دیکتاتورهای مجازی - رضا اسدی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱۰ فروردين ۱٣۹۲ -
٣۰ مارس ۲۰۱٣
دیکتاتوری در قیاس با «قلعه حیوانات» اثر جورج اورول را نباید تنها در عملکرد حکام تفسیر و تاویل نمود، بلکه آن را میتوان در تمامی لحظات زندګی و در جوانب خویش رویت و لمس کرد. دیکتاتوری مجازی موازی، همګام و تکرار شونده ی دیکتاتوری واقعی است. همین نوع دیکتاتوری های مجازی هستند که به علت مخفی ماندن و عدم توجه به آنها، بمانند ویروس و قارچ سمی رشد و نمو میکنند و مثل سلاحی کشنده در دستان صاحبان قدرت قرار میګیرند. به احتمال، چنین دیکتاتوری ها در درون من و شمایی که دم از برابری حقوق انسان ها و آزادی بیان میزنیم وجود دارد که خود از آن بی خبریم.
متاسفانه دیکتاتورها خود را بیش از هرکس دیګری آزادی خواه و آزادی بخش میدانند.
ګویا که وجود دیکتاتوری های مجازی در فرهنګ و سنت ما ایرانی ها ریشه دوانده که سهل ترین موردش را میشود در درون رسانه ها و سایت های مجازی فارسی زبان دید. بدون شک در آیین نامه تمامی آنها صحبت از اعتقاد به آزادی اندیشه و تلاش در ګسترش آزادی بیان ګنجانده شده است و بسیاری دفعات واژه های دل فریب «دموکراسی» و « دموکراتیک» را بکار برده اند. بسیاری از آنها هم به شهرت رسیده اند و در کمیتی قابل توجه بیننده دارند. اما این سوال پیش می آید که آیا کیفیت چنین رسانه هایی با کمیت آنها قابل قیاس است؟ و آیا کثرت نویسنده و خواننده بر اعتبار آنها افزوده است؟
شخصا چندین سایت فارسی زبان را می شناسم که به نام آزادی بیان، درب ورودشان را به مانند «قهوه خانه قنبر» بروی همګان باز ګذاشته اند وبه کاربران امکان داده اند تا زیر پوشش نام های مستعار، در جهت سرکوب منتقدین و مخالفین به انواع توهین ها و حتک حرمت ها متوصل شوند. بعضا هم تحت حمایت بدون چون و چرای مسول سایت اقدام به کودتای رسانه ای نموده و بدور از استدلال های منطقی، دیکتاتوری تمام عیاری را اعمال مینمایند و بدون توجه به واقعیت های موجود اجتماعی، خود را وکیل، وصی و نماینده اقشار و اتنیک های مختلف محسوب می نمایند و سعی در کشیدن کشور ایران به سمت و سوی مورد نظر خودشان و شقه نمودنش می نمایند.
و هستند مسولین رسانه هایی که با بکار ګیری سیاست وزین و مناسب، آن رسانه را به مانند منزل مسکونی و حریم خانواده اشان تمیز و منزه نګهداری مینمایند و ترجیح میدهند که مطالب و نظرات نویسندګانی در آن درج شوند که علاوه بر بالابردن سطح آګاهی توده ها باعث ارتقاء کیفیت رسانه شود. به حق که وقتی انسان وارد چنین رسانه ای میشود از مشاهده و استفاده از آن لذت می برد.
به نظر میرسد که مشکل اصلی بسیاری از ما ایرانی ها عدم درک صحیح از معنی و مفهوم واژه هایی از قبیل« آزادی بیان» است که بجای مصرف آنها در جهت حمایت از حقوق انسانی، برای منافع فردی و ګروهی خودمان بکار می بریم.
وقتی که کودک هستیم پدرمان سعی بر بالا بردن اعتماد به نفسمان میکند و یاد میدهد که چطور از زبان و بیانمان در جهت دفاع از خود استفاده کنیم، اما هربار که او لب به سخن می ګشاید و ما نیز اظهار نظر میکنیم بلا فاصله مورد اعتراض خودش و مدعوین قرار میګیریم و متهم به عدم رعایت جایګاه والای پدر و در نظر نګرفتن مقام بزرګتر شده و با اضافه نمودن ده ها نمونه دیګر که ربطی به موضوع ندارند سعی در سرکوب ما می نمایند. البته که پدر خانواده از نظر خودش این دیکتاتوری را به منظور صدمه وارد نمودن به اعضای خانواده اش اعمال نمی کند، و فکر میکند که انجام این روش برای حفاظت در سلامت خانواده لازم و مثمر ثمر است. و این دقیقا همان طرز تفکری است که حاکمان دیکتاتور در سر دارند و خود را در وطن پرستی و انسان دوستی شایسته تر از تمامی هموطنانشان میدانند و خویش را صاحب اختیار و ولی نعمت ملت محسوب نموده و ازمردم انتظار قدر دانی و تقدس نمایی دارند.
معلمین و استادان در مدارس و دانشګاه ها وظیفه دارند تا با استفاده از ګفتګوی متقابل و متقاعد کننده سعی بر وارد نمودن شاګرد و دانشجو به حریم اجتماع نمایند. اما وقتی همین معلم در استدلال، تفهیم و تفاهم کم می آورد اقدام به استفاده از ابزار تنبیه می نماید و حتی دیګر شاګردان را در امر سرکوب استثمار میکند و به کمک می ګیرد. یک مورد هم بخاطر ندارم که در دوران تحصیل، معلمین از شاګردان کوشا و ساعی برای سمت مبصری و دادن نظم و انظبات استفاده نموده باشند و همیشه ازدانش آموزان درشت هیکل و نا آګاه، اما مطیع، فرمانبر و مستقر در آخرین ردیف کلاس بهره برده اند.
وقتی که در یک کلاس همه شاګردان مجبورند به یک عقیده ، یک فرد و یک سرزمین ایمان داشته و فقط در این زمینه صاحب نظر باشند و بر اثر ترس، هر نظر دیګری که به ذهنشان میرسد را سرکوب نمایند و به درون بریزند، نمیشود از آنها انتظار داشت که پس از فارغ التحصیلی در امورات مملکتشان بطور مثبت موثر باشند و سیاستمدار خوبی در جامعه جهانی محسوب شوند.
در ممالک پیشرفته و نسبتا مترقی غربی پلیس و سازمان های دولتی مسولیت حفاظت از اماکن عمومی و تهیه امکانات رفاهی و آسایش مردم را به عهده دارند، اما در مملکت ما ایران در بسیاری از موارد این وظایف به عهده افراد قلدر، بزن بهادر و دیکتاتور منش قرار میګیرد و از آن جمله اینکه:
در نقاط مختلف پایتخت و شهزهای بزرګ پارک نمودن اتومبیل آزاد است، اما افرادی بدون مجوز در آن محل ها اقدام به اخاذی مینمایند و پولی از صاحب وسیله طلب میکنند که اګر ندهد به خودروی او صدمه میزنند و آن را اوراق میکنند. و افرادی هستند که ګردشګاه ها و تفریګاه های عمومی بین راه ها را در کنترل خود ګرفته اند و اګر پولی به آنها داده نشود مزاحمت های جدی به بار می آورند.
در بازار و میدان های فروش خشکبار و تره بار، هستند قلدر ها و جاهلانی که علیرغم آزادی معاملات از خریدار و فروشنده باج میګیرند و چنانچه فرد در مقابلشان مقاوت نماید مورد تهاجم فیزیکی نوچه های آنها قرار ګرفته و مضروب می ګردد. در قدیم الایام راهزنان معروف به «دزدان سر ګردنه» در جاده های خلوت بیابانی اقدام به چپاول مسافران مینمودند که در حال حاضر این روش به داخل شهر ها و اماکن عمومی هم سرایت نموده است.
آیا از حاکمیت یک مملکتی که قادر به حفظ امنیت شهروندانش در مرکزی ترین نقاط شهرهای بزرګش نباشد، و در بسیاری جهات از این قانون شکنان و قلدران در پوشش « خودسران» جهت رسیدن به اهداف خودش استفاده و از آنها حمایت نماید، میتوان انتظار به برقراری روابط حسنه و کمک به امنیت در جامعه جهانی را داشت؟
یکی دیګر از دیکتاتوری های مجازی از نوع درون ګروهی در سازمان های سیاسی و یا فرقه های ایدیولژیک عقیدتی - مخالف و یا موافق حکومت - است. آنها نیز علیرغم پنهان کاری ها، برخورداری از روابط غیر دموکراتیک و سرکوب های درون ګروهی همیشه صحبت از آزادی بیان و رعایت حقوق انسانی می نمایند. اساسنامه هایی تنظیم و توذیع میکنند که شامل تحقق بخشیدن تمامی امکانات رفایی و نیازهای انسانی توسط ګروهشان میشود. در واقع آنها سعی بر برقراری دیکتاتوری های پیچیده و مدرن، بجای دیکتاتوری های کلاسیک می نمایند و در حصاری فیزیکی به ترویج فردګرایی و رهبر پرستی های «ایدیوژیک عقیدتی» اقدام به شستشوی مغز هواداران و بهره برداری از آنها برای مقابله و سرکوب دګر اندیشان می نمایند. بسیاری از این احزاب و گروه های سیاسی با اتکاء به بیگانگان سعی بر تحمیل رسانه ها، ایده ها و اهداف خودشان بر مردم میکنند و دست آوردشان نه بر اساس میزان محبوبیت، لیاقت و شایستګی، بلکه بر میزان وابستګی و صرف مخارج سنګین برای خوراک تبلیغاتی و سعی در تسلط هرچه بیشتر بر دیګر رسانه ها در جهت پیش برد اهدافشان می ګردد.
بدین ترتیب و در ظاهر ګذار از دیکتاتوری به دموکراسی در کشور ایران سخت و غیر ممکن به نظر می رسد، و این در صورتی است که هیچ راه حلی برای این ملت بجز همراه شدن با جامعه جهانی، سوار شدن بر قطار پیشرفت و تکامل، حرکت به سوی کسب دموکراسی، ګسترش آګاهی ها بجای بازګشت به خرافه ګرایی وجود ندارد.
و برای وصول این هدف نیز راه حلی بجز پوسته شکنی های فردی و ګروهی، دوری از باور هایی مثل « همه با هم برابرند اما عقیده، ایدیولوژی، رهبریت، و هواداران ما برابرترند» و همکاری در بوجود آوردن «احساس یګانګی ملی» و « همګامی با جامعه جهانی» نخواهد بود.
تا مادامی که ملت های دربند با ارزش های دموکراتیک آشنا نګردند ودر اندیشه های قوم مداری، دیدګاه ها و اعتقادات فردی و ګروهی خود غرق باشند، به باورهای دیګران احترام نګذارند، یاد نګیرند که در یک فضای سیاسی با دګر اندیشان شریک باشند، به استقلال و ارزش های انسانی باور داشته و بدور از فرد پرستی و قهرمان پروری نګردند نمی توان امیدی به ریشه کن شدن دیکتاتوری ها داشت.
|