان را بر میگزیند اما چپ ایرانی بازهم بدنبال یافتن مرادی از میان دیگران است و اگر این مراد را در میان مجامع خارجی نمی یابد و یا اینکه این مراد دلخواه، مترسکهائی مثل رئیس جمهور ایران را به چپ ایرانی ترجیح میدهد چه بهتر که رو به محافل پان ایرانیست که مطاع همیشه سبز در بازار سیاست ایرانی است بیاورد و چپ را در قالب پان ایرانیسم و "ملت ایران" ارائه کند.
برای باز کردن این درماندگی چپ ایرانی در ارتباط با مساله ملی در ایران، به مقاله سایت اخبار روز که ارگان بخش تاثیر گذار نسلی از چریکهای دوره شاه است میاندازم. تمام مطالب داخل گیومه از مقاله اخبار روز نقل شده است.

ج- در باره هشدار «اخبار روز» نسبت به رودر رو قرار دادن مردم ایران
سایت اخبار روز در سر مقاله مورخ ۱۰ مارس ۲۰۱٣ مطالب مهمی نوشته که میتواند کلید درک نگاه چپ ایرانی به مساله ملی در ایران به حساب آید.
بهانه هشدار اخبار روز
بهانه نوشته “هشدار اخبار روز نسبت به رودر رو قرار دادن مردم ایران“ بر این است که چرا “ در تظاهراتی که در بروکسل علیه اعدام های گسترده در خوزستان برپا شده است، بنابر گزارش ها، برخی سخنرانان «بر وحدت ملل غیرفارس در رویارویی با سیاست های لجام گسیخته دولت مرکزی ایران» تاکید کرده اند. “
اخبار روز میپرسد که “چرا در مبارزه با سیاست های لجام گسیخته ی دولت مرکزی ایران، باید «فارس ها» کنار گذاشته شوند؟ این «اتحاد» همه به جز «فارس» ها فقط وقتی می تواند منطقی و عاقلانه باشد که «فارس»ها همپیمان و همدست حکومت ایران تلقی شوند و اتحاد همه علیه «فارس» ها باشد.”
من در اینجا روی این دو نقل قول تاکید میکنم تا نشان دهم که چگونه نویسنده در صدر مقاله خود تلاش کرده که مساله ستم ملی در ایران را از محتوی تهی و بی معنی نماید و در کنار آن مبارزان ملل غیر فارس را که بر علیه راسیسم و روابط استعماری مبارزه میکنند بی اعتبار سازد.

ملل غیر فارس در مبارزه با ستم ملی منافع مشترک با ملت فارس ندارند
اینکه اخبار روز چنین القا میکند که گویا فارس ها در امر مبارزه برای حقوق ملی غیر فارس ها که اخبار روز آنرا " رویارویی با سیاست های لجام گسیخته دولت مرکزی ایران" مینامد منافع مشترک با ملل غیر فارس دارند، در مرحله اول برای خواننده مطلب حیرت آور است. آیا نویسنده اخبار روز واقعا نمیداند که ملت فارس نه زبانش ممنوع است، نه با فشار اقتصادی ویژه، مردمانش آواره مناطق دیگر میشود، نه دریاچه اش به عمد خشکانده میشود، نه آب سرزمینش برای آبادانی مناطق مرکزی فرستاده میشود، نه زلزله زدگانش زنده بگور میشود و نه معلمانش به صرف درخواست تحصیل به زبان مادری به زندان و شکنجه و اعدام محکوم میشوند؟ مساله این نیست که ملت فارس خود عامل این تبعیض هست یا نیست بلکه مساله اینست که چون ملت فارس خواسته یا ناخواسته از این ستم ملی بهره مند میشود، در نتیجه منافع مشترکی با ملل تحت ستم در این حوزه ندارد. اگر دریاچه اورمیه خشکانده میشود از آن طرف آب خزر با صرف میلیاردها دلار به کویر مناطق فارس نشین میاید و اگر عرب خوزستانی از تشنگی هلاک میشود آب خوزستان در یزد و اصفهان صرف آبادانی آن مناطق میگردد. پس در اینجا القای اینکه در مبارزه برای حقوق ملی ملتهای غیر فارس با ملت فارس در یک سنگر قرار دارند سخن نادرستی است.

جهت مبارزه ملیتهای غیر فارس، بر علیه ملت فارس نمیباشد
نکته تعجب آور دیگر اینست که نویسنده در حالیکه در مساله تبعیض اعمال شده به ملل غیر فارس، منتفع بودن ملت فارس را به حاشیه میراند از آنطرف این اتهام را وارد میکند که گویا جهت مبارزه ملیتهای غیر فارس، بر علیه ملت فارس میباشد. گوینده این تعبیرات، خواسته یا ناخواسته در رو در رو قرار دادن ملتهای غیر فارس و فارس همان سیاستی را پیش میبرد که خود دیگران را به آن متهم میکند. حقیقتی که هر ناظر منصفی نیز بدان اعتراف میکند آنست که در مبارزه ملل غیر فارس، نداشتن منافع مشترک با ملت فارس لزوما به مبارزه با خود این ملت تغییر جهت نداده و آنچه که هست صرفا تفاوت حوزه های مبارزاتی و تفاوت اولویت ها است. این البته طبیعی است که اگر ملت فارس خود پیگیرانه مدافع حفط منافع ای باشد که از قبل ستم ملی بر ملت های غیر فارس کسب میکند البته که مساله ممکن است حالت متفاوتی بگیرد اما آنچه که تاکنون دیده شده گواه آنست که که در هیچ یک از شعارها و پلاتفرمهای جدی مبارزاتی ملل غیر فارس، جهت مبارزه به سمت ملت مشخصی نبوده و همیشه از مبارزه برای رفع ستم ملی و تغییر سیستم راسیستی و تبعیض ملی صحبت شده است. اگر در دید چپ ایرانی مبارزه برای رفع سیستم نابرابر حاکم به رو در رو قرار گرفتن ملل تعبیر میشود لابد به همان سیاق، مبارزات حقوق زنان برای رفع ستم جنسی نیز به دشمنی زنان با مردان و رو در رو قراردادن زنان و مردان بایستی تفسیر گردد. چنین تعبیری البته میتواند مورد استقبال محافل ضد زن مذهبی و یا سنتی قرار گیرد اما از یک مدیای ارگان چپ شنیدن این چنین استدلالی حیرت انگیز است.
سوال نویسنده اخبار روز در نقل قول بالا دایر بر این که “چرا در مبارزه با سیاست های لجام گسیخته ی دولت مرکزی ایران، باید کنار گذاشته شوند” نیز از جهت دیگری نیز تعجب آور است. آیا موردی بوده که «فارس ها» خود در امر مبارزه برای رفع ستم ملی راسا اقدامی کرده باشند و اگر چنین موردی وجود داشته، منظور از کنار گذاشتن چه میتواند باشد؟

مقایسه عمل روشنفکران ملت حاکم در دیگر کشورها با مورد ایران
شاید برای دموکراتهای ایرانی عجیب و باور کردنی بیاید اما در اغلب کشورها، سازمانها و شخصیت های مختلفی در صحنه هستند که در عین وابستگی به ملت حاکم، اساس برنامه و عملشان را دفاع از ملت تحت ستم همان کشور تشکیل میدهد. در اسرائیل گروه های حقوق بشری یهودی متعددی هستند که خود را وقف دفاع از حقوق فلسطینی ها و مبارزه با شهرک سازی در سرزمین اعراب مینمایند. در همین همسایگی ما ترکیه شخصیت های متعدد حقوق بشری ترک، کارشان منحصرا دفاع از حقوق کردها و حتی دفاع از زندانیان وابسته به گروه هائی است که در کار مبارزه مسلحانه میباشند و دقیقا به دلیل همین دفاعشان به زندان هم میافتند. نمونه اسماعیل بئشیکچی در ترکیه وهمین مورد اخیر اکرم ایلیسلی در جمهوری آذربایجان شمالی نیز نمونه دست به نقدی است. در مقایسه با این موارد، روشنفکر ایرانی حتی به تصورش هم نمیگنجد که به ابتکار خود برای رفع تبعیض علیه ملتهای غیر فارس -مثلا برای انتقال آب خوزستان به مرکز به قیمت خشکاندن خوزستان، اقدامی نماید. کجاست آن سازمان سیاسی ایرانی که راسا بر علیه مساله رسمیت انحصاری زبان فارسی کارزاری را راه بیاندازد؟ روشفکر مرکزگرای فارس محور ما که خود را ایرانی مینامد از این مسائل مبری است و در خوشبینانه ترین حالت توقع دارد که ملت های غیر فارس در زیر چتر سازمانهای به اصطلاح سراسری ایرانی همراه شوند و این ”اقوام و ساکنان مناطق پیرامونی” در زیر سایه نمایندگان “ملت ایران” به امر مبارزه، آنهم صرفا برای به زیر کشیدن یک حاکمیت راسیستی و نشاندن حاکمیت مشابه دیگری به پردازند.

برداشت نادرست اخبار روز از واقعیت ستم ملی در ایران
در همین مقاله مورد بحث در اخبار روز نویسنده کل واقعیت ستم ملی در ایران را با استفاده از ادبیات رایج پان ایرانیستی در قالب تبعیض علیه اقوام! مطرح میکند و پس ازاینکه مهر خود را در انکار ناپذیر بودن “واقعیت ملت ایران” بر سر خواننده میکوبد که “ساکنین ایران با صدها رشته پیدا و پنهان با هم در پیوند قرار دارند و "ملت ایران" واقعیتی است انکارناپذیر” ، با سخاوت وعده میدهد که “جانبدار حل و فصل مسایل کشور از جمله رفع تبعیض علیه اقوام و ساکنان مناطق پیرامونی” میباشد.
همین نقل قول اخیر –حالا بگذریم از جوهر اصلی مقاله- دقیقا طرز تلقی نویسنده مقاله اخبار روز را از مساله ملیتها نشان میدهد. ایشان در عین حال که معتقد به ملت ایران است -و نه ملتها یا ملیتهای ایران-، غیر فارس ها را نیز به شکل تحقیر آمیزی در قالب “اقوام و ساکنان مناطق پیرامونی” میبیند.

شرط دفاع نیم بند روشنفکر ایرانی از مطالبات ملی در ایران
روشنفکر ایرانی نه تنها رغبتی به دفاع بدون قید و شرط از مطالبات ملی در ایران، حقوق زندانیان عرب، ترک و کرد و بلوچ ندارد حتی در موارد ای نیز که بصورت نیم بند و حاشیه ای و از سر تصدق، چیزی در ارتباط با ستم ملی و حقوق ملیتهای غیر فارس میگوید در ضمن اینکه شهادتین میدهد که "عمیقا مدافع یک پارچگی ایران و با تکه تکه کردن آن" است، کلی در مذمت افراطیون قوم گرا، پان ترکیسم، جنایتهای ناسیونالیست های افراطی، سو استفاده قدرتهای جهانی و حاکمیت اسلامی از تفرقه ایرانیها ، مراقبت از رو در رو قرار نگرفتین فارس و ترک و کرد و مذمت تجزیه طلبی داد سخن میدهد بطوریکه خواننده حیران میماند که با وجود اینهمه شرط و شروط و مذمت و تهمت و افترا، اساسا چه چیزقابل دفاعی باقی میماند.

نحوه دفاع یکی از معدود رسانه های فارسی زبان از حقوق ملی در ایران
نکته قابل تعمق اینکه این به اصطلاح دفاع نیم بند، از زبان و قلمی در میاید که به اذعان خودش “یکی از معدود رسانه های «فارسی زبان»ی بوده است که به طور پیگیر از حقوق ملی در ایران دفاع کرده، خواهان رفع ستم های ملی – قومی در کشور شده، تریبون خود را در اختیار همه ی کسانی که علیه «ستم ملی» فعالیت می کرده اند گذاشته است.”
اینکه این ادعا تا چه حد درست است مهم نیست. اتفاقا اگر فرض کنیم که اخبار روز در ادعای خود صداقت دارد حتی عمق فاجعه را بیشتر میکند. وقتی این “معدود” رسانه، تعریفش از دفاع پیگیر از حقوق ملی، تعبیری مثل “ملت ایران واقعیتی است انکارناپذیر” میباشد و اینکه این “معدود” رسانه به جای دفاع از ستم دیده، تازه مدعی خود ستمدیدگان است که چرا بدنبال احقاق حق ضایع شده اشان میباشند ، و وقتی بر سر آن ستمدیدگان بپا خواسته فریاد میزند که “اعتراض ما به این قوم پرستان افراطی این است که انسان ها را نه به خاطر انسان بودنشان بلکه به خاطر آن که به کدام زبان صحبت می کنند و به کدام طایفه و قوم و نژاد تعلق دارند تقسیم بندی و ارزشگذاری می کنند.”، و وقتی ابراز نگرانی میکند که “بزرگترین ضرر این سیاست قوم پرستانه این است که می خواهد بین مردم ایران تفرقه بیاندازد“، و وقتی حکم میدهد که “ قومپرستان افراطی میخواهند عرب را علیه فارس و ترک را علیه کرد بشوراند.“، میشود خیلی راحت تصور کرد که آن محافل دیگر ایرانی که مثل این “معدود” رسانه از حقوق ملی در ایران بطور پیگیر دفاع نمیکنند از چه قماشی هستند.
البته به نظر من در اصل، کار آن جمعی که بدون ادعای مدافعه پیگیر از حقوق ملی، ماهیت اصلی خود را بدون پرده پوشی نشان میدهند و صریحا تکلیف این وری و آنوری را روشن میکنند برای پیش برد مبارزات ملی مردم غیر فارس مفید تر اند تا محافلی که در ادعا مدافع پیگیر حقوق ملی هستند اما در عمل خاک در چشم ستمدیدگان میپاشند. تجربه میگوید که روشنفکر ایرانی ما نه تنها مدافع مطالبات ملی نیست، نه تنها هیچ شخص و سازمانی را ندارد که مثل خیلی از کشور های دیگر کارش انحصارا مدافعه از رفع ستم ملی باشد، بلکه خود در طرف آن جبهه ای قرار دارد که مبارزه ملتهای غیر فارس آنرا نشانه گرفته است. آنجا هم که مثل نمونه اخبار روز ادعا میکند که از معدود رسانه های پیگیر این مطالبات است حاصل کارش این است که در کنار هزار تهمت و برچسب زنی به فعالان مدنی غیر فارس، پس از یک اولتیماتیوم قاطع و بدنبال تعیین تکلیف همگان که “استقرار دموکراسی در کشور بزرگترین شانس و تنها راه حل دموکراتیک مساله ی ملی در ایران است، “، سقف مدافعه اش این بشارت است که “در ایران دموکراتیک، هر تصمیمی که ساکنین مناطق ملی در روندی دمکراتیک بگیرند و در مجامع برگزیده همه ایرانیان مورد تایید قرار بگیرد، باید مورد احترام باشد، “.

تئوری ایرانی الزام کسب نظر موافق هر دو طرف منازعه برای رفع ستم ملی
بدین ترتیب نیز با این هشدار تکلیف همه روشن میشود که در بهترین حالت، اگر حقوق ملی خود را میخواهند باید همراه “ملت ایران” مبارزه کنند تا زمانی که دموکراسی مستقر شود، و پس از آن نیز در آن مدینه فاضله، اگر مجامع برگزیده همه ایرانیان تائید کردند ممکن است چیزی عاید ملل غیر فارس گردد.
این دیگر نمونه یکی از همان شاهکارهایی است که در واقع چپ ایرانی به اعتبار همین گفته میتواند خود را د ر امر تولید اندیشه در صدر همه تئوریسین ها احساس نماید . بنا به همین اندیشه ناب است که حقوق اساسی ستمدیدگان میتواند منوط به نظر آن جمعی گردد که از بقای آن ستم ، متنفع میشوند و بر اساس همین اندیشه ناب است که همه استعمارگران تاریخ میتوانند برای خفه کردن صدای آزادیخواهی مستعمرات خود، توجیه تئوریک ارائه کرده و آنرا در زرورق دموکراتیک هم بپوشانند، و بر همین منوال به زنان افغانی نیز میشود وعده داد که اگر لویی جرگه همه مردان افغان موافقت نمایند ، حق تحصیل کودکان دختر مورد احترام قرار گیرد و همینطور به اتحادیه های کارگری هم میشود بشارت داد که اگر مجامع کارفرمایان رضایت دهند حق تشکیل سندیکای آنان محترم شمرده شود. اما واقعیت اینست که در دنیای کنونی روند کار به آن منوالی نیست که اندیشه ورزان چپ ایرانی تصور میکنند. چرا که اگر کار بر اساس تئوری چپ ایرانی بود، نه مستعمره ای استقلال مییافت، نه کشورهای جدیدی مثل کوزوو متولد میشدند، نه برای استقلال کبک و اسکاتلند و خیلی جاهای دیگر کار رفراندوم منحصر به همان منطق ملی میگردید و نه اساسا کارگران، زنان و خیلی از اقلیتهای ائتنیکی و جنسی صاحب حق و حقوقی میشدند .


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست