سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

گناهان کبیره


حمید آقایی


• ادیان الهی، بویژه تک خدایی، اگرچه هزاران سال از قدمت آنها می گذرد اما همچنان، حتی در قرن حاضر نیز، بیش از آنچه که ما تصور می کنیم قدرت خود را حفظ کرده اند. اگرچه این قدرت های دینی دامنه های گسترده سیاسی گذشته را ندارند، اما این ادیان بدلیل سوار شدن بر عنصر ترس همچنان حضور سنگین خود را حفظ کرده و می کنند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۴ فروردين ۱٣۹۲ -  ۲۴ مارس ۲۰۱٣


پاپ فرانسیس اول در نیایش خود در هنگام اولین سخنرانی عمومی در میدان اصلی واتیکان مسیحیان را دعوت به پرهیز از حسادت، غرور و نفرت کرد. وی گفت که این احساسات زندگی انسان را آلوده و نجس می کنند.
شاید در نگاه اول و بویژه در کادر اعتقادات دینی این نصایح درست و منطقی بنظر برسند. در فرهنگ عامه نیز، غرور، بویژه خودپرستی و حسادت از ویژگیهای به اصطلاح نکوهیده اند.
اما آیا به واقع، آنطور که ادیان الهی مطرح می کنند، داشتن و بروز این احساسات، که به اعتبار علوم روانشناختی نوین، ریشه در ساختارهای روانی و حتی جسمی (فیزیولوژیکی) انسان دارند، گناه محسوب می شوند؟
همه ما با احساس هایی مانند خشم، ترس، حسادت آشنا هستیم و آنها را تجربه کرده ایم. تجربه های حسی ای که عمدتا منشا و عاملی برای اراده و تصمیم به انجام (و یا انجام ندادن) یک عمل مشخص بوده اند. مترادف واژه احساس در زبان انگلیسی (emotion) است. ریشه های این واژه را می توان در زبان لاتین به کلمه ((movere به معنی حرکت کردن پیوند داد. به سخن دیگر، تجربه های احساسی و بدنبال آن انگیزش انسان برای حرکت کردن و اقدام به یک عمل مشخص جزو تجارب روزانه همه ما انسانها هستند.
اما صرفِ وجود و تجربه کردن این احساسات درونی و ذاتی انسان نمی تواند و نباید دلیلی بر ارزش گزاری و خوب و بد کردن این احساسات باشند. این نوع نگاه و اخلاقیات ما (که متاثر از فرهنگ و عقاید زمانه، ویا اعتقادات مذهبی و اندیشه های فلسفی می باشد) است که تعیین کننده خوب و بد بودن ویا گناه و ثواب داشتن این احساسات می باشئد.
شاید بتوان گفت که هیچ جنبه ای از ذات و روان انسان به اندازه احساسات انسانی در کیفیت و معنی دادن به وجود و حیات انسان نقش نداشته اند. این احساسات هستند، که گاه شورِ ادامه زندگی، اراده برای تغییر و یا پایان بخشیدن به زندگی را پدید می آورند. بنابراین جای تعجب نیست اگر می بینیم که اکثر مذاهب و اندیشه های فلسفی بطور ویژه ای به این جنبه از خصوصیات انسانی پرداخته اند.
اگر فیلسوفان و روانشناسان بزرگی از افلاطون، ارسطو، اسپینوزا، نیچه تا فروید بیشتر به جنبه های تئوریک، روانی و فلسفی این احساسات توجه نشان داده اند، مذاهب و ادیان الهی در درجه اول به ارزش گذاری و گناه و ثواب شمردن این احساسات پرداخته اند.
احساساتی که پاپ در نیاش اخیر خود نهی می کند جزو هفت گناه کبیره در مسیحیت می باشند. طمع، حسادت، شکم پرستی، غرور، تنبلی و خشم از این جمله هستند. در اسلام اما بر خلاف مسیحیت که گناهان کبیره را مستقیما به احساسات انسانی و نمود های بیرونی آن پیوند می دهد، گناهان کبیره در درجه اول در ارتباط با اعتقادات دینی و مذهبی معنی پیدا می کنند. در اسلام گناه کبیره‍ی اول "شرک"، برگشت از دین اسلام و یا کافر شدن است. نا امیدی از رحمت خداوندی از جمله گناهان کبیره‍ی دیگر می باشد و قتل مومن دیگر نیز در همین ردیف قرار می گیرد.
مقایسه بین گناهان کبیره در اسلام و مسیحیت یک تفاوت بسیار جالب توجه را آشکار می کند. اگر در مسیحیت گناهان کبیره در ارتباط با احساسات انسانی معنی پیدا می کنند، این گناهان در اسلام در کادر اعتقادات ایدئولوژیکی این دین تعریف می شوند، که البته جای تعجب نیز نمی تواند باشد. زیرا که اسلام، حتی در شکل کنونی آن یک دین سیاسی و بعبارت دیگر یک ایدئولوژی است و طبیعتا گناه و ثواب خود را نیز در این کادر تعریف می نماید.
اما با وجود این اختلاف اساسی، یک وجه مشترک که بسیار بنیادی نیز می باشد، بین این دو دین (در زمینه گناهان کبیره) دیده می شود. این وجه مشترک "احساس ترس" است. انگیزه‍ی نهی اینگونه احساسات و گناه شماردن آنها توسط مسیحیت و یا علت گناه کبیره‍ی شماردن کفر و برگشت از دین توسط دین اسلام در ترس از خدا و ترس از مجازات در دنیای پس از مرگ نهفته است. در مسیحیت، غرور انسانی به معنی اعتقاد به توانایی خود و فراموش کردن قدرت و اراده خداوندی تعریف می شود. در اسلام بر گشت از دین و کفر مترادف با نفی وجود خدا و قادرِ مطلق می گردد. مطابق دین اسلام و گفته‍ی پیامبر اسلام: "اگر کسی ذره ای از غرور و تکبر در قلب خود داشته باشد وارد بهشت نخواهد شد."
می توان گفت که احساس ترس، ترس از مجازات، ترس از آینده، ترس از فقیر شدن ویا ترس از گناهکار شمرده شدن یکی از اصلی ترین ویژگیهای روانی انسان است که توسط مذاهب، ایدئولوژی ها و قدرت های اقتصادی و سیاسی برای دست یابی به اهداف مورد نظرشان همواره مورد استفاده قرار گرفته است.
رهبر کاتولیک های جهان در واقع با نهی این احساساتِ انسانی، بعنوان گناهان کبیره، ترس از گناهکار و مشمول مجازات شدن را در دل پیروان خود می اندازد. رهبران جمهوری اسلامی نیز محور سیاست های خود را بر ترس از دشمنان اسلام و دولت های استکباری قرار می دهند. ایجادِ ترس از فردای نامعلوم، ترس از (بی حجابی و کم حجابی)، کنترل دائمی زنان و دختران جوان، ترس از آغاز جنگ و گرانی های روز افزون، جزو مشخصه های اصلی سیاست های جمهوری اسلامی شده است. حتی بخاطر ترساندنِ مردم از یک آینده‍ی نامعلوم و شاید بسیار بدتر آنان را وادار میکنند که تن به شرایط حاضر بدهند و یا بد را در برابر بدتر انتخاب کنند.
البته استفاده از احساس ترس صرفا محدود به ادیان نمی شود، سیستم های اقتصادی و مالی اکثر کشورهای غربی بر این مبنا استوار هستند. فلسفه و سناریوی ایجاد ترس در نظامهای کاپیتالیستی بسیار ساده است. ترس را ایجاد کن و آنرا مانند یک محصول تولیدی تبلیغ کن و بفروش برسان؛ و سپس راه حلِ این ترس را بصورت محصولی دیگر عرضه کن و به فروش برسان.
برای نمونه، ایجاد ترس از آینده نامعلوم زمینه ای می شود برای فروش انواع بیمه های عمر. ترس از ترور، مردم را وادار می کند که بدون مقاومت جدی کنترل زندگی شخصی خود را در اختیار سیستمهای اطلاعاتی قرار دهند. و یا ترس از بی آیندگی فرزندان در جامعه ای که پیشرفت در آن منوط به به برخورداری از تحصیلات عالی و مدارک تخصصی می باشد باعث آمادگی والدین برای خرید و استفاده از محصولات آموزشی خاصی می گردد.
در نظامهای دیکتاتوری و توتالیتر اما بدلایل دیگری روی احساس ترس کار می شود. ترس از دشمن و ترس از گناهکار شمرده شدن و مشمول مجازاتهای سنگین شدن چه در این دنیا و چه در دنیای دیگر یکی از پایه های اصلی ایدئولوژی و سیاست های اجرایی اینگونه نظامها را تشکیل می دهند.
در حقیقت احساسِ ترس و عواملی که این ترس را تشدید می کنند، از ابزارهای اصلی نظامهای سیاسی و اقتصادی کنونی هستند. در این رابطه تفاوت چندانی بین نظامهای سرمایه داری غربی و حکومت های توتالیتر شرقی و یا حکومت و نظامهای مذهبی مانند جمهوری اسلامی و یا واتیکان نیست. همه این نظامها بر مبنای ترساندن انسان از موجودات و پدیده هایی که خودشان تولید کرده اند استوار هستند. ترس از تروریسم، ترس از عدم امنیت اقتصادی، ترس از مجازات های اخروی و ارتکاب گناهان کبیره، ترس از آینده نامعلوم سیاسی و بدتر شدن همین وضعیت موجود، ترس از سر کار آمدن راست گرایان افراطی، همه و همه بر یک مبنا استوارند و آنهم کنترل توانایی های انسان، ضعیف کردن جرات ها و شجاعت های انسانی و نهادن انواع قید و بندها و غل و زنجیرها بر پاهای او.
اما مطالعه تاریخ طبیعی و اجتماعی انسان نشان می دهد که این احساسات، که بویژه توسط مذاهب الهی منفی ارزیابی می شوند، از مهمترین و بنیادی ترین عوامل حرکت بخش و پیش برنده انسان بوده اند، بطوریکه می توان گفت که بدون وجود این احساساتِ ظاهرا نکوهیده، مانند غرور، حسادت ، نفرت و خشم، تکامل و پیشرفت انسان امکان پذیر نبوده است.
برخلاف ادیان، که احساسات انسانی را به دو بخش، احساسات روحانی و جسمانی تقسیم و بر این مبنا ارزشگزاری می کند، اندیشه های اومانیستی و اصالت وجودی همه احساسات انسان را جزء مجموعه واحد و تقسیم ناپذیر بشر که در روند تکامل طبیعی به این مرحله رسیده است، می بینند. نفی و کم ارزش دانستن برخی از احساسات انسانی، همانطور که نیچه می گوید بمعنی گرفتن شور احساس و انگیزه زندگی از انسان و نزول آن به پایین ترین سطح است (شجره نامه اخلاق ۱۹٨۹).
یکی از محرکه های اصلی انسان، در روند تکامل طبیعی و اجتماعی اش همین احساسات انسانی و تمایلات برخاسته از آن بوده اند. اگر همین احساسات ظاهرا نکوهیده مانند غرور و حسادت و حتی نفرت نبودند انسان چگونه می توانست بر موانع طبیعی و اجتماعی در راه رشد و تکامل خود غلبه کند.
اگر ما دوران هایی را که اندیشه دینی بر اذهان اروپاییان حاکم بود، از دوران یونان باستان و دوران پس از روشنگری و بطور مشخص دوران پست مدرنیسم جدا کنیم می بینیم که چه در دوران یونان باستان و چه پس از عصرِ روشنگری و رنسانس در اروپای غربی به احساسات انسانی بگونه ای بسیار طبیعی و بدون دخالت ادیانی که مبنای حضور و مشروعیت خود را بر گناهکار شمردن انسان قرار می دادند، نگاه می شده است. بعقیده اپیکور انسان تنها زمانی به خلاقیت و تولید فکر و اندیشه میتواند بپردازد که به احساسات اولیه اش از جمله گرسنگی پاسخ داده باشد، بدون شکم سیر انسان نمی تواند آزادانه و با فراغ بال فکر کند.
فروید نیز می گوید که انسان فقط زمانی حاضر می شود که به نیازهای اولیه و رضایت بخش خود، برای مدت کوتاهی پاسخ ندهد، که نتیجه آن آزادی بیشتر باشد. بعبارت دیگر انسان نمی تواند برای طولانی مدت احساسات و نیازهای طبیعی خود را سرکوب کند. احساس رضایت و لذت از پاسخگویی به نیازهای فطری و طبیعی انسان تا زمانی که مانع دیگران از برخورداری از نتایج لذت بخش ارضاء تمایلات انسانی اشان نشود نه تنها نکوهیده و گناه نیست بلکه یکی از اصول بنیادی و اولیه فلسفه اومانیسم و اصالت وجود انسان است.
ادیان الهی، بویژه تک خدایی، اگرچه هزاران سال از قدمت آنها می گذرد اما همچنان، حتی در قرن حاضر نیز، بیش از آنچه که ما تصور می کنیم قدرت خود را حفظ کرده اند. اگرچه این قدرت های دینی دامنه های گسترده سیاسی گذشته را ندارند، اما این ادیان بدلیل سوار شدن بر عنصر ترس همچنان حضور سنگین خود را حفظ کرده و می کنند. این ادیان بهمراه کاپیتالیسمِ غرب و توتالیتاریسم شرق دست در دست هم با استفاده از این عنصر (به اشکال گوناگون) و با نمودار شدن در گونه های متفاوت سعی در حفظ قدرت خود دارند. ترس از آینده نامعلوم اقتصادی، بیکار شدن، ترس از مرتکب گناهان کبیره شدن و یا ترس از دشمنان وطن و ملت همه و همه ابزارها و نمودارهای متفاوت این نظامها و سیستم ها را نشان می دهند.
پاپ اعظم، بجای تشویق مردمِ فقیر که ظاهرا توجه به آنها جزء شعارها و اهداف اوست، به نشان دادن خشم خود نسبت به برنامه های اقتصادی و مالی دولت هایشان؛
بجای حتی تقویت روحیه حسادت و غبطه خوردن نسبت به کسانی که با استفاده از این سیستم ناعادلانه سرمایه های باد آورده نصیبشان شده و بنابر این برانگیختن آنان به تلاش بیشتر برای مسلح کردن خود به ابزارهای لازم برای برقراری عدالت؛
بجای تقویت غرور انسان ها در برابر فشارهای طاقت فرسای اقتصادی و سیاسی؛
و بجای روحیه دادن به مردم، طرفداران خود را نصیحت می کند تا از این گناهان کبیره دوری جویند.

http://haghaei.blogspot.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست