میلیتاریسم غرب، دیکتاتورها و حقوق ملت ها؛ بخش یک - بهنام چنگائی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱۰ فروردين ۱٣۹۲ -
٣۰ مارس ۲۰۱٣
"در کجاست حق زندگی؟"
از ترس انفجار توده ای هر روز فضای میلیتاریستی در مناطق حساس جهان گسترده تر می شود. همزمان، نابسامانیِ تاکنونی و حاکم بر سرنوشت انسان در مناطق عمدتا نفت خیز و ثروت برانگیز نیز بیشتر می شود، در چنین گدازه ای یاس، نفرت و خشمِ عمیق توده ای، تکاپو و سرخوردگی های روزافزونِ زندگی را بشکل موازی در میان آنان هر چه بیشتر انباشته کرده و بغلیان می کشاند. از برافروختگی عام کارگران، بیکاران، تنگدستان و شعله های شورش و ستیز گسترده برای کسبِ حداقل نان و آزادی بگیرید تا عدم ثبات رو به رشد و آشفتگی های اوضاعِ نظام های مستبد، جنایتکار، جهانخوار و درهم شکسته سیاسی ـ اقتصادی منطقه، شرایط عمومی هم اکنون بسیار تق و لق می باشد. حالا، چه در درون رژیم حاکم بر ایران باشد، و چه بخش بزرگی از آسیا، آسیای مرکزی و مناطق ارتجاع زده ی بنیادگرائی در خاورمیانه تا اعماق آفریقای گرسنه، بخش بزرگی از اروپای شرق و غرب، مردم همگی این مناطق، پیوسته در تنور سیاست تمامیتگرایانه، مداخله گرانه، جنگ طلبانه، غارتگرانه و مرتجعانه می سوزند.
"راه و بی راهه"
شیرازه تاکنونی تمام این کشورها و مناطق در هم ریخته است. در کنار آن نوعی بیداری و بیزاری آگاه و عمومی تکوین یافته و همگی بدنبال فرصت راه رهائی، استقلال، آزادی و نان نداشته خود می باشند. اثرات از هم پاچیدگی و دامنه رشد پیگیر اعتراضات، آشوب ها و آتش بحران ها، به دامن دول استعمارگران رسیده است. همینک در رأس و قلب خود جهانِ سرکش و غارتگر سرمایه داری آمریکا و اروپا و دیگر وابستگان شان، بی ثباتی مالی و بحران اقتصاد بانکی، نشان از شکست ساختاری می دهند که زندگی برای همگان را بسی سخت تر و آینده را بمراتب نگران کننده تر از پیش ساخته اند! و چرا؟ چاره ی باز یافت حقوق بشر مردمان و ملت های اسیر و زمینگیر شده امروز، بین کلان سرمایه دارها، کارتل های نفتی، میلتاریست های قدرتمند و دیکتاتورهای خونخوار آنها که مولد این همه فجایع، جنانات و محرومیت های حیاتی اند چیست؟ کدام راه و روش به بی راهه ها و سرکوب تاکنونی و دوباره آن نخواهد انجامد؟
"فقدان حقوق بشر"
آیا بر سر این واقعیت های عملا موجود، مهلک و حاکم بر جهان، بدون غلو و بدور از وابستگی های طبقاتی، تعلقات ملی و تعصبات ایدئولوژیک و یا منافع شخصی خویش، که اغلب می توانند گمراه کننده باشند، بین ما ناقدان بی طرف که خود نیز فربانی همین ساختار می باشیم، توافق پایه ای وجود دارد و یا خواهد آمد؟ به باور من تنها کافی ست، تا بر اساس آنچه دیده و خود لمس کرده ایم، ساختارهای سیاسی ـ اقتصادی امروز و شاخه های متنوع و مشابه آنرا در اغلب کشورها و نظام های مختلف، با تفاوت های اندکی، بیشترین شان را غیر قابل تحمل، وحشیانه و ضد بشری تعریف کنیم؛ و با صراحت اقرار برآوریم که: در این زمانه و میانه ی بی دادرسی، برای اکثریت کارگران، مزدبگیران و جویندگان سقفی بر سر و روزئی در دست: بترتیب امکان رفاه بعید، فرصت تأمین نیازهای آموزشی و درمانی و بهداشتی ناچیز و یا برای میلیاردها تنگدست هیچ نمانده مگر محرومیت، گرسنگی، فقر، دزدی، بهره دهی، جنگ، جنایت، تبعیض، اجحاف، نابرابرهای جنسی و حقوقی، زور، ظلم، ترس، فساد، فحشأ، اعتیاد، قمار، قاچاق، بیماری، پیری و مرگ های زودرس، خودکشی، تحقیر، بی بهرگی از تلاش، قربانی شدن در دسیسه نزاع های ملی ـ مذهبی و بی رحمی لگام گسیخته که قرن ها بر سرنوشت نسل های دیروز، امروز و شاید فردای گیتی حکومت کرده، می کند. پرسش کوچکی از انسان های نوعدوست و متمدن، برای این خیل عظیم بردبار، چاره چیست و براستی حقوق بشر و سهم زندگی این همه لهیده شدگان در کجاست؟
" زورمداران و دست نشاندگان"
در این مقطع حساس و سرنوشت ساز وظیفه انسانی ما نیروهای متعهد، نوعدوست و آگاه چیست؟ روش و راه حل های درست، موفق و مسالمت آمیز برای مردمان ستم سهم ایران و جهان در زیر بار این همه گرسنگی، فقدانِ آرامش، تحقیر سیستماتیک، تبعیضِ نژادی ـ دینی، خفقان برنامه ریزی شده، ستم کشی، برترجوئی و خشونت عریان مذهبی، دیکتاتوری سرمایه، استبداد دست نشاندگان و سرکوب های خونین، که زورمداران و چپاولگرشان نان را از گلوی فرزندان مظلومان در روز روشن بیرون می کشند چه باید باشد؟ مدافع حقوق کارگران، مزدبگیران و از کار بیکار شدگان با این همه توطئه سران مکار و توجیه جنگ های تحمیلی و هزینه های سرسام آور میلیاردیِ نظامی و عوارض ویرانگر جاهطلبی های این جانیان و دیوانگان مفتخور و وحشی کدام قوانین و تضمین حقوق بشری داشته است؟ در حال حاضر جهان انسانی با این بار سنگین استبداد سیاسی و اقتصادی خردکننده که گردکشان جهان یا خود و یا توسط دست نشاندگان شان از دیر باز به جان و مال و کول ما (نوع بشر مسکین و بی آزار)سوار کرده و هنوز هم بی مهابا بار می کنند، براستی با این قلدران جهانی و داخلی چکار باید کرد؟ آیا زمان آن نرسیده که بر علیه این سیاست دست نشاندگی آمریکا وغربی ها خط پایان گذاشت؟، ترفندی فرصت طلبانه، رسوا(صدور دمکراسی) که مداخلاتِ ناروا، زورمدارانه و چپاول های سیری ناپذیر آمریکا و دست نشاندگان شان را همیشه توجیه و رهبری کرده و می کند. ما دوست داران آرامش، صلح و دوستی جهانی، ناگزیرم که برای نجات بشریت با اندک صدای و توان خود بپا خیزیم و با تمام توان، هوشیارانه بر علیه زورمداران و دست نشاندگان شان مشترکا مبارزه کنیم؟ تردید نباید داشت که همین شیوه بی آبرو که قاتل سه انقلاب بزرگ ایران و شکست آنهاست، برای ایران فردا دست بوسان بسیار و برنامه های خطرناک مشابهی را در آب نمک خود خوابانده است.
"ضرورت تغییر جهان"
با وجود همه دعاوی رشدِ کمی و کیفی زندگی بنا بر تأئید سازمان های حقوق بشری و امکان واقعی تأمین و تولید سطح بالای نیارمندی ها، اما عملا هنوز شاهد محرومیت های بسیار ابتدائی و مشکلات سوء تغذیه و فقدان بهداشت و درمان و آب سالم و نوشیدنی برای یکسوم مردمان جهان می باشیم، این براستی شرم آور است که امروزه کارگران جهان بیشتر از گذشته کار می کنند ولی درآمد کمتری دارند! و تازه جهان همچنان ناامن و زندگی برای بسیاری خطرناک تر گردیده است.
با این تفاسیر آیا روشنفکرانی انسانگرا، هوشیار، اندیشمند و بی طرف یافت می شوند که در مخیله ی پویای خویش، مدافع این ساختار بیمار سیاسی ـ اقتصادی و مناسبات ناعادلانه ی سرمایه داری باشند؟ به باور و تجربه هایم، اینان نادرند و البته که با نگاهی مردد و انتقادی، به اصلاح نظام منحط سرمایه داری هنوز قدری خوشبین هستند! ولی در مقایسه با آنان، اکثریت فرهیختگان و انسان های مترقی و دمکرات و سازمان های فراملی، فوروم های ضد جنگ، ضد صنایع اتمی، مخالفان تولیدات صنایع نظامی، مدافعان حفظ محیط زیست و فعالین زیست محیطی بسیاری در گستره گیتی با تعارضات و تقابلات پیگیر خود، سعی هدفمند بر تغییر دیدگاه های محافظه کار، وامانده، و رفرمگرای انسانِ مصرف گرا دارند و خود را نیز مسئولانه در این راه تازه و سخت( محرک تفکر انسانِ نو) می دانند؛ و بیرون از دوایر انتفاعی، مشوق بدیل انسانی و همراهی هم اندیشی با نیروهای دگرگون خواه همگامی و همکاری فراملی و نظری می کنند. آنان با تمام اعتماد به ضرورت تغییر جهان در عمل و نظر خود را برای چنین تحولی بایسته و حیاتی، توانا و محق می دانند. انسان هائی که پی به فردای هرچه تیره تر برده و مصمم هستند، با پیشی گیری از دشمنان انسان، از ضایعات آتی پیشگیری کنند.
"برابری انسانی"
پس بنابرین لازم است ما هم بسهم خود با وجدانی بیدار از زخم عمیق این ناملایمات! به نقد انقلابی، رد اصولی و طرد این جنون حکومت در عرصه ایران و طمع جهان خواران گیتی، بردبارانه دست به اقدام آگاه گرانه و اثباتی ببریم و همزمان با پذیرش آگاهانه، اخلاقی و انسانیِ بر (ضرورت تغییر جهان) بسوی جهانی دیگر، انسانگراتر، کثرتگراپذیر تر و بسود (حق زندگی برابر برای همه انسان ها)پای بکوبیم و با یقین به زدودن زور، سرکردگی و حق برتری، بر برابری انسان ها، عقاید و ملیت شان پای بفشاریم و بحق مساوات بی هیچ بهانه ای باور آوریم، از حق آزادِ انواع زندگی، سلایق، فرهنگ، علایق ملت ها حمایت کنیم، از تدریس و تحصیل به زبان های ملی آنها پشتیبانی کنیم، و استوار در راه دگرگونیِ حقوقی و حیاتی و تعین حق سرنوشت آنان بدست خودشان دفاع کنیم در کنارشان بایستیم و مایه پشتگرمی فراملی شان باشیم تا مگر روزی جهان ما عاری از این ستم، جهل و جنگ برتری جوئی نژادی ملت ها آرامش یافته، رها شده و شاید نجات یابد.
"منافع همگانی"
آیا سزاوار نیست، که انسانها بدون تردید و هر اما و اگری، به زندگی شایسته ی دیگری که بایسته وجود و استعدادِ انسان آزاد و نوعدوست باشد روی آورند؟ و البته تا دیر نشده است، کاری بیرون از دوایر سود شخصی و ناسیونالیستی، بلکه فراملی و همگانی را در کشورهای شان آغاز کنند، که محصول اش از انحصارِ خبرگانِ خود فروش، ساختار سرمایه انگل و سوء استفاده ی ادیان فرصت طلب بدر آید؟ و دست به اسلوب و ثمره ای از همبستگی بیابند که محصول تفکر جمع و مال کسانی باشد که برایش کار مشترک کرده اند و در تولید اندیشه اجتماعی و یافتن راه چاره ها به همدیگر یاری رسانده اند. آری این شیوه درست است و تجربه های تاکنونی همه مخالف منویات انسانی بوده اند.
"آلودگی محیط زیست"
پس انسان متعهد امروز ناچار است که برای حفظ حیات و زیست در محیط طبیعت خود و همنوعانش بپاخیزد! پیشتر از آنکه ایران و جهانِ متلاطم و شکننده، دچار قهر عنقریب شود، و دسیسه های نزاع قدرت و ثروت میلتاریست های رنگین داخلی و جهانی، ترفند رفرمیست های مذهبی، تنگ نظری ایدئولوژیست های ناسیونالیست و کور ذهنی نژادپرستانِ سرسپرده آمریکا و غرب و خونخواران وحشی، جانی و ارتجاعی اسلام پناه موفق به تقاعد و سرکوب توده های طغیان زده جهان، ایران و منطقه شوند و دوباره رهبری جامعه بشری و نقش مصیبت بار تاکنونی خود را همچنان بیابند و تباهی و نیستی را هدایت کنند! باید دست شان کوتاه شود؛ تا مگر هستی باقی مانده آنسان های کار و زحمت در آتش جهل، جنون و بلند پروازی مفتخوران به خون و مرگ کشانده نشود و محیط زیست بیش از این آلوده تر و ویران تر نگردد.
بهنام چنگائی ـ نهم فروردین ۱٣۹۲
|