یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

«انتخابات آزاد»
کلیدواژه ی ایستایی و فرصت سوزی جنبش است


محمدعلی اصفهانی


• تصور این که خاتمی با پیش شرط های مورد اول، وارد گود انتخابات شود، هم به دلیل کاراکتر خود او، و هم به دلیل شرایط کنونی که تحقق آن پیش شرط ها را غیر ممکن ساخته است، مطلقاً تصور باطلی است. آیا واقعاً کسانی خیال می کنند که در دو ماه و چند روز باقی مانده، همه جا می شود ستادهای تبلیغاتی سبز برپا کرد؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۰ فروردين ۱٣۹۲ -  ۹ آوريل ۲۰۱٣


یک
انتخابات، از آنجا که به طور مستقیم، سرنگونی نظام را نشانه نگرفته است، در کادر اصلاحات قرار دارد. و به همین دلیل، صحبت از آن، می تواند برای پاره یی انقلابگرایان، از بن و بنیان بی مورد باشد. و این، حق مسلم آن هاست. حداقل بیشتر از انرژی هسته یی.
اگر قرار بر صدور حکم اعدام انقلابی برای کسانی باشد که میان انقلابگرایی با صحبت در کادر اصلاحات، تناقضی نمی بینند، باید بحث و گفتگو و الا و اما در کم و کیف موضع گیری در قبال انتخابات را فقط به «اصلاح طلبان» و «اصولگرایان» واگذار کرد و پی کار خود رفت.
اما من همیشه معتقد بودم و هستم که گرچه دل بستن به «اصلاحات» در نظام کنونی حاکم بر ایران، دویدن در پی سراب است، طرح ایده ی اصلاحات و اصلاح طلبی از سوی معتقدان به آن ایده، و تلاش های رفرمگرایانه ی آن ها می تواند بستر مناسب فعالیت را برای انقلابگرایان فراهم آورد. (۱)
و خوب است که همینجا تکلیف خودمان را با تفاوت کیفی دو کلمه ی «سرنگونی طلبی» و «انقلابگرایی» تعیین کنیم تا در ابتذالی که مرتباً به آن دامن زده می شود فرو نیافتیم.
«سرنگونی طلبی»، «ساختار شکنی»، و این قبیل کلمات، به تنهایی فاقد کوچکترین بار ارزشی مثبت هستند، و به راحتی می توان یک ماهیت ضد انقلابی، و حتی ضد انسانی را در پس پشت این کلمات به ظاهر جذاب پنهان کرد.
انقلابگرا، الزاماً سرنگونی طلب نیز هست. اما سرنگونی طلب، الزاماً انقلابگرا نیست.
یک سرنگونی طلب، بر خلاف یک انقلابگرا، می تواند تنها هدف واقعی اش کسب قدرت سیاسی باشد.
چنین سرنگونی طلبی، حتی اگر به جان خروسی که در زیر عبای داشته یا نداشته ی خود دارد هم سوگند بخورد که دلیل مخالفتش با اصلاح طلبان این است که اصلاح طلبی جواب ندارد و کذا و کذا، من یکی باور نمی کنم. (۲)

دو
در انتخابات پیش رو، این اراده ی خامنه ای نیست که تعیین کننده است. پس از خمینی، آنچه تعیین کننده ی سیاست های نظام بود و هست، نه اراده ی بی چون و چرای ولی فقیه، بلکه کشاکش نیرو های درون این دم و دستگاه الیگارشی واره، و توازن مرتباً تغییر کننده ی قواست در هر مقطعی و هر مناسبتی، در ارتباط با همان مقطع معین و همان مناسبت معین.
ولی فقیه، در متن قانون اساسی، و در متن متمم آن، و بر روی کاغذ، و در تئوری، نقشی دارد؛ و در متن نیرو های تشکیل دهنده ی نظام، و در متن نیرو های بیرون نظام، و بر روی صحنه، و در پراتیک نقشی دیگر.
ما این را در ارتباط با موضوع مورد بحثمان، یعنی انتخابات، به روشنی در دوم خرداد ۱‍۳۷۶ دیدیم، و شاهد بودیم که حضور باند رفسنجانی که در آن زمان بسیار قوی بود در بالا از سویی، و اراده ی توده های میلیونی به عنوان عنصر اصلی یی که حتی بدون عنصر قبلی هم باز نقش تعیین کننده داشت در پایین از سوی دیگر، چگونه نتیجه ی انتخابات را درست برخلاف خواست ولی فقیه، به نفع خاتمی رقم زد.
در انتخابات مجلس بعد از آن هم همینطور شد. حتی شورای نگهبان، به عنوان ابزار دست ولی فقیه، رسماً اعلام کرد که نمی تواند نتایج آن اتتخابات را تأیید کند. اما تأیید نتیجه ی آن انتخابات، منوط به اراده ی شورای نگهبان و خامنه ای نبود، و خامنه ای مجبور شد که نتایج انتخابات را بپذیرد.
عنصری وارد صحنه شده بود به نام توده های میلیونی. توده هایی که به خوبی از نقش تعیین کننده ی خویش آگاه شده بودند، و به توانمندی خود در استفاده از تضاد های درون حاکمیت، و چند پارگی های آن، در مبارزه با کلیت نظام پی برده بودند.
در انتخابات ۱۳۸۸ خامنه ای به فکر سرکوب این عنصر سرکوب ناشدنی افتاد. اما از آن پس، یک روز خوش نیز به خود ندید و نخواهد دید.
جنبش ۱۳۸۸ همان انسجام نسبی باقی مانده ی درون نظام را هم برای همیشه از بین برد، و کاری با نظام و با خامنه ای و با ولایت فقیه کرد که نباید ماهیت آن را در یکی از نمود های آن که بنا به شکل و شمایل خود بیشتر از ماهیت به چشم می آید، یعنی آکسیون و راه پیمایی گُم کرد.
بگیر و ببند ها و کشت و کشتارها جلوی چشم ما را نگیرد و باعث نشود که ماهیت تأثیرگذاری های مستمر و بی وقفه ی جنبش بر مجموعه ی معادلات میان حاکمیت با اجزای خود، و مردم با حاکمیت و اجزای آن را نبینیم.

سه
گفته می شود که ورود خاتمی به صحنه ی انتخابات، به شکستن بن بست موجود کمک می کند.
اگر منظور از بن بست، بن بست مردم یا بن بست جنبش باشد، باید گفت که بن بستی در کار نیست. راه، باز است و آماده. مشکل، نه در راه، بلکه. در شیوه ی راه رفتن است.
لازم نیست که بن بست ناموجود را بشکنیم. کافی است که در شیوه ی راه رفتن خود تأملی دوباره کنیم.
و آن وقت خواهیم دید که شتاب گام های ما، ما را با خود خواهد برد، و راه در شتاب گام های ما نه گشاده، که ساخته خواهد شد. (۳)
بن بست واقعی، بن بست خامنه ای است. و قطعاً کسانی که ورود خاتمی را به صحنه ی انتخابات، شکسته شدن بن بست موجود می دانند، خواهان شکسته شدن بن بست خامنه ای نیستند.
اما بیم آن می رود که ورود خاتمی به صحنه ی انتخابات، کمک به شکسته شدن همین بن بست باشد و بس.
در مقاله ی قبلی، «اصلاح طلبان زرد، اصلاح طلبان سبز، خاتمی و انتخابات» (۴) توضیح داده ام که موضوع حضور خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری را نمی بایست و نباید آنقدر جدی گرفت که نیروی زیادی را مصروف آن ساخت. چه در مقام موافق، چه در مقام موافق مشروط، و چه در مقام مخالف.
شخصاً فکر نمی کنم که «نگرانی» جدی یی از بابت رد صلاحیت خاتمی توسط شورای نگهبان، وجود داشته باشد. البته اگر خاتمی کاندیدا شود، و به دلیل نامساعد بودن شرایط، و یا به «توصیه» ی خامنه ای، قید کاندیدا شدن را نزند.
رد صلاحیت خاتمی ـ در صورت کاندیداتوری او ـ برای خامنه ای، هزینه یی دارد که معلوم نیست او بتواند از پس پرداخت آن برآید. به خصوص در زمینه ی بین المللی.
ممکن است گفته شود که خامنه ای کارهایی هزار بار پرهزینه تر از این را هم انجام داده است. و البته که چنین است.
اما هر موضوعی را در ظرف مشخص و معین خود آن موضوع باید در نظر گرفت، نه این که حجم و وزن و ابعاد آن را، با حجم و وزن و ابعاد موضوعی دیگر در ظرف آن موضوع دیگر مقایسه کرد.
با وضعیت داخلی، و مخصوصاً خارجی موجود، خامنه ای و باند و باندهایی که او را در پناه خود گرفته اند باید:
ـ بتوانند به افراد و نیروهای هنوز درون نظام، که خود را باخته اند و در مرز انفعال قرار دارند، دلگرمی دهند.
ـ یک حداقل ضروری از «مشروعیت» مذاکره ی طرف های خارجی با خود را، نه برای خود، بلکه برای طرف های خارجی فراهم آورند.
یعنی کاری کنند که طرف های خارجی بتوانند تعامل با آن ها را نزد مردم خود و مردم جهان «مشروعیت» ببخشند.
نظام ملایان، بر خلاف همه ی هارت و پورت هایی که می کند، نیازمند تعامل با طرف های خارجی است. و این تعامل، پس از دوران موسوم به «دوران اصلاحات» ـ علی رغم تمایل دو طرف ـ دشوار شده است.
طرف های خارجی، ناچار به رعایت افکار عمومی مردم خود و افکار عمومی مردم جهان هستند. رد صلاحیت خاتمی در چنین شرایطی، دست و بال آن ها را در مذاکره و تعامل با نظام ملایان، و در نتیجه دست و بال نظام ملایان را در مذاکره و تعامل با آن ها می بندد.
و این، بر می گردد به وزنه ی سیاسی بزرگی که خاتمی، چه ما خوشمان بیاید و چه ما خوشمان نیاید، در نزد طرف های خارجی و افکار عمومی جهانی دارد.
نه انتخاباتی که خاتمی در آن شرکت کند و برنده نشود، بلکه انتخاباتی که در آن به خاتمی اجازه ی شرکت داده نشود.
چنان انتخاباتی را طرف های خارجی نمی توانند آسان به خورد مردم خود بدهند.

