''پروسه صلح''، آیا تاریخ برای کوردها تکرار میشود؟
شمال میرزا
•
این مقاله از یک طرف، نگاه تطبیقی دارد به بحرانهای سالهای اولیه تاسیس جمهوری ترکیه و بحرانی که اینک ترکیه به واسطه تحولات سریع منطقهای در آن قرار دارد و بر این است تا از این طریق چراغی هر چند کم سو به لایههای تاریک این دو بحران بیفکند تا در نتیجه بتوان تصویر واقعبینانهتری از ''پروسه صلح'' جاری در ترکیه داشته باشیم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۵ فروردين ۱٣۹۲ -
۲۵ مارس ۲۰۱٣
فارغ از معضل بحران هویتی ترکها، ترکیه از بدو تاسیس آن تا به امروز شاهد بحرانهای متعددی سیاسی از جمله کودتاهای پی در پی سالهای ۱۹۶۰، ۱۹۷۱ و سال ۱۹٨۰ بوده است که در مجموع میتوان آن را به بحران دمکراسی در آن کشور قلمداد کرد؛ اما مهمترین بحرانهای سیاسی-اجتماعی جمهوری ترکیه در طول تاریخ خود از سال ۱۹۲۱ تا به امروز تنها و محصور به کودتاهای نظامی نمیشود بلکه کانون این بحرانها ریشههای عمیق سیاسی- اجتماعی دارند که خود انسجام و یکپارچگی ترکیه را علارغم تکاپو و تقلای ۷۰ ساله کمالیستها در آن کشور، با چالشهای جدی مواجهه کرده است. سیاست اسیمیلاسیون گروههای اتنیکی را میتوان از سیاستهای کلان کمالیستها در جهت تحقق بخشیدن به انسجام نام برده یاد کرد. در مقام مقابله با این انسجام و یکجورسازی ناخواسته و تحمیلی، که مبتنی بر ناسیونالیسم اتنیکی ترک بود، ترکیه با دو بحران سیاسی عمیق و بغرنجتر از بحرانهای یاد شده مواجهه بوده است، و آن بحران سالهای اولیه تاسیس جمهوری ترکیه و دیگری بحرانی است که اینک ترکیه ناخواسته پا در آن گذاشته است. به طور حتم میتوان گفت که در راس هر دوی این بحرانها کوردها فاکتور اصلی بودهاند. عمیقتر و بغرنجتر از آن جهت که در هر دو بحران پرژه دولت-ملت ترک که برای ناسیونالیسم ترک خط قرمز به حساب می آید، آماج قرار میگیرند؛ حال در بحران کودتاها آنچه بیشتر از هر زمان دیگر متضمن تر است دولت-ملت ترک است. لذا این مقاله از یک طرف، نگاه تطبیقی دارد به بحرانهای سالهای اولیه تاسیس جمهوری ترکیه و بحرانی که اینک ترکیه به واسطه تحولات سریع منطقهای در آن قرار دارد و بر این است تا از این طریق چراغی هر چند کم سو به لایههای تاریک این دو بحران بیفکند تا در نتیجه بتوان تصویر واقعبینانهتری از ''پروسه صلح'' جاری در ترکیه داشته باشیم.؛ و از طرف دیگر کوشش بر این است که به متدهای بکار گرفته شدهای پرداخته شود که ترکیه از آنها جهت گذار از دو بحران نام برده استفاده کرده است .
سالهای پایانی جنگ جهانی اول) ۱۹۱٨( و شکست امپراتوری عثمانی همراه بود با دگردیسیهای وسیع و در عین حال قابل انتظار در عرصه جغرافیای سیاسی منطقه و خاورمیانه. دولت-ملت به عنوان پدیده نوین و مدرن محصول غرب که همراه بود با مفاهیم جذابی چون استقلال و سروری خواهی، توجه گروههای اتنیکی منطقه را به خود جلب کرده بود، بطوری که در فاصله سالهای ۱۹۲٣ تا ۱۹۲۵ خاورمیانه شاهد ایجاد بیشترین دولت-ملتها بوده است و عمده آنها تا پیش از سال ۱۹۱٨ جزء قلمرو عثمانی محسوب میشدند. از مهمترین سازو برگهای لازم برای چنین پروسهای عبارت بود از تعریف ''خود'' و آنگاه مقایسه آن با ''دیگران'' ؛ در چنین پروسهای ابعاد هویت اتنیکی مانند زبان، تاریخ و فرهنگ جای خود را در پروسه ملت سازی به هویت سیاسی میسپارند؛ با این توضیح که زبان، تاریخ ،فرهنگ و حتی اقتصاد میبایست به حقوق فردی و جمعی مرتبط و آنگاه مطابق با پروژه ناسیونالیسم و دولت-ملت باز تعریف گردد. کمالیستها با درک به چنین ملزواماتی، در صدد مهیا کردن ساز وبرگهای دولت-ملت بودند تا بتوانند بنا بر آن ناسیونالیسم ترک را تعریف کنند. این دوره برههای از تاریخ تکثیر ناسیونالیسم بود که درآن گفتمان ناسیونالیسم اتنیکی بر سیاست سیاه افکنده و در واقع میتوان گفت که هنوز از ناسیونالیسم مدنی که در آن بتوان برای دیگر اتنیکها جایگاهی در نظر گرفت، حداقل در این بخش از جهان، خبری نیست. اما تخریب زیربناهای سیاسی، اقتصادی واجتماعی ناشی از جنگ، نقشه کمالیستها مبنی بر تشکیل دولت-ملت ترک را با چالشهای قابل تصوری روبرو کرده بود. نخبه سیاسی تورک در بحبوحه سالهای ۱۹۲۱-۱۹۲٣ در عمق بی انسجامی سیاسی، خود را در دو کمپ سلطان ( مستقر در استانبول) و کمالیسم (مستقر در آنکارا) تعریف میکردند اما نقطه طلاقی آنها ناسیونالیسم تورک بود که در اولی با مرکز قرار دادن خود به عنوان سلطان سنی در مقابل شیعه و غیر مسلمان خود را تعریف میکردند؛ عاملی قوی و پر قدرت که توانست برای مدت قریب به ۷ سده متضمن دوام وپایداری امپراتوری آنها باشد و در دومی با تعریف ترک به مثابه مردمان بهتر و برتر در صدد ملت سازی بودند ؛و این بدان معنی بود که ترکها در هر دو کمپ چه سلطان طلبها و چه کمالیستها مخالف شراکت سیاسی با کوردها بودند. مصطفی کمال که با جانشین کردن قرارداد سیڤر با قرارداد لوزان در سال ۱۹۲٣ و دست کشیدن از ایالات موصل از تهدید فرانسه و بریتانیا فارغ شده بود و تا حدودی توانسته بود از شر یونان و ارامنه نیز خلاصی یابد؛ در واقع میبایست در فکر فرونشاندن خشم ناسیونالیستهای کورد باشد که تمام امیدشان به یکباره با ملغی شدن قرارداد سیڤر و جایگزینی آن با قرار داد لوزان از دست داده بودند. این چالشهای درونی تنها از جانب کوردها نبود بلکه مشتمل بر باقی مانده سلطان نیز بود. مصطفی کمال از یک طرف، هنوز نتوانسته بود الیتهای تورک و کورد را که خواهان تداوم سلطان بودند با خود همراه کند، عمده نگرانی مخالفان تورک مصطفی کمال در کمپ سلطان واهمه آنها نسبت به سیستم سکولاریزم بود که آن را مغایر با ارزشهای سیاسی و مذهبی خود میدانستند، سلطان خواهان کورد در این کمپ به تصور دفاع از دین و خلیفه اکثریت قرب اتقاق کوردها را تشکیل میدادند. روی همرفته این معضلها عوامل بازدارندهای بودند که مانع از آن شده بود که کمالیستها بتوانند تا آن زمان امپراتوری سلطان را بطور کامل ملغی اعلام کنند. از طرف دیگر کوردها نیز در دو کمپ عمده طرفدار سلطان و ناسیونالیستهای کورد جا گرفته بودند، مصطفی کمال جهت اعلان پیروزی راه دشواری در پیش داشت؛ او اما عمده توجه خود را به کوردهای مستقر در کمپ سلطان معطوف میکرد چرا چنانچه خود انتظار داشتند در جریان شورشهای جنبش آزادیخواهی در کوردستان ،طرفداران سلطان اعم از تورک و کورد که مخالف کمالیست نیز بودن حاضر به همکاری با ناسیونالیسم کورد به منظور شکست کمالیستها نبودند. لذا، مصطفی کمال با برجسته کردن تصور اینکه کوردها میتوانند از همان امتیازاتی که در زمان عثمانیها برخوردار بودن ، برخوردار شوند سعی در جلب رضایت اکثریت کوردها که در کمپ سلطان بودند، نمود و آنها را تحت نام ''میثاق ملی'' و صیانت از اسلام به همکاری با خود در جهت ایجاد دولت-ملت تورک واداشت. چنین پروسهای عملا کوردهای ناسیونالیسم علوی را در مقابل کوردهای سلطان طلب قرار میداد. تکرار عباراتی همچون ''میثاق ملی'' و'' برادری'' عثمانیسم نو در جریان پرسه صلح جاری در ترکیه یاد آور تکرار تاریخ دردناکی است که گویا خود را در قالب و فرمی نو ظاهر کرده است.
چنین متدهای برای گذار از بحران را میتوان در تعامل کمالیستها با کوچریها به وضوع دید. شرایط و زمینههای که جنبش کوچریها در آن شکل گرفت، را میتوان به لحاظهای گوناگون با رویدادها و شرایط سیاسی - اجتماعی که ترکیه را از سال ٣۰ سال پیش تا به امروز به خود مشغول کرده است بر اساس تئوری تطبیقی تاریخی جان استیوارد میل مورد ارزیابی قرار داد. در این روش حکم بر این است که جامعهای یا اینکه دو جامعه که اساسا شبیهه همدیگر هستند را در یک پروسه تطبیقی با هم مطالعه کرد.
بستر و شرایط سیاسی منطقهای که حوادث سپتامبر سال ۱۹۲۱ در آن شکل گرفت و اتفاق افتاد را از بسیاری جهات میتوان با شرایط جاری موجود در منطقهای خاورمیانه تطبیق نمود. از آن جمله: وجود اکترهای ثابت سیاسی با اندک متغییرهای در آن و عوامل بیرونی تاثیرگذار در هر دو دوره تاریخی بر جریانات و رویدادها؛ خواستهها، سیاستها، وبلاخره متدهای بکار گرفته شده توسط ترکها در هر دو مقطع تاریخی شرایط تطبیق را آسانتر مینمایاند.آنچه تشابهات این دو مقطع تاریخی را بیشتر میکند موقعیتی است که ترکها در آن قرار میگرد و آن همان جایگاه ضعیف ترکیه نسبت به خواستههای بلند پروازانه آنها است که بنا بر شرایط سیاسی-منطقهای برای آن ایجاد و آن کشور را به نقطه بحران کشیده است.
کمالیسم به عنوان ایده ناسیونالیستی ترکها که با سیاست خارجی آنها در حال حاضر مبنی بر نفوذ در کشورهای پیشین امپراتوری عثمانی ناسازگار بود جای خود را مطابق با آنچه در منطقه خاورمیانه در جریان است به عثمانیسم که یک ایدولوژی سیاسی نو است میسپارد. چنین پروژهای بزرگی بیش از هر فاکتوری با چالشهای داخلی از جمله محافظه کاران، ارگنکون و مشکل کوردها مواجه بود. عثمانیسم نو که توانست با موفقیت خطر ارگنکون را پشت سر بگذارد حال چنین به نظر میرسد که مسئله کوردها را باید حداقل تا به سر آمدن خطر بحرانهای منطقهای به ویژه در کشورهای عراق و سوریه و ایران که کوردها در آن ساکن هستند و بنوعی میتوانند در فرایند تحولات سیاسی ترکیه و منطقه تاثیر گذار باشند، به حالت حداقل پاسیڤ و غیر فعال در بیاورد. پروسه صلح اخیر در ترکیه علارغم اینکه با خوشبینی ازجانب کوردها و طرفهای دیگر درگیر در این مسئله نگریسته میشود اما چنین به نظر میرسد که گامی باشد در جهت اتلاف وقت و یا حداقل کم کردن پتانسیل کوردها برای اخلال در جهت سیاستهای نو عثمانیسم. تبلور چنین نگریستی به موضوع ناشی از تحلیل تاریخی است که در حافظه تاریخی کورد از بدو تاسیس ترکیه از سال ۱۹۲۱ به جا مانده است. حاصل ارزیابی چنین تحلیلی میتواند ما را به این نتیجه برساند که اساسا نتوانیم از دولت-ملت مبنتنی بر ناسیونالیسم اتنیکی انتظار کنفدرالیسم یا هم زیستی فرهنگها داشته باشیم بلاخره نتیجه گرفت که ترکها متناسب با نوع بحرانهای فرارو سرکوب میکنند، صلح میکنند، و اما در نهات سرکوب و نابودی استراتیژیک است.
به دنبال حمله دو باره ارمنیها از شرق و یونانیها از غرب، شورش کوچریهای درسیم، ترکیه را با بزرگترین چالش فراروی خود روبرو کرده بود. کوچریهای از شرایط پیش آمده در سال ۱۹۲۱ خواهان به رسمیت شناختن حقوق خود از طرف اتا ترک بودند و خواستههای ناسیونالیستی خود (نه خواستههای مذهبی، قبیلهای یا منطقهای) را بنا بر مواد ۶۲ و ۶۴ مندرج در قرارداد سیڤر به آنکارا ارسال نمودند. ترکها که به شدت درگیر جنگ با یونانیها و ارمنیها بودند سرفا جهت اتلاف وقت از رد خواسته کوچریها امتناع کردند و به این منظور وارد مذاکره با کوچریها شدند و از آلیشا بگ رهبر جنبش کوردها خواسته شد تا به عنوان نماینده کوردها وارد مجلس ملی در آنکارا شود. در جریان شورش کوچریها، کوردهای سنی که اکثریت کوردها را تشکیل میدهند در حالت بی تفاوتی و حتی گمان به شورش کوچریها نگاه میکردند. اتا ترک در عین حال که با کوچریها در حال مذاکره بود توانسته بود این تصور را در اذهان کوردهای سنی ایجاد کند که جنگ، جنگ بین اسلام و مسیحیت و بین کورد و ترک با بیگانگان است ، بطوری که کوردهای سنی متقاعد شده بودند که اتاترک برای میراث خلیفه در حال جنگ با کفار و بیگانگان است و اینکه کوچریها شیعههای هستند که به کشور خیانت میکنند. هدف مصطفی کمال در واقع جلو گیری از نشر افکار ناسیونالیستی کوردهای کوچری به دیگر نقاط کوردستان و شوراندن کوردهای سنی علیه کوردهای درسیمی که علیه کمالیسم بپا خواسته بودند، بود. پایان جنگ استقلال طلبی وتثبیت جمهوری ترکیه همرا بود با پدیدار شدن چهره واقعی کمالیسم برای کوردها. کمالیسم در مارس سال ۱۹۲۴ توانست بدون دغدغه سلطان را ملغی، و تمامی موسسات کوردی از قبیل روزنامه و مطبوعات و مدارس کوردی را تعطیل اعلام کند وحال به این ترتیب و از سر قدرت رو در روی ناسیونالیستهای کورد شده بود و از عدم وجود ملتی به نام کورد سخن میگفت.
با آمدن بهار سال ۱۹۲۱ کمالیستها توانستند در بیشتر جبههها موفقیتهای حاصل کنند و در نتیجه نیروهایشان را وارد جنگ با کوچریها که محدود به منطقه درسیم بود کنند و به این ترتیب جنبش ناسیونالیستی کوردها که بیشترین شانس را برای پیرزی در طول تاریخ خود داشتند با حرمان همهجانبه مواجهه کردند. تکرارمتدهای عبور از بحران همراه با سناریوهای تلخ سرکوب و ''صلح'' و ''برادری'' بوده است که به ترتیب در مورد قیام شیخ سعید پیران در سال ۱۹۲۵، جنبش آرارات در سالهای ۱۹۲۷-۱۹٣۰، و جنبش دوباره درسیمیها در سال ۱۹٣٨ تکرار مکررات تاریخ شدند. تکرار دردناک تاریخ سرکوب برای کوردها متاسفانه با بیان برادری ترک و کورد شروع شروع شده است، تکراری که امروز در ''پروسه صلح'' طنین آن شنیده میشود.
|