پابلو نرودا رودخانهای همیشه جاری (۱)
مجتبا کولیوند
•
هرچند پابلو نرودا بیشتر به عنوان یک شاعر خوش قریحه معروف و مشهور است. ولی وی همزمان به مثابه یک سیاستمدار، نویسنده و دیپلمات و پیکارگر برجسته راه صلح نیز مطرح و شناخته شده است. او سالها در کشورش به عنوان یک سناتور کمونیست از حقوق مردم و به ویژه زحمتکشان دفاع میکرد.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۲ فروردين ۱٣۹۲ -
۱۱ آوريل ۲۰۱٣
از زمان درگذشت پابلو نرودا اخباری مبنی بر کشته شده وی به دست نیروهای سرکوبگر نظامی هوادار پینوشه بر سر زبان ها بود. و به همین خاطر در هفته گذشته، پس از گذشت بیش از چهل سال یک تیم بین المللی متشکل از پزشکان و کارشناسان بقایای جسد این شاعر را برای تحقیقات و مشخص کردن قطعی دلایل مرگ وی نبش قبر کردند. این تحقیقات هم اکنون در آزمایشگاهی در سانتیاگو پایتخت شیلی ادامه دارد و به زودی نتیجه نهایی آن اعلام خواهد شد. همه شواهد، از جمله شهادت راننده و منشی پابلو نرودا و گزارش های منتشر شده در مطبوعات حکایت از آن دارد که پابلو نرودا این شاعر مردمی و یار دردمندان نه به مرگ طبیعی، بلکه ناجوانمردانه به دست نیروهای ارتجاع به قتل رسیده است...
در روز ١٢ ژوئن ١٩٠٤ در شهر "پارال" واقع در جنوب کشور شیلی، در خانواده یک لکومتیوران و یک معلمه، نوزادی به دنیا آمد که او را "نفتالی ریکاردو ریس باسوالتو" نام نهادند. هنوز بیش از شش هفته از تولد نوزاد نگذشته بود که مادرش به دلیل ابتلاء به بیماری سل درگذشت.
مرد لکومتیوران بچه را نزد خود نگاه داشت و او را بزرگ کرد. این کودک کسی نیست جز همان آوازهگر بعدی و نغمهخوان محرومان و ستمدیدگان، که در نخستین قدمهای شاعری نام "پابلو نرودا" را برای خود برگزید.
***
"نفتالی ریکاردو " خیلی زود شروع به نوشتن کرد و از سن ١٤ سالگی برخی از آثارش در روزنامه ها و مجلات ادبی منتشر شدند. از آن جا که پدرش با فعالیت شاعری و نویسندگی فرزندش به شدت مخالف بود، شعرهای خود را نمی توانست به نام واقعی امضاء کند. در نتیجه نام مستعاری برگزید که نه تنها حکم تخلص شعری را بازی میکرد بلکه بعدها به نام حقیقی و شناسنامهای شاعر نیز تبدیل شد. او در جایی خوانده بود که هزاران کیلومتر دورتر، در آن سوی اقیانوس در کشور چکسلواکی نویسنده ای به نام "یان نرودا" آثاری دارد. چنین بود که با انتخاب نام کوچک پابلو و نام فامیلی نرودا برای خود، شاعری پا به عرصه گذاشت که به سرعت و با خلاقیتی حیرتانگیز با شعر خود زبان گویای مردم و بیان کننده ظریفترین احساسات انسانی، و ترانهسرای لحظات شادیها و غمها و حرمان آنان شد.
پابلو نرودا بدون شک - به شهادت آثار و کتابهایش - یکی از معروفترین و اثرگزارترین شاعران جهان در قرن بیستم بهشمار میآید. درست به همین خاطر و به دلیل آفرینش شعری و خلاقیتش بود که در سال ١٩٧١ جایزه ادبی نوبل به او اهدا شد، و این امر نام و آوازه او را در سراسر جهان بیش از پیش پراکند. از جمله دلایل تعلق گرفتن جایزه نوبل ادبیات به پابلو نرودا چنین آمده است: "... برای شعری که با قدرت اعجازگونهاش مانند یک نیروی قهار طبیعی سرنوشت و رویاهای یک قاره را حیات دوباره بخشیده است."
در این جا باید یادآور شد، که هرچند پابلو نرودا بیشتر به عنوان یک شاعر خوش قریحه معروف و مشهور است. ولی وی همزمان به مثابه یک سیاستمدار، نویسنده و دیپلمات و پیکارگر برجسته راه صلح نیز مطرح و شناخته شده است. او سالها در کشورش به عنوان یک سناتور کمونیست از حقوق مردم و بهویژه رحمتکشان دفاع میکرد. پرداختن به دیگر جنبههای مختلف زندگی، کار و مبارزه پابلو نرودا در این جا میسر نیست، و فرصت دیگری را میطلبد. زیرا در این جا تنها قصد ما نشان دادن ویژگیهای شعری و معرفی چند شعر از اوست. با این وجود فقط به شکل گذرا هم که شده باید به نقش پابلو نرودا در مبارزه علیه فاشیسم و دیکتاتوری اشاره کرد. چرا که در جریان این مبارزه است که شخصیت شاعر تکوین مییابد و طبعاً شعرش تحت تاثیر حوادث و وقایع سیاسی و اجتماعی زمان شکل پذیرفته و نمو یافته است. علاوه بر این در جریان این مبارزه و حضور در جبهه معینی است که او با چهرههایی مانند فدریکو گارسیا لورکا و بسیاری از نویسندگان و شاعران اسپانیایی که هریک به نحوی بر شعر او تاثیرگذار بودهاند، آشنا میشود و طرح دوستی میریزد. فعالیت پابلو نرودا برضد فاشیسم به جنگ داخلی اسپانیا برمیگردد. او در آن زمان کنسول شیلی در شهر مادرید پایتخت اسپانیا بود. آشنایی او نیز با بسیاری از شاعران و نویسندگان اسپانیا و دیگر کشورها که داوطلبانه در صفوف جمهوریخواهان مبارزه میکردند، به همین دوران برمیگردد. وی در جریان جنگ داخلی اسپانیا است که به اندیشههای کمونیستی گرایش پیدا کرده و به حزب کمونیست میپیوندد و تا پایان عمر به آن وفادار میماند.
پابلو نرودا پس از شکست نیروهای جمهوریخواه و غلبه نیروهای فاشیستی فرانکو در اسپانیا و همچنین رشد فاشیسم در آلمان و برخی دیگر از کشورهای اروپایی، دست به کار خطیری زد و آن نجات جان عدهای از فراریان و آوارگان اسپانیایی از جمله نویسندگان و هنرمندان بیپناه بود. پابلو نرودا سازماندهنده فرار و انتقال شماری از مهاجرین توسط یک کشتی از بندری در اروپا و بردن آنها به آمریکای لاتین بود. علاوه بر این، مبارزه پابلو نرودا علیه دیکتاتوری در شیلی و پایداری او چه با زبان شعر و چه حضور عملی در صحنه سیاسی آمریکای لاتین از وی یک چهره محبوب و مردمی ساخته است. زیرا که شعر و سرودش الهام بخش مردم بود.
***
شعر پابلو نرودا از تنوع زیادی - چه از نظر شکل و فرم و چه از نظر مضمون و محتوا - برخوردار است. او شاعری است آفرینشگر که در طول بیش از پنج دهه به تجربههای زیادی دست زده و به انحاء مختلف و با مضامین متنوع شعر سروده است.
مجموعهها و دفترهای شعر او سرشارند از: عاشقانهها، مرثیهها و اشعار خلقی و سیاسی و وصف و ستایش طبیعت و... با نگاهی کاملاً انسانی و ستایشگر. از ویژگیهای شعری او بیان حالات و روحیات مردم رنجدیده و سرکوفت خورده، آنهم از زبان خود آنهاست. از آن جهت که نگاهی جهانی به انسان دارد و براین باور است که انسانها دردها و رنجها و شادیهای مشترکی دارند که آنها را چون برادری بههم پیوند میدهد، شعرش جهانی و به بیانی دیگر انسانی است. برای شاعر فرقی نمیکند که این انسان از چه دسته، قشر و نژاد و ملتی است. این انسان میتواند از ساکنین بومی کوههای آند یا سرخپوست آمریکای شمالی باشد، یا دهقانی در شالیزارهای ویتنام یا اینکه دانشجوی جوان و مغمومی که برای تحصیل به پایتخت آمده است و پولش فقط برای یک سوپ ارزان کفایت میکند. یا سخن از روسپی است "که توسط خیابانها بلعیده میشود."
گاه خود سراینده در شعر حضوری همه جانبه دارد و در سرودش سخن ساز میکند و از آمالها و آرزوهایش میگوید. یا اینکه گاه نظارهگر طبیعت شگرف است و بمانند نقاشی چیره دست با قلمش تصویری بدیع و جاندار را رنگآمیزی میکند. با این حال این حضور انسان و احساسات و خواستههای اوست که در همه سرودههایش موج میزند:
این دست ها را می بینی؟
آن ها زمین را اندازه گرفتند،
مواد معدنی را از هم جدا کردند، غله را ز غله،
این دست ها صلح کردند و جنگیدند
و فاصله همه دریاها و رودها را درنوردیدند.
[...]
یا در شعر دیگری با عنوان "شهادت" شاعر خود را در نقش سرکوب شده و در عین حال شاهدی بر وقوع جنایتی هولناک میبیند که مصمم است، همه جا و در همه حال درباره آن گواهی بدهد. یعنی بهمثابه پیامآور و شاهد در دادگاه انسانیت باشد، تا دیگر هیچ جنایتی پنهانی و در خفا صورت نگیرد. و به "سروران" و حاکمان سراسر تاریخ "هشدار" می دهد که هیچ ظلمی و ستمی پنهان نمیماند و "فراموشی" در کار نیست:
من شهادت می دهم!
من آن جا
بودم.
آن جا بودم
رنج بردم و آن چه را
که شاهد بودم،
در خاطر زنده نگه خواهم داشت.
/.../
هیچ فراموشی در کار نخواهد بود: سروران من
و از لای دهان له شده ام
آن دهان ها، سرود خواهند خواند
هم چنان!
یا این که حکایت انسان مبارز و عاشقی است که تنها به یک "لبخند" محتاج است و زمانی که لبخندی دریافت میکند، از آن نیرویی دوباره میگیرد. به همین دلیل هم از معشوق تنها یک خواهش دارد:
نانم را بگیر، اگر که می خواهی،
هوا را از من بگیر، ولی
لبخندت را از من دریغ مکن.
[...]
آثار پابلو نرودا همچنین از نظر فرم دارای تنوع هستند. شاعر گاه تنها با دو سطر (که ما میتوانیم با قیاس و تعریف شعری خودمان آن را دو مصرع یا یک "تکبیت" بنامیم) شعر خود را به انجام میرساند. یا اینکه با سرودن شعرهای بلند، "قصیده"هایی آفریده است، با مضمونهای مختلف که در نوع خود منحصر بهفرد هستند. یا سوناتهای لیریک و تغزلی گفته است، که حکم "غزل"های عاشقانه را دارد.
پابلو نرودا در بیان شعری به تجربههایی نیز دست زده است و دارای ابتکارات و نوآوریهایی است. برای نمونه در سرودن اشعار کوتاه آنهم تا حد دو یا چند سطر یک "نوع خاصی" از شعر پرسش گرایانه و معمایی ایجاد کرده است. بدون تردید، قصد شاعر با سرودن اینگونه قطعات نه تنها بهرهگیری از قوه تخیل و زیباییشناسی هنری است، بلکه به تفکر وا داشتن و دنبال پاسخ گشتن از جانب خواننده نیز برایش اهمیت زیادی دارد. این امر به نظر من خود نوعی از "شعر" را ایجاد کرده است که میتوان آنرا شعر "فعال" نام گذاشت. بدین معنا که خواننده میتواند در شعر "حضور" داشته باشد. یعنی فعال باشد و مثلاً با دادن پاسخ به پرسشی که مطرح شده است، شعر را کامل کند. یا حتا در ذهن خود ادامه شعر را بسازد و برای خویش بازگوید.
برای نمونه شاعر در دفتر شعری به نام "کتاب پرسشها" و تعدادی از مجموعه شعرهای دیگر با بکارگیری ابتکاری نو به طرح سوال با زبان شعر پرداخته است. این گونه آثار که بیشتر به "فرد یا تکبیت" شبیه هستند جملگی به شکل پرسش مطرح میشوند. البته این نوع پرسشگونهها الزاماً به پاسخی نیاز ندارند. زیرا خود سرشار از نکات فلسفی و اجتماعی و غنایی هستند، و کاملاند و به زیبایی به جامه شعر درآمدهاند و خواننده را به تعمق وا میدارند:
کفترها چهگونه دریافتند
دعوت درخت انگور را؟
***
آیا تو می دانی، کدامین دشوارتر است:
دانه را کاشتن یا برداشتن؟
***
راستی الان هیتلر توی جهنم با کدام کار اجباری
خونابه عرق می کند؟
***
ما خودمان هستیم
در میان چار دیوار پوست مان
در میانه دو شمشیر:
مرگ و زندگی.
شاعر گاه لحنی طنزآمیز دارد. و با زبانی تلخ یا شیرین در شعر خواننده را مخاطب قرار میدهد. این طنز تلخ میتواند حتا انتقادی از خود شاعر باشد. آنهم شاید از روی خستگی و درماندگی که گاه در زندگی بر انسان غلبه میکند، یا شاید هم از سر دلتنگی، که با طرح پرسشی بی پاسخ همراه است:
آیا در زندگی، چیزی احمقانهتر از
پابلو نرودا بودن هست؟
چنانکه در بالا هم کوتاه اشاره شد، پابلو نرودا شاعر و نغمهسرایی است مردمی و جانبدار و امر اخیر یکی از ویژهگیهای بارز شعر او را تشکیل میدهد. آنهم با چنان کیفیت و جذابیتی که حتا مخالفین اندیشهها و گرایش سیاسی او نیز بدان اعتراف دارند. بدین معنا که شاعر علاوه بر صید لحظههای ناب زندگی مانند: عشق، سعادت، برادری و برابری و جامه شعر پوشاندن بر آنها و همچنین پرداخت شاعرانه به احساسات و عواطف انسان در حالات مختلفی چون: مرگ و زندگی، جنگ و نابرابری و غیره، سخنسرای صلح و برادری میان ملتها و کشورها نیز هست و در همه این امور شعر سروده است.
اصولاً یکی از دلایل موفقیت شاعر در میان مردم سایر ملل با زبانها و فرهنگهای گوناگون و متفاوت، همین اشتراکات جهانشمول است که در شعر او بازتاب دارد. یعنی موضوعاتی که به یک منطقه به یک ملت به یک قشر خاصی محدود نیست و جهانی است.
اشاره به این مهم در دوره و زمانهای که اکثر قلمها و زبانها موضوع جانبداری هنر و هنرمند را به زیر سوال میبرند، و سعی میکنند این امر را یکی از نقاط ضعف در هنر وانمود کرده و هنرمندی را که جانبدار میباشد، از این بابت محکوم کنند، دارای اهمیت است. هواخواهان "هنر برای هنر" و مبلغین "هنر ناب" فراموش میکنند که همان گونه که هنرمند میتواند عاشق باشد و اثری عاشقانه بسازد. میتواند زمانی هم که ستمی را شاهد است، یا کسی از بیعدالتی رنج میبرد، در مذمت آن واکنش نشان بدهد و بهطبع آن اثری هنری بیافریند که احساسات و درون آتشگرفته او را نشان دهد. مگر میتوان بین احساسات مختلفی که در انسان وجود دارد تمایزی قائل شد. بدین معنا که مثلاً انسان (در اینجا هنرمند) مجاز است دستهای از آنها را بکار برد، ولی دستهای دیگر را نه؟ مگر نه این است که بدون حضور انسان و هرآنچه که به عواطف و احساسات او مربوط است، مانند غم، شادی، ترس، عشق، احساس امنیت، حس همدردی و عدالتخواهی و غیره، هیچ چیزی حتا "هنر ناب" هم دیگر معنا و مفهومی ندارد. چرا که "انسان" را نمیتوان از "هنر" جدا کرد. پس شعار "هنر برای هنر" مفهوم مجردی است که برخلاف آنچه که هواداران آن علیه جانبداری هنر و هنرمند سر میدهند خود درواقع بسیار جانبدارانه است. زیرا خواهان حذف حضور و نقش "انسان" و تاثیرگذاری آن بر هنر، به عنوان بخشی از فرهنگ جامعه است.
اتفاقاً نمونه و الگوی فعالیت شعری و زندگی پرثمر پابلو نرودا درست عکس این موضوع را نشان میدهد. یعنی شرکت هنرمند در حیات اجتماعی میهناش نه تنها باعث تضعیف هنر و ارایه آثار درخشان او نمیشود، بلکه این موضوع میتواند الهام بخش دستهای از آثار او نیز باشد. مگر نه این است که استقبال مردم از پدیده هنری و تولیدات یک هنرمند، خود یکی از دلایل موفقیت هنرمند و هنرش محسوب میشود؟
بیجهت و اتفاقی نیست که بسیاری از شعرهای پابلو نرودا به صورت تصنیف و ترانه درآمده و ورد زبانهاست و مردم آنها را زمزمه میکنند. دستهای از آثار او بهویژه سوناتهای عاشقانهاش یا مرثیههایی که به مناسبتهای گوناگون سروده است، هنوز هم توسط گروهای موسیقی – بهخصوص در آمریکای لاتین - به آواز درآمده و اغلب اجرا میشوند.
***
پابلو نرودا که از نوجوانی شروع به شعر سرودن کرده بود، تا پایان عمر همانند رودخانهای همواره جاری بود. تا زمانی که دولت منتخب شیلی بر اثر یک کودتای خونین نظامی در سال ١٩٧٣ توسط ژنرالها وحشیانه سرنگون گشت.
تا کنون باور عمومی براین بود که پابلو نرودای شاعر ١٢ روز پس از وقوع کودتا در شیلی و کشته شدن سالوادور آلنده رئیس جمهور سوسیالیست و منتخب مردم در تاریخ ٢٣ سپتامبر به بیماری سرطان درگذشته است، یا همانگونه که مردم آمریکای لاتین باور داشتند، "دقمرگ" شده است:
دیگر گره نگاه من در نگاه تو، شوقی ایجاد نمی کند،
دیگر رنج من، در کنار تو آرام نمی گیرد.
به هرکجا که بروم، نگاه ترا با خود خواهم برد،
و تو نیز به هرکجا که روی، رنج مرا با خود همراه خواهی برد.
با این حال از همان زمان اخباری مبنی بر کشته شده وی به دست نیروهای سرکوبگر نظامی هوادار پینوشه بر سر زبان ها بود. و به همین خاطر در هفته گذشته، پس از گذشت بیش از چهل سال یک تیم بین المللی متشکل از پزشکان و کارشناسان بقایای جسد شاعر را برای تحقیقات و مشخص کردن دلایل مرگ وی نبش قبر کردند. این تحقیقات هم اکنون در آزمایشگاهی در سانتیاگو پایتخت شیلی ادامه دارد و به زودی نتیجه نهایی آن اعلام خواهد شد. همه شواهد، از جمله شهادت راننده و منشی پابلو نرودا و گزارش های منتشر شده در مطبوعات نشان از آن دارند که پابلو نرودا این شاعر مردمی و یار دردمندان نه به مرگ طبیعی، بلکه ناجوانمردانه به دست نیروهای ارتجاع به قتل رسیده است. و شاعر این آخرین شهادت خود را چه زیبا سروده است، آن جا که می گوید:
اگر کسی نباشد
که به یاد داشته باشد،
من هستم، که شهادت بدهم.
حتا اگر که دیگر چشمی هم بر روی زمین نباشد
من هم چنان خواهم دید،
و نبشته برجای خواهد ماند، این جا
آن خون.
شعله آن عشق
هم چنان این جا خواهد سوخت.
***
ادامه دارد
kolivand@andische.de
|