میلتاریسم غرب، دیکتاتورها و حقوق ملت ها؛ بخش ۲ - بهنام چنگائی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱۶ فروردين ۱٣۹۲ -
۵ آوريل ۲۰۱٣
"جهانخواران و سیاست گریزی"
تاریخ دردبار ملت ها و چنگ و دندانِ تیز و خونین امپریالیست ها و دیکتاتورهای دست نشانده ی آنان بر جان و مال کارگران و مزدبگیران در عرصه خونین گیتی و ایران، بوضوح نشان داده و هنوز می دهد که آنها هرگز تعهدی به دمکراسی مدعی خود نداشته و در تنگناهای سقوطِ سرکردگی خود، همیشه سیاست گریز بوده و هستند و دسایس و مطامع خود را پیگیر جز از ُطرق زور به قیمت خون، خانه خرابی و چپاولگری هستی زحمت کشان و تنگدستان ملت های فقیر ما و جهان بدست نیاورده اند. گردنکشان داخلی و جهانی سرمایه و سرمایه ی آزاد هیچکدام شان به هیچ اصولیت اخلاقی، انسانی، مصوبات جهانی و حقوق جامعه بشری در هیچیک از اعصار گذشته تا بحال پایبند نبوده، نیستند و نخواهند بود.
کارگران و مزدبگیران عمدتا بعنوان قربانیان این ساختار فرسوده و همزمان بعنوان نیروی سازنده و پیشبرنده تولیدِ اندیشه، حیات و تاریخ، برای رهائی خویش از فجایعی که نظام سرمایه داری ملی و جهانی، تاکنون بر سرشان آورده و می آورد، هیچگاه و هرگز نباید ساده لوحانه به وعده های این جهانخواران قتال و هموندان آنان در داخل کشورها و زادگاه های شان امیدی ببندند. زیرا: سرمایه و کار با هم سازشی ندارند و سرمایه دار می داند، که نیروی کار او را روزی نچندان دور بخاک خواهد سپرد؛ پس لاجرم با کارگر و اتحاد طبقاتی آنان دشمنی ذاتی دارد. در این میان (کارگرانِ ملت ها در یک کشور) پیش از همه با هم منافع مشترک علیه سرمایه دارهای مناطق خود دارند و جز تشکل و مبارزه مستقل و مشترک برای رهائی و اعِمال اراده ی حقخواهی و دادستانی چاره دیگری نداشته و ندارد. بنابرین مبارزه سرنوشت ساز آنان ابتدائا باید در چهارچوب همان مناطق اولیه سکونت و نواحی زیستی آنها آغاز شود. پس امکان پیروزی بر دشمن ضد بشری و تسویه حساب با این حیله گرِ قدر قدرتِ سرمایه داری منطقه ای، ملی و جهانی جز از طریق همین سازماندهی اراده ی متحد ملت هاست متصور نیست.
"القاآت و تحریفات ناسیونالیستی و شوینیستی و حمایت امپریالیست ها "
اما تعلقات زبانی، دلبستگی های فرهنگی، حق مسلم تعین سرنوشت و تبعیض ستیزی بحق ملی ِملت ها و همگام با آن سازماندهی اراده ی مستقل مزدبگیران در مناطق ستم بار آنها، در طول تاریخ بارها خود بیک معضل جدی و بزرگ فراروئیده و منشأ پراکندگی کارگران از یکسو و از سوی دیگر فرصتی جاه طلبانه شده است میان نیروهای تندروی ناسیونالیست و شونیست و بتبع آن، همیشه در راستای سرکوب ملت ها و بسود منافع حاکمیت و دول امپریالیست های غرب و در راس آنها آمریکا بوده و انجامیده است. اینک هم شاهدیم که هر کدام در این میانه مشغول مهره چینی، دسیسه سازی و سازماندهی نیروهای گوش بفرمان خویش در فردای فروریزی بساط اسلامی هستند. ناسیونالیست های تنگ چشم و شونیست های تمامیت خواه نیز در رقابت با هم، و در میدان دشمن رو در روی مردم ایستاده اند، و بر علیه هستی کشور، منافع کارگران، مزدبگیران، فرصت تاریخی تمرکز زدائی و کثرتگرائی، امکان ایجاد فضای باز فرهنگ پلورالیستی و حق تعین سرنوشت ملت های رنج کشیده و در بند (تمامیت خواهی رژیم شیعه) به قماِر ثروت و قدرت روی آورده اند که کوچکترین ضایعه ی آن (باخت فدرالیزم)است که تندروها با آمریکا تاخت آنرا زده و می زنند تا مگر نظر غرب را بنام خود تثبیت کنند.
"نان یا پرچم ملت؟"
تا ببینیم در خفا کدام ها موفق به مجاب کردن آمریکا، اسرائیل و دول غرب شوند و در نتیجه به جذب همکاری و جلب پشتیبانی و حمایت متقابل با امپریالیست ها علیه کشور وارد عمل شده و مهره ی بازی سیاسی آنان در مناطق سکونت خویش خواهند گردید و رسما بر علیه موجودیت طبقاتی کارگران و ملت های خود در ایران به خود زنی، جاسوسی، خیانت و دشمنی عریان دست برده و زیر بهانه (پرچم ملی) و نه بفکر (نان نداشته ی شب ملت های گرسنه) این جامه مکر و تبهکاری را با افتخار بتن خواهند کرد؟ زیرا که قطعا بر کسی پوشیده نیست که دول غرب هر دوی جریان های تندرو را در سطح ایران و جهان بخوبی می شناسند، و بویژه آمریکا بر اساس تجربه های ضد مبارزات ملی ِملت ها، عملا، تندروها را علیه جنبش های رهائی بخش و مبارزات کارگری در اقصی نقاط جهان سازمان داده و بر علیه اقدامات مترقی هدایت کرده و می کند و می داند که (ناسیونالیست ها و شوینیست ها) با منافع طبقاتی بیگانه اند و بهمین دلیل از آنان حمایت علنی و رسمی می کند و از این طریق و بنا بر منافع ضدکارگری خویش در جهان، بر علیه شکلگیری جنبش های کارگران در مناطق ملی و کشورهائی که مضمون مبارزه طبقاتی بر علیه نظام های سرمایه داری را دارند، تندروها رهبری کرده و در اینگونه کشورها مبارزه ی خود را در صورت لزوم، بشکل قهرآمیز بپیش می راند و در این راه مدافعان استراتژیک خود را تغذیه سیاسی و اقتصادی می کند.
"سرمایه داری ملی"
همه ی ما می دانیم که بهره کشی از مناطق اولیه زیستی شروع می شود در نتیجه: مبدأ مبارزه با استثمار نیز از همان جا آغاز می شود. زنجیره حفظ حیات سرمایه چه در منطقه ی زیست باشد و یا چه در سراسرکشور و جهان، همه آنها با هم برحسب ضرورت منافع حیاتی، پیوندی دیالکتیکی و نا گسستنی دارند، پس کارگران ملت های تحت ستم نیز با هم منافع حیاتی و ذاتی مشترک دارند و ناچارند با دو دشمن همذات، همزمان نبرد کنند: از یکسو با تمامیتخواهی و از سوی دیگر با بهره کشی انسان از انسان! لاجرم آنها هم باید برای نجات خود از جنگال دشمن مشترک، آگاهانه و متحدانه مبارزه کنند. هیچ کارگری از یک ملت با دیگر کارگران ملت ها تفاوتی ندارد، اما آنان در برابر سرمایه، منافع مشترک بسیاری با هم دارند که آن زنجیره حیاتی، آنها را ناگزیر به هم مرتبط ساخته و لزوم اتحاد طبقاتی را برایشان گریز ناپذیر می نماید و بهمین خاطر: در هر حال و شرایطی کارگران پیش از هر هویت ملی بعنوان (نیروی کار و فروشنده ی آن)به سرمایه دار، صاحب یک سرنوشت مشابه و مشترک هستند؛ نجات این یکی زمینه ی رهائی آن دیگری ست. اینجاهمه کارگران بلوچ، لر، عرب، ترکمن، کرد، گیلک، آذری و قشقائی و...با هم هیچ تفاوتی ندارند، بلکه خواست و سرنوشت یکسان طبقاتی دارند و باید از( القاآت، تحریفات و تعلقات ناسیونالیستی و شوینیستی)در مناطق ملی خود نه تنها رها و بیرون باشند، بلکه همچنین برای توان طبقاتی گسترده ی خویش ناچار هستند با همدیگر و توامان وارد مبارزه کارگری شوند، با مطالبات متنوع دیگر کارگران اصناف پیوند بخورند و همبستگی های همگانی، فراملی و طبقاتی کارگران را در در سطوح مختلف شغلی، خصوصی و یا دولتی در گستره کشور بوجود آورده و فعال سازند، تا عملا به نیروئی بزرگ و سراسری در برابر سرمایه داری ملی و منطقه ای بدل شوند.
اما این نگاه انتقادی و شیوه برخورد طبقاتی به مسائل جنبش توده ای، بمنزله تعطیل کردن خواسته های بحق ملت ها از جور نابرابری ها، تبعیض ها و تحقیرها و... نیست. مبارزه ملی توام با مبارزه طبقاتی برای احقاق تعین سرنوشت فرهنگی، زبانی و...ملت ها در برابر شونیسم ادامه خواهد داشت. در کنار مبارزات فدراتیویستی ملت ها، تنها راه و روش درست همین است که می تواند مزدبگیران را بنام کارگر و (نه لر و کرد) با دلگرمی حول خواسته های کوتاه مدتِ حقوق ملی، منافع دراز مدت طبقاتی و استراتژیک جمعی در یک کشور فدرال، متحد و منسجم با هم علاقمند سازد؛ و همگام با آن در برابر دشمن مشترک، ابتدائا در درون همان محیط زندگی ملت ها و بدنبال آن در سراسر کشور و در پیامد نهائی، مقابل هجوم دشمنان خارجی با همصدائی، همگامی و همرأئی مقابله کند و بی تردید پیروز شود. ایجاد چنین باور، ظرف و فضائی در بین کارگران مناطق ملی و کشوری با این عدم امکان تشکل و بتبع آن توازن موجود میان نیروی کار و سرمایه بسیار حیاتی ست و بویژه برای مطالبات ملت های زیر ستم و تبعیض که بتنهائی از عهده مبارزه با حاکمیت در نمی آیند هم بسیار اساسی ست. در فضای دیکتاتوری و وامانده ی شاهی و شیخی و رشد ناموزون ساختار سیاسی تاکنونی، ایجاد تشکل های متنوع و پایدار چندان و یا بهتر است گفته شود: هرگز جز بقیمت جان و زندان آسان نبوده و نیست.
بهنام چنگائی ـ ۱۶ فروردین ۱٣۹۲
|