چهار
نگرانی، از بابت چیز دیگری است:
ـ خاتمی، کاندیداتوری انتخابات را بپذیرد. صلاحیت او تأیید شود. و او در انتخابات شرکت کند.
ـ حضور خاتمی در انتخابات، موجبات «مشروعیت» نسبی دادن به انتخابات چه در سطح بخشی از مردم، و چه در سطح بین المللی را فراهم آورد.
ـ و او که قطعاً با عقب نشینی های کیفی از مواضع جنبش، وارد صحنه ی انتخابات شده است، نتواند رأی انبوه در ابعاد بزرگ چندین میلیونی کسب کند، و به طور طبیعی، و یا در صورت لزوم، با کمی «مهندسی» انتخابات، از صحنه حذف شود.
پیش شرط هایی مثل آزادی رهنورد و موسوی و کروبی، مفهوم کاملاً ملموس و مشخصی دارند که تحقق یا عدم تحقق اشان را به فوریت می توان دید و لمس کرد.
و «پیش شرط» های کلی، اولاً مفهوم کاملاً ملموس و مشخصی که تحقق یا عدم تحقق اشان را به فوریت بتوان دید و لمس کرد ندارند، و ثانیاً به همین دلیل، اصلاً پیش شرط نیستد و پس شرط هستند، و تحقق آن ها موکول است به وقت گل نی.
تصور این که خاتمی با پیش شرط های مورد اول، وارد گود انتخابات شود، هم به دلیل کاراکتر خود او، و هم به دلیل شرایط کنونی که تحقق آن پیش شرط ها را غیر ممکن ساخته است، مطلقاً تصور باطلی است.
آیا واقعاً کسانی خیال می کنند که در دو ماه و چند روز باقی مانده، همه جا می شود ستادهای تبلیغاتی سبز برپا کرد و شعار های جنبش سبز را سر داد؟
پس، می مانَد این که خاتمی بیاید و بن بست کنونی ولی فقیه را بشکند، و بعد هم مثل بچه ی خوب برود و سر جای خودش بنشیند و در فواید مدارامداری حرف بزند و بنویسد، و گاهی هم با لبخندی ملیح به دیدار خانواده ی زندانیان سیاسی و شکنجه شدگان و مجروحین و مقتولین برود و برایشان اجر جزیل و صبر جمیل آرزو کند.

پنج
و به عنوان یک فرض:
در صورتی که مشایی بتواند خود را، چه به صورت کاندیدا، و چه به صورت همه کاره ی رسماً یا تلویحاً اعلام شده ی یک کاندیدای دیگر، بر ولی فقیه و شورای نگهبان تحمیل کند، تنها و تنها خاتمی است که خواهد توانست حریف واقعی مشایی به حساب بیاید و بس.
به جز او، هیچ اصلاح طلبی و هیچ اصولگرایی و هیچ وصولگرایی را در چنان صورتی یارای مقابله با مشایی نخواهد بود.
خاتمی، در چنان موقعیتی، برای خامنه ای و باند و باندهای حامی او، همان انتخاب بد به جای بدتر به حساب خواهد آمد.

اما:
ـ مشایی و باندی که او آن را نمایندگی می کند، درآن صورت مفروض، پیشاپیش، از چنان قدرتی برخوردار شده اند که اگر قرار بر «مهندسی انتخابات» باشد، مهندس آن خود آن ها خواهند بود.
ـ در آن صورت مفروض، با توجه به سابقه یی که مردم از ناپیگیری های خاتمی دارند، مشایی، به پشتوانه ی ایستادگی هایش طی این سال ها در برابر ولی فقیه، و توانمندی به اثبات رسیده اش در کوتاه کردن دست او (به نفع باند خطرناک خودش البته) به احتمال زیاد خواهد توانست که بیشتر از خاتمی، آرای مخالفان خامنه ای، و حتی مخالفان خود و کل نظام را کسب کند.
آیا کار به چنان نقطه یی خواهد رسید؟ برای ما که از آنچه در نهان می گذرد بی خبریم و فقط بر مبنای آنچه عیان یا نیمه عیان است می توانیم گمانه زنی کنیم، ظاهراً این گمانه چندان زدنی نیست!

شش
رفتن در پی شعار «انتخابات آزاد» ـ حتی برای کسانی که گمان می کنند چنین شعاری در چنین نظامی اصلاً می تواند معنا داشته باشد ـ بنابر آنچه آمد، در انتخابات پیش رو کوچکترین موضوعیتی ندارد.
و چون کوچکترین موضوعیتی ندارد، در زمان کوتاهِ باقی مانده، چیزی به جز فرصت سوزی نخواهد بود.
هر کسی باید از قول خودش حرف بزند و احیاناً از قول کسانی که او نمایندگی آن ها را رسماً به عهده دارد.
اما نمی توان، همیشه در مقابل اظهار نظر خود اضافه کرد «به نظر من». و نمی توان همیشه هنگام به کار بردن واژه ی «ما» سوگند خورد که منظور از این «ما» کسانی هستند که نویسنده یا گوینده ی «ما» خود را با آن ها در یک جبهه می بیند.
«ما»، اگر می خواهیم مثل اکثر قریب به اتفاق موارد دیگر، فرصت سوزی کنیم، و همچنان منتظر بمانیم که زمان از ما بگذرد تا بعداً ببینیم که چه باید کرد، که هیچ.
اما اگر می خواهیم در حد توان خود کاری کنیم، به تحرک لازم و سریع در دو ماه و چند روز باقی مانده، و خیلی بیشتر از آن، به برنامه ریزی برای «فتنه»یی که بعد از انتخابات باید برپا ساخت، نیازمندیم!
و تحرک و برنامه ریزی در موضوعی از این دست، باید عطف به نیروی توده های میلیونی باشد.

۲۰ فروردین ۱۳۹۲


یادداشت ها
۱ ـ در مقالات متعددی، به این موضوع پرداخته ام. از جمله در مقاله ی «در باب همراهی سنجیده ی انقلاب گرایان با رفرم گرایان»
www.ghoghnoos.org

۲ ـ مصداق مشخص این نوع سرنگونی طلبان، رهبری سازمان مجاهدین خلق است که هرچه بیشتر از مردم فاصله می گیرد، بیشتر به جنگ افروزان جهانی و عوامل منطقه یی اشان نیازمند می شود، و کاندیداتوری خود را برای انجام طرح های مورد نظر آن ها ـ همچنان که خود تصریح کرده است ـ از بحرین و یمن و قطر و امارات و عربستان سعودی و عراق و سوریه و ترکیه و لبنان و فلسطین و جمهوری آذربایجان و آمریکای لاتین، و از بحر تا نهر، و از نهر تا بحر، و صد البته ایران خودمان اعلام می کند!

رهبری مجاهدین، خود را برای لیبی و سوریه کردن ایران کاندیدا می کند
www.ghoghnoos.org

بشتابید که حمد بن عیسی آل خلیفه، آش نذری می دهد!
www.ghoghnoos.org

۳ ـ این راه، فقط وقتی که در آن به جلو می روند وجود دارد. می گویند که پس پسکی بروید تا بی آن که کسی بفهمد، بی سرو صدا برگشته باشید. اما نمی شود پس پسکی رفت. مگر فاصله ی میدان آزادی و میدان فوزیه را. و راه، خیلی وقت است که از این فاصله گذشته است.
این راه، هیچ فاصله یی را در پشت سر خود باقی نمی گذارد. فاصله ها بعد از طی شدن می سوزند و محو می شوند در این راه. (دیپلوماسی خرفروشان)
www.ghoghnoos.org

۴ ـ اصلاح طلبان زرد، اصلاح طلبان سبز، خاتمی و انتخابات
www.ghoghnoos.org

٭ من واقعاً و عمیقاً متأسفم که به دلیل حساسیت موضوع انتخابات، از نوشتن مقالات تکمیلی دیگری در باب سرنوشت بسیار شکننده ی گروگان های ایرانی دو رهبر ـ یکی فعلاً سواره، و دیگری قبلاً و فعلاً و بعداً پیاده ـ باز مانده ام.
ماجرا اصلاً کوچک نیست، و سکوت در برابر آن، مشارکت و مباشرت در جنایتی تاریخی است که تا حدودی شبیه قتل عام زندانیان سیاسی در ۱۳۶۷ است. اما این بار یکی دست و پای قتل عام شوندگان را گرفته است و بسته است تا آن دیگری سر از تنشان جدا کند.
قدر مسلم، این است که بنا به دلایل متعدد و مستند به مجموعه ی موضع گیری های رهبری مجاهدین طی سال های اخیر در مورد پادگان اشرف و ضرورت ماندن افراد این پادگان در عراق، و همچنین مواضع کنونی آن بر محور تعلیق به محال کردن خروج سریع گروگان ها از عراق، و سخنان و پیام های اخیر مسعود رجوی و همسر او، فاجعه ی انسانی بسیار بزرگی در چند قدمی ساکنان کمپ لیبرتی و پادگان اشرف پرسه می زند.
باید از بن و بنیان، سفسطه های بسیار سست و بی پایه و بی مایه یی که سعی در خاک پاشیدن به چشم حقیقت، و پنهان کردن نیات واقعی رهبر مقاومت در مورد پیروان خود در عراق دارند را به صورت کاملاً مستند و مستدل و خدشه ناپذیر مورد بررسی و رد قرار داد، و به این فرد تفهیم کرد که نخواهد توانست با این کی بود کی بود من نبودم ها از پرداخت سهم خود در مسئولیت فجایع گذشته و فجایع احتمالی آینده شانه خالی کند.
در حال حاضر، خوانندگان گرامی را به صفحات ویژه یی در ققنوس در مورد این ماجرا ارجاع می دهم که سعی می شود با نوشته ها و خبرهای تازه، روزآمد شوند.
www.ghoghnoos.org

در همینجا لازم می دانم به اطلاع کسانی که نمی دانند برسانم که به خاطر آن که نخواسته ام نظاره گر بی تفاوت جنایتی باشم که جلوی چشم های همه ی ما دارد اتفاق می افتد، به دستور مستقیم شخص مسعود رجوی، و تحت مدیریت خود او، موجی از هرزه درآیی و هرزه نویسی، توسط دو سه تن از کاسه لیسان و خرده ریز جمع کندگان، و یکی دو تن از بر صدر خوان یغما نشستگان، علیه من آغاز شده است، که در صورت گسترده تر شدن، آنچه سال هاست فروخورده ام را با همگان در میان خواهم نهاد.
اینطور نمی شود که در آستانه و حین انجام هر خیانت بزرگی، مرا آماج خود قرار دهند و انتظار داشته باشند که پاسخی نگیرند. چون «آقای اصفهانی»، رعایت چپ و راست را می کند و مثل ما نیست که به هیچ پرنسیپ و قانون اخلاقی و انسانی یی در برخورد با دیگران پایبند نیستیم.
چند بار؟ چه قدر؟ و تا کجا؟
در آستانه و حین انجام هر خیانت بزرگی، و در هر سر فصل کیفی جدیدی، من باید آماج قرار بگیرم:
... سرفصل آماده سازی طرح تقدیم ارتش آزادی بخش به جرج بوش پسر برای حمله ی زمینی به ایران در سال ۱۳۸۶... سرفصل همیاری تبلیغاتی و سایبری با اسراییل در کشتار مردم غزه در فاصله ی زمانی دست به دست شدن قدرت در کاخ سفید از جرج بوش به اوباما ... سرفصل اعلام رسمی و علنی خزیدن زیر سایه ی جان بولتون و جولیانی و سیا و اف بی آی و فرماندهان جنگ و تجاوز و کشتار در عراق و افغانستان ... و .... و ... و ... و حالا هم زمان «فدیه» های رهبر کردن افرادی که وقتی از فضای بسته به فضای باز بیایند، هر کدامشان ـ بالقوه ـ می تواند یک مزاحم خطرناک و گواهی دهنده و عیان کننده ی اسرار نهان باشد...
نه! اینطور درست نیست. اینطور فُل است. و اینطور نمی توان بازی را تا همیشه ادامه داد.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست