پرتوافکنی (۱)
تاریخ هجری مسلمانان از چه زمانی شکل گرفت؟
ب. بی نیاز (داریوش)
•
عباسیان که اکثراً از عربهای ساسانی بودند [ساکن خراسان بزرگ] با همیاری ایرانیان همفکر و هممرام خود، در مسیری گام نهادند که سرانجام به چیزی ختم شد که ما امروز به آن اسلام میگوئیم. ادبیات و تاریخنگاری اسلامی محصولِ عربهای شبهجزیرهی عربستان نبوده بلکه محصول مشترک شرکتِ عربهای ساسانی و ایرانیان بوده است. و تاریخ هجری نیز جزو اختراعات آنان میباشد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱ فروردين ۱٣۹۲ -
۲۱ مارس ۲۰۱٣
همانگونه که در نوشتار پیشین [1] گفته شد، اسلام نه بر پایهی قرآن که بر احادیث یا اسطورههای اسلامی شکل گرفته است. احادیث و قصههای اسلامی حداقل 150 سال پس از شکلگیری نهایی این دین به رشتهی تحریر در آمدند. از آن پس، این جهان اسلامی میبایستی از هر جهت استقلال دینی، سیاسی و فرهنگی خود را در برابر «دیگران» یعنی از یک سو، ایران گذشته (ساسانی) و از سوی دیگر جهان مسیحیِ غرب تثبیت میکرد و مرزهای خود را با آنها کاملاً روشن مینمود. یکی از جنبههای این استقلال، موضوع گاهشمار یا تقویم بود.
در قرآن هیچ نشانی از کوچ یا هجرت محمد از مکه به یثرب (مدینه) نیست. اکنون این پرسش پیش میآید، پس چگونه و در چه روندی «هجرت محمد»، بنیانِ گاهشمار یا تقویم مسلمانان گردید.
بنا بر تاریخ طبری و زندگینامههای محمد [سیرت محمد]، تاریخ هجری از همان آغاز اسلام جا افتاده بود و مسلمانان تاریخ خود را به هجری مینوشتند. برای خوانندگانی که با تاریخ طبری و احادیث اسلامی آشنایی ندارند، یک بخش از زندگینامهی پیامبر را، که از تاریخ طبری است، در پائین آوردهام تا آنها با ساختارِ روایی «تاریخنگاری» اسلامی [طبری و ابن هشام] آشنا شوند.
متن پائین از «زندگینامهی پیامبر» از ترجمهی پارسی تاریخ طبری، برگردان ابوالقاسم پاینده است که توسط امیر حسین خنجی تهیه و تنظیم شده است. این بخش مربوط به «تاریخ هجری» است که راویان اسلامی حداقل 150 سال پس از «هجرت» نوشتهاند.
ذکر حوادث سال اول هجرت
سخن دربارهی وقتی که تاریخ نهادند
ابوجعفر گوید: و چون پیامبرِ خدا به مدینه آمد بفرمود که تاریخ نهند.
از ابن شهاب روایت کردهاند که وقتی پیامبر به مدینه آمد، و این به ماه ربیعالاول بود، بفرمود تا تاریخ نهند.
ابوجعفر گوید: چنانکه گفتهاند، یک ماه و دو ماه از وقت آمدن وی را تاریخ مینهادند تا سال به سر رفت.
و به قولی نخستین کس که در اسلام تاریخ نهاد عمر بن خطاب - رحمهالله علیه- بود.
از شعبی روایت کردهاند که ابوموسی اشعری به عمر نوشت که «نامهها از تو به میرسد که تاریخ ندارد». و عمر کسان را برای مشورت فرآهم آورد و بعضیشان گفتند: «از مبعث پیامبر خدای تاریخ بنه». و بعضی دیگر گفتند: «تاریخ هجرت بنه». و عمر گفت: «تاریخ از هجرت پیامبر مینهیم که هجرت فاصله میان حق و باطل بود».
از میمون بن مهران روایت کردهاند که حوالهای نه نزد عمر آوردند که باید در شعبان داده شود، و عمر گفت: «این کدام شعبان است؟ شعبان آینده یا شعبانی که در آن هستیم؟» پس از آن عمر به یاران پیامبر گفت: «چیزی برای مردم بنهید که توانند شناخت». بعضیها گفتند: «به تاریخ روم بنویسید». گفته شد که آنها از روزگار ذوالقرنین مینوشتند، و این دراز است. بعضی دیگر گفتند: «از تاریخ پارسیان بنویسید». گفته شد که در میان پارسیان وقتی شاهی بیاید مدتِ شاه پیشین را رها کنند. و همسخن شدند که ببینند پیامبر چند سال در مدینه اقامت داشته بود، که ده سال بود، و تاریخ را از هجرت پیامبرِ خدای - صلی الله علیه و سلم- نوشتند.
از محمد بن سیرین روایت کردهاند که یکی پیش عمر بن خطاب برخاست و گفت: «تاریخ نهید». عمر گفت: «تاریخ نهادن چیست؟» گفت: «چیزی است که عجمان کنند و نویسند که در ماه فلان از سال فلان». عمر گفت: چیزی نکوست». بنا شد تاریخ نهند، و گفتند: «از کدام سال آغاز کنیم؟» گفتند: «از مبعث پیامبر، و گفتند: از وفات وی، پی از آن همسخن شدند که از هجرت آغاز کنند، سپس گفتند: از کدام ماه آغاز کنیم؟ و گفتند: از رمضان آغاز کنیم. پس از آن گفتند: محرم را مبدأ میکنیم که ماه حرام است و کسان از حج باز میگردند. و بر محرم همسخن شدند.
از عبدالله بن عباس روایت کردهاند که تاریخ نهادن از همان سال که پیامبر خدای به مدینه آمد آغاز شد، و در همان سال عبدالله بن زبیر تولد یافت.
و هم از این عباس روایت کردهاند که در تفسیر «والفجر ولیال عشر» گفته بود: فجر محرم است که آغاز سال است.
از عبید بن عمر روایت کردهاند که محرم ماه خدا- عزّ وجل- است و آغاز سال است که در آن خانهی کعبه را جامه پوشانند، و تاریخ از آن آغاز کنند و سکه در آن زنند، و روزی در محرم هست که قومی در آن روز توبه کردند و توبهی آنها پذیرفته شد.
از عمرو بن دینار روایت کردهاند که اول کسی که نامهها را تاریخ نهاد یعلی ابن امیه بود که در یمن بود.
پیامبر خدا در ماه ربیعالاول به مدینه آمد، و مردم آغاز سال را تاریخ کردند و تاریخ از آمدن پیامبر نهادند.
از شعبی روایت کردهاند که بنیاسماعیل آتش ابراهیم را مبدأ تاریخ داشتند تا وقتی که خانهی کعبه ساخته شد و بنیان خانه را آغاز تاریخ کردند، تا وقتی که پراکنده شدند و هر قبیله وقتِ بیرون شدن از تهامه را آغاز میکرد، و آن گروه از بنی اسماعیل که در تهامه مانده بودند خروج قبیله سعد و نهد و جهینه و بنی زید را آغاز تاریخ داشتند، تا وقتی که کعب بن لوی بمرد و تا سال فیل مردن وی را آغاز تاریخ داشتند. پس از آن سال فیل را آغاز تاریخ کردند تا وقتی که عمر بن خطاب هجرت را آغازِ تاریخ کرد و این به سال هفدهم یا هیجدهم هجرت بود.
از سعید بن مسیب روایت کردهاند که عمر بن خطاب کسان را فراهم آورد و گفت: «از چه روز بنویسم؟» علی بن ابی طالب - علیه السلام- گفت: «از روزی که پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم مهاجرت کرد و سرزمین شرک را ترک فرموده» . و عمر رضیالله عنه چنین کرد.
ابوجعفر گوید: روایتی که از شعبی دربارهی تاریخ بنیاسماعیل آوردهاند از حق دور نیست که مبدأ از حادثهای که پیش همه معروف باشد نداشتند و غالباً قحطی یا بلیهای را که در گوشهای از دیار رخ داده بود مبدأ تاریخ میکردند، و از میان عربانِ قریشان بودند که آخرین مبدأ تاریخشان پیش از هجرت پیامبر به سال فیل بود که سال تولد پیامبر خدا نیز بود، و از جنگ فِجار تا بنای کعبه پانزده سال بود، و از بنای کعبه تا مبعث پیامبر پنج سال بود.
ابوجعفر گوید: پیامبر - صلی الله علیه و سلم- چهل ساله بود که مبعوث شد، و چنانکه شعبی گوید: اسرافیل همراه نبوت وی بود و این پیش از آن بود که مأمور دعوت و اظهار پیامبری باشد، چنانکه روایتهای آن را آوردهایم، و سه سال بعد جبرئیل همراه نبوت وی شد و بگفت تا دعوت و نبوت اظهار کند، و ده سال در مکه به دعوت پرداخت، پس از آن به ماه ربیعالاول سال چهاردهم نبوت خویش سوی مدینه هجرت فرمود، و خروج وی از مکه به روز دوشنبه بود هم روز دوشنبه دوازدهم ربیعالاول به مدینه رسید.
از ابن عباس روایت کردهاند که: پیامبرِ خدا به روز دوشنبه تولد یافت و روز دوشنبه مبعوث شد و روز دوشنبه حجرالاسود را به جا نهاد و روز دوشنبه به قصد هجرت از مکه بیرون شد و روز دوشنبه به مدینه رسید و روز دوشنبه از جهان در گذشت.
ابوجعفر گوید: اگرچه مبدأ تاریخ مسلمانان از هجرت بود اما محرم را آغاز تاریخ کردند که دو ماه و دوازده روز زودتر از وصول پیامبر به مدینه بود. و وقت رسیدن وی مبدأ تاریخ نشد، بلکه از اول سال آغاز کردند.
پایان نقل قول
[دکتر امیرحسین خنجی، کتابِ طبری را در سایت خود به صورت پی دی اف در اختیار علاقهمندان قرار داده است: http://irantarikh.com]
1- خواننده بدون هیچ گونه تفسیری این برداشت را میکند که «تاریخ هجری» از زمان خود پیامبر یا حداکثر از زمان عمر به تاریخ اسلامی تبدیل شده بود.
2- و این که: محمد در 12 ربیعالاول سال فیل [عامالفیل] که یک روز دوشنبه بود، متولد شد. همچنین در روز دوشنبه به پیامبری مبعوث شد، در روز دوشنبه حجرالاسود را جا نهاد، و روز دوشنبه هجرتش را آغاز کرد و روز دوشنبه به مدینه رسید و روز دوشنبه از جهان در گذشت (در 28 صفر سال 11 «هجری» که باید یک روز دوشنبه باشد؟).
3- تاریخ روم و ذوالقرنین. به سخنی دیگر روم یعنی روم [بیزانس] و ذوالقرنین به گونهای در اینجا با هم گره خوردهاند.
این نوشتار سه بخش است: 1- تقویم هجری، 2- زادروز محمد و تأثیرات بودیسم بر اسلام 3- ذوالقرنین کیست و بازتاب آن در قرآن
تقویم هجری
طبق گزارش طبری که در بالا آمده است هم خود محمد و هم عمر، بانیان تاریخ هجری بودهاند. یعنی تقریباً از همان ابتدای شکلگیری «اسلام»، تقویم مسلمانان بنا بر هجرتِ محمد شکل گرفت. قاعدتاً میباید همهی اسناد و مکتوباتِ صدر اسلام با این تاریخ ثبت شده باشند. و اگر ما در طی 150 تا 200 سال نخست اسلام، نشانی از تاریخ هجری نبینیم، آنگاه شک و تردید به تاریخنگاری اسلامی جایز است و باید از خود بپرسیم، پس چرا بر روی سکههای حاکمان صدر اسلام، یا نوشتهها یا سنگنبشتهها سخنی از تاریخ هجری نیست.
ما سه سند از معاویه در دست داریم.
1- سکهها: معاویه که نام اصلی او ماآویا [معاویه معرب این نام است] بود در سال 662 میلادی یعنی 20 سال پس از شکست ایران در جنگ به اصطلاح نهاوند در دارابگرد [یا دارابجرد در استان فارس و یکی از پایتختهای ساسانی] به نام خود سکه زد. در وسط سکه، نگارهی پادشاه ساسانی است و کنار آن به زبان پهلوی و به خط آرامی نوشته شده:
ماآویا امیری وروشینیگان [MAAVIA AMÎR-i WURROYISHNIGÂN] که به عربی «امیرالمومنین» ترجمه شده است. ولی واژهی امیرالمومنین برخلاف اسلامشناسی سنتی نه به معنی «سرور مومنان» بلکه به معنی «رئیس محافظان» میباشد [از ریشهی «امن»]. این سکه که هنوز نگارهی پادشاه ساسانی را دارد و معاویه به عنوان «رئیس تأمینکنندگان امنیت» قلمداد شده، نشانگر آن است که بین ایرانیان و عربهای ساسانی توافق حاصل شده بود.
2- سنگنبشتهی قدره: این سنگنبشته در حمامِ شهر قدره [ام قیس کنونی] در اردن حکاکی شده است. سالی که معاویه در قدره بود سال 42 عربهاست. بر این سنگ نیز معاویه عنوانِ «امیرالمومنین» را دارد.
3- سنگنبشتهی طائف: این سنگنبشته به زبان عربی است. عنوان معاویه باز «امیرالمومنین» است و سال ذکر شده، سال 58 است.
ترجمه سنگ نبشته معاویه به زبان انگلیسی :
1- This dam is built for the servant of God Muawiya
2-The Commander of the Faithful Abdallah ibn Sahr has built it
3- With the Permission of God in the year fifty-eight
4- God, grant pardon to the servant of God Muawiya
5- Commander of the Faithful and strengthen him and help him and allow the
6- Believers to profit by him.’ Amr ibn Habbab has written it
[این سه تصویر و توضیحاتِ فوق برگرفته شده از: «سقوط ساسانیان»، دکتر مسعود امیر خلیلی، در: http://www.chubin.net]
آیا میتوان تصور کرد که 58 سال پس از شکلگیری «اسلام»، معاویه که نه یک فرد معمولی بلکه در حقیقت نمادِ یک نهاد [حکومت] است، به جای «هجری»، سال عربها بنویسد؟ آیا برای کسی که اندکی میاندیشد، شگفتآور به نظر نمیرسد؟ همچنین بر خلافِ احادیث اسلامی که معاویه را نخستین «خلیفه» اسلامی میدانند، او فقط عنوانِ «امیرالمومنین» یعنی «رئیس نیروهای امن کننده» را داشته است. همین عنوان را رومیان [بیزانسیها] به منصوبین [واسالها یا تیولداران] عرب خود به ویژه غسانیان میدادند و به زبان لاتینی omnia prospere gerens نام داشت و به زبان پهلوی AMÎR-i WURROYISHNIGÂN بر روی سکهها و سنگنبشتهها ثبت شده است. [فولکر پوپ، «آغاز اسلام»]
قدیمی ترین سند تاریخی اعراب که در بر روی پاپیروس [برگهی پوستی] نوشته شده از سال 643 میلادی است. این سند در کتابخانهی ملی اتریش (وین) نگهداری میشود [2] و به خط یونانی و عربی نوشته شده است. سند در واقع رسیدِ 50 گوسفندی است که فردی به نام «امیر عبدالله» برای سپاه خود در مصر از خلیفه تذرق و خلفیه اصطفن دریافت کرده است. در قسمت عربی سند فقط سال 22 ذکر شده است (در این سند اشارهای به سال عربها و یا سال هجری نشده است) در قسمت یونانی سند سال مالیات بیزانس قید شده که برابر است با 25 آوریل 643 میلادی.
از سوی دیگر، تاکنون سکههای فراوانی از سکههای عرب تبرستانی، سکههای عربِ ساسانی و سکههای «حکام اموی و عباسی» در ایران کشف شدهاند [بنگرید به: «سکههای ایران»، علیاکبر سرفراز و فریدون آورزمانی، تهران، 1379]. در کنار سکهها، ما همچنین مُهرهای فراوانی از حاکمان اسلامی کشف کردهایم. هیچ کدام از آنها نشانی از «تاریخ هجری» ندارند. روی آنها فقط عدد نوشته شده، بدون «هجری» یا «سال عربها». تازه از سال 200، زمان مأمون، و آوردن علی بن رضا [امام هشتم شیعیان] از مدینه به خراسان است که به تدریج تاریخِ سکهها به «هجری» تزئین میشوند. [«آغاز اسلام»، فولکر پوپ] به سخنی دیگر، یعنی احادیث و تاریخنگاری اسلامی [در مورد تعیین «تاریخ هجری» از همان آغاز اسلام] با یافتههای باستانشناسی تاکنونی ما همخوانی ندارند. از این رو، شگفتانگیز نیست که شک و تردید بوجود آید و پژوهشگر کنجکاو در صدد بازخوانی دوباره تاریخ اسلام بشود.
ما اساساً تاریخنگاری اسلامی همزمان یا معاصر نداریم. حداقل 150 سال پس از حکومت عربها، برای نخستین بار محمد بن عمر الواقدی (وفات 823 میلادی) «اطلاعات» خود را بدون ارایه حتا یک سند اصلی از جنگهای اعراب برای ما به نگارش در میآورد. همچنین تاریخ نویس دیگر عرب، بلاذری، (وفات 892 میلادی) دربارهی فتوحات اعراب گزارش میدهد و البته او ادعا کرده که «اسناد اصلی» را دیده است!! طبری نیز 200 سال پس از «جنگهای اعراب و ایرانیان» از این درگیریهای نظامی گزارش میدهد [امیرخلیلی، http://www.chubin.net]. کتابهایی که از این نویسندگان عرب در دسترس ما هستند، همه کپیها یا رونویسهایی هستند که حداقل سد سال پس از نویسندگان اصلیشان بازنویسی شدهاند. نسخهای که از تاریخ طبری در دسترس ماست، به دوران مملوکیان [سدهی 13 میلادی] برمیگردد [اولیگ، از بغداد به مرو]. همانگونه که میبینیم، همهی این «تواریخ» در دوران خلفای عباسی به ویژه از زمان هارونالرشید (766 تا 809 میلادی، متولد 763 میلادی در ری، مرگ: 809 میلادی در توس/خراسان) به رشتهی تحریر در آمدهاند.
این نشان میدهد که خلفای عباسی در پی شکلدهی یک «شخصیت دینی - سیاسی» مستقل برای خود بودند و همهی تلاششان را، حتا با خشونتهای بسیار افراطی بکار بستند تا این تدبیر را به فرجام برسانند. خاورشناسِ آلمانی، یولیوس ولهاوزن، از یک مورخ بیزانسی سدهی 8 به نام تئوفانس نقل میکند که «حکمرانان جدید (یعنی عباسیان) در سال 755 بیشتر مسیحیان در فلسطین را به دلیل خویشاوندی با سلسله قبلی کشتند» البته ولهاوزن که آگاهیاش از تاریخ مسیحیت در ایران و شام ناچیز بود، میگوید: «اینجا باید حتماً اشتباهی شده باشد، چگونه میتوان امویان را مسیحی قلمداد کرد». [امیر خلیلی، همانجا]
تاریخنگاریهای اسلامی که پس از یک سده و نیم نگاشته شده، میبایستی به ضروریات دینی و سیاسی آن زمان حاکمان پاسخ میداد. هدف آنها در مرتبهی نخست نوشتنِ تاریخ اسلام نبوده بلکه پاسخ به مسایل عاجلِ سیاسی روز بوده است. تاریخ هجری هم یکی از مسایل سیاسی روز بود که سرانجام میبایستی حل میشد.
همانگونه که میبینیم این «تواریخ» در دوران عباسیان نوشته شدهاند. یارشاطر در کتابِ «حضور ایران در جهان اسلام» مینویسد: «چنانکه طریف خالدی در فصلی که دربارهی تصور دانشمندان مسلمان از ملل باستان دارد اشاره میکند، حتی برخی از مورخان مسلمان، تاریخ اسلامی را امتدادِ تاریخ ایران [ساسانی] تلقی میکردند ... بسیاری از مورخان اسلامی به نقش محوری ایرانیان در توسعهی فرهنگ اسلامی در دوران اولیه عباسیان اشاره کردهاند» [«حضور ایران در جهان اسلام»، ص 24] او سپس نقل قولی از رینهارت دوزی [Reinhart Dozy]، عربشناس برجستهی هلندی میآورد: «زمینهی تفوق ایرانیان، یعنی غلبهی مغلوب بر غالب، از مدتها پیش از خلافت عباسیان فراهم شده بود. این تفوق هنگامی کامل شد که عباسیان، که ترقی خود را مدیون ایرانیان بودند، بر تخت خلافت نشستند. این خلفا قاعده را بر این نهادند که به کسی به جز ایرانیان، به ویژه ایرانیان خراسانی، اعتماد نکنند. در نتیجه برجستهترین شخصیتهای دربار خلفای عباسی ایرانیان بودند» [همانجا، ص 25] یارشاطر ادامه میدهد: «در نظری عمیقتر باید گفت که خلفای عباسی یا ترکیب قدرت مذهبی و ظایفِ عرفی و با شوری که در حمایت از مذهب به عنوان حافظان دین از خود نشان میدادند در حقیقت رویه پادشاهان ساسانی را پیش گرفتند که حکومت عرفی را با پاسبانی دین در حکومت خود ترکیب کرده بودند. پیروی از سنن ایرانی را میتوان همچنین در زمینههای دیگر بازشناخت. از جمله قانونی قلمداد کردن خلفا که خلافت خود را با توسل به اینکه از نسل عباس عموی پیغمبر بودند (یعنی توسل به شجرهنامه و حق موروثی به جای انتخاب و بیعت) و محدود کردن دیدار خود با بکار بردن پرده و پردهدار و سایر موانع و جدا ساختن خود از عامه با بکار گرفتن حاجب و دربان، بطوریکه دسترسی به آنها که اعراب حق خود میشمردند دشورا بشود. نیز پوشیدن لباسهای فاخر ایرانی و جشن گرفتن نوروز و بجا آوردن مراسم آن همه نشان میدهد که تا چه حد حکومت اعراب تحت تأثیر روحیه ایرانی و فرهنگ پادشاهی قرار گرفته بود ... اما مهمترین نهاد اداری در خلافت عباسی که تقلیدی از روش ساسانیان بود اقتباس دیوان بود، یعنی اداره وظایف خلافت در شعبههای مختلف با مسئولان معین. اگرچه این نهاد در دوران بنی امیه یا حتی زودتر آغاز شده بود، در خلافت منصور عباسی بود که این نظام توسعه یافت و در دوران وزارت برمکیان در حکومت هارونالرشید صورت کمال پذیرفت» [همانجا، صص 26 و 27]
به زبان ساده، یعنی عباسیان که اکثراً از عربهای ساسانی بودند [ساکن خراسان بزرگ] با همیاری ایرانیان همفکر و هممرام خود، در مسیری گام نهادند که سرانجام به چیزی ختم شد که ما امروز به آن اسلام میگوئیم. ادبیات و تاریخنگاری اسلامی محصولِ عربهای شبهجزیرهی عربستان نبوده بلکه محصول مشترک شرکتِ عربهای ساسانی و ایرانیان بوده است. و تاریخ هجری نیز جزو اختراعات آنان میباشد.
1- مقاله «اسلام شناسی سنتی در برابر دینشناسی»، در سایت اخبار روز و گویا نیوز
2- (Wien, Österreichische Nationalbibliothek, Papyrussammlung)
http://www.onb.ac.at
RZ00001347 ID-Nr:
Digitales Objekt : G 39726
منابع:
1- «تاریخ طبری»، دکتر امیرحسین خنجی، در: http://irantarikh.com
1- «سقوط ساسانیان»، دکتر مسعود امیر خلیلی، در: http://www.chubin.net
2- «حضور ایران در جهان اسلام»، احسان یارشاطر، ترجمه فریدون مجلسی، انتشارات مروارید
3- «سکههای ایران»، علی اکبر سرفراز و فریدون آورزمانی، تهران 1379
6- Markus Groß, „Buddhistische Einflüsse im frühen Islam?“, in: Schlaglichter (Hg: Markus Groß & Karl-Heinz Ohlig
7- Volker Popp, „Von Ugarit nach Samarra“, in: Der frühe Islam (Hg: Karl-Heinz Ohlig)
8- Yuri Stoyanov, „Defenders and Enemies of the true cross”; Verlag der Österreichischen Akademie der Wissenschaften
توضیح نویسنده: پس از انتشارِ «اسلامشناسی سنتی در برابر دینشناسی»، دکتر مسعود امیرخلیلی به درستی انتقاد کردند [کامنت او در سایت گویا نیوز] که درست میبود من [بینیاز] به عنوان نویسنده مقاله، سایت او را نیز به عنوان منبع، ذکر میکردم. به دو دلیل حق با اوست: یکی این که او طی نوشتارهای فراوانی دربارهی «تاریخ شفاهی» [به ویژه طبری] توجه را مرا جلب کرد و مرا به صرافت پرداختن بدان انداخت و دوم این که او در نوشتارِ خود تحت عنوان «سقوط ساسانیان» باعث شد که من به طور مستقیم یا غیر مستقیم از زحمات او ایده بگیرم. شیوهی کار علمی چنین است که باید «هر منبعی» را نام برد. بخاطر این سهلانگاریِ خود از آقای دکتر امیرخلیلی پوزش میخواهم.
www.biniaz.net
|