سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

بر کدامین آب و آتش
به بهانه انتشار کتاب "بر آب و آتش" نوشته دکتر فریدون هژبری


مهران رفیعی


• عنوان کتاب برایم پرسش انگیز بود؟ در اینکه تاریخ معاصر سرزمین مان, دورانی التهابی و پر تنش بوده است شکی نداشتم, و نیز بخوبی میدانستم که بخش بزرگی از مردم کشورمان همواره بر نوعی از آب و آتش بوده اند؛ اما سئوال این بود که نویسنده بر چه رویداد هایی نظر انداخته است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۹ اسفند ۱٣۹۱ -  ۱۹ مارس ۲۰۱٣


 
 خبر انتشار کتاب "بر آب و آتش" مثل شنیدن نغمه ای دلنشین بر دلم نشست و خستگی و کسالت را از تن و روانم بیرون راند, حداقل برای چند هفته ای که در انتظار رسیدن و سپس سرگرم خواندنش بودم, خستگی مزمن و آزار دهنده ناشی از مشاهده کارهای نیمه تمام و رها شده, از تحقق نیافتن پی در پی آرزوها و شکستن بسیاری از پیمان ها. باز هم این معلم فرزانه و سپید موی کنونی درسی دیگر برای عرضه کردن داشت , ولی این بار خارج از کلاس های ساختمان مجتهدی, تالارهای بزرگ پشت آن و یا آزمایشگاههای شیمی.
در یکی دو هفته اول که کتاب در راه بود, روزها را با احساسی دوگانه گذراندم, در کنار انتظارات و رویا های شیرین, نگرانی هایی هم وجود داشت, نکند این نوشته و حرکت هم سرابی باشد و فریبی و حبابی و یا از آن بدتر دکانی و یا تسلیم نامه ای, پس برای جلوگیری از سرخوردگی های احتمالی هم باید تدبیری میکردم.
مجموعه این دلمشغولی ها مرا با خود برد, به دور دست ها و دهه های پیشین, آن روزهایی که برای اولین بار با نویسنده کتاب از نزدیک برخورد میکردم؛ غالبا در فضای های سر زنده و پر جنب و جوش دانشگاه صنعتی آریامهر, شریف کنونی. در همان سالهایی که سید حسین نصر هم به دانشگاه مان آمد و با خود فضایی دیگر به ارمغان آورد, هر چند که تغییرات پدید آمده به مذاق کسانی هم خوش نمی آمد. بدنبال همان تحولات بود که تعداد و تنوع درسهای انتخابی فزونی گرفت و رنگ بوی دیگری به محیط داد, بخصوص در ساعات شامگاه که زمان تدریس اینگونه دروس بود, هنوز حلقه زدن دانشجویان بدور کسانی از قبیل اسماعیل خویی, ناصرالدین صاحب زمانی, عبدالحسین زرین کوب را فراموش نکرده ام, و البته متفکران شریعتمدار و از جمله مرتضی مطهری. بچه های سینمای آماتور و تئاتر هم بی نصیب نمانده بودند و اتاق موسیقی و آتلیه های نقاشی و عکاسی هم رونقی داشتند.
عنوان کتاب برایم پرسش انگیز بود؟ در اینکه تاریخ معاصر سرزمین مان, دورانی التهابی و پر تنش بوده است شکی نداشتم, و نیز بخوبی میدانستم که بخش بزرگی از مردم کشورمان همواره بر نوعی از آب و آتش بوده اند؛ اما سئوال این بود که نویسنده بر چه رویداد هایی نظر انداخته است و از کدام زاویه؟ آیا اشاره او به آن آب و آتش هایی است که امیر کبیر را روانه باغ فین کرد, فروغی را معزول و خانه نشین و مصدق را به احمد آباد فرستاد؟ و یا زخم آن آب و آتشهایی که مثل خوره روح ها را آهسته و در انزوا میخورند و می تراشند؟ و یا آن آب و آتشهایی که دشت خاوران را لاله زار کرد ؟ و یا فشارهای طاقت فرسایی که هر ساله هزاران پناهجوی درمانده را سوار بر قایق های فرسوده قاچاقچیان میکند تا در میان امواج خروشان اقیانوس آرام, با هیولای مرگ روبرو شوند؟
از سویی دیگر, ماهی گرفتن سودجویان از این آب گل آلود را هم نمی توانستم از یاد ببرم, که شاید بدترین نمونه آن ها, کتاب ماجراجویانه "بدون دخترم هرگز" بود, و همینطور آن ورق پاره هایی را که برخی در سالهای پایانی عمر می نویسند تا از آن نمد های نفتی و گازی و رانتی کلاهی بدوزند.
دغدغه دیگرم, پرداختن کتاب به موضوعاتی بود شخصی و پیش پا افتاده و نقل خاطراتی بیمورد و صحفه پرکن. و نگرانی آخرم, دیدن کتابی با نثری بی روح و به سبک جزوه های درسی دانشگاه, مشابه همان هایی که در آن سالها در چاپخانه دانشگاه تهیه و تکثیر میشد و بطور رایگان در اختیار دانشجویان قرار میگرفت, کتاب هایی معمولا با جلد های آبی.
وقتی که کتاب رسید, آن را با دلهره برداشتم و برای بار نخست به سبک دیوان حافظ باز کردم و چند صفحه ای را خواندم, اتفاقا ماجرای سفر به چین بود و در گیری با ساواک. برایم باور نکردنی بود که در فرودگاه مهرآباد به معاون دانشگاه صنعتی آریامهر بگویند که اجازه خروج از کشور را ندارد, در حالیکه همراه چند همکار دیگر خود و به دعوت رسمی دولت چین و بمنظور دیدار از مراکز علمی, عازم آن کشور بوده است. این حادثه و موارد مشابه آن عملکرد و سودمندی سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی را به چالش می کشاند.
کتاب با توصیفی از آبادان, زادگاه نویسنده و قلب صنعتی و فعالیت های های کارگری و حزبی آن روز های سرنوشت ساز کشورمان آغاز می شود و ما را با گوشه هایی از جنبش ملی کردن صنعت نفت آشنا میکند. در بخش دیگری از کتاب, فریدون هژبری از تجربه های خود در دوران تحصیل و فعالیت های دانشجویی و سیاسی در آلمان پس از جنگ می نویسد و نکاتی در مورد شکل گیری و فعالیت های کنفدراسیون دانشجویان ایرانی.
موضوع بازگشت نویسنده به میهن و مشکلاتی که با آن دست به گریبان بوده براستی تامل برانگیز است, و پس از آن داستان پیوستن به کادر آموزشی دانشگاه تازه تاسیس آریامهر و شرحی از چند و چون کار.
در ضمن خواندن داستان های شنیدنی کتاب با نامهای فراوانی برخورد میکنیم که نویسنده به نحوی با آنها تماس و یا برخورد داشته است, از شعبان جعفری و پرویز ثابتی گرفته تا خسروخان قشقایی , کورش لاشایی, فروغ فرخزاد, پرویز نیکخواه و خانبابا تهرانی, و این خود گواهی است بر وسعت نظر نویسنده و شرکت او در فعالیت های گوناگون فرهنگی و اجتماعی .
فریدون هژبری فرهیخته ای تیزبین است و آگاهی درستی از سیاست های استعماری و توسعه طلبانه برخی از کشورهای صنعتی دارد, و در حالیکه عشق نویسنده به انسانیت, علم و پیشرفت ایران از لابلای نوشته هایش بیرون میزند نشانه ای از نژاد پرستی و شوونیزم در آنها دیده نمی شود.
خواندن "بر آب و آتش" مرا به یاد کتاب دیگری انداخت که سالها پیش خوانده و از خواندنش لذت فراوانی برده بودم, کتاب "دختر ایران" نوشته خانم ستاره فرمانفرماییان و بر همان اساس تصور میکنم که ترجمه این کتاب به زبانهای دیگر با استقبال فراوانی مواجه خواهد شد.
مهران رفیعی
پانزدهم مارس دوهزارو سیزده
بریزبین استرالیا


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست