سیستم را تغییر دهید، نه آب و هوا را
نرم دیکسون - برگردان: بابک پاکزاد
•
بهای بیعملی و دست روی دست گذاشتن در درازمدت فاجعهبار است. اگر پوششهای یخی گرینلند و غرب قطب جنوب فرو بریزد، سطح آب دریاهای آزاد تا ۱۰ متر افزایش پیدا خواهد کرد، یعنی بیش از آب شدن یخها به میزان عادی که باز هم میتواند گردش جریانهای اقیانوسی که مسوول دمای معتدل و ملایم شمال اروپاست را کند یا متوقف کند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
٨ فروردين ۱٣۹۲ -
۲٨ مارس ۲۰۱٣
۱۰ سال از ۱۲ سال گذشته، عنوان داغترین سالها را به خود اختصاص دادهاند. غلظت گازهای گلخانهای در هوا - عمدتاً دیاکسیدکربن ناشی از سوزاندن سوختهای فسیلی و همینطور متان، نیترواکسیدها، بخار آب و دیگر گازها - به سرعت در حال افزایش است. این گازها حاوی گرما هستند و در نتیجه زمین را گرم میکنند.
در سال ۲۰۰۱، پانل بینالدولی متمرکز بر مسالهی تغییرات آب و هوایی (IPCC) هشدار داد، در صورتی که میزان دیاکسیدکربن در حدود دو برابر سطح دوران ماقبل صنعتی نگه داشته نشود، تا سال ۲۱۰۰ میانگین دمای اتمسفر زمین تا ۵.٨ درجه سانتیگراد افزایش پیدا خواهد کرد; برای آنکه دمای زمین را زیر دو درجهی سانتیگراد یعنی در سطحی نگه داریم که از تاثیرات مخرب در امان بمانیم، IPCC توصیه کرده است که انتشار گازهای گلخانهای با منشأ انسانی باید حداقل تا سال ۲۰۵۰، ۶۰ تا ٨۰ درصد کاهش یابد. اگر انتشار گازهای گلخانهای کاهش پیدا نکند، پیشبینی میشود سطح دریا تا سال ۲۱۰۰ از ۲۰ سانتیمتر تا یک متر افزایش پیدا کرده و برخی از پرجمعیتترین شهرهای جهان را با سیل ویران کند. گرم شدن زمین به توفانها و سیلهای شدید، خشکسالی و گسترش مناطق بیابانی، کمبود شدید آب سالم و افزایش شیوع بیماریهای خطرناک مناطق استوایی منتهی میشود. بخش اعظم جمعیت فقیر در جهان در حال و در آینده این خشکی سوزان را تحمل میکنند.
جورج مونبیوت، نویسنده رادیکال بریتانیایی به شکل متقاعدکنندهای این موضوع را مطرح میکند که اگر بخواهیم به شکلی صحیح برای قطع انتشار گازهای گلخانهای اقدام کنیم باید انتشار این گازها در کشورهای پیشرفتهی صنعتی به طور متوسط تا سال ۲۰٣۰، ۹۰ درصد کاهش یابد. این میزان برای ایالات متحده و استرالیا تا ۹۴ درصد در نظر گرفته شده است.
بهای بیعملی و دست روی دست گذاشتن در درازمدت فاجعهبار است. اگر پوششهای یخی گرینلند و غرب قطب جنوب فرو بریزد، سطح آب دریاهای آزاد تا ۱۰ متر افزایش پیدا خواهد کرد، یعنی بیش از آب شدن یخها به میزان عادی که باز هم میتواند گردش جریانهای اقیانوسی که مسوول دمای معتدل و ملایم شمال اروپاست را کند یا متوقف کند. بسیاری از مطالعات اخیر نشان میدهد که گرم شدن آب و هوا میتواند منجر به آزاد شدن ناگهانی مقادیر قابل توجهی گاز متان شود. متان یکی از گازهای گلخانهای است که ۲۱ بار قویتر از دی اکسید کربن است.
ویلنزنی در هنگامی که رم میسوزد
اما درست در زمانی که هشدارهای علمی شکل مضاعفی به خود گرفته و فریاد آن بلندتر شده، پاسخ دولتها اقداماتی تدریجی، ناکافی و داوطلبانه بوده، آن هم تا جایی که برای شرکتهای بزرگ حداقل هزینهی ممکن را داشته باشد.
در حالی که دانشمندان هشدار در مورد گرم شدن زمین را در دهه ٨۰ آغاز کردند، تا دسامبر ۱۹۹۷ که بر سر معاهدهای بینالمللی (پروتکل کیوتو) نهایتاً توافقی حاصل شد، کاری صورت نگرفت. ایالات متحده که به تنهایی ۲۵ درصد کل انتشار گازهای گلخانهای در اتمسفر را عهدهدار است و همچنین استرالیا، پروتکل را امضا نکردند. براساس پروتکل، کشورهای صنعتی ثروتمند و کشورهایی که سهم عمدهای در انتشار گازهای گلخانهای دارند ملزم به کاهش میانگین انتشار گازهای گلخانهای تا ۵.۲ درصد پایینتر از سطح سال ۱۹۹۰ هستند. آنها تا سال ۲۰۱۲ باید به این میزان دست پیدا کنند. هیچگونه هدفگذاری مبنی بر کاهش یا جدول زمانی برای بعد از سال ۲۰۱۲ وجود ندارد.
آمارهای منتشر شده در اکتبر سال ۲۰۰۶ نشان میدهد که از سال ۱۹۹۰، انتشار گازهای گلخانهای از سوی ثروتمندترین کشورها سالانه افزایش پیدا کرده و تا سال ۲۰۰۴، انتشار گازهای گلخانهای در کل، بیش از ۱۱ درصد افزایش یافته است. از ۴۱ کشور ثروتمند امضاکننده پروتکل کیوتو، از ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۴، میزان انتشار گازهای گلخانهای در ٣۴ کشور افزایش یافته است. میزان انتشار گازهای گلخانهای در آمریکا ۲۱.۱درصد و در استرالیا ۲۵.۱ درصد افزایش پیدا کرده است. انتشار گازهای گلخانهای ناشی از حمل و نقل، جهشی ۲۴ درصدی داشته است.
سازمان جهانی هواشناسی نوامبر گذشته گزارش داد که در سال ۲۰۰۵ میزان تراکم دی اکسید کربن
به٣۷۹.۱ واحد در میلیون (ppm) افزایش یافته است. برای ثابت نگه داشتن گرمای زمین تا دو درجه سانتیگراد، میزان تراکم دی اکسید کربن باید تا سال ۲۰۵۰ در حدود ppm ۴۵۰ ثابت نگه داشته شود.
تمرکز الگور بر اقدامات فردی، خریداری جدی از سوی شرکتهای بزرگ پیدا نکرد. او تمایل دارد که گروههای زیستمحیطی مرسوم و احزاب سبز عمده، بار و مسوولیت حل مساله گرم شدن زمین را بر دوش افراد انداخته و در حالی که به اقتصاد بازار سرمایهداری تکیه دادهاند، مالیاتهای سبز و تصویب و اعمال مقررات را ترغیب میکنند.
چنین دیدگاههایی باوجود نیت خوش، باورهایی اتوپیاییاند. با این مضمون که اگر تعداد قابل توجهی از ما تصمیم بگیریم میزان تقاضای خود از منابع جهانی را کاهش دهیم، دولتها و شرکتهای بزرگ نیز به «نشانههای موجود در بازار» پاسخ داده و خود را با اقتصادی با رشد آرام یا اساساً بدون رشد تطبیق میدهند.
این بسیار مطلوب است که زندگیمان را سازگار با محیط زیست بگذرانیم، اما این موضوع برای متوقف کردن بحران به تنهایی کافی نیست و مطمئناً نمیتواند استراتژی اصلی باشد. در این رویکرد، خطاکار اصلی کماکان به کار خود ادامه میدهد و انرژی کمیاب و ارزشمند فعالان، از چالش با لایههای درونی پویاییهای نظاممندی که محرک تخریب محیط زیست هستند، منحرف میشود.
آنچه مورد نیاز است تجدید سازمان سریع صنعت، انرژی، حمل و نقل و ساختارهای مصرف مردم و همچنین گذار به تکنولوژی پاک در جهان سوم است. این تحولات تحت سلطه نظام سرمایهداری ممکن نیست.
جان بلامی فاستر که یک اکولوژیست مارکسیست است در سال ۱۹۹۵ در ماهنامه مانتلی ریویو نوشت، در پس ترغیب «اخلاق زیست محیطی فردی» این پیش فرض نهفته است، «ما در جامعهای زندگی میکنیم که اخلاقیات فردی کلیدی به سوی اخلاقیات جامعه است. اگر مردم به مثابه افراد به سادگی موضع اخلاقی شان را تغییر دهند و در مسیر احترام به طبیعت قرار گرفته و رفتارشان را در حوزههایی نظیر مصرف و کسب و کار ارتقا دهند، همه چیز رو به راه خواهد شد.»
آنچه در چنین فراخوانهایی برای تحول اخلاقی به تمامی نادیده گرفته میشود، واقعیتهای نهادی جامعه سرمایهداری ماست: «آنچه ممکن است تولید لاینقطع جهانی نامیده شود.»
فاستر از تحلیل علمی سوسیالیستی سرمایهداری که نخست از سوی کارل مارکس و فردریک انگلس مطرح شد استفاده میکند تا نشان دهد چگونه با وجود پافشاری برخی تئوریسینهای جنبش زیستمحیطی، مارکسیسم نه تنها بینشی عمیق و ضروری نسبت به دلیل اصلی و بنیادی بحران زیستمحیطی فراهم میکند، بلکه همچنین بهترین مسیر سیاسی برای حل آن را نیز پیشنهاد میدهد.
توصیف مارکس از عملکردهای ضروری نظام سرمایهداری ویژگی ضد زیستمحیطی بنیادی آن را مشخص میکند. در دوره طولانی ما قبل سرمایهداری تولید کالا، کشاورزان و پیشهوران مازاد تولیدشان را به ازای پول به فروش میرساندند تا بتوانند کالاهای دیگری که احتیاجات فوری آنها را رفع میکرد خریداری کنند. این گردش کالا و پول شکل کالا-پول -کالا ( C-M-C ) را به خود میگرفت و معمولاً با مصرف کالا به پایان میرسید.
با این حال، در شیوه تولید سرمایهداری، فرآیند گردش، از پول آغاز و به پول ختم میشود.
سرمایهدار کالاها را به منظور فروش آنها برای کسب سود خریده یا تولید کرده و بعد دوباره برای فروش بیشتر، کالاهای بیشتری خریده یا تولید میکند. به این ترتیب این فرمول اکنون به شکل M-C-M درآمده که در آن M خود یک سرمایهی اولیه برای خرید یا تولید کالا به علاوه ارزش افزوده تولید شده از سوی کارگران را شامل میشود.
هیچ نقطه پایانی برای این فرآیند وجود ندارد چرا که هدف سرمایهداران سرمایهگذاری مجدد ارزش افزوده یا انباشت سرمایه ناشی از سیکل و چرخه پیشین است. رقابت میان سرمایهداران این اصل را تضمین میکند که هر یک باید به سرمایهگذاری مجدد درآمدهایشان ادامه داده تولید کالاهایشان را افزایش دهند و حجم فعالیتهای خود را گسترش دهند. تولید تا زمانی که بر اثر بحران (رکود و جنگ) روند آن متوقف نشده گرایش به افزایش و گسترش دارد. درست این پویایی موجود در بطن نظام سرمایهداری است که بر محیط زیست فشار وارد کرده و نظم آن را ناپایدار میکند.
به دلیل اینکه سرمایهداری بنا به دلایل خاص خود فرآیند رشد و انباشت را پیگیری میکند برنامههایی مبتنی بر رشد صفر، رشد کند یا رشد پایدار در نظام سرمایهداری خیالپروری است و درست نظیر استراتژیهایی است که بر مبنای توده مصرفکنندگان منفردی که تصمیم گرفتهاند در مسیر «سبز» گام بردارند، شکل گرفتهاند.
از زمان آدام اسمیت، اقتصاددانان اعتقاد داشتهاند که سرمایهداری نظامی مبتنی بر پیگیری منافع و ثروت شخصی است که تنها به صورت غیرمستقیم نیازهای گسترده و فراگیر جامعه را رفع میکند اما روز به روز بیشتر روشن میشود که هدف نخست، به نابودی و اضمحلال کامل هدف ثانوی میانجامد.
برای سرمایهداران، سود اول و آخر است و پدیدهای است که در خود تمام میشود. مهم نیست کالاهایی که آنها تولید میکنند نیازهای اساسی انسان را رفع کند یا آنکه تجملات و مصارف بیهدف و یا حتی مخرب را دربرگیرد.
مردم به خودی خود و بر اساس طبیعت خویش «مصرفکننده» نیستند بلکه صنعت چند میلیارد دلاری تبلیغات دایماً با اذهان ما بازی کرده و ما را متقاعد میکند که خوشبختی تنها از طریق خرید بیشتر و بیشتر متحقق میشود. در قیاس با ۷۶ میلیارد دلار که در سال ۲۰۰٣ در ایالات متحده صرف آموزش و پرورش شد شرکتهای بزرگ آمریکایی در همان سال ۵۴.۵ میلیارد دلار صرف تبلیغات کردند تا مردم را متقاعد کنند هرچه بیشتر کالا و خدمات مصرف کنند.
برخی این گونه بحث میکنند که با ترکیب صحیحی از مالیاتها، مشوقها و مقررات همه به هدف خویش میرسند، شرکتهای بزرگ تولیداتی ارزانتر، کارآمدتر و بنابراین سودآورتر خواهند داشت و مصرفکنندگان نیز از محصولاتی که با محیط زیست سازگارترند برخوردار خواهند شد. آنها میگویند که در یک جامعهی عقلانی چنین ابتکار عملهایی اثرات زیستمحیطی مخرب را کاهش میدهد.متاسفانه، ما در یک جامعهی عقلانی زندگی نمیکنیم.
سرمایهداری به تکنولوژی به همان شیوه نزدیک میشود که به چیزهای دیگر: چه چیزی بیشترین سود را با خود به همراه دارد؟ اینکه آن بهینه، پاک، ایمن یا سازگار با محیط زیست باشد چندان اهمیتی ندارد.
مدتهاست که تکنولوژیهایی که توانایی مقابله با گرمشدن زمین را داشته باشند وجود دارند.
با وجود عدم سرمایهگذاری لازم، هماکنون منابع انرژی تجدیدپذیر با انرژی هستهای و زغالسنگ رقابت میکنند. سیستم حملونقل عمومی از اوایل ۱٨۰۰ تاکنون مورد استفاده قرار گرفته اما هنوز منافع خصوصی ایجاب میکند که وسایل نقلیه خصوصی آلاینده بر جادههای جهان صنعتی حکمفرمایی کنند.
پل سوئیزی، اقتصاددان مارکسیست آمریکایی، توصیف میکند که چگونه «ترکیب صنعتیشدن بر مبنای تولید اتومبیل - شامل کمپانیهای اتومبیلسازی بزرگ، صنعت نفت، فولاد، شرکتهای تولیدکنندهی شیشه و کائوچو، راهسازان و... محوری بوده است که حول آن انباشت (سرمایه) در قرن بیستم به شکل وسیعی آغاز شد» و همین امر در بطن وابستگی اقتصادهای عمده به نفت کماکان باقی مانده است.
آنچه برای توسعهی سرمایهداری ضروری است انتقال هزینههای ولنگاریهای اجتماعی و زیستمحیطی خود به جامعه است. سرمایهداری با استفاده از بیوسفر به عنوان یک توالت عظیم دست به این اقدام میزند: رها کردن آلایندههای سمی در هوا یا در نزدیکترین رودخانه قطعاً از این که آن را به عنوان هزینههای واقعی تولید در نظر گیریم ارزانتر تمام میشود.
به این ترتیب جامعه با برعهده گرفتن جمعآوری یا پاک کردن ضایعات یا تحمل هزینههای بهداشتی و زیستمحیطی به شرکتها سوبسید میدهند تا سود بیشتری کسب کنند. در ماه اوت سال گذشته، یک کمپانی هلندی با درآمدی معادل ۲٨ میلیارد دلار، ۵۰۰ تن زبالهی سمی را در غرب آفریقا در Ivory Coast دفن کرد زیرا نمیخواست ۲۵۰۰۰۰ دلار هزینه امحای آن را در هلند بپردازد. حداقل ۱۰ نفر بر اثر استنشاق بوی گند آن جان سپردند، ۶۹ نفر بستری شدند و بیش از ۱۰۰ هزار نفر به مراقبتهای بهداشتی نیاز پیدا کردند.
آلودگی به شکلی نظاممند با توسعه مواد شیمیایی ترکیبی و با رشد شرکتهای پتروشیمی و شرکتهای بزرگ کشاورزی افزایش یافت که نتیجهی آن زبالههای سمی بیشتر بود.
هیچگونه مکانیسم بازخورد طبیعی وجود ندارد که بازار را از این ولنگاری باز دارد. تلاش برای مدیریت و کنترل تخریب محیط زیست با «منضبط ساختن» سرمایهداری با «مالیاتهای سبز» تاکنون موفقیتمحدودی به دست آورده است زیرا دولتها از سوی احزاب سیاسی که از سوی شرکتها تامین مالی میشوند هدایت میشوند.
نرخهای مالیاتی یا جریمهها، زیر سطحی قرار دارد که بر جریان سود تاثیری جدی بگذارد و چنان نیست که عملیات آلاینده شرکتهای بزرگ را فوراً متوقف کند. همچنین مالیاتها بیشتر در نرخهایی تنظیم شده که بتوان آن را به مصرفکنندگان منتقل کرد و نه در سطحی که به صورت بنیادی منجر به جهتدهی مجدد سرمایهگذاری در تکنولوژیهای غیرآلاینده و تجدیدپذیر شود.
طرحها و برنامههای متعدد برای محیط زیستی پایدار در سطح جهان با شکست مواجه شدهاند البته نه به خاطر آنکه پیشنهاد برای گذار سریع به انرژیهای تجدیدپذیر و سازماندهی مجدد تولید و مصرف به شیوهای عقلانی بعید است بلکه به این دلیل که این طرحها از قبول این که سرمایهداری در تحقق این اهداف ناتوان است، سرباز زدهاند.
در یک جامعهی سوسیالیستی که از سوی «تولیدکننندگان همبسته» هدایت میشود همانطور که مارکس توصیف میکند کارگران اهرمهای کنترل «روندهای مخرب جاری» را به دست گرفته و آن را متوقف میکنند و بنابراین میتوانیم از شر تمام آنها خلاص شده و برنامهریزی عقلانی را به بهترین شیوه آغاز کرده و آن را به پیش بریم.
تنها کسری از مخارج نظامی در سطح جهان- یعنی سالانه بیش از یک تریلیون دلار که تقریباً ۵۰ درصد آن مربوط به ایالت متحده است- میتواند قحطی و سوءتغذیه را در مقیاس جهانی ریشهکن کند، امکان تحصیل را برای تمام کودکان جهان فراهم کند و همچنین امکان دسترسی به آب سالم و بهداشت را فراگیر کرده و روند روبه گسترش ایدز و مالاریا را معکوس کند. این سرمایه همچنین میتواند امکان گذار به تکنولوژیهای پاک و نوین را برای جهان سوم فراهم کرده و به کشورهای فقیر اجازه دهد از روی مرحلهی صنعتی و (آلاینده) توسعه جهش کنند. همچنین ثروت طبقه سرمایهدار پیشین منابع قابل توجهی برای این اقدامات فراهم میکند. براساس گزارش سازمان ملل در نوامبر ۲۰۰۶، دودرصد ثروتمندترین مردم جهان مالک بیش از نیمی از ثروت جهانی هستند و ۵۰ درصد فقیرترین مردم جهان تنها یک درصد از ثروت جهان را به خود اختصاص دادهاند. اروپا، ایالات متحده و ژاپن بیشترین ثروت را در خود انباشته کردهاند.
یک برنامهریزی دموکراتیک سوسیالیستی هوشمندانه میتواند به طور کامل از نو ثروت جامعه را به سوی تحقیق و توسعهی تکنولوژیهای موجود و نوین، برای رفع نیازهای جامعه جهتدهی کند و به خوبی متناسب با ظرفیت جذب ضایعات از سوی محیط زیست سازوکار خود را تنظیم کند. ما قادریم که به سرعت انرژیهای تجدیدپذیر را توسعه داده و جایگزین کنیم و به سرعت نیروگاههای هستهای و با سوخت زغالسنگ را از چرخهی تولید خارج کنیم.
با تقویت سرمایهگذاری اجتماعی مستقیم در تحقیق و توسعه، خیلی زود انرژی خورشیدی و باد ارزانتر از منابع انرژی سنتی تمام خواهد شد. به این ترتیب ما بهرهوری از انرژی خورشید که هر روز معادل ۱۷ هزار برابر انرژی مصرفی کل جمعیت جهان به زمین ارسال میشود را آغاز خواهیم کرد.
وابستگی سرمایهداری به اتومبیل شخصی و کامیونها با توسعه سریع سیستم حمل و نقل عمومی رایگان روندی معکوس به خود خواهد گرفت. در آن زمان، دیگر شهرها براساس ایجاد امکان برای رفت و آمد اتومبیلهای شخصی طراحی نخواهد شد بلکه براساس مناطق مسکونی، محلات و قطبها و مراکز کار و تولید که توسط یک نظام حمل و نقل عمومی کارآمد به هم متصل میشوند شکل خواهد گرفت.
در جامعهای که با هدف کار با یکدیگر برای تولید کافی به منظور تضمین نیک ورزی روحی و جسمی و امنیت اجتماعی سازماندهی شده و در آن بدون هزینهای برای محیط زیست همه از پیشرفتهای تکنولوژیک بهرهمند میشوند تعریف اجتماعی نوینی از ثروت تکامل پیدا میکند. به بیان مارکس و انگلس، آن مرحلهای است که رسیدن به آن امکان رشد و توسعه تمام افراد جامعه را فراهم کرده و تحقق تواناییهایشان در تمام جهات ممکن را تضمین میکند به گونهای که «جامعه بورژوایی قدیمی با طبقات و آنتاگونیسم طبقاتیاش» جای خود را به «جامعهای دهد که در آن رشد و توسعهی آزادانهی فرد شرطی است برای رشد و توسعهی آزادانهی همگان.»
زمانی که عمر محصولات مصرفی یک جامعه افزایش پیدا کند توانایی اعضای جامعهی مذکور برای مشارکت فزاینده در برنامهریزی، اداره و حل مشکلات ناشی از آن نیز افزایش پیدا میکند. آموزش عملی و نظری بلندمدت تنها با افزایش عمر محصولات ممکن میشود. همانطور که مارکس گفت ما «علم را از ابزار طبقهی حاکم به نیروی مردمی بدل خواهیم کرد.»
منبع: Green Left Weekly
